0

اشعار عید مبعث

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

پیامبر اعظم(ص)-بعثت

 

 

نور اقرأ تابد از آیینه ام

کیست در غار حرای سینه ام

رگ رگم پیغام احمد می دهد

سینه ام روی محمد می دهد

گل دمد از آتش تاب و تبم

معجز روح القدس دارد لبم

من سخن گویم ولی من نیستم

این منم یا او ندانم کیستم

جبرئیل امشب دمد در نای من

قدسیان خوانند با آوای من

ای بتان کعبه در هم بشکنید

با من امشب از محمد دم زنید

دم زنید از دوست، خواموشی چرا؟

ای فراموشان فراموشی چرا

گوش تا اوای احمد بشنوید

بانک اقرأ یا محمد بشنوید

از حرا گلبانگ تحلیل امده

دیده بگشایید جبرئیل آمده

اینک از بیدادها یاد آورید

با امین وحی فریاد آورید

لاله های جامه از قم چاک چاک

ژاله های خفته در دامان خاک

بردگان برده بار ظلم و زور

دختران زنده رفته زیر گور

کعبه ای بیت خدا عز وجل

تابکی در دامنت لات و هبل

مکه تا کی مرکز نا اهل ها

پایمال چکمه ی بوجهل ها

اوس و خزرج قتل و خونریزی بس است

ظلم و جور وشهوت انگیزی بس است

تا به کی با تیغ یکدیگر قتیل

دست بردارید کامد جبرئیل

مکه دریای فروغ وحی شد

بت پرستان بت پرستی نهی شد

کاروان نور  را بانک در است

یک جهان خورشید در غار حراست

دوست می خواند شما را بشنوید

بشنوید اینک خدا را بشنوید

روز ، روز مرگ ظلم و ظالم است

بانک اضرب مردف اقرأ حاکم است

این صدای من نه ، آوای خداست

آی انسانها محمد  مقتداست

یا محمد منجی عالم تویی

این مبارک نامه را خاتم تویی

یا محمد تو به خلقت رهبری

اولین نور، آخرین پیغمبری

انبیا مشعل ز تو افروختند

وز دمت پیغمبری آموختند

یا محمد آفرینش گشته گوش

غرشی از بحر سرتاپا خروش

مردگان را گو که صبح زندگی است

بردگان را گو که روز بندگی است

عدل را بر مرگ ظلم اعلام کن

ظلم رابا دست عدل اعدام کن

یا محمد این بود پیغام دوست

عالمت در انتظار (تفلحوا)ست

ای به شام جهل و ظلمت آفتاب

از حرا بر قله ی هستی بتاب

جسم بی جان بشر را جان تویی

این پریشان گله را چوپان تویی

ای حیات جان کلامت، دم بزن

تاج عزت بر سر آدم بزن

کعبه را ز آلایش بت پاک کن

بت گران را همنشین با خاک کن

اینکه گفتمیت رسول آخری

تا قیامت خلق را پیغمبری

ختم شد بر قامتت پیغمبری

این تو را باشد دلیل برتری

خط پایان را تو میپویی وبس

حرف آخر را تو می گویی و بس

غیرت و مردانگی ایین تو است

عزت زن در حجاب دین توست

چند باید سرکشان را سر کشید

چند با نامردمی دختر کشی

بر همه اعلامن کن زن برده نیست

برده ی مردان  تن پرورده نیست

باغ زیبایی کجا و زاغ زشت

دیو شهوت را برون کن از بهشت

ای تورا هم مهر و هم قهر خدا

تابکی ابلیس در شهر خدا

با علی بت های چوبین را بکش

وین خدایان دروغین را بکش

می نشاید با گل توحید، خس

گو فقط الله الله است و  بس

تا شود خاموش باطل از سخن

ای زبان حق تو از حق دم بزن

تو نه تنهایی که خود ما با توئیم

با توئیم آنسان که گویی ما توئیم

اولیا در محضرت استاده اند

انبیا پشت سر استاده اند

تیر از ما و کمان در دست تو است

اختیار آسمان در دست تو است

خاتم توحید در انگشت تو است

حق به پیش روی و حیدر پشت تو است

مشعل تو تا ابد روشنگر است

آتش بیدادگر خاکستر است

دین اسلامت مسلمان پرورد       

             بوذر و مقداد و سلمان پرورد

مکتب تو مکتب عمارهاست      

               این کلاس میثم تمارهاست

ما تو را زهرای اطهر دادهایم

شیر مردی مثل حیدر داده ایم

ماتو را داده ایم در بین همه

یک خدیجه ،یک علی ، یک فاطمه

تا قیامت جاودان آیین تو است

فاطمه رمز بقای دین تو است

دست تو دست تو نه ، دست خداست

دشمنت را تا ابد تبت یداست

ای زمام آسمان در مشت تو

مه دو نیمه از سر انگشت تو

جای تو دیگر نه در غار حراست

در دل  امواج طوفان بلاست

خصم را با  خلق خوش دنبال کن

سنگ را با خنده استقبال کن

دست رحمت از سر عالم مدار

گر تو را خوانند ساحر غم مدار

منجی عالم تو می باشی و بس

ای همه فریاد رس فریاد رس

یا محمد ای خرد پابست تو

ای چراغ مهر و مه در دست تو

حسن تصویر همه آیینه ها

چلچراغ شام تار سینه ها

هر زمانن گلواژه هایت تازه تر

بلکه از هستی بلند آوازه تر

ابر رحمت رحمتی بر ماببار

باردیگر از حرا بانگی برآر

ما کویر تشنه ، تو آب حیات

ما غریقیم و تو کشتی نجات

ما به قرآن دست بیعت دادهایم

از ازل با مهر عترت زاده ایم

عترت و قرآن چراغ راه ماست

روشنی بخش دل آگاه ماست

عترت و قرآن نجات عالمند

چون دو انگشت محمد  باهمند

ایندو ، تا هستند با یک دیگر

پشت هم تا پیش حوض کوثرند

هردواند، از ابتدا نور و چراغ

کی شوند از هم جدا نور و چراغ

این دو یک بودند از بدو ظهور

نور خورشید است و خورشید است نور

شیعه با قرآن و عترت داده دست

نسیت در قاموس او حرف از شکست

شیعهه قرآن از حسین اموخته است

شیعه پای این چراغ افروخته

شیعه تا بار ولایت برده است

مثل زهرا تازیانه خورده است

شیعه بحر موج خیز غیرت است

شیعه فریاد کتاب و عترت است

شیعه از اغاز ره آگاه بود

پیرو قرآن و آل الله بود

شیعه را با خون برابر ساختند

شیعه را از مهر حیدر ساختند

ما امنت دار این پیغمبریم

هرگز از قرآن و عترت نگذریم

تا به عالم دودمان آدمند

شیعه و قران و عترت باهمند

آنچه موسی در دل سینا ندید

چشم ما در چهارده معصوم دید

آسمان وحی زیب دوش ماست

چهارده خورشید در آغوش ماست

هر که از این چهاده تن ماند دور

در دو دنیا همچنان کور است و کور

باغ رضوان تا ابد سرمست ماست

چهارده معصوم گل در دست ماست

چارده قران و یک تفسیرشان

چارده آیینه یک تفسیرشان

چارده پیکر ولی یک جانشان

هرچه جان دارد خدا قربانشان

ای شما قران و قرانتان بدست

ای فداتان هرچه بود و هرچه هست

ای شما گل ، قلب شیعه باغتان

هر دلی را  آتشی از داغتان

شیعه از اول شما را یافته

در شما نور خدا را یافته

تا خدا هست و شما هستید و ما

هستی ما و تولای شما

گر ز پیکر دست ما گردد جدا

نیست ممکن کز شما گردد جدا

"میثم"از اعماق جان گوید همی

مدحتان را با زبان میثمی

 

غلامرضا سازگار

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

سبک دست از طلب ندارم (محمد اصفهانی)

عالم صفا گرفته از مصطفی گرفته

در جشن تاج خاتم عالم صفا گرفته گرفته گرفته

باشد رسول خاتم   روحی بر این دو عالم

هر که غلام اوشد   گوید نبی محمد محمد یا محمد

محمد یا محمد

=============================

فخر رسالت امد   سلطان بعثت آمد

برخیز و یا محمد   از عرش حق بر آمد  محمد یا محمد

سلطان عرش تویی تو    مرات حق تویی تو

اقراء بخوان محمد   گشتی امام  رحمت  محمد یا محمد

==============================

دارم غمی به سینه    سلطان بی قرینه

در روز بعثت تو       من هم بیام مدینه   مدینه ای مدینه

عشقم تویی یا احمد     نامم شده محمد

فخرم اینه تو عالم   هم نامتم محمد   محمد یا محمد

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:17 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

بانگ تکبیر ز امواج فضا می آید

گوش باشید که آوای خدا می آید

بوی عطر از نفس باد صبا می آید

نفس باد صبا روح فزا می آید

پیک وحی است که در غار حرا می آید

به محمد ز خداوند ندا می آید

ای خلایق همه این طرفه ندا را شنوید

گوش های شنوا حکم خدا را شنوید

*****

بت و بتخانه همه ذکر خدا می گویند

سخن از اقرأ و از غار حرا می گویند

حمد حق، مدح رسول دو سرا می گویند

خلق عالم همه تبریک به ما می گویند

حکم توحید به ما و به شما می گویند

همگی با نفس روح فزا می گویند

بشریت چه نشستی که مسیحت آمد

حکم توحید به آوای فصیحت آمد

*****  

این چراغی است که تا شام ابد جلوه گر است

این یتیمی است که بر عالم خلقت پدر است

این نجات همه در دامن موج خطر است

این رسولی است که از کلّ رُسُل خوب تر است

پیشتر از همه بعد از همه پیغامبر است

تا صف حشر طرفدار حقوق بشر است

چشم بد دور ز آیینه ی رخسارش باد

تک و تنهاست خداوند نگهدارش باد

*****

آی انسان ها فرمان پیمبر شنوید

گوش تا از سخن خلق فراتر شنوید

روح گردید و از آن روح مطهر شنوید

همه با هم سخن خالق داور شنوید

بانگ تهلیل شنیدید مکرر شنوید

همه را با هم در عدل برابر شنوید

دوره ی کفر و زر و زور به اتمام آمد

اهل عالم همه آماده که اسلام آمد

*****

عید آزادی زن های اسیر است امروز

عید خلق است و خداوند قدیر ایت امروز

دامن مکه پر از مشک و عبیر است امروز

بشریت را فرمان خطیر است امروز

حق بشیر است بشیر است بشیر است امروز

جاودان باد چراغی که منیر است امروز

ذکر بت ها همه «لا نعبد الا ایاه»

همه گویند «ولا قوه الا با ا...»

*****

تا به کی چهره ی خورشید عدالت مستور

تا به کی سلطه ی بیدادگران با زر و زور

با من امروز بخوانید همگی این منشور

منجی کل جهان آمده با مشعل نور

عید بعثت شده یا عید جهانگیر ظهور

تهنیت باد بر آن دخترک زنده به گور

دور دختر کشی و جهل به پایان آمد

سر تسلیم بیارید که قرآن آمد

*****

مکه آهنگ، به گلواژه ی اقرأ بنواز

کعبه از جا کن و تا غار حرا کن پرواز

یا محمد سخن خویش ز لا کن آغاز

خیز از جا به بت و بتگر و بت خانه بتاز

بشریت را با مکتب توحید بساز

سر این رشته دراز است دراز است دراز

خیز تا عرصه ی بیدادگران تنگ کنی

سینه در حین تبسم سپر سنگ کنی

*****

ای به راه تو تمامی ملل را دیده

ای که جبریل امین دور سرت گردیده

ای به قلب بشر از غار حرا تابیده

ای خدا پیش تر از پیش تو را بگزیده

ای سحاب کرمت بر همگان باریده

خیز از جای خود ای جامه به تن پیچیده

چشم عالم به ره مکتب روشنگر توست

منجی کل بشر دین علی پرور توست

*****

گر چه فوجی پی آزار تن و جان توأند

فکر بشکستن پیشانی و دندان توأند

روزی آید که همه خلق مسلمان توأند

خاک مقداد تو عمار تو، سلمان توأند

سر فرو برده به تسلیم به فرمان توأند

پیرو دین تو و عترت و قرآن توأند

عالم کفر به اسلام تو تبدیل شود

به تولای علی دین تو تکمیل شود

*****

تو و آل تو چراغان هدایید همه

چارده آینه از وجه خدایید همه

چارده صورت توحید نمایید همه

چارده قبله ی ارباب دعایید همه

چارده نوح به طوفان بلایید همه

چارده مهر عیان در همه جایید همه

چارده طور به سینای وسیع دلها

چارده عقده گشا در همه ی مشکل ها

*****

عزت امت تو در گرو وحدت توست

وحدت امت تو پیروی از عترت توست

طاعت عترت تو، طاعت حق، طاعت توست

در رگ قلب حسین بن علی غیرت توست

تا خدایی خداوند به پا دولت توست

شیعه آن است که هر لحظه ی او بعثت توست

شیعه در حکم تو نور ازلی را دیده

شیعه در غار حرا با تو علی را دیده

*****

بعثت شیعه ز آغاز غدیر است و حراست

بعثت سوم او واقعه ی عاشوراست

پدر شیعه علی، مادر شیعه زهراست

شیعه جان و تنش از آب و گل کرببلاست

به خدایی خدایی که جهان را آراست

شیعه بودن شرف و عزت و آزادی ماست

شیعه تا خون به رگش موج زند یار علی است

«میثما» شیعه همان میثم تمار علی است

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:17 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

ای جان جهان جان محمد

با نام خدا بخوان محمد

ای باعث ممکنات اقرأ

ای خواجه ی کائنات اقرأ

ای قدر و جلالتت مبارک

فرمان رسالتت مبارک

ای رشته ی نه فلک به چنگت

تا چند مکان به تخته سنگت

تو پیک مقدس نجاتی

تو روح حیات را حیاتی

ای درّ یتیم و باب خلقت

ای سینه ی تو کتاب خلقت

ای گمشده آفتاب، احمد

امشب ز حرا بتاب، احمد

ای در کنفت جهان هستی

آغازگر خداپرستی

برخیز و به سوی کعبه کن رو

تا بشنوی از بتان هوالهُو

این غار که با تو کرده عادت

دارد به نبوتت شهادت

این سنگ که بر رویش نشستی

فریاد زند پیمبر استی

ای کعبه ی کعبه دلبری کن

برخیز و پیام آوری کن  

با نام خدای حی سرمد

بگشای زبان بخوان محمد

کو از «علق» آدم آفریده

«کن» گفته و عالم آفریده

ای وادی مکه احمد است این

ای غار حرا محمد است این

این تخته ی سنگهای غارند

کآوای شهادتین دارند

ای مردم مکه حق پرستی

تا چند به خواب جهل و مستی

تا چند بشر ز معرفت دور

تا چند حکومت زر و زور

این کعبه که گِرد آن نشستید

این لات و هبل که می پرستید

دارند به لب ندای تهلیل

از ختم رسل کنند تجلیل

هر سنگ و درخت با محمد

فریاد زنند یا محمد

آئین تو تا ابد جهانی است

دین تو هماره جاودانی است

منجی بشر به بانگ تکبیر

از کوه حرا شده سرازیر

انوار نبوتش زند برق

هستی شده در فروغ او غرق

دریاب خدیجه، شوهرت را

تبریک بگو پیمبرت را

این نور نبوت است بشتاب

خورشید اخوت است بشتاب

روزی که بشر در آب و گل بود

این نور هماره مشتعل بود

در خلوت دوست منجلی بود

حق بود و محمد و علی بود

سوگند به عصمت محمد

احمد، علی و علی است، احمد

سیر خط سرخ نور کردند

تا عمق زمان عبور کردند

از سن علی گذشته ده سال

افتاده رسول را به دنبال

دو شمس نبوت و ولایت

دو محور عالم هدایت

او هستی و هست آفرینش

این نفس نفیس و جانشینش

او بر همه «تفلحوا» بیانش

این سوره ی مؤمنون به شانش

دو آیت حق، دو یار نستوه

گویی دو محمد آید از کوه

از جانب ذات حی دادار

هنگام نزول وحی در غار

احمد که ز وحی منجلی بود

در محضر او فقط علی بود

در صورت هم خدای دیدند

آوازه ی وحی را شنیدند

ای عبد مطیع حی سرمد

ای پیرو مکتب محمد

از خط علی مباش بیرون

موسی نشود بدون هارون

یک طایفه یارِ یارِ یارند

یک سلسله یارِ یارِ غارند

من عاشق روی یارِ یارم

کاری نبود به یارِ غارم

حیدر دَرِ باز شهر علم است

گنجینه ی راز شهر علم است

بر غیر خدا سجود ممنوع

بی اذن علی ورود ممنوع

از جانب در به شهر رو آر

دزد است که می رود ز دیوار

ما مؤمن و تابع امیریم

ما پیرو بعثت و غدیریم

داریم به کف زمام عزت

از ظهر غدیر و صبح بعثت

دین مهر امیرمؤمنین است

و ا... علی تمام دین است

روزی که هنوز ما نبودیم

لبریز ز مهر دوست بودیم

در محضر مصطفی رسیدیم

الحق مع علی شنیدیم

ای رشته ی عالمت در انگشت

ای مهر و مهت هماره در مشت

ای خواجه ی کائنات احمد

ای خاتم انبیاء محمد

گردیده هزار و چارصد سال

حق تو و عترت تو پامال

ماران درون آستینت

بودند هماره در کمینت

برگرد سقیفه ها خزیدند

تا پیکر عدل را گَزیدند

بستند به سوی حرف حق گوش

کردن غدیر را فراموش

در بین تمام انجمن ها

هارون تو شد غریب و تنها

با توطئه ظلم ها به حق شد

تا مصحف دین ورق ورق شد

ماندند غریب تا قیامت

قرآن و ولایت و امامت

ای گمشده یک هزاره بازآ

از غار حرا دوباره بازآ

با امت خود بگو ولی کیست

فریاد بزن بگو علی کیست

یکبار دگر بگو به امت

قرآن نشود جدا ز عترت

اسلام و علی، کتاب و عترت

هر چار یکی است در حقیقت

سوگند به والضحی و والطّور

سوگند به نورِ سوره ی نور

سوگند به آفتاب رخشان

سوگند به ماه نور افشان

سوگند به سرّ هفت حا میم

سوگند به عادیات و تحریم

سوگن به سوره ی محمد

سوگند به ایلیا و احمد

سوگند به بیت و اعتبارش

سوگند به رکن مستجارش

سوگن به کعبه و خلیلش

سوگند به وحی و جبرئیلش

تا هست خدا و خلقت او

ماییم و رسول و عترت او

شیعه همه عزت و جلالش

قرآن و محمد است و آلش

در پیروی از کتاب و عترت

یک نور بود غدیر و بعثت

ما پیرو بعثت و غدیریم

جز دامن مرتضی نگیریم

داریم سه محور هدایت

قرآن و نبوت و ولایت

«میثم» به خدای حیّ منان

قرآن علی و علی است قرآن

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:17 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

امشب شب غار حرا از روز روشن تر شده

امشب فضای مکه پر از جلوه ی کوثر شده

امشب جهان رشک جنان امشب زمین کوثر شده

امشب امین وحی حق نازل به پیغمبر شده

امشب محمد کرده بر تن خلعت پیغمبری

یا گوش شو تا بشنوی یا چشم شو تا بنگری

*****

ای مکه احمد آمده آغوش خود را باز کن

ای کعبه بر دور سر آن جان جان پرواز کن

ای بت ثنای مصطفی با نام حق آغاز کن

ای آفرینش یک صدا آهنگ وحدت ساز کن

ای جامعه بیدار شو قرآن صلایت می زند

فریاد زن پاسخ بگو احمد صدایت می زند

*****

یا رحمت للعالمین جبریل می خواند تو را

ای منجی کل بشر بیرون بیا از این سرا

تو شهریار عالمی تا چند در غار حرا

ای یوسف مصر وجود از چاه تنهایی درآ

این خلق خواب آلوده را بیدار کن بیدار کن

اقرأ بخوان اقرأ بخوان تکرار کن تکرار کن

*****  

تو سروران را سروری تو رهبران را رهبری

تو از تمام انبیا هم بهتری هم برتری

تو کشتی توحید را هم ناخدا هم لنگری

تو اولین روشنگری تو آخرین پیغمبری

پیغمبران یک کاروان، تو کاروان سالارشان

پابست تو، با دست تو وا شد گره از کارشان

*****

ای آشنای عالمی ای عالمی بیگانه ات

ای سینه ی صافی دلان لبریز از پیمانه ات

ای کل عقل و عقل کل ای عاقلان فرزانه ات

ای شمع جمع عالمی ای مهر و مه پروانه ات

سنگ تو باید سینه ی نا اهل ها را بشکند

تا حمزه ات پیشانی بوجهل ها را بشکند

*****

ما بر تو از صبح ازل حکم خطیری داده ایم

ما بر تو تا شام ابد خیر کثیری داده ایم

ما خلق را مانند تو مهر منیری داده ایم

ما بر تو مانند علی شمشیر و شیری داده ایم

ای وهم گم در جاه تو پیوسته تابان ماه تو

پیغمبر محبوب ما دست علی همراه تو

*****

ای در بدن جانت علی تسلیم فرمانت علی

تفسیر قرآنت علی شمشیر برانت علی

آغاز و پایانت علی پیدا و پنهانت علی

شیر خروشانت علی اول مسلمانت علی

بر قله ی اندیشه ها پرواز کن پرواز کن

راهی که باید طی کنی با یا علی آغاز کن

*****

ای تا قیامت جاودان اسلام تو آئین تو

ای نقش لبخند خدا روی لب خونین تو

دشمن هم از کف داده دل بر منطق شیرین تو

قرآن و عترت تا ابد رمز بقای دین تو

باز از حرای دیگری پیغمبری آغاز کن

دام نفاق و فتنه را از پای امت باز کن

*****

با اتحاد دشمنان ایجاد گشته خیبری

تا بشکند ارکان آن تا بر کند از آن دری

ای کاش تا بار دگر آید به میدان حیدری

آید به میدان حیدری با ذوالفقار دیگری

فریاد، یا للمسلمین آیا شود از آستین

بار دگر آید برون دست امیرالمؤمنین

*****

ای حیدر خیبر شکن پیروز این میدان تویی

ای حجت ثانی عشر هم نوح هم طوفان تویی

هم مصلح کل بشر هم حامی قرآن تویی

امّید محرومان تویی فریاد مظلومان تویی

ای آفتاب دل برآ از پرده ی غیبت درآ

ای غیبت کبری برو ای دوره ی هجران سرآ

*****

ای سینه ی مجروح ما مجروح طول غیبتت

در بعثت جدت همه چشم انتظار بعثتت

خورشید مکه کی رسد صبح طلوع نهضتت

بت های عالم بشکند با دست عزم و همتت

ای موسی دوران بیا ای عیسی قرآن بیا

ای نوح کشتیبان بیا عالم شده طوفان بیا

*****

باز آ که بی تو شیعه را جز خون دل در کام نیست

بازآ که امت را به دل آنی دگر آرام نیست

از حق به غیر حرف حق از دین بغیر از نام نیست

اسلام بی خط شما با ا... قسم اسلام نیست

تا ماه و خورشید و فلک تا عالمند و آدمند

«میثم»، غدیر و بعثت و قرآن و عترت با همند

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:18 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

پیش از تو در عقایـد خود لنگ می زدند        

    بــر دامـن پلـیـــد هـُبــَل چنـگ می زدنــد

کعبه نماد "وَدّ" و"سُواع" و "یَغوث" بود          

  مـردم به راه خدعــه و نیــرنگ می زدنـد

آرامــش از دیـار عرب کوچ کرده بــود           

 روی منــــاره ها دُهــُـل جنـگ می زدنــد

تا آنکه تو رسیــدی و بت ها شکسته شد        

    می ها خمار باده ی تو ... منگ می زدنـد

از اشتیـاق آمدنت ای سفـیــر عشــق ...        

    صدها فرشته عود و دف و چنگ می زدند

افسـوس از ابولهبانی که در طلــوع ...         

   حتـی بـر آفتـــاب تــو شبـــرنگ مـی زدند

با قلـب هـای آهنـی انگـار صـمّ و بکـم         

    فصل نزول وحی خــدا  ،  زنگ می زدند

خاکستـر از ردای تو احـرام بستـه بـود         

   وقـتی میـان کوچــه تـو را سنـگ می زدند

بر بستـری که شیـر خـــدا آرمیــده بـود       

      با قصـد کشتــــن تـو شبـاهـنــگ مـی زدند
                                              

" تَبّـت یَدا ابِی لَهـَب" اسلام زنـده است        

    تا این جهـان رسـد به سرانجام زنـده است

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:18 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

پیامبر اعظم(ص)-عید مبعث

 

 

 

وقتی شکوفا شد گل امید آن روز

 

گل های عشق و معرفت روئید آن روز

 

در وسعت هفت آسمان غرق توحید

 

جبریل بذر نور می پاشید آن روز

 

گوئی ز چشم آسمان بر چهرۀ خاک

 

اشک نشاط و شوق می غلطید آن روز

 

تا گوهر شهوار خود را عرضه سازد

 

دریای رحمت موج زد جوشید آن روز

 

در خلوت روحانیش با دوست احمد

 

از گلشن سبز دعا گل چید آنروز

 

در جلوه های وحی و توحید و نبّوت

 

صد جلوه از نور خدا را دید آن روز

 

آمد صدای «قم فانذر» تا به گوشش

 

با نغمۀ «اقرأ» به خود لرزید آنروز

 

با رویش آن گلبُن سبز نبّوت

 

عطر رسالت در فضا پیچید آن روز

 

ذراّت هستی زیر لب مبهوت و حیران

 

گفتند سر زد از حرا خورشید آن روز

 

از یمن خلق نور او وز بعثت او

 

گوئی خدا بر خویشتن بالید آن روز

 

تا خلق را سازد رها از بت پرستی

 

دادند بر او پرچم توحید آن روز

 

بخشید چون تاج شرف بر او خداوند

 

کرد از مقام و قدراو تمجید آن روز

 

تا خلق را آگاه سازد از مقامش

 

حق نقد هستی را به او بخشید آن روز

 

بر ظلمت دل های تیره ای «وفائی»

 

نور خدا از آسمان تابید آن روز

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:18 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

پیامبر اعظم(ص)-مبعث 

 

 

 

همای نور شده راه مكه را پویید

 

به آب چشمۀ زمزم، زبان و دل شویید

 

سپس به زمزمۀ لا اله الا الله

 

دهید دست به هم لا شریك له گویید

 

ز خَلق بانگ هو الهو جدا جدا شنوید

 

درون كعبه ز بت‌ها خدا خدا شنوید

 

به چشم دل همه جا نقش جای پای خداست

 

به نی نوای وجودم چو نی، نوای خداست

 

الا تمام جهان گوش، گوش تا شنوید

 

زبان، زبان محمد، صدا صدای خداست

 

ز كوه و سنگ و ز هامون دعای دل شنوید

 

ندای ختم رسل از حرای دل شنوید

 

فرشتگان همه در دستشان صحیفۀ نور

 

جهانیان شده غرق نشاط و مست و سرور

 

ز قبضه قبضۀ خاك حجاز می‌شنوم

 

كه ای تمام پری چهره گان زنده به گور

 

طلوع صبح سفید شما مبارك باد

 

محمد آمده عید شما مبارك باد  

به جسم مردۀ هستی دمیده جان امروز

 

مكان شده یم انوار لامكان امروز

 

طلوع كرده ز غار حرا مگر خورشید

 

و یا زمین شده مسجود آسمان امروز

 

رسد ز كوه و در و دشت و بام و نخل و گیاه

 

صدای اشهد ان لا اله الا الله

 

جهان بهشت وصال محمد است امشب

 

چراغ ماه، بلال محمد است امشب

 

زمین مكه گل انداخته ز بوسه نور

 

خدیجه محو جمال محمد است امشب

 

در آسمان و زمین این ترانه گشته علم

 

بخوان به نام خدایت كه آفرید قلم

 

الا تمامی خلق خدا به هوش، به هوش

 

محمد است كه گوید سخن، سرا پا گوش

 

كه فرد فرد شما را بود دو رشته به دست

 

و یا دو كوه بلند امانت است به دوش

 

محمدی كه دو عالم گواه عصمت اوست

 

همه سفارش او در كتاب و عترت اوست

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:18 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

پیامبر اعظم(ص)-بعثت

 

 

 

پیمبران همه از جای خود قیام کنید

 

نماز رو بـه سوی مسجدالحـرام کنید

 

ز نـام نامــیِ پیغمبــر احتـرام کنید

 

می طهور به دست خدا به جام کنید

 

سپس به غار حرا رفته، ازدحام کنید

 

ز جان و دل به رسول خدا سلام کنید

 

شب امید شمـا و شب نویـد شماست

 

ادب کنید که عید خدا و عید شماست

 

پیــام فتــح و نویــد ظفــر مبارک باد

 

دعــای عمــر شمــا را اثــر مبارک باد

 

خجسته عیـد بشـر بــر بشـر مبارک باد

 

تمام شـد شـب هجـران سحر مبارک باد

 

خجستـه بــعثت پیغامبــر مبــارک باد

 

به جن و انس و ملک، این خبر مبارک باد

 

خبر دهید که عید اخوّت آمده است

 

خزان گذشت، بهار نبوّت آمده است

 

خبر دهید امم را که فتح باب شماست

 

خبر دهید که پایان اضطـراب شماست

 

خبر دهید که آغــاز انقـلاب شماست

 

خبر دهید که توفیق بی‌حساب شماست

 

خبر دهید که اسلام دین ناب شماست

 

خبر دهید کتـاب خـدا کتاب شماست

 

خبر دهید که ختم رسل بشیر شماست 

 

خبر دهید که مـولا علی امیر شماست

 

خبر دهید که «اقرء» بـه مکه نازل شد

 

خبر دهید که «اضرب» شعارِ باطل شد

 

خبر دهید که قانـون عدل، کامل شد

 

خبر دهید که قرآن چراغ محفل شد

 

خبر دهید: مریدان! مراد حـاصل شد

 

نــزول ســورۀ «یـا ایّها المزمّل» شد

 

رسد زکوه و در و دشت و سنگ و نخل و گیاه

 

صــدای زمزمـۀ لا الــه الا الله

 

بخــوان محمّـد! آوای تــو صــدای خداست

 

بخوان کــه هـر چـه بخوانی، پیام آخرِ ماست

 

بخوان‌بخوان که هماهنگ با تو ارض و سماست

 

بخوان بخوان که از اوّل بشر تو را می‌خواست

 

قیـام کـن کـه قیــامت قیــامتِ کبــراست

 

قیام کــن کــه کنـد عدل با تو قامت راست

 

تو را دهند ندا راهیـان وادی نـور

 

تو را زنند صدا دختران زنده به گور

 

تو منجـی همـه بـا انقراض دنیایی

 

تو بـا فـروغ خداییـت عالـم‌آرایـی

 

تو تا قیــام قیـامت، پیمبــرِ مایی

 

تو یار خلق به دنیایی و بـه عقبایی

 

تو رهبر همگانـی، اگر چـه تنهایی

 

تو در تمـام ملل، مـاه انجمن‌هایی

 

 بخوان که قدر و مقام و جلالتت دادیم 

 

رُسـل نیامده، حکم رسـالتت دادیم

 

محمّد ای به تو از ذات پـاک حیِّ ودود

 

همـاره بــاد سـلام و همـاره بـاد درود

 

خدای بود و تو بودی، جهان نبـود نبود

 

عدم به میمنت خلقت تـو یـافت وجود

 

خدا به نور تو از روی خویش پرده گشود

 

بشر به یمن تو بر خاک، روی طاعت سود

 

جزیره العرب از نظم تو گرفت نظام

 

جمال تـوست چراغ تجلّیِ اسلام

 

پیمبـران عظمـت یافتنــد بـا نامت

 

دمیده در همه عـالم فروغ اسـلامت

 

رسید سنگ ملامت ز هر در و بامت

 

زدند طعنه و دادند سخت دشنامت

 

زهی مکارم اخلاق و لطف و اکرامت

 

نگشت تلخ ز بیداد دشمنان کامت

 

اگر چه سنگ عدو گشت پاسخ سخنت

 

زدی تبسم و خون بود جاری از دهنت

 

چهارده صده روشن چراغ حکمت توست

 

چهارده صده قـرآن پیـام وحـدت توست

 

چهارده صده جاری بحـار رحـمت توست

 

چهارده صده پاینــده نـام امّـت تـوست

 

چهارده صده بر کف لوای عتـرت توست

 

چهارده صده بر امّت ایـن وصیّت توست

 

 که ای تمامی امـت منـم پیمبرتان 

 

منم پیمبر و مولا علی است رهبرتان

 

علی وصی مـن است و علـی ولـی خداست

 

علی ســراج منیــر و علــی چراغ هداست

 

علی رکوع و سجود و علی سـلام و دعاست

 

علی است با حق و حق در پی علی پویاست

 

علی حقیقت حـق، حـق بـدون او تنهاست

 

علی، علی، علـی آری علـی امــام شماست

 

بنای دین بقایش که هست عالمگیر

 

یکـی ز غار حرا دیگری بود ز غدیر

 

یقین کنید که مشکل‌گشا علی است علی

 

یقین کنید که دست خدا علی است علی

 

یقین کنید فقـط مقتــدا علی است علی

 

یقین کنید که شمس‌الضحا علی است علی

 

یقین کنید که صاحب لوا علی است علی

 

یقین کنید امــام شمـا علـی اسـت علی

 

قسم به ذات خدایی کز اوست هرچه که هست

 

یقین کنید کـه اسـلام بــی‌ علی کفــر است

 

حقیقتی است که کتمان آن بـوَد تـکفیر

 

قسم بــه آل محمّــد، بـه آیــۀ تطـهیر

 

قسم بـه آنچـه قلـم کـرده از ازل تحـریر

 

کـه دســت قـدرت پـروردگار حـیِّ قدیر

 

شناسنامـۀ مــا را زده اسـت مهــر غدیر

 

علی همان شب بعثت به خلق گشت امیر

 

قسم بـه ذات خـداوندگار لم یزلـی

 

تمام دین محمّد علی، علی‌ست، علی

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

 يا نبي الله

طي ميكنيم سمت ملاقات جاده را

شايد كسي سوار كند اين پياده را

وقتش رسيده است كه با گريه ريختن

جبران كنيد توبه ي از دست داده را

تكريم ديگري است همين امتناع ها

پس شكر ميكنيم عطاي نداده را

ما در ركوع نافله با آبروتريم

اصلاً نخواستيم تن ايستاده را

خُدّام آستانْ هميشه جلوترند

يا رب نگير خدمت اين خانواده را

مكه شرافتش به حضور محمد است

پس قصد ميكنيم فقط مكه زاده را

گر بي علي بناست كه اين راه طي شود

مگذار پس مقابل ما راه جاده را

 

ما درب خانه اي به جز اين در نميرويم

ما بي علي كنار پيمبر نميرويم

 

خوان كريم خالي و بي نان نميشود

فقر گدا حريف كريمان نميشود

گويي نمي برد ز عنايت سعادتي

آنكه اسير زلف پريشان نميشود

اين چه حكايتي است كه اصلاً براي ما

مبعث بدون شاه خراسان نميشود

از بركت دعاي رسول است هيچ جا

در دوستي فاطمه ايران نميشود

مبعث نتيجه اي ز كرامات حيدر است

هر آنكه بي ولاست مسلمان نميشود

يكبار يا نبي و دگر بار يا علي

يا مصطفي بدون علي جان نميشود

چون شرح زندگاني مولاست خواندنيست

ورنه كسي كه پيرو قرآن نميشود

 

جبريل علي ، وحي علي و زبان عليست

قرآن بخوان رسول،كه قرآن همان عليست

 

مبهوت مانده است تماشاي خويش را

روح بلند و جلوه ي والاي خويش را

سوگند ميخوريم همه تَرك ميكنيم

بردارد از بهشت اگر پاي خويش را

اصلاً همان زمان چهل سال پيش هم

اثبات كرده بود بلنداي خويش را

آنكس امام ماست كه در ليلة المبيت

وقتي كه رفت داد به او جاي خويش را

او ماندني نبود اگر پُر نكرده بود

با مرتضي و فاطمه دنياي خويش را

از ديدن تجلي خود دست ميكشيد

ميديد تا تجلي زهراي خويش را

يا فاطمه وَ يا كه علي جلوه ميكند

وقتي نشان دهد قد و بالاي خويش را

 

نور است و در تن سه نفر جلوه كرده است

اين نور قبل خلق بشر جلوه كرده است

 

اي خاك پاي توست تمام وجودها

هفت آسمان و خلقت گنبد كبودها

اي كيسه ي هميشه كرامت ميان شهر

آقاي مهرباني و آقاي جودها

آري نماز بي تو به قرآن قبول نيست

اي اولين سلام همه در قعودها

جبريل ما چگونه تورا پا به پا شود

درماندگي كجا و مسير صعودها

قربان چشم هاي تو دار و ندارها

قربان خاك پاي تو بود و نبودها

شكرخدا قبيله ي توكامل است و بس

كوري چشم عايشه ها،اين حسود ها

 

ما باتوأيم و با همه ي خانواده ات

عالم فداي زندگي صاف و ساده ات

 

از ما مگير تاب و تب شور و شين را

حُبِ علي همان شرف نشأتين را

از ما مگير شوق سفرهاي تا نجف

مكه ،مدينه ،سامره و كاظمين را

با حب خانواده ي تو سالهاي سال

بخشيده اند آبروي عالمين را

ما نذر كرده ايم كه بيرون بياوريم

از زير دِين،اين جگر زير دين را

ما قصد كرده ايم به ياري فاطمه

نائل شويم كرب و بلاي حسين را

بوسه مزن كنار تمناي دخترت

زير گلوي كوچك اين نور عين را

 

واي از دمي كه زينب كبري رسيده بود

وقتي رسيده بود كه حنجر بريده بود

(علي اكبر لطيفيان)

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

يا رسول الله(ص)

هيچ ميداني چرا پيروز ميشد چون اسد

حضرت ختمي رُسُل در جنگ بي حد و عدد

چون به سر ميبست دستمالي كه زهرا داده بود

نقش بود بر روي آن سربند:يا حيدر مدد

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

   اباالزهرا مدد

شكر ایزد كه پی زلف پریشان شده ام

در شب بعثتتان حوریه باران شده ام

 

تا كه از محضر عرفانی حق بازایی

پای این كوه حراء سر به گریبان شده ام

 

آیه ای عرضه كن ای معتكف غار حراء

قلباً آماده بشنیدن قرآن شده ام

 

به حدیثی نبوی روح مرا تصفیه كن

كه سرا پا همه بازیچه شیطان شده ام

 

تهنیت باد پیمبر شدنت مرد امین

كه در آمیخته با سیل مریدان شده ام

 

منم آن گمشده در وادی سرگردانی

كه به دستان كریم تو مسلمان شده ام

 

نبی الله ترین ای سبب خلقت انس

تازه از بعد تو حس میكنم انسان شده ام

 

بركه بی رمق و مرده دلی بودم و حال

از عنایات تو چون رود خروشان شده ام

 

بودم آن بتكده ي مملوءِ از لات و هبل

كه به دستان پسر عَمِّ تو ویران شده ام

 

حمدلله به نمایندگی از قوم عجم

روزبه* بودم و از عشق تو سلمان شده ام

(علي آمره)

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

پیامبر اکرم(ص)-مدح

 

دارد غزل به عشق تو آغاز می شود

 مثل گلی که با نفست باز می شود

می بارد آسمان غزل پوش بیت هام

 هر مصرعی مسافر یک راز می شود

اسرار عاشقانه ی رندان روزگار

در صحن چشم های تو ابراز می شود

حاجت به عقل و بیّنه و احتجاج نیست

 در آیه های زلف تو اعجاز می شود

پایان راه آتش سوزان دوزخ است

 وقتی که از مسیر تو اعراض می شود

وقتی هوا هوای تو باشد فقط بلی

 پاسخ به استخاره ی پرواز می شود

نامت محمد است و در اعماق میم تو

باران و عشق و قافیه آغاز می شود

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

تقديم به رسول اكرم(ص)

جهان نبود و تو بودی نشانه خلقت
همای اوج سعادت به شانه خلقت
جهان نبود و خدا با تو گفتگو می کرد
به حسن خاتمت از آستانه خلقت
فرشته ها صلوات و درود می گفتند
به خاندان تو در کارخانه خلقت
جهان و هرچه درآن پیش تار مویت هیچ!
چگونه از تو بگویم بهانه خلقت؟!
برای از تو نوشتن اجازه با عشق است
همیشه حرف و مضامین تازه با عشق است
خدا سری به زمین زد،سری زدی به زمین
دلش برای زمین سوخت،آمدی به زمین
تو آمدی به جهانی که عشق را کم داشت
هزار پنجره از آسمان زدی به زمین!
از آسمان که به جز چند طرح زود گذر
ندیده بود مگر نقشی از بدی به زمین
به یمن آمدنت مژدگانی آوردند
سبد سبد گل سرخ محمدی به زمین
به یمن آمدنت سنگ مهربان می شد
چهان پیر پس از قرنها جوان می شد
بهار عطر تو را در گلابدان می ریخت
زلال نام تو را در دل جهان می ریخت
دو بال داشت به پهنای آسمان و زمین
فرشته ای که مکان را به لامکان می ریخت
"بخوان به نام خدایت که خلق کرده تو را"
هزار مژده و معنا ازآن "بخوان" می ریخت
جهان چه داشت اگر روشنایی تو نبود
چگونه از سر گلدسته ها اذان می ریخت؟!
بهشت چیست به جز آفتاب چشمانت
گرفته است زمین را عقاب چشمانت
"ستاره ای بدرخشید و …"آن ستاره تویی
ستاره ای که به آن می شود اشاره تویی
ستاره ها و زمین دانه های تسبیح اند
و خیر اول و آخر در استخاره تویی
زمین کتاب خودش را دوباره می خواند
به هرکجا برسد مقصدش دوباره تویی
بدون نور تو راهی به سمت پایان نیست
بتاب بر سر دنیا که راه چاره تویی
بتاب آینه گردان آشنایی ها
بتاب روشنی هر چه روشنایی ها
دعای حضرت آدم قسم به نام توبود
نجات نوح پیمبر به احترام تو بود
عصای حضرت موسی به نامت آذین داشت
دم مسیح مسیحایی از سلام تو بود
خلیل دوش به دوش تو رفت در آتش
که شعله "بَرد و سلام" از طنین گام تو بود
اگر عزیز جهان بود یوسف از خوبی
اسیر حسن تو دلداده کلام تو بود
بیا سری به درختان پیر باغ بزن
به روی شانه شان چارده چراغ بزن
علی پس از تو چراغ ولایت عشق است
کنار حضرت کوثر که آیت عشق است!
دو چلچراغ،دو سرو جوان باغ بهشت
که راز خلقت آنها امامت عشق است
دوازده غزل سبز ناکرر ناب
که هرکدام به نحوی روایت عشق است
کسی شبیه تو می آید از اهالی نور
کسی که آمدن او نهایت عشق است!
نهایت همه خوابهای خوب تویی
چراغ روشن دنیا پس از غروب تویی!
نغمه مستشارنظامي

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:19 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

زمانِ غصّه بـود و فصلِ تـردیـد
تَغافُل بـود و بـاورهای ناجـور
دل گهواره ها می سوخت هر دَم
ز داغِ دخترانِ زنده در گــور
فضا پُر بود از بـوی شقـاوت
شرارِ کافــری بیـداد می کــرد
ز دستِ جـاهلیّـت آن زمان ها
بُتِ خاموش هم فریاد می کرد
پـریدن رفته بــود از یـادِ مَـردم
پُــر از آهنگ زنجیــر آشیـــانه
شکسته بال و تن مجروح امّا
هَزاران چون بلال از تازیانه
کنـار راهِ فطـرت راهزن ها
خدای واژه ها را می ربــودنـد
تخیّل مرده بــود و شعـرها را
برای لات و عُزّی می سـرودند
کسی می خواند امّا در دلِ شب
دعایی مهـــربان و عـاشقانه
فلک هم یکصدا می خواند با او
مناجاتی که می شـد جاودانه
دلش پُر بود از اندوه و تشویش
و تنها خسته از بیداد، آن مَــرد
صمیمی با خدای خویش آنجا
دمادم دردِ ما را گـریه می کرد
شبی از کوه بـالا رفت امّا
حَرا زیر پرِ جبریل گُل کرد
سـروشِ وحی آمد باز از راه
لبِ اردیبهشتِ ایل گل کرد
تمامِ علمِ هستی را یکایک
بر او می خواند و ا و لبخند می زد
گُلِ ختـم رسالت را همان جا
به قلبِ پاکِ او پیــوند می زد
به سـوی بیکــرانِ لاجـوردی
ملایک از حَرا پــرواز کـردند
به پیشِ پای عرفانش به شادی
درِِِِِ هفت آسمان را بـا ز کردند
در این دنیــای پُـرآشوب هرگز
نبینـی بــاورِ مـا را مـردّد
دلِ مـا را به او آرام کردنــد
تمـامِ اعتبـارِ مـا محمّـد

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:20 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها