0

اشعار ولادت امام حسن (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

وقتش رسیده تا که قدری با خدا باشم

به اصل خود برگردم از غفلت جدا باشم

 

با اهل دنیا هر چه بودم دگر کافی است

حالا زمانش شد که با اهل ولا باشم

 

 

من فطرتم میل مناجات سحر دارد

در آسمان بندگی باید رها باشم

 

امشب که قرص کامل مهتاب را دیدم

مطلوب باشد گرم تسبیح و دعا باشم

 

دیدم هم اکنون که بساط عاشقی جور است

خوب است من هم در مدینه یک گدا باشم

 

با یک توسل بر نخی از چادر زهرا

خاک قدوم یوسف خیر النسا باشم

 

غم ز آتش دوزخ ندارم تا حسن دارم

وقتی که اسم اعظمی چون یا حسن دارم

 

بیداری یا خواب است رویایی که می بینم

هست آسمان یا که زمین جایی که می بینم

 

بوی کرم می آورد دوش نسیم امشب

حل می شود اکنون معمایی که می بینم

 

با کاسه های خالی خود سائلان جمع اند

دور و بر سکوی زیبایی که می بینم

 

کیسه به دوشی از مسیر آشنا آمد

گویی غریبه نیست آقایی که می بینم

 

قدّ حسودان است کوتاه و نمی بینند

در ازدحام این قد و بالایی که می بینم

 

از دست عیسی نیز آری بر نمی آید

اعجازهای این مسیحایی که می بینم

 

آن ها که امروزند بند قرص نان تا شب

هرگز نمی بینند فردایی که می بینم

 

تا که گدایی هست شب گرد کریمی هست

ما را چه غم تا سفره مرد کریمی هست

 

این سفره از روی زمین تا آسمان پهن است

از آسمان هم تا به بالاتر از آن پهن است

 

بالاتر از آن هم خبر آورده جبرائیل

نزد ملائک سفره این خاندان پهن است

 

از یک سر این سفره در یثرب نشانی است

آن یک سر سفره ولی تا بی نشان پهن است

 

این جا دهان میمانان لقمه بگذارند

این جا بساط مهر و لطف میزبان پهن است

 

وقتی که صاحب سفره فرزند علی باشد

جای تعجب نیست بهر دشمنان پهن است

 

هر قدر خواهی ببر کم که نمی آید

هر وقت خواهی بیا این آستان پهن است

 

حاتم از این جا می برد روزی هر سالش

یعنی حسن هر سال مسکینی است دنبالش

 

از هر چه جز عشق تو بیزاری خوشم باشد

در سینه از مهرت نگهداری خوشم باشد

 

گویند بیکاران سراغ سائلی آیند

گر سائلی این است بی کاری خوشم باشد

 

حتی شده یک بار در ماه خدا آقا

مهمان من باشی به افطاری خوشم باشد

 

تنها همین که دوستت دارم الهی شکر

تنها همین که دوستم داری خوشم باشد

 

عصیان شکسته بال پروازم به سویت را

از دوش من بارم تو برداری خوشم باشد

 

وقتی سحرها آسمان ها هم صدای توست

با گوش جان تا صبح بیداری خوشم باشد

 

از گریه بر تو فاطمه خوشحال می گردد

پس در تمام زندگی زاری خوشم باشد

 

برگ برات کربلا که سرنوشت ماست

بسته به امضای تو آقای بهشت ماست

 

گر چه تو هم چون من گدایی مبتدی داری

اما به ما هم باز لطف بی حدی داری

 

باید بنای یک کرم خانه به پا سازند

در هر کجایی که تو رفت و آمدی داری

 

هم وارث صبر امیرالمومنین هستی

هم در شجاعت تو نشان احمدی داری

 

آدم به حُسن نور تو مرد عبادت شد

یعنی که هر جا نامت آید معبدی داری

 

رعشه به اندامت به هنگام نماز افتد

باران اشکی نیمه شب در مسجدی داری

 

یاد غریبی تو دیشب خواب می دیدم

دیدم که مانند حسینت گنبدی داری

 

آقا شما هم در مدینه گوشه بستر

هم کنج کوچه مقتلی و مشهدی داری

 

روی زمین تو گوش واره دیده ای یک روز

در کوچه ها تو گوش پاره دیده ای یک روز

 

رضا رسول زاده

 

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  7:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

مرد كريم خانه ي مهمان نواز ها

در دست توست حاجت رفع نياز ها


تو پادشاه و عالم امكان گداي توست

محتاج بذل و بخشش دست عطاي توست

 


از سفره هاي هر شبه ات نان گرفته ايم

روزي كه زير سايه ي تو جان گرفته ايم


وقتي كه آمدي كرم و حُسن خلق و جود

يك جا مقابل رخت افتاد در سجود


از پشت درب خانه ي تو هيچ سائلي

امكان نداشت رد شود اي واجب الوجود


با اين سخاوت تو يقينا زمان تو

دوران پادشاهي هر چه فقير بود


گفتند: بي صعود شده خاك اين كوير

باران شدي و از ملكوت آمدي فرود


از موج خير خواهي تو آب مي خورد

هر قطره زلال قنات و روان رود


رنگين كمان عرش خدا بعد بارشت

مشغول مي شود به سجود و پرستشت


زيرا تويي كه منشأ نور سمائي و

پروردگار جلوه عرش خدايي و


باراني از حياتي و فرزند كوثري

از سلسبيل و زمزم و تسنيم هم سري


آئينه تمام نماي پيمبري

حتي براق را تو به معراج مي بري


رزقي ، جدا ز خواهش مردم نمي شوي

اوج كرامتي و تجسم نمي شوي


عطر بهشت مي وزد از عرش سمت ما

آقا دوباره گرم تبسم نمي شوي ؟


گفتند خدا به شوق تو بوده است نعمتش

در سِيِّدي شبابِ اهالي جنتش


اي سوره بهشت! به آيات تو قسم

چون خوانده ام تو را به جهنم نمي روم


دست تو خشت خشت بناي مرا گذاشت

پس مي شود كه نام تو را هم خدا گذاشت


دست فقير پرورتان در مقابل است

يعني كه باز پشت در خانه سائل است


حتي فرشته اي كه دهد رزق خلق را

هر روز بر گدايي اين خانه شاغل است


محصور نيست فضل شما در كرم كه اين

خُلق كريم ، شمه اي از آن فضائل است


سمت بقيع پهن شده جانماز من

قبله كمي به سمت مزار تو مايل است

 

 

شاعر:مسعود یوسف پور

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  7:05 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

نشسته ام بنويسم گدا گدا آقا

چقدر محترم است اين گداي با آقا

نشسته ام بنويسم حسن ، كريم ، كرم ،

مدينه ، سفره ي آقا ، برو بيا ، آقا

 

نشسته ام بنويسم به جاي العفوم

الهي يا حسن يا كريم يا آقا

تو مهرباني ات از دستگيري ات پيداست

بگير دست مرا هم تو را خدا آقا

دخيل هاي نبسته شده زياد شدند

چرا ضريح نداري ؟ چرا چرا آقا

تويي كريم كرم زاده من گدا زاده

مرا خدا به تو داده تو را به من داده

همه فقير تو هستند ما گدا ها هم

گداي لطف تو هستند خضر و موسي هم

سه بار زندگي ات را به اين و آن دادي

هر آنچه داشته بودي و گيوه ات را هم

قسم به ايل و تبارت - قسم به طايفه ات

غلام قاسم و عبدالله توآم با هم

عجيب نيست بگردد فرشته دور سرت

عجيب نيست بگردد علي و زهرا هم

من از بهشت به سمت شما سفر كردم

كه من بهشت بدون تو را نمي خواهم

بدون عشق مسلمان شدن نمي ارزد

بدون مهر تو انسان شدن نمي ارزد

نديده اند افاضات آفتابت را

نخوانده است كسي سطري از كتابت را

به دستهاي گدايان فقط دعا دادند

به چشم هاي تو دادند استجابت را

چرا غلام نداري ؟ مگر كه ما مرديم

نشسته ايم ببينيم انتخابت را

تو تكسواري حتي كسي شبيه حسين

عجيب نيست بگيرد اگر ركابت را

نه كه نظر نخوري- نه - مدينه ميميرد

اگر كه دست علي وا كند نقابت را

نقاب خويش بيفكن مرا دچار كني

نقاب خويش بيفكن كه تار و مار كني

نشسته ام بنويسم كه قامتت طوباست

نگات مثل علي و صدات مثل خداست

نشسته ام بنويسم علي است بابايت

نشسته ام بنويسم كه مادرت زهراست

نشسته ام بنويسم هزار اي والله

هنوز هم كه هنوز است پرچمت بالاست

سكوت كردي اما حسين شهر شدي

سكوت كردن تو كربلاست - عاشوراست

اگر كه جلوه نكردي همه كم آوردند

نبود دست تو آري خدا چنين ميخواست

قرار بود كه در صلح - كربلا بشوي

سكوت پيش بگيري و لافتي بشوي

نشسته ام بنويسم كه سفره داري تو

هميشه بيشتر از حد انتظاري تو

به دست با كرمت مي دهي كريمانه

به سائلان حسينت هر آنچه داري تو

تو نيمه ي رمضاني ولي شب قدري

مرا به دست خداوند مي سپاري تو

اگر بناست بسوزم به هيزم فردا

قسم به چادر زهرا نمي گذاري تو

نخواستم بنويسم ولي نفهميدم

چطور شد كه نوشتم حرم نداري تو

نوشتم از سر اين كوچه رد مشو اما

نگاه كردم و ديدم چگونه داري تو .....

.... تلاش ميكني از مادرت جدا نشوي

تلاش ميكني او را حرم بياري تو

ميان كوچه به دنبال توست مادر تو

ميان كوچه به دنبال گوشواره تو

مگر چه ديده اي از زندگيت سير شدي

چقدر زود شكسته شدي و پير شدي

علي اكبر لطيفيان

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  7:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

روزی حسینی، حسنی دارم و بس
در مملکت ری وطنی دارم و بس

عشاق ره عشق سبکبال ترند
من نیز فقط پیرهنی دارم و بس

 

دوری مسافت نشود مانع من
تا شوق اُویس قرنی دارم وبس

حالا که حرم نیست، مرا شمع کنید
امشب هوس سوختنی دارم و بس

دنیا تو اگر یوسف کنعان داری
من نیز امام حسنی دارم و بس

تا لطف حسن هست، خریداری هست
تا زلف حسن هست، گرفتاری هست

باید سر ما را به طنابی بزنند
در مقدم خورشید جنابی بزنند

عشاق نشستند سر راه کسی
تا دست به حسن انتخابی بزنند

باید که به جای چلچراغ و گنبد
بالای بقیع، آفتابی بزنند

حالا که در رحمت زهرا باز است
زشت است اگر حرف عذابی بزنند

آن طایفه ای که پسر زهرایند
خوب است که در شهر نقابی بزنند

ای یوسف کنعان علی ادرکنی
ای ذکر حسن جان علی ادرکنی

ما از قِبَل تو لقمه نانی داریم
مثل سگ کهف، استخوانی داریم

هر جا کرم است سائلی در کار است
ما با تو همیشه داستانی داریم

تو واسطه می شوی که هنگام دعا
این گونه خدای مهربانی داریم

اصلا چه نیاز لیله القدری هست
تا نیمه ماه رمضانی داریم

ای سوره ی یوسف مدینه، در شهر
ما ترس نظر ز این و آنی داریم

این قد رشید تو تماشا دارد
لا حول ولا قوه الا ... دارد

ماییم و تقاضای نظر داشتنت
یک شب ز محله ام گذر داشتنت

ای یوسف ما به ازدحام عادت کن
ماییم و تویی و درد سر داشتنت

تو صبر و سکوت کرده ابراهیمی
قربان تو و چنین تبر داشتنت

تو بانی کربلا شدی و حتی
روزی حسین شد پسر داشتنت

مبهوت شدند لشگریان جمل
از یک تنه این همه جگر داشتنت

ای آیینه عزّ و جلّ ادرکنی
ای حیدر کرار جمل ادرکنی

تو میوه هر سال جمل می گشتی
پرواز پر و بال خودت می گشتی

هر وقت مقابل علی می رفتی
آیینه ی اجلال خودت می گشتی

حیف است که با مردم دنیا باشی
جا داشت فقط مال خودت می گشتی

بهتر که همان پیش خدا می ماندی
با مردم امثال خودت می گشتی

گفتند: تو گوشواره ی زهرایی
در کوچه به دنبال خودت می گشتی

هیهات از آن دست بدی که بد زد
دستی که میان کوچه تا آمد زد

شاعر:علی اکبر لطیفیان

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  7:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

سروده دل غزلي را به رنگ چشمانت

به رنگ آبي رنگين كمانت رضوانت

دراين سپيده دمان بهار پرور عشق

نشسته مرغ خيالم درون ايوانت

 

چه نغمه هاي لطيفي به گوش جانم خورد

ببين كه بلبل طبعم شده غزل خوانت

ضريح دست كريمت به رنگ سبز سخا

هزار حاتم طايي فقير احسانت

به اين كوير نيازي كه پيش راه شماست

دوباره جان بده با چند قطره بارانت

رسيده نيمه ي ماه ضيافت وهمگي

به دور سفره ي فضلت شديم مهمانت

امير کشوردل ،پادشاه آينه ها

كنار كاخ تو جبريل گشته دربانت

ميان بازي چوگان عشق دست توأم

بزن هر آنچه كه خواهي به گوي ميدانت

چقدر سجده به جا آوري! امام خشوع

خداي عزوجل گشته مات عرفانت

وضو گرفتي و از ترس حق تنت لرزيد

هزار عابد و عارف شدند حيرانت

تمامي گره هايي كه خورده در كارم

دوباره باز شود با نسيم دستانت

غروب ياس كبود مدينه را ديدي

فداي موي سپيد و دو چشم گريانت

وحید قاسمی

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  7:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

از عالم بالاست شمیمی که رسیده

این سفرهٔ رنگین و نعیمی که رسیده

امشب به در خانه معبود ببخشند

هر بنده عاصی و رجیمی که رسیده

 

اینان همه یک نور ز یک خُلق عظیمند

پس اوست همان خُلق عظیمی که رسیده

معراج طلوعش پر جبریل بسوزد

سوغاتی عرش است حریمی که رسیده

آقای کرم هست ولی بهترش این است

گوییم خداوند کریمی که رسیده...

**

باز اسم شما شور به جان غزل آورد

وصف تو نوشتم لب شعرم عسل آورد

بر مصحف دل تا که زدم دست تفعّل

بر طالع مجنون تو خیرالعمل آورد

مختل شده از سیل بروها و بیاها

جایی که رُخت روی به اهل محل آورد

با آمدنت فتنه کفار به هم خورد

تیغت چه بلایی سر آل جمل آورد؟

دشمن همه جا گفت: که مانند علی کیست؟

کو هر چه به دنیا پسر آورد یل آورد

**

از مصحف لب هات کلامی اگر آید

تیری است در اندیشه خامی اگر آید

با دستِ پُر از نزد تو دل می رود حتی

صرفاً جهت عرض سلامی اگر آید

دیگر گره ی کار کسی بسته نماند

در بین دعاها ز تو نامی اگر آید

سلمان رود از خرمن الطاف نگاهت

امثال همان مردک شامی اگر آید

مدیون تو و صلح تو و صبر تو باشد

از بعد تو تا حشر امامی اگر آید

با همت تو بیرق اسلام به پا ماند

صلح تو بنا بود اگر کرب و بلا ماند

آن قدر بلندی که مرا پست نوشتند

از بود تو نابودِ مرا هست نوشتند

آن قدر کریمی که در این میکده ما را

از باده سر ریز تو بد مست نوشتند

آن قدر کریمی تو که الگوی کرم را

از زاویه بخشش آن دست نوشتند

آن قدر کریمی که دگر راهِ گدا را

در کوی کرم بعد تو بن بست نوشتند

آن قدر وسیعست کرم خانه قلبت

بر سفره تو هر که رسیدست نوشتند

یک بوسه ببخش از لب خود کام مرا هم

بنویس هلاک نگهت نام مرا هم

هر چند سر کوی تو بی چیز و فقیریم

تا وصله نعلین تو هستیم امیریم

تو سبزترین خطه سر سبز خدایی

ما خشک ترین منظره زرد کویریم

منت کش آقای کریم خودمانیم

از دست کسی غیر تو منت نپذیریم

دیوانگی عشق تو بر ما حرجی نیست

«ما زنده به آنیم که آرام نگیریم

موجیم که آسودگی ما عدم ماست»

مگذار به پشت در میخانه بمیریم

تا صاحب این خانه کسی غیر شما نیست

میخانه چرا جای من بی سر و پا نیست؟

تنهایی و غربت همه جا یار دلت بود

یک عمر فقط درد، کَس و کار دلت بود

سنگینی دستی که تو را اشک نشین کرد

چل سال غم و غصهٔ سر بار دلت بود

چون موی زمستانی ات از بین نمی رفت

آن لکه خونی که به دیوار دلت بود

پس خوب شد آن زهر به داد دلت آمد

ور نه که به جز زهر مددکار دلت بود؟

با این که خودت هر نفست مقتل دردی است

«لایوم...» ولی روضه خون بار دلت بود

با گنبد و گل دسته و یک صحن خیالی

سر می کند این دل... که رسد روز وصالی

محمد علی بیابانی

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  7:06 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

گفتند بي بديلي و ديديم برتري

از هرچه گفته اند و شنيديم بهتري

خُلق و جمال و خوي و خصالت محمّديست

آيينه ی تمام نماي پيمبري

 

استاد رزم توست علي شاه لافتي

آموزگار قاسم و عباس و اکبري

چه در زمان صلح، چه هنگام جنگ و رزم

در هر دو حال، باز امامي و رهبري

کوريِ چشم طايفه ابتر و حسود

تو اولين پياله صهباي کوثري

با ديدن تو چشم همه مات مي شود

زهرا پس از تو مادر سادات مي شود

ما کيستيم سائل دست کريم تو

ما کيستيم ريزه خوران قديم تو

تو سفره دار سفره ماه ضيافتي

ما ميهمان دائم خوان نعيم تو

دشنام داده‌اند و تو اکرام کرده اي

بي انتهاست رأفت قلب رحيم تو

تو سايه ی سرِ همه عالمي ولي

بي زائر است و سايه ندارد حريم تو

حتي نوادگان تو صاحب حرم شدند

جانم فداي حضرت عبدالعظيم تو

بر ما کرم نما که گدائيم، يا کريم

ما ياکريمِ بام شمائيم، يا کريم

تا آفتاب روز جمل آشکار شد

تيغ حسن برنده تر از ذوالفقار شد

سربند يا علي به سرش بست مجتبي

با ذکر فاطمه به روي زين سوار شد

فرياد زد انا بن علي فاتح حنين

فريادِ يک سپاه، فرار الفرار شد

با هيبتي تمام به اسبش نهيب زد

يک لشکر از يسار و يمين، تار و مار شد

تيغي به دست و پاي شتر زد که ناگهان

فتنه گر جمل به زمين خورد و خار شد

فرزند آفتاب، بجز اين نميشود

شاگرد بوتراب بجز اين نميشود

اي آفتابِ روشنِ شبهاي فاطمه

گيسو کمند خوش قد و بالاي فاطمه

تو آمدي و حيدر کرار شد پدر

خنده نشست بر روي لبهاي فاطمه

دردانه نبي، پسر ارشد علي

عشق حسين، يوسف زيباي فاطمه

اي همره هميشگيِ مادرت، فقط

تنها توئي، تو محرم غمهاي فاطمه

با ما بگو چه کرد عدو بين کوچه ها

شيواترين جواب معماي فاطمه

دستي ميان کوچه غرور تو را شکست

نامرد بي هوا زد و مادر زمين نشست

**

مصطفی رب دوست

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  7:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

جان می تپد از خوبی یاری که گرفتیم

آقای کریم است نگاری که گرفتیم

پاکیزه شد آیینه محراب سحر ها

رفته غم آن گرد و غباری که گرفتیم

 

از ثانیه تا ثانیه اش عطر بهشت است

با این همه احساس بهاری که گرفتیم

دیدند قلمکاریتان را به دل ما

زیباست خط و نقش و نگاری که گرفتیم

نذر نفس گرم شما بود... دو نان از

نانوای خیابان کناری که گرفتیم

با لقمه ای از سفره تان تا به همیشه

سیریم از این داری و نداری که گرفتیم

گفتند اذان وقت غزلخوانی من شد

افطار طربناک لبم نام حسن شد

ای چتر بلندت به سر بی سر و پاها

بی مثل ترین است گل نام شماها

انگار نشسته است به حسن سکناتت

راه و منش فاطمه آرامش طاها

آغاز کریمانه هر وعده از این سو

آن سوی کرم خانه ی تو تا به کجاها

خالی نشده کوچه احسان نگاهت

هر لحظه پر از سیل بروها و بیاها

هر وقت که بند آمده راه نفس شهر

یعنی دمِ در آمده آقای گداها

جبریل چه بی صبر و پر از دغدغه پرسید

کی میرسد ای خوبترین نوبت ماها

شیرین و گواراست حسن جان محمد

شادابترین سبزه و ریحان محمد

تصویر خدا چشم زلالی که تو داری

احرام ببندیم به خالی که تو داری

لرزید تنت وقت نماز آمده انگار

اوقات تماشایی حالی که تو داری

آغاز حسین است گل صلح سپیدت

دیدند و ندیدند خیالی که تو داری

یکبار که نه دیده شده وقف خدا شد

دارایی هر ثروت و مالی که تو داری

تو قله نشین بوده ای و عالم و آدم

در سایه ی با عزت بالی که تو داری

ای سید بخشنده ما خانه ات آباد

گنجینه ی دنیا پَر شالی که تو داری

تا روز ابد سلطنتت زنده و جاوید

تا کور شود چشم هر آنکه نتوان دید

خوابید جمل تا تب طوفان تو آمد

تا رخشش شمشیر سر افشان تو آمد

خیبر شکنی در رگ و در خون شماهاست

بی باکی حیدر همه در جان تو آمد

آنقدر به زیر ضرباتت سر و تن ریخت

تا فتنه خون دست به دامان تو آمد

شمشیر بزن تا که بدانند ابالفضل

از جذر و مد آتش میدان تو آمد

ما لب به لب از کفر کویری شده بودیم

تا اینکه نظر کردی و باران تو آمد

معنای مسلمان شدنم طرز نگاهت

توحید من از کوثر چشمان تو آمد

بر پای کریم چه کسی سر بگذاریم

ما غیر نگاه تو پناهی که نداریم

آباد شد آنجا که شما پا بگذاری

صد پنجره رو به خدا جا بگذاری

در شهر ری چشم من از نسل کریمت

یک سید عالی نسبی را بگذاری

تا مملکت از آبرویش امن بماند

در ساحلش آرامش دریا بگذاری

در کام پسر بچه خود جام عسل را

تا روز دهم روز مبادا بگذاری

لا یوم کیومک همه ی درد تو بوده

تو سر به حسینیه غم ها بگذاری

انگار تویی در دل گودال که بازو

در تاب و تب و تیغ در آنجا بگذاری

محبوب ترین داغ نصیب تو حسین است

غمنامه ی چشمان غریب تو حسین است

دلشوره ی زهرا شده چشم تر کوچه

تو دیده ای آغاز و تا آخر کوچه

گفتند در این شهر که از سنگ کشیدند

نقاشی دیواری سر تا سر کوچه

دست تو به چادر ،نفسی که پر درد است

طوفان شد و بر هم زده بال و پر کوچه

افتاد زمین آینه ی شرم و نجابت

بر شانه ی تو زخم شد آن مادر کوچه

ای بغض گلوگیر نرو حوصله ای کن

بردار تو این زینتی و گوهر کوچه

باید که مزار تو غریبانه بماند

ای خاک نشین گل غم پرور کوچه

ای بی حرم شهر مدد بر تو بگریم

تا فاطمه خوشحال شود بر تو بگریم

علیرضا لک

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  7:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

ای وسعت بهاری بی انتهای سبز

مرد غریب شهر ولی آشنای سبز

روح اجابت است به دست تو بسکه داشت

باغ دعای هر شب تو ربنای سبز

 

هر شب مدینه بوی خدا داشت تا سحر

از عطر هر تلاوت تو با صدای سبز

سرسبزی بهشت خدا چیست ؟ رشته ای

از بالهای آبیتان آن عبای سبز

از لطف اشکهای سحر غنچه داده است

در دامن قنوت شبم این دعای سبز

کی می شود که سایه کند بر مزار تو

یک گنبد طلا ئی و گلدسته های سبز

آن وقت تا قیام قیامت به لطفتان

داریم در بقیع تو یک کربلای سبز

یا می شود دلم گل و خشت حریم تو

یا می شود کبوتر تو ، یا کریم تو

تو سرو قامتی تو سراپا ملاحتی

آقا تو حسن مطلقی و بی نهایتی

خاک زمین که عطر حضور تو را گرفت

از یاد رفت قصة یوسف به راحتی

ایوب که پیمبر صبر و رضا شده

از لطف توست دارد اگرحلم وطاقتی

بی شک و شبهه دست توسل زده مسیح

بر دامنت اگر شده صاحب کرامتی

یاد پیامبر به خدا زنده می شود

وقتی که گرم ذکر و دعا و عبادتی

حتماً برای خواهش دست نیازمند

دست تو داشت پاسخ سبز اجابتی

وقتی میان معرکه شمشیر می کشی

تنها تویی که مرد نبرد و رشادتی

با تیغ ذوالفقار که در دستهای توست

بر پا شده به عرصه ی میدان قیامتی

بر دوش سید الشهدا بود رایتت

عباس بود آینه دار شجا عتت

خورشید آسمانی ماه خدا حسن

همسایه قدیمی دنیای ما حسن

پرواز بالهای خیالی فهم ما

کی می رسد به اوج مقام شما حسن

روشن ترین تجسم آیات و سوره ها

یاسین و قدر و کوثری و هل أتی حسن

صفین شاهد تو و شور و حماسه ات

شیر دلیر بیشه شیر خدا حسن

الله اکبر تو بلند است وقت رزم

آیات فتح روز نبردی تو یا حسن

صلح شکوهمند تو هرگز نداشته

چیزی کم از قیامت کرب و بلا حسن

صلحت حماسه بود نه سازش که اینچنین

شد سربلند پرچم اسلام راستین

در خانه تو غیر کرامت مقیم نیست

اینجا به غیر دست تو دستی رحیم نیست

تو سفره دار هر شب شهر مدینه ای

جز تو کسی که لایق لفظ کریم نیست

از بسکه داشت دست شما روح عاطفه

شد باورم که کودکی اینجا یتیم نیست

جز سر زدن به خانة دلخستگان شهر

کاری برای هر سحرت ای نسیم نیست

اینجا که نیست گنبد و گلدسته ای بگو

جایی برای پر زدن یا کریم نیست؟

داغ ضریح و مرقد خاکیت ای غریب

امروزی است غربت عهد قدیم نیست

با این همه غریبی و دلتنگی ات بگو

جایی برای اینکه فدایت شویم نیست ؟

گل داشت باغ شانة تو از سخاوتت

آقا زبانزد همه می شد کرامتت

اینگونه در تجلی خورشید وار تو

گم می شود ستارة دل در مدار تو

روشن شده است وسعت هفت آسمان عشق

از آفتاب روشن شمع مزار تو

بوی بهشت، عطر پر و بال جبرئیل

می آورد نسیم سحر از دیار تو

دلهای ما زمینی و ناقابلند پس

یک آسمان درود الهی نثار تو

هر شب به یاد قبر تو پر می زند دلم

تا خلوت سحرگه آئینه زار تو

تا که شبی بیائی و بالی بیاوری

ماندیم مات و غمزده چشم انتظار تو

بالی که آشنای تو باشد ابوتراب !

یا وقف صحن خاکی و پر از غبار تو

بالی که سمت تربت تو وا کنیم و بعد

باشیم تا همیشه فقط در کنار تو

با عطر یاس تربت تو گریه می کنیم

آنجا فقط به غربت تو گریه می کنیم

چشمی که در مصیبتتان تر نمی شود

شایستة شفاعت حیدر نمی شود

چشم همیشه ابریتان یک دلیل داشت

هر ماتمی که ماتم مادر نمی شود

مرهم به زخمهای دل پر شراره ات

جز خاک چادر و پر معجر نمی شود

یک عمر خون دل بخورد هم کسی دگر

والله از تو پاره جگر تر نمی شود

یک طشت لخته های جگر پاره های دل

از این که حال و روز تو بهتر نمی شود

یک چیز خواستی تو از این قوم پر فریب

گفتند نه ....کنار پیمبر نمی شود

گل کرد بر جنازة تو زخم سرخ تیر

هرگز گلی شبیه تو پرپر نمی شود

پر شد مدینه از تب داغ غمت ولی

با کربلا و کوفه برابر نمی شود

....زینب کنار نیزه کشید آه سرد و گفت:

سالار من که یک تن بی سر نمی شود

دیگر تمام قامت زینب خمیده بود

از بسکه روی نیزه سر لاله دیده بود

یوسف رحیمی

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  7:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

ستاره بارون شده شهر مدینه     اونکه وجودش آرامش زمینه

اومده امشب اونیکه بهترینه   ( توعالمین) 2

بادا مبارک به علی و زهرا             غنچه ی زیبا شبیه روی طاها

اومده دنیا امیر هر دو دنیا   ( جان الحسین ) 2

 

 

شد مدینه پر از عطر و بوی باغ بهشت

شد علی صاحب پسری از جنس بهشت

می خوام امشب جار بزنم  ( کرمت و عشق )2

یه روزی فریاد می زنم ( حرمت و عشق ) 2

یابن الزهرا مددی (یا حسن مولا مددی )2 مولا مولا

وقتی ستاره نور یاس و می بینه     سرش رو زیر پاهای اون می گیره

میگه که باید دیگه پرده بگیره    ( توعالمین )2

فاطمه امشب برا تو دلبر اومد       ز یاری حق برا تو یاور اومد

اونکه شبیهش دیگه وجود نیومد    ( جان الحسین ) 2

نوکر حسنم از دو دنیا چه باکیم

عمریه عاشق حرم و صحن خاکیم

 

دست ما و عیدیه تو ( کرمت و عشقه )2

 

یه روزی فریاد می زنم ( حرمت و عشق )2

یابن الزهرا مددی (یا حسن مولا مددی )2 مولا مولا

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  7:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

آن لحظه که آمدی تماشایی بود

در نرگس چشم تو چه غوغایی بود

یمن قدمت،فاطمه زیر لب گفت

به به، رمضان با مسمّایی بود

شاعر:محمدمهدی عبدالهی

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  7:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

امشب شهر مدینه همه شــــــــوق و همه شــــــــور

امشب خانه حیــــــــــــــــدر پر رحمت،پر نـــــــور

 

امشــــــــب باغ عظیـــــــم نبـــــــــوی داده ثــــــــمـــر

امشــــــب لطـــــــــف الهی به عـلـــــــی(ع) کرده اثر

 

امشــــــب نام حســــــن(ع) بر در جنّــــــت شده حک

 

 

امشـــــب نیـــــــــــمه ماه رمضـــــان هم شــــــده تک

 

امشـــــب آقا دل من تا به بقیــــــــــــع پــــــر زده است

به مزار بی شمع و چراغ تو حسن (ع) سر زده است

                   

            سروده محسن زعفرانیه

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  7:07 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

ما اهل بارانیم و اهل روضه هاییم

عمریست محتاج گداهای شماییم

آواره های کوچه ی حُسن بهاریم

کاسه بدست سفره های هل اتاییم

 

از روز اول خادم این خانواده

تا شام آخر هم مقیم این حراییم

ما نسل در نسل عاشق این خانه هستیم

مانند یک دیوانه از عالم جداییم

تا دست بر دامان مولایی کریمیم

بر سفره های عالم و آدم خداییم

از اولش هم قلب ما دست شما بود

توفیق ما و سلب ما دست شما بود

تا پای احسان شما پرواز کردم

این نامه را با نام مولا باز کردم

رویم سیاه آقا اگر حرف شما را

با دست کوتاه از سر خود باز کردم

غیر از شما دست کسی باران صفت نیست

نادانی من بود اگر هم ناز کردم

در زیر باران زمستان عاشقی را

با رخصت از چشم شما آغاز کردم

وقتی که آغوش بهارت گرمتر شد

تا پای احسان شما پرواز کردم

ای عالم و آدم گرفتار بقیعت

ما را ببر تا پشت دیوار بقیعت

 

 

شاعر:شاعر گمنام

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  7:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

با نیت نگاه تو آغاز می کنم

احساس خویش را به تو ابراز می کنم

 

شوقی درون سینه من جا گرفته است

حسی غریب در دل من پا گرفته است

 

 

حسی میان غربت و شادی و شوق و غم

حسی که گاه می چکد از چشم در حرم

 

ماه مبارک رمضان روی ماه توست

باید سرود شعر که مضمون نگاه توست

 

من زائر نگاه توام از دیار دور

آن ذره ام که آمده تا پیشگاه نور

 

در نام تو چه حس غریبی نهفته است

در نام تو چه خاطره ها می شود مرور

 

آقا غریب هستی و وقت سرودنت

حسی غریب در دل من می کند ظهور

 

من هم غریب مثل تو یا ایهالغریب

من کی صبور مثل تو یا ایهالصبور

 

با تو چقدر ماهیتم فرق می کند

مانند ایستادن شب در حضور نور

 

در پیشگاه آینه مرد مقربی

تو بضعة الرسولی و ریحانة النبی

 

ای نور روشنای دل و خانه نبی

ای جایگاه عرشی تو شانه نبی

 

روح تو آسمان نه که هفت آسمان کم است

نور تو ابتدای جهان روح عالم است

 

از قلب تو ندیده ام آقا رحیم تر

از بخشش و کرامت دستت کریم تر

 

حاتم به دست بخشش تو بوسه ها زده است

نزد فقیر بر لب تو نه نیامده است

 

مضمون بی بدیل غزل ها تبسمت

می آورد به وجد غزل را تبسمت

 

غمگین ترین روایت دنیاست اشک تو

شیرین ترین حکایت دنیا تبسمت

 

در هر نگاه تو چقدر غم نشسته است

غم می چکد ز چشم تو اما تبسمت...

 

یک شهر پیش روی تو دشنام هم دهد

پاسخ نمی دهی تو مگر با تبسمت

 

شیرین تر است نزد فقیران کدامیک

خرمای دست بخشش تو یا تبسمت؟

 

سنگ صبور مامن غم ها و درد ها

ای خانه ات پناه همه کوچه گرد ها

 

صلحت حماسه ای ست که با روضه توام است

صلحت چقدر آینه دار محرم است

 

باید شناخت صبر و شکیبایی تو را

باید گریست یک دهه تنهایی تو را

 

در لحظه لحظه زندگی تو غم است آه

غربت همیشه با دل تو توام است آه

 

هرلحظه ی تو بوده نشان از غریبیت

وای از غم دل تو امان از غریبیت

 

هر روز شهر بر غمت افزود وای من

دشنام بود و نام علی بود وای من

 

عمری غریب بوده ولی صبر کرده ای

مانند لحظه های علی صبر کرده ای

 

شیعه همیشه داشته داغی وسیع را

داغ وسیع غربت تلخ بقیع را

 

یک قطعه خاک وسعت یک غربت مدام

یک قطعه خاک مدفن چار آسمان امام

 

یک قطعه که شنیدن آن گریه آور است

آن قطعه ای که مدفن مخفی مادر است

 

شیعه همیشه داشته داغی وسیع را

داغ وسیع غربت تلخ بقیع را

 

در این هجوم درد و غم و داغ بی امان

صبری دهد خدا به دل صاحب الزمان

 

سید محمد رضا شرافت

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  7:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام حسن (ع)

صـدايِ گــريــه يِ نــوزاد در فضــا پيچــيد

بگفت قابله اش:«ياعلي ، پدر شده اي»


بگـير در بغــلت طفلِ كوچكِ خـود را

عجب! ز مادر او دستپاچه تر شده اي !

 


چــه چهـره اي ، ز لطافت چو حور در فــردوس

چه خنده اي ، كه ز شيريني اش شكر شده اي


به مژدگاني من گر جهان دهي ، هيچست

همين كــه صاحب اين نازنين پسر شده اي


نمــاز و راز و نيــازت جـواب داد ، علي

بخند مرد خدا ، كز خدا ، نظر شده اي


فـراتــر از همـه ي طول و عرض اين دنــيــا

تو بي حدي و در اين طفل مختصر شده اي


علي !! بــراي محـمـد تـو مثــل هـاروني

عجيب نيست تو هم صاحب شُبَر شده اي


خدا براي تو مي خواست اين چنين طفلي

بــراي داشـتـنـش خـوب مـفـتـخر شده اي

 

 

شاعر:یاسر قربانی

 
 
یک شنبه 17 بهمن 1395  7:08 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها