0

اشعار ولادت امام حسن (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

می شـود بــر دلـم عـبـــور کنـی
سـیـنـه را غــرق در ســرور کنـی
می شـود بــاز بـا عنــایــت خــود
کـــار و بـــار مـــرا تــو جــور کنـی
آمــدی تـا تــو هــم شـبـیـه پـــدر
شـیـعـه هــا را پــر از غـرور کنـی
آن حـسـوی کـه کینـه از تو گرفت
چـشـم او را تـو کـاش کـور کنـی
امشب از هرکسی به خاطـره ام
بیـشتــر، یـا حسن خـطـور کنـی
گــل بــه گـلــدان فـاطـمــه دادنـد
جــان بــه جـانــان فـاطمـه دادنـد
آتش عشق شعله ور شده است
عـاشـقـی قـصـه دگر شده است
عشق امشب حسن حسن حسن ست
غم دگر از سرم به در شده است
این خبـر در مدیـنـه پـخـش شـده
فـاطمـه صاحـب پسر شده است
هــم پــیـمـبــر پــدر بــزرگ شـده
هم علی شاه ما پـدر شده است
بــارهـا گـفـت هر که روی تو دیـد
مثل یک قرصی ازقمر شده است
خانــه مــرتــضــی شــده روشـن
نام تـو انتخـاب شده ست حسن
آمـــدی مـــادر تـــو شـــاد شــده
مـحـنـت و غصـه ها به بـاد شـده
تـو کـریــمــی و از تــبــــار کـریــم
آمــــدی روزی ام زیــــــاد شـــده
بــا وجــود تـو ای ســتــاره شـب
سـوق هر یوسفی کسـاد شـده
صلـح تـو درخـور ستایش مـاست
بـاعث هـر چـه عـدل و داد شـده
دسـت لـطـف تـو شامـل همه ی
مــــردم کـــوچـــه و بـــلاد شـده
تــا ابــد ریــزه خــوار خــوان تــوام
عــاشـقـی بیـن عـاشـقـان تـوام
عـالـمــی شتـاد شــد ز آمــدنـت
می بـرد فیـض دائـم از سخـنـت
مثل احلیمنالعسل شده است
لحـظـه لـحـظـه زمــان دم زدنـت
امــر کـن تـا کـه جـان فــدات کنـم
دلــبـــر مــن فـــدای آن دهـنــت
نـام زیـبـات نـقل هـر دهـن اسـت
ای به قـربـان یـاحسن حسنـت
تـکـه ی مـرتـضــی و فـاطـمـه ای
آه آن زن چــه کــــرد بـــا بـدنـت
محسـن از داغ او نگـو کـافـیـست
جشن مولاست روضه ات ازچیست

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  6:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

سوی تو می دوند سوار و پیاده، مست
هم راه مست، قافله ها مست ، جاده مست
دیدم که در میانه ی میخانه عالمی است
حتی شراب مست، سبو مست ، باده مست
شاعر به وقت گفتن شعر از دو چشم توست
از حال رفته، از نفس و پا فتاده ، مست
کار غزل به شرب مُدامت ردیف شد
حتی ردیف قافیه ها را نهاده مست
پلکی زدی و کار جهان روبه قبله شد
کعبه به دور توست، بدون اراده ، مست
در کوچه ی قرار تو بند آمده است راه
در ازدحام ، هرچه نبی ، ایستاده مست
یوسف دوید و پیرهنش را درید و گفت:
زیباترین پدیده کنون روی داده مست
افعال درهمند، تو هستی و بوده ای
فعل مضارع مست، و ماضی ساده مست
حُسن از نگاه مست تو اول شروع شد
خورشید زیر پلک تو محو طلوع شد
مولا حسن ، کرامت دریا، حسن حسن
حیدر حسن، دوباره ی بابا حسن حسن
پیغمبر مجدد این خانه مجتباست
موسی حسن، شکوه مسیحا حسن حسن
اصلا خدا کشید صفات کمال را
از ابتدای نام خودش تا حسن ، حسن
بابا شدن چقدر می آید به بوتراب
مادر شدن به فاطمه اش با حسن،حسن
روزی که هست یوم یفر  من الاخیه
امضا نموده دفتر ما را  حسن ، حسن
ای سفره دار شهر مدینه ، جناب فضل
ما را بخر به خاطر زهرا حسن ، حسن
اصلا حسین هم حسنی می شود اگر
جای حسین ، ذکر شود یا حسن حسن
ای آبروی قافیه ی شعر من ،حسن
شیرین شده است بیت من از این حسن حسن
مارا برای عشق تو آدم درست کرد
از خاک زیر پات مرا هم درست کرد
مارا خدا برای همین خانواده بود
از اولش گدای مُسَلَّم درست کرد
مارا شبیه بی کس و کاران روزگار
اما تو را ستاره عالم  درست کرد
تاکه خودش به صورت موجود رو شود
از روی خویش، رَبِّ مُجسم درست کرد
از روی طرح چشم تو مهتاب را کشید
آن هم نه عین چشم تو، مبهم درست کرد
از نور روی گونه ات آهسته جمع کرد
خورشید را  به لطف تو کم کم درست کرد
از انتهای رد تو یوسف جوانه زد
از ابتدای فضل تو حاتم درست کرد
صلح تو را بهانه تاریخ کرد و بعد
یک جلوه اش گرفت و محرم درست کرد
از یک سبوی بازدمت جرعه ای چکاند
بهر مسیح عیسویان ، دَم درست کرد
باگوشه ای ز داغ  تو  انگار می شود
صد مقتل شبیه مُقرم درست کرد
در روضه ها به نام تو ضرب المثل زدند
وقتی سخن ز قاسم و حرف از عسل زدند
ذکر دوام بر لب عُبّاد ، یا حسن
ذکری که مادرش بشود شاد، یا حسن
هوهوی ذوالفقار جمل ، دم گرفته است
هر صبح و شام، نعره و فریاد یاحسن
رمز عروج حضرت عیسی به کائنات
ورد لب تامی زُهّاد ، یاحسن
حیف است ، حیف، صحن تو جارو نمی کنند
غیر از نسیم صبحدم و باد ،یاحسن
اصلا مدینه بی حرمت،بی قواره است
وقتی که نیست قبر تو آباد یا حسن
صحن عتیق مشهد و ایوان طلای آن
اصلا صفای پنجره فولاد یا حسن
حالا عراق و شام تو را درک می کنند
با قصد شوم فرقه جلاد یاحسن
سادات فاطمی ز شما محترم شدند
«حتی نوادگان تو صاحب حرم شدند»

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  6:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

ای خنده ملیح به لب های تو عسل
ای ذره ذره خاک کف پای تو عسل
ای صوت دلنشین تو تسبیح عالمین
وی کنیه همیشه بابای تو عسل
ای صاحب سریر تمنای هرچه هست
ای خمره شراب مُهَنای تو عسل
ای شهد بی مثال نگاهت چو انگبین
ای صولت شکوه معلای تو عسل
ای رونق همیشه دروازه بهشت
نام تو گشته است و تجلای تو عسل
شیرین نمی شد این همه گر نامه تو نبود
شیرین شده است با خط و امضای تو عسل
ماه صیام ، مست حضور کریم توست
ای باده ریز ساغر و صهبای تو عسل
نام حسن تجلی احساس عاشقیست
در واژه ها حقیقت معنای تو عسل
نام تو می برم به دلم قند می زنی
وقتی شبیه فاطمه لبخند میزنی
از روی طرح چشم تو عالم درست شد
از چشمه نگاه تو زمزم درست شد
وقتی سیاه مردمکت تازه سو گرفت
سنگ عقیق حلقه خاتم درست شد
از ردپای مادر تو ساره خلق شد
از خنده هایت عیسی مریم درست شد
شوری که داشت جلوه صلح خدائیت
آنقدر ماند تا که محرم درست شد
نوبت رسید تا به تو و ناز کردنت
بهر بهشت فیض دمادم درست شد
در خانه ی علی چه قدر نور می چکد
در بین خانه شمس مجسم درست شد
هرجلوه از کرامت تو بی حساب بود
از خرده نان دست تو حاتم درست شد
تو درد بوده ای که جهان درد می کشد
اصلا نخ عبای تو از غم درست شد
مولی الکریم توبه ی ما را تو ثبت کن
از فیض توست توبه آدم درست شد
امشب خدا بساط کرم ساز می کند
وقتی حسن به دست علی ناز می کند
ای جلوه تمام رخ مصطفی حسن
ای مظهر کرامت محض خدا حسن
ای اقتدار  توام با مهر و معرفت
بنیان گزار واقعه نینوا حسن
ای قهرمان مطلق تاریخ ، در جمل
استاد رزم اکبر کرب و بلا حسن
راه کمال می گذرد از مسیر تو
راه بهشت از سر عشق است تا حسن
 اذن دخول در حرم امن یار چیست
جز ذکر ناب و پر زتمنای یا حسن
شد نیمه ماه معرفت و بندگی
با بدر تام جلوه ارباب ما حسن
بند آمده است کوچه دیدار تا که شد
 از در برون تجلی یوسف نما حسن
زیبایی بهشت ز چشمان ناز توست
ای یوسف اهالی تحت کسا حسن
مزد بساط عاشقی اش دست فاطمه است
گر که برند نام تو را هرکجا حسن
امشب ز هر شب است حضورت وسیع تر
با یاد توست سینه ام امشب بقیع تر
نامت ردیف و قافیه ی یا کریم ها
لطف تو جاری است به ما از قدیم ها
ای بی حرم ترین شه بالانشین عشق
ای چهارمین ستاره صاحب حریم ها
هر کس که بگذر ز در لطف دائمت
روی صراط می رود از مستقیم ها
ثبت است داده ای به گدا هر چه داشتی
ای پادشاه ملک تمام نعیم ها
شخص خداست صاحب تولیت حرم
آنجا که خادمند به قبری نسیم ها
از بس حسود داشت شهر مدینه تو را زدند
با تیر خویش اهل عذاب ٌ الیم ها
قلب مرا شبیه مزارت خراب کن
من را برای زائریت انتخاب کن

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  6:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

ای عشق ببین حال پریشانی ما را
ای شوق نشان آتش حیرانی ما را
ای شور بیاور میِ توفانی ما را
تا صبح ببین ناد علی خوانی ما را
ما مرد شرابیم اگر هست بیارید
ما را به در بیت علی مست بیارید
دیدند همه قبله ی دنیا شدنش را
ذوق علی و گرم تماشا شدنش را
دیدند و ببینید مهیا شدنش را
لبخند علی و شب بابا شدنش را
تنها نه پدر عاشق خندیدن او بود
تا صبح نبی منتظر دیدن او بود
انگار شب قدر مقدر شده امشب
انگار نبی باز پیمبر شده امشب
برخیز زمین گوش زمان کر شده امشب
برخیز و ببین فاطمه مادر شده امشب
یک جلوه ز تصویر خداوند رسیده
امشب پسر شیر خداوند رسیده
بگدار که یعقوب گشاید نظرش را
تا با تو فراموش نماید پسرش را
هیچ است اگر عشق بریده است سرش را
رو کرده خدا با تو تمام هنرش را
لبخند بزن گردش این روز و شب از توست
شیرینی افطار پیمبر رطب از توست
یک چشم بگردان و زمین زیر و زبر کن
یک ناز بفرما همه را خون به جگر کن
بند آمده این راه از آن کوچه گذر کن
ما خاک قدمهات به ما نیز نظر کن
چشمان تو محراب سحرهای حسین است
پسران تو پسرهای حسین اند
وای از جلوات جبروتی که تو داری
از شدت نور ملکوتی که تو داری
فریاد از آن اوج سکوتی که تو داری
حق گرم تماشای قنوتی که تو داری
پیش تو ذلیلم به ضریحی که نداری
یک عمر دخیلم به ضریحی که نداری
دور و برتان این همه بیمار اگر هست
یا این همه در شهر بده کار اگر هست
این قدر گدا بر در و دیوار اگر هست
تقصیر که شد این همه سر بار اگر هست
دیدند کرم روی کرم می دهی آقا
ماندیم عجب بوی کرم می دهی آقا
چشم تو سخن از غم و از سر به من گفت
از شمع شدن شعله شدن آب شدن گفت
با لطف تو چشمان من اینگونه سخن گفت
یک چشم حسینی شد و یک چشم حسن گفت
هرچند خدا خواست کرم داشته باشی
انگار بنا نیست حرم داشته باشی
سوزاند اگر غصه ی تو بال و پرم را
سوزاند غم زینبیه هم جگرم را
من نذر نمودم که کنم هدیه سرم را
ای کاش بیارند از آنجا خبرم را
سوگند در سینه غم خواهر تو هست
هستیم سپر تا حرم خواهر تو هست

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  6:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

عالم آمد به درت کاسه به تعداد گرفت
روزی اش را به خدا از تو به مازاد گرفت
سائلان خوب شناسند تو را ای آقا
سائلت هر چه که دست کرمت داد گرفت
هر غلامی که خریدی ز درت رفت؟ نرفت!
گرچه از سوی شما برگه "آزاد" گرفت
پدرم دست به خیری به من آموخت و رفت
به من آموخت هر آنچه ز شما یاد گرفت
دلبران صید تو هستند و گرفتار توأند
طور عشق تو عجب! این همه صیاد گرفت
باغبان بی تو گلی کاشت ولی خار گرفت
با شما دانه نریخته گل شمشاد گرفت
من قیامت جلویش را به خدا میگیرم
هر که از صلح غریبانه ات ایراد گرفت
کوچه آمد به خیالم,دلم آرام نشد
باز هم بغض من از این همه فریاد گرفت
شاهد کوچه بخوان روضه,چرا مادرتان؟
کمرش را طرف کوچه که افتاد...گرفت

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  6:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

مي شوم اشك در اين قافيه دريا دريا
مي روم آخر اين باديه دريا دريا
آمدم در گذري كه شده مجنون مجنون
مي نويسم لب اين حاشيه ليلا ليلا
گوشه اي داده به من چشم تو پائين پائين
مي برندم ز همين زاويه بالا بالا
سر من گرم شد از گفتن حيدر حيدر
و شنيدم ز همان ناحيه زهرا زهرا
دست تقدير نوشت آينه اي مي آيد
روي پرچين بهشت آينه اي مي آيد
برسانيد به من جاده از اين آخرتر
بدهيد از پر اين اشك، نمي كوثرتر
روي امواج طلايي نگاه خورشيد
آمده ماه ترين ماه، از عالم سرتر
بس كه در چشم ترش ناز تلمبار شده
محشري نيست به اندازه ي او محشرتر
هر كه دارد صنمي بهتر از او بسم الله
ما كه عمريست نديديم از او دلبرتر
 ابر و ماه و خورشيد و فلك حيرانند
كه كجاي فلك اين آينه را بنشانند
تا كه افتاد به عالم سر و كار قدمش
برد تا عرش، زمين را ز غبار قدمش
او كه آمد خود جبريل در عالم پاشيد
عطر يوسف كش شبهاي بهار قدمش
هر سحرگاه گدا پشت گدا مي آيد
به طواف حرمش گوشه كنار قدمش
چشمه چشمه فقط انگار طلا مي يابد
كيمياگر ز نمودار عيار قدمش
  استخاره چو گرفتيم به انگشت حسن
  مي شنيديم در آفاق حسن پشت حسن
خمره ي چشم من از اشك تو دارد تعريق
مي كند چشم تو ما را به خماري تشويق
نقش پيچيده ي زلف تو گل تهذيب است
شيب ابروي تو تركيب خوش نستعليق
چار ديوار بهشت از ازل ِ ايجادش
شده با آينه كاري ِ نگاهت تلفيق
نفست روح دهد، عشق تو مي ميراند
چوبه ي دار بده دستم و حكم تعليق
  ما همه لال، همه لنگ، همه كور و كريم
 بده در راه خدا، جير و مواجب ببريم
افتتاح غزلم بود دعاهاي لبت
كار دست دل من داد دواهاي لبت
من اويس قَرَن قرن خودم خواهم شد
گر بيفتدگذرم جانب طاهاي لبت
طرح لبخند تو را مي كشد انگار خدا
آفريننده ي عشق است هجاهاي لبت
من اويس قَرَن قرن خودم خواهم شد
گر بيفتدگذرم جانب طاهاي لبت
زدم از جام لبت تا كه نيفتد ز دهان
اشهدُ انَِّ حسن گفتم و گفتند اذان
جرعه آبي سر اين سفره ي افطار بيار
سحري بهر گداهاي گرفتار بيار
مرحمت كن نمكي مرحم زخمم بشود
من جُزامي، تو دوا بر سر بيمار بيار
گر چه عمريست كه سربارم و بي بار ولي
فقط اين بار مرا نوكر خود بار بيار
يا كه حبس اَبدم كن كه بمانم با تو
يا كه با جرم جنونم سرِ بازار بيار
فقط اين كار ز چشمان تو برمي آيد
نوكر خوبي از اين عبد تو درمي آيد
عوض آب گرفته سر چشمم را نور
مانده ام چه بنويسم؟ غم شيرين يا شور؟
هركسي رفت جهنم، به درك دندش نرم
هركسي چشم زده چشم تو را چشمش كور
چقدر زخم زبان خورد به قلب و جگرت
كه تو را كرد به صبر حسني ات مجبور
حسد عايشه و طبع بلندت هيهات
جور با هم نشود آتش و دريا با زور
 چه به روزت كه نياورد تباني جمل
 لعنت ما همه بر باعث و باني جمل
بُرد گويا نم اشك تو تب دريا را
شست اشكت ز زمين خاطره ي دنيا را
دوره كردند تو را چشم كمانداران حيف
دور ديدند كماني قد زهرا را
تيرهايي كه به تابوت و تنت مي خوردند
مي شكستند بلنداي قد سقا را
نوك آن تير كه مي رفت فرو در بدنت
كاش مي دوخت به تابوت تن ماها را
روضه اي تلخ و قديمي ز درون مي خوردت
 ياد آن كوچه و سيلي چقدر آزردت
كوچه اي تنگ كه با بغض تو هم دست شد و
غاصب باغ فدك بي بُته اي پست شد و
با زمختی نگاهش به رخ مادر تاخت
آنچنان زد كه به ديوار سرش بست شد و
از كبودي دو چشمي كه سياهي مي رفت
آنقدر شير شد و نعره زد و مست شد و
راوي حادثه ها گفت گريز روضه
مي خورد اول آن كوچه كه بن بست شد و
مادري خورد زمين، چادر او خاكي شد
 پنج انگشت به آئينه اش حكاكي شد

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  6:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

دنیای این اطراف از چندین حرم خالی است
از چار ایوان طلایی دست کم خالی است
قم،کربلا،مشهد،دمشق و سامرا عشقند
در بین اینها جای یک باب الکرم خالی است
من آب و نان سفره های تو بزرگم کرد
من یک گدایم،دست و بالم،کاسه ام خالی است
یک می دهی "صد می ستانی از کریمی،گاه
بازار این عشاق از نرخ و رقم خالی است
اینجا گداها منصب شاهانه ای دارند
اینجا مسیر عاشقی از پیچ و خم خالی است
زائر که باشی روضه هایت فرق خواهد کرد
اینجا چرا از یک ضریح خشک هم خالی است
از هرچه خالی هست این وادی قبول اما
هرگز نگو اینجا چرا از درد و غم خالی است
من کمتر از آنم که آقا شاعرت باشم
اینروزها دور و برت از محتشم خالی است

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  6:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

قلم به دست گرفتم به سوختن بنویسم
کنار سوختن سینه ساختن بنویسم
قلم به دست گرفتم پس از دو ماه حسینی
یکی دو روزه یِ آخر حسن حسن بنویسم
هزار مرتبه دستم بلند شد به گدایی
نشد برای کریم از نداشتن بنویسم
همیشه دست گدا را کشیده برده،چگونه
کنار خانه اش از رنج در زدن بنویسم
مدینه خون جگرت کرده مرد هاشمی ای کاش
از این به بعد برای تو از قَرَن بنویسم
به جای سنگ مزار و حرم رواست برایت
کنار خاک بقیع چند سینه زن بنویسم
فرو نشستن هفتاد و چند تیر سبب شد
دو تا قواره برای شما کفن بنویسم
به من نیامده از غصهء مگوت بگویم
همین بس است که از لختهء دهن بنویسم

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  6:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

دنیا چشیده طعم مسیحایی تورا
هر لحظه جلوه ی مولایی تورا
 یوسف به قعر چاه غریبی بسنده کرد
وقتی که دید نور تماشایی تورا
آری خدا همه هنرش را به رخ کشید
با دست خود رقم زده زیبایی تورا
چشم زمانه در تن هیچ کس ندیده است
یکدم لباس صبر و شکیبایی تورا
این وسعت کرامت تو ... ایهاالکریم
اثبات کرده صحبت آقایی تو را
ما را خدا نوشته فقیر عطای تو
صدها هزار حاتم طایی گدای تو
دریای التفات شما موج می زند
رو به سواحل دل ما موج می زند
در بین ربنای سحر های عاشقی
بی وقفه " التماس دعا " موج می زند
نام تو را که می برم احساس می کنم
لحظه به لحظه عطر خدا موج می زند
هر جا که می روم به تو برمی خورم ... حسن
اصلاً حضور تو همه جا موج می زند
حتماً برای دیدن فیض کرامت است ...
اینجا اگر که خیل گدا موج می زند
دیگر نمی شود به غم غصه دل اسیر
دست مرا بگیری اگر ... ایها المُجیر
خورشید بی کرانه ی صبح ازل تویی
یکّه سوار عرصه ی علم و عمل تویی
در لحظه ی سرودن ِ از " عین " و " شین " و " قاف "
واژه به واژه بانی شعر و غزل تویی
لب واکن و به تلخی دوران امان نده
حالا که التماس لبان عسل تویی
از بس کریمی و به همه لطف می کنی
آقا میان اهل کرم ... بی بدل تویی
دربین معرکه ... ای علمدار مرتضی
پرچم به دست جبهه ی سرخ جمل تویی
ذکر لبان تو همه دم ناد فاطمه
هستی بزرگ و سید اولاد فاطمه
خاک مدینه مقبره ی جسم پرپرت
جانم فدای خاک مزار مطهرّت
خواسته نشانمان بدهد غربت تورا
خاکی اگر شده پروبال کبوترت
ماجان نثار غربت عظمای زینبیم ...
دشمن کجا و مرقد زیبای خواهرت
لطف تو دست خالی مارا گرفته است
شد التماس و حاجت قلبی ّ نوکرت
از کنج آستان بقیع خودت ... شبی
ما را ببر به کرببلای برادرت
آقا بیا و دیده ی ما را جلا بده
امشب به ما مجوّز کرببلا بده
بستم دخیل حاجت خودرا هنوزهم
بر دامن کرامت تو شاه باکرم
در هر امامزاده فقط گریه می کنم ...
با یاد قبر خاکی تو ماه بی حرم
مانده به روی شانه ی زخمی ّ صبر تو
سنگینی کمرشکن کوه رنج و غم
 دستی رسید و غنچه ی عمر تو چیده شد...
وقتی که مانده بود به گلخانه یک قدم
لرزید آسمان و زمین ... لحظه ای که تو
دربین کوچه داد زدی  : " وای مادرم "
زلف سیاه رنگ تو شد ... یک شبه سفید
در بین کوچه های مدینه شدی شهید

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  6:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

چه سفره اي ، چه کرم خانه اي ، چه مهماني
چه ميزباني و چه روزي ِ فراواني
چه ازدحام عجيبي يقينا آقا نيست…
…گدايي درِ اين خانه کار آساني
دخيل دست کريمت شده ست ميکائيل
فقط نه اينکه تو روزي دهِ هر انساني
به رازقيّت تو ميخورم قسم که تورا
رها نمي کنم آني و کمتر از آني
هر آينه دل من چون کوير مي خشکد
بدون لطف تويي که جناب باراني
بيا و بر دلم امروز يک دقيقه ببار
بيا و با نَفَست بويي از بهشت بيار
من و هواي تو و شوق نوکري کردن
تو و حوالي دنيا و سروري کردن
دلم اسير تو شد ، چشم هاي معصومت
چه خوب ياد گرفته است دلبري کردن
من عادتي شده ام ، عادتي اين اطراف
من و فراز بقيعت کبوتري کردن
هميشه روزي من را تو داده اي ؛ننگ ست...
....کنار سفره ي تو ميل ديگري کردن
کريم شهر مدينه چقدر مي آيد
به دست هاي شما ذره پروري کردن
مرا که ذره ي ناچيزتر ز ناچيزم
بيا و پرورشم ده که دست آويزم
به غير وصله ي نعلين يا عباي تو نيست
و جز گليم پر از نور زير پاي تو نيست
کرم نما ، به من سائلت هم احسان کن
که تکيه گاه دلم غير دست هاي تو نيست
شروع مي شوي از انتهاي آقايي
تويي که نوکري شيعه جز براي تو نيست
کسي که از همه در آخرت فقير تر است
همان کسي ست که در اين سرا گداي تو نيست
چقدر بي کس و تنهاست آنکه در دنيا
هميشه با تو غريبه ست و آشناي تو نيست
مرا گداي خودت کرده اي خدا را شکر
و آشناي خودت کرده اي خدا را شکر

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  6:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

مقصود عشق حس شعوری خدایی است
ابزار عشق عقل و دل کبریایی است
عشقی که ابتدای ازل ابتدای اوست
عشقی که  مرز نقطه  بی انتهایی است
ننگ است پیش غیر اگر دست سائلی
درپیش عشق رتبه شاهی گدایی است
هفت آسمان غبار قدم های عاشق است
آن عاشقی که سینه او مجتبایی است
خوشبخت آن دلی که  اسیر حسن شود
خوشبخت تر سری که به عشقش هوایی است
گشتم به هرکجا که کنم وصف این کلام
تفسیر عشق نام حسن گشت والسلام
تو آمدی  و آیه رحمت شروع شد
سرسبز شد جهان و طراوت شروع شد
بستیم سوی  چشم تو قدقامت صلات
عاشق شدن به نیت قربت شروع شد
برخواسنی تمام جهان  پای تو نشست
با قامت تو روز قیامت شروع شد
تا  همنشین سائل  بی بال و پر شدی
بین گدا و شاه رفاقت شروع شد
آقا هزارو یک شب عمر جهان گذشت
از پیچ زلف تازه حکایت شروع شد
تازه شروع قصه ما پر کشیدن است
یک جرعه  از سبوی حسن سرکشیدن است
افطار شد چه خوب خداوند سفره چید
خرمای  سفره رمضان علی رسید
کوتاه شد اگر چه , ولی عرض تهنیت
هفت آسمان به قامت تو جامه ای برید
هرکس که دید چشم تورا گفت این بُود
شیرین ترین رطب که زبان بشر چشید
باز است دستهای تو از بس برای خلق
هرگز کسی به پیش  تو  مشت توراندید
حی علی الکریم وعلی العشق  سر دهم
وقت نماز سائلی  عاشقان رسید
درحلقه های زلف تو عالم اسیر شد
هرکس اسیر عشق  حسن شد امیر شد
بگذار تا که باغ شما را  چمن شوم
یعنی که با غبار رهت هم وطن شوم
یک عمر مزد نوکری ام را نخواستم
بگذاربا لباس غلامی کفن شوم
من غرق در توام اثری نیست از خودم
یک لحظه هم مباد کمی خویشتن شوم
شکر خدا کما ل نعم شد نصیب من
تا نوکر حسین  وگدای حسن شوم
وقتی به سوی تربت تو می دهم سلام
از غصه مزار تو غرق محن  شوم
دستم به روی سینه  زدم  تا بقیع بال
خواهم زیارتت بکنم با پر خیال
آقا سلام برتو  و آن تربت غریب
اقا سلام بر تو و آن قسمت غریب
ای کاش شمع میشدم آقا که لحظه ای
روشن شود ز شعله ام ان ظلمت غریب
تنها به  پشت پنجره های بقیع  تو
باگریه آه میکشم از حسرت غریب
غربت زلحظه  لحظه عمر تو جاری است
کوه از کمر شکسته از این قسمت غریب
از لحظه ای که موی سرت را سپید کرد
در کوچه مانده بودی آن غیرت غریب
یک کوچه بود و مادر و راهی که بسته شد
دستی رسید و حرمت زهرا شکسته شد

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  6:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

گل با هزار ناز قدم بر چمن گذاشت
بلبل بنای مستی ی در انجمن گذاشت
جبرییل ، شاد آمد و در دامن رسول
قنداقه ای لطیف تر از نسترن گذاشت
برداشت ذره ی کمی از سرخی لبش
آن را به روی سنگ عقیق یمن گذاشت
تنها ازاوست عطر دل انگیز چون اثر
روی گلاب قمصرو مشک ختن گذاشت
تفسیر آیه آیه ی کوثر سه حرف شد
نام عزیز فاطمه اش را ، "حسن" گذاشت
پروردگار ناز حسن را خرید و بعد
دلهای شیعه را گرو پنج تن گذاشت

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  6:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

دراومد ماهه زهرا و حيدر
دوباره نازل شده قران ب پيمبر
نيمه ي ماه خدا ماه رسيد
پسر ارشد مولا رسيد
همدم و مونس زهرا رسيد
الهي کورشه   ،  چشم حسودا
چقد قشنگه   ،  صورت اقا
مدد مدد يا کريم طاها
کرم اقا قد دو دنياس
پرچم اقامون حسن هميشه بالاس
بندس ولي کار خدايي ميکنه
موسي در خونش گدايي ميکنه
بنده نوازه و اقايي ميکنه
قطره رو اقا   ،  ميکنه دريا
شده اسيرش   ،  اين دل شيدا
مدد مدد يا کريم طاها

شاعر : محمد رضا شجاعی

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  6:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

پر زد نشست کفتر شعرم به بام تو
وقتی رسید قافیه هایم به نام تو
حیران شدست شعر و غزل از مقام تو
  ارباب دومی و دو عالم غلام تو
اول امام زاده ی عالم تورا سلام
راه نجات عالم و آدم تورا سلام
ابن السحاب و زاده ی دریا چه گوهری!
خورشید هستی و کرمت ذره پروری
از درک شعر و مرثیه ها هم فراتری!
ارباب اگر تویی چه کنم غیر نوکری؟
بی دفتر و حساب، کریمانه می دهی
ساده، بدون قصر و کرمخانه می دهی
دستان بخشش و کرمت سبز یا حسن
صاحب لوایی و علمت سبز یا حسن
زهرا نژادی و قدمت سبز یا حسن
یک روز  می شود حرمت سبز یا حسن ...
روزی که منتقم برسد از دعای تو
یک گنبد قشنگ بسازد برای تو
تابوت تیر خورده و یک قبر بی حرم
این هم جزای آن همه آقایی و کرم
با بال خسته ام به بقیعت که می پرم
دنیا خراب می شود انگار بر سرم ...
«حتی نوادگان تو صاحب حرم شدند»
از عزت شماست محترم شدند!
گفتم بقیع خون به دل واژه ها شده
پر زد کبوتری و چه خاکی به پا شده!
از غصه هات پشت رباعی دو تا شده
  روح از تن غزل به گمانم جدا شده
اینجا به بعد شعر برای مدینه است
حال و هوای شعر هوای مدینه است
مادر، فدک، عدو و سه تا نقطه ناگهان ...
گویا قیامت است زمین خورده آسمان
دستی و ضربه ای و حسن مانده مات از آن
این شد شروع شام و کتک های کودکان
طوفان کربلا زِ همین کوچه پا گرفت
اینجا حسن چه دید؟ زبانش چرا گرفت؟
روزی مصیبتی به پیمبر رسید و بعد
باد خزان به کوچه ی مادر وزید و بعد
بابا ز جور حادثه در خون تپید و بعد
نامردمی ز مردم دنیا کشید و بعد
بالا گرفت کارش و تشتی طلب نمود
پس داد با جگر همه خونی که خورده بود
آن روز در میان همان کوچه مرد و رفت
طاقت نداشت، یک نفس از کاسه خورد و رفت
در آخرین بغل پسرش را فشرد و رفت
ارباب زاده را به حسینش سپرد و رفت
در کربلا حسن شو به جای پدر بجنگ
اصلا نترس، بی زره و بی سپر بجنگ

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  6:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

 حالا كه آسمان دم باران گرفته است
طبع سرودنم چقدر جان گرفته است
از اين طراوتي كه پر از عطر نام توست
دور و بر مرا گل ريحان گرفته است
ممنونم از كرامت تو ، زندگي من -
از لطف بي حدت سر و سامان گرفته است
دست خودم كه نيست گداي شما شدم
دستم فقط ز دست شما نان گرفته است
اي مهربان شهر مدينه امام من
يا ايها العزيز ، عزيز خدا حسن
هر واژه اي كه لايق مدحت نمي شود
هر جمله اي كه در خور وصفت نمي شود
هر كس كه شعر گفت نظر كرده ي تو نيست
مضمون تو به هر كسي قسمت نمي شود
امشب بيا و حال مرا رو به راه كن
آقا اگر براي تو زحمت نمي شود
باني سفره هاي شلوغ مدينه اي
يك بار هم سراي تو خلوت نمي شود
تو قهرمان جنگ جمل بوده اي ولي
از اين حماسه هاي تو صحبت نمي شود
اسطوره ي شجاعت و قدرت امام من
يا ايها العزيز ، عزيز خدا حسن
دست كريم تو چقدر بي نظير بود
دنبال مردمان غريب و فقير بود
با دست خالي يك نفر از پيش تو نرفت
از بسكه خير مرحمت تو كثير بود
يكبار هم خودت به غذا لب نميزدي
اما تمام شهر ز دست تو سير بود
لحن صداي تو همه را جذب كرده بود
از بسكه طرز صحبت تو دل پذير بود
از بردباري ات چه بگويم كه دشمنت
حتي از اين صبوري تو سر به زير بود
اي انتهاي جود و كرم اي امام من
يا ايها العزيز ، عزيز خدا حسن
خورشيد را جمال تو شرمسار ميكند
مهتاب بي تو ميل شب تار ميكند
تو آمدي و روزه ي خود را علي فقط
با بوسه بر لبان تو افطار ميكند
تو هستي آن كريم كه اموال خويش را
سه دفعه با رضاي خود ايثار ميكند
من از تبار ميثم تمارم ، عاقبت
عشقت حواله ام به سر دار ميكند
اين خصلت تو كه به گدا رحم ميكني
گاهي فقير را چه طلبكار ميكند
لطف تو هست شامل حالم امام من
يا ايها العزيز ، عزيز خدا حسن

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  6:06 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها