0

اشعار عید مبعث

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

تـو بـزرگ انبیــایی یا محمّد
تو بشـر را رهنمـایی یا محمّد
از چه در غار حرایی یا محمّد
تو سراجی تو مُنیری تو بشیری تو نظیری

یا محمّد یا محمّد

یا محمّد بر خلایق رهبری کن
از حرا بیرون بیا پیغمبری کن
آفتابــا تــا ابـد روشنگری کن
تیرگی آمد به پایان نور قرآن شد نمایان

یا محمّد یا محمّد

ای تمام انبیا چشم انتظارت
قلب مظلومان عالم بی‌قرارت
این بـود فرمــودۀ پروردگارت
یا محمّد «قم فأنذِر» ذات یکتا را «فَکَبِّر»

یا محمّد یا محمّد

مــکتبت در پرتــو انوار داور
پرورد مقداد و سلمان و ابوذر
تربیت کن حیدر و زهرا بپرور
تو به جان و دل حیاتی تا ابد فُلک نجاتی

یا محمّد یا محمّد

مکّــه از تــو پرتـو ایمـان گرفته
دست حق روی سرت قرآن گرفته
دورۀ ظلــم و ستــم پایان گرفته
ای دمت روح عدالت بر تو زیبد این رسالت

یا محمّد یا محمّد

تو بـه کل آفرینش رهبر استی
اولین نور، آخرین پیغمبر استی
از تمــام انبیــا بالاتــر استی
درد جان‌ها را دوایی ختم کلِّ انبیایی

یا محمّد یا محمّد

آفتابـا جلـوه کـن بـر کلّ هستی
طی شده دور غرور و کبر و مستی
تا بـه کـی انسان اسیر بت‌پرستی؟
ای جهان زیر لوایت پاسخ نفرین، دعایت

یا محمّد یا محمّد
 ********
شاعر : حاج غلامرضا سازگار

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  11:15 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

در حرا نور وحی پیچیده.اقرا بسم ....تن زمین لرزید
آسمان تکه تکه جاری شد بر زمان وسعت خدا بارید
اضطرابی شگرف پیچیدش،بارالاها نمی توانم...آه
یا محمد!بخوان به نام خدا،لااله ...بگو که الاالله
اقرا بسم...شروع آزادی.کاخ کسرای ظلم ویران شد
ومحمد امانتی بردوش وارث دردهای انسان شد
با قدمهای محکم از دل شب،با طنین حضور نور آمد
دم عیسی عجین به راه افتاد،از فراسوی کوه طور آمد
عشق اول علی به او پیوست،آخرین وحی حق نمایان شد
ذکر مولا در آسمان پیچید.جلوه ی لایزال قرآن شد
عاشقانه خدیجه ی کبری،با محمد دوباره پیمان بست
سه ستاره قنوت می بستندهر چه هستی به جمعشان پیوست
*********
تا سه سال آسمان تحمل کردشاهد دردهای حضرت شد
بعد از آن نور حق به راه افتاد دعوتی راکه جنس بیعت شد
جاهلان همیشه ی ظلمت نور حق را ندیده رد کردند
وبرای نبودن خورشید،آسمان را دوباره سد کردن
نور اما دل سیاهی را با طنین حضور خود تابید
با دودست همیشه سرشارشبرزمین وسعت خدا بارید
قلبهای سیاه هم پیمان،سمت اعدام نور راه افتاد
هفت شمشیر در پی خورشیددستهاشان به چنگ ماه افتاد
روزهای سیاه طی می شدروزهای غروب یاور عشق
روزهایی شبیه عام الحزن روزهای غریب پرپر عشق
غزوه ها پشت هم گذشت ورسیدعاشقانه بهفتح کعبه ی نور
آسمان رانشاند برشانه در طلوع دوباره های حضور
لااله ...تن زمین لرزیدهر اذان اشهد بلالشرا
آسمان تا همیشه پیمان بست لحظه های همیشه سالش را
*****
بعد از آنهر چه روز می آیدسهم انسان از آسمان شماست
کنه لولاک ماخلقنا العشق تاهمیشه جهان جهان شماست

شاعر:  مریم حقیقت

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  11:15 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

عید اُمّت شده 
جشن بعثت شده
یامحمّد یا محمّد 
یامحمّد یا محمّد
گل شادی به دل اهل ولا روئید                  
جلوه ی  نور حق از غار حرا تابید
عید اُمّت شده 
جشن بعثت شده
یامحمّد یا محمّد 
یامحمّد یا محمّد
پیک وحی ازلی این خبر آورده       
وحی رحمت سوی خیرالبشرآورده
خیز وبا این بیان ، نام حق را بخوان
یامحمّد یا محمّد 
یامحمّد یا محمّد
چشمه ی فیض خدای ازلی جوشید   
عاشقان تهنیت امشب به علی گوئید
جامه ی مجد و شرف ختم رُسل پوشید
ای رسول اُمَم، عَلَّم بالقَلَم، یامحمّد یا محمّد
جلوه ی نور رسالت به ظهور آمد      
یا مگر غار حرا مهبط نور آمد
مژده ای خسته دلان گاه سرور آمد     
ای رسول خدا اقرءیا مصطفی
 یامحمّد یا محمّد 
 یامحمّد یا محمّد

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  11:15 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

سینۀ پاکم شده غار حرا
پیک خدا آمده در این سرا
نای وجودم دم احمد گرفت
تا نفسم بوی محمّد گرفت
از طرف داور ربّ جلیل
روح شدم با نفس جبرئیل
بوی خدا خیزد از آب و گلم
آیۀ «اقرا» شده ذکر دلم

من سفر غـار حرا کرده‌ام
من ز محمّد خبر آورده‌ام

غار حرا مرکز وحی خداست
مشرق خورشید سپهر هداست
ای ملک وحی سخن‌ساز کن
عقدۀ نگشوده ز دل باز کن

آنچه که گفتند به احمد بگو
حکم خدا را به محمّد بگو
محمّد ای بر تو سلام خدا
بخوان بخوان بخوان به نام خدا

بخوان بخوان به نام ربّ‌ الفلق
کـو خلـق‌ الانسـان مـن علق

بخوان بنام خالق ذوالکرم
بخوان به نام علّم بالقلم
به نام آنکه علم از او شد علَم
«علَّم‌ الانسانَ ما لم یعلم»
چند می و مطربی و سرخوشی
چند پدرها پی دخترکشی
چند روی تختۀ سنگ حرا
ای به تو محتاج جهانی برآ

چند جفا؟ چند ستم؟ چند جنگ؟
چنـد خدایـان بشـر چوب و سنگ؟

آینه‌ات را سپر سنگ کن
خنده بزن چهره ز خون رنگ کن
حافظ دین تو خداوند توست
اسلحۀ تو گل لبخند توست
ما به تو حکم ازلی داده‌ایم
بت‌شکنی مثل علی داده‌ایم
ای بشریت همه مرهون تو
کتاب ما کتاب قانون تو

مکتب تـو فاطمـه می‌پرورد
فاطمه ای که حسنین آورد

مکتب تو مربی زینب است
زینب تو حافظ این مکتب است
مکتب تو کلاس عمارهاست
مربی میثم تمارهاست
پیمبران جمله بشیر تواند
بشیر بعثت و غدیر تواند

تو نور اول، نبی آخری
تو از تمام انبیا برتری

آدم خاکی کفی از خاک توست
تو یـم نـور، او گهر پاک توست

خیز و بزن بر همه عالم صلا
تا برهانی همه را از بلا
مشعل تابندۀ این جمع باش
آب شو و خنده کن و شمع باش
رهبر کل، رسول کل، عقل کل
عقل نخستینی و ختم رُسُل
ای ز ازل امام پیغمبران
خوب‌تر از تمام پیغمبران

مسند بعد تو جای علی است
دین تو امضا به ولای علی است

کیست علی؟- دست تو شمشیر توست
یک تنه در جنگ احد شیر توست
بازوی شیرافکن تو حیدر است
فاتح بدر و احد و خیبر است
تو شهر علم استی و حیدر درت
کیست علی تمامی لشکرت
علی همان حیدر کرار توست
تیغۀ شمشیر شرربار توست

کفـه و شـاهین عـدالت علی است
لحم و دم و روح رسالت علی است

نجاتِ امت تو دریا علی است
تمامِ لشکر تو تنها علی است
این سخن از لوح خدا منجلی است
کیست علی احمد و احمد علی است
بعد تو بر خلق علی امام است
بعثت بی‌غدیر ناتمام است
تا به ولایت نشود متکی
نیست ره واحد امت یکی

هر که به کف دامن حیدر گرفت
دسـت ورا دسـت پیمبـر گرفت

لحم و دم و نفس پیمبر علی است
روز جزا ساقی کوثر علی است
آینۀ طلعت داور علی است
شوهر صدیقۀ اطهر علی است
مهر علی تمامِ آئین ماست
حب علی حقیقتِ دین ماست
این طپش هر نفسِ میثم است
حکم خداوند همه عالم است

آنکه بـه مـا اول و آخر ولی است
بعد خدا محمد است و علی است

شاعر: غلامرضا سازگار

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  11:15 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

امشب ای غار حرا از هر شبی زیباتری
مشرق نورانی خورشید عالم‌گستری
شب‌نشینی کرده روی تخته سنگت جبریل
این دل شب راز‌دار بعثت پیغبمری
گوش تا آوای «اقراء بسم ربک» بشنوی
ناز کن بر مه که غرق نورِ حیِّ داوری
گر چه شب را با محمّد صبح کردی سال‌ها
امشب از او یافتی هر لحظه فیض دیگری
کوه‌های مکه می‌گردند دورت تا سحر
گرچه در فرشی ولی از عرش اعلا برتری

چشم شو، روی دل‌آرای پیمبر را ببین
در کنـار او گـل لبخند حیـدر را ببین

آی انسان‌ها کلام کبریا را بشنوید
وحی نازل شد همه حکم خدا را بشنوید
بانگ جبریل امین پیچیده در غار حرا
گوش تا آوای جان‌بخش حرا را بشنوید
بانگ «اقراء بسم ربک» با ندای جبرئیل
نغمۀ تهلیل ختم‌الانبیا را بشنوید
این صدای منجی کل جهان خلقت است
بشنوید ای کل خلقت این صدا را بشنوید
تا به کی افسانۀ بیگانگان در گوشتان
گوش تا امشب صدای آشنا را بشنوید

فرق بت‌هـا را بـه همراه پیمبر بشکنید
با کمان حمزه از بوجهل‌ها سر بشکنید

ای بتان کعبه عمر بتگران سر آمده
بشکنید اینک که ابراهیم دیگر آمده
منجی کل بشر بیرون شد از غار حرا
با کلام روح‌بخش حی داور آمده
موسی عمران دیگر آمده از کوه طور
یا مسیحا با ندای روح‌پرور آمده؟

همچنان هارون که با موسی‌بن‌عمران یار بود
همره پیغمبر اسلام، حیدر آمده

پـای در چشم زمیـن و آسمـان در مشت اوست
پیش رو حکم خداوند است و حیدر پشت اوست

محو شو ای تیرگی نور آمده نور آمده
محفل توحید را شیرین‌ترین شور آمده
دیوها را آید از هر سو نهیب‌الفرار
دسته‌دسته بر زمین از آسمان حور آمده
ای تمام کوه‌های مکه این آوای کیست؟
این محمّد یا همان موساست کز طور آمده
روز روز جشن آزادی زن‌های اسیر
یا که عید دختران زنده در گور آمده
با تبر محکم به فرق بتگران باید زدن
این چنین از خالق معبود دستور آمده

باید اینک پشت حمال الحطب را بشکنید
با شجاعت هر دو دست بولهب را بشکنید
ای امین وحی اینک بانگ «اقرأ» ‌ساز کن
یا محمّد از زبان ما سخن آغاز کن
یا محمّد همچو خورشید از حرا بیرون بیا
بر تمام کائنات آغوش خود را باز کن
سنگ اگر از چار سو آید سپر کن سینه را
با تبسم آنچه را می‌بایدت ابراز کن
پرچم توحید را بر قلۀ عالم بزن
خلق را از شرق تا غرب جهان آواز کن
یا محمّد برترین اعجاز تو قرآن توست
هان، بگو، اعجاز کن اعجاز کن اعجاز کن

مـا تـو را از انبیـا اعجاز برتر داده‌ایم
بعد قرآنت وصیی مثل حیدر داده‌ایم

ای همه پیغمبران در انتظار بعثتت
وی تمام عالم امکان دیار بعثتت
سنگ‌‌های کعبه می‌گویند تو پیغمبری
کوه‌های مکه بی‌صبر و قرار بعثتت
مکه و مصر و حجاز و کوفه و شامات نه،
وسعت ملک خدا باغ و بهار بعثتت
نیست بیم از غزوه‌های خیبر و احزاب و بدر
تا بوَد در دست حیدر، ذوالفقار بعثتت
تا مکان باقی‌ست، تا چرخ زمان در گردش است
می‌‌رسد بر خلق، فیض بی‌شمار بعثتت

بعد تو دیگر نیاید در جهان پیغمبری
آری آری تا قیامت همچنان پیغمبری
 
ای فراز قلۀ هستی لوای حکمتت
آفرینش تا قیامت غرق بحر رحمتت
سال‌ها و ماه‌ها و هفته‌ها و روزها
می‌درخشد تا قیامت آفتاب حکمتت

با لب شیرین گشودی روی و خندیدی به سنگ
سنگ هم شرمنده شد از خلق و خوی و خصلتت
بیشتر آزار دیدی از همه پیغمبران
ای همه پیغمبران مبهوت صبر و همّتت
تا زمین و آسمان بر پاست تو پیغمبری
تا جهان باقی‌است ماییم و کتاب و عترتت

این دو، تا روز قیامت با همند و با همند
هـم نجـات عالمنـد و هـم چراغ آدمند

ما مسلمانیم و مهر وحدت ما یا علی است
وحدت آن دارد که او را رهبر و مولا علی است
چیست وحدت؟ چنگ بر«حبل‌المتین» حق زدن
ای تمام مسلمین حبل‌المتین تنها علی است
تفرقه یعنی جدا از دامن حیدر شدن
متحد باشید ای یاران امام ما علی است
در سپهر وحدت و ایمان و عشق و اتحاد
محور توحید و خورشید جهان‌آرا علی است
من کی‌ام تا نفس پیغمبر امام ما شود
فاش می‌گویم امام حضرت زهرا علی است

ما تمـام عمـر بـا قـرآن و عترت زیستیم
نیستیم آن دم که در خطّ ولایت نیستیم
کیست احمد؟- شهر علم کبریا و در: علی است
باطن و ظاهر علی، اول علی، آخر علی است
دست و شمشیر خدا، چشم خدا، وجه خدا
نص قرآن است آری، نفس پیغمبر علی است
آن دو تن باید که بگریزند از میدان جنگ
تا شود معلوم تنها فاتح خیبر علی است
فتح بدر و فتح خیبر حقِ شیرِ داور است
الفرار ای روبهان از معرکه، حیدر علی است
گر شوی غافل به سوی این و آنت می‌برند
ای برادر راه خود را گم نکن، رهبر علی است

«میثما» نه شافعی نه مالکی نه حنبلی
بعـد پیغمبر فقط مـولا علی مولا علی

شاعر: غلامرضا سازگار

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  11:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

پیغام، آید از رسول‌الله
قولوا، لا اله الا الله

ای تمـام انسان‌هـا این طلیعۀ نور است
ختـم انبیـا مـوسی دامن حرا طور است
با او، در مسیر حق همراه
قولوا، لا اله الا الله

عیـد حـی سرمـد شد دل اسیـر احمد شد
مسلمین به پا خیزید بعثت محمّـد شـد
باشید، ای جهانیان آگاه
قولوا، لا اله الا الله


عید دل و ایمان است یا نــزول قــرآن است
نغمـۀ مبــارک بــاد ذکر هر مسلمان است
شیطان، از جگر کشیده آه
قولوا، لا اله الا الله

آفتــاب مــلک جان از حــرا بـرون آمد
آورنـــدۀ قــــرآن از حــرا بـرون آمد
یوسف، آمده برون از چاه
قولوا، لا اله الا الله

جلـوه از حـرا کرده مـاه روی پیغمبر
مصطفی پیمبر شد جانشین او حیدر
گردید، دست دشمنان کوتاه
قولو، لا اله الا الله

شاعر: غلامرضا سازگار

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  11:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

عید نجـات عـالم خلقـت مبارک است
 آوای وحـی و لیلـۀ بعثـت مبارک است
 عیـد نـزول سـورۀ اقـرأ بـه عقـل کل
 جشن کمال و علم و فضلیت مبارک است
 ریحانه‌های زنده نهان گشته زیر خاک
 عیـد حیات، عیـد ولادت مبارک است
 عیـد نـزول وحـی الهی به احمد است
 جان در طبق نهید که عید محمّد است
 ****
 آوای وحی می‌رسد از شش جهت به گوش
 بر قلب‌های مرده دمد روح از این سروش
 از سنگ‌هــای غـار حـرا آیـد ایـن نـدا:
 فریاد بی‌صدای خـدا تا بـه کی خموش؟
 اقرأ! بخوان! بخوان! که خدا گویدت بخوان
 اقرأ! و ربک ای همـه سر تا قدم خروش
 اقرأ! بخوان! که قلب بشر بی‌قرار توست
 فصـل خـزان گذشت؛ طلوع بهار توست
 ****
 اقرأ! بخوان! که نور نبوت دمیده است
 اضرب گذشت؛ نوبت اقرأ رسیده است
 اقرأ! بخـوان! بخوان! که خداوندگار تو
 بهر نجات خلق، تـو را برگزیـده است
 اقرأ! بخوان! که پیش‌تر از خلقت وجود
 ذات خـدا پیامبــرت آفریــده اسـت
 اقرأ! بخوان! که از همگان دلبری کنی
 مــا کبریـایـی و تـو پیــام‌آوری کنی
 ****
 بنگر به کعبه ذکر بتـان یامحمّد است
 فریاد بی‌صـدای جهـان یامحمّد است
 خورشید و ماه و قطره و دریا و کوه و دشت
 با هم ندایشـان همگان یامحمّد است
 آوای اولیـای خــدا تـا خـدا خـداست
 هر لحظه با هزار زبان یامحمّـد است
 در پهن‌دشت ملک خـدا انقلاب کن
 با دست ما تو بتکده‌ها را خراب کن
 ****
 ای کل وحی، در نفـس جان‌فـزای تو
 دیگر بـه تخته‌سنگ حرا نیست جـای تو
 ما کرده‌ایم اراده که تا حشر، سرکشان
 سـر آورند یکسـره بر خـاک پـای تو
 ما کرده‌ایم اراده کـه بـر قلـۀ کمـال
 باشـد در اهتــزاز، همیشـه لـوای تو
 ای بت‌شکن که هست سر بت شکستنت
 دسـت علـی بـود تبـر بـت شکـستنت
 ****
تو پیش‌تر ز خلق و پس از خلق، رهبری
 هـم اولیـن رسـول هم آخـر پیمبری
 پیغمبری به نام تو گردید ختم و بس
 با آن کــه از تمـام پیـام‌آوران سری
 از آدم و خلیل و کلیم و مسیح و نوح
 ای برتـرین سفیـر الهـی تـو برتری
 تا روز حشـر، زنـدۀ جاوید، دین توست
 قرآن کتاب توست، علی جانشین توست
 ****
 یاری که هست بـر تو برادر فقط علی‌ست
 پیروز بـدر و خنـدق و خیبر فقط علی‌ست
 شهـر بــزرگ علـم الـهـی فقــط تویـی
 این شهـر را دری‌ست که این در فقط علی‌ست
 شمشیـرِ حـق و شیـر خروشـان توست او
 اعلام کن به خلق که حیدر فقط علی‌ست
 تو جان جان عالمی و جان تو علی‌ست
 مـا حافظ توایم و نگهبان تو علی‌ست
 امـروز، اوج قلـۀ هستـی سریـر توست
 خورشید بر فراز فلک سر به زیر توست
 تـا دیـن زنـدۀ تـو نمیــرد نوشتـه‌ایم
 غـار حـرا مقدمـه‌ای بـر غدیر توست
 تـو شهریـار عالـم امکـان محمّــدی
 حکم صریح ماست که حیدر وزیر توست
 این نکته در صحیفه وحی تو خواندنی‌ست
 بعثت اگـر غدیـر نباشـد نمانــدنی‌ست
 ****
 برخیـز تــا ابـوذر و سلمـان بپروری
 مقــداد در تجلــی قــرآن بپـروری
 در روزگار تیرگی و جهل و خودسری
 اسـلام آوری و مسلمــان بپــروری
 برخیز تا به خُلق خوش و ذوالفقار عدل
 در سینه‌هـا محبت و ایمـان بپروری
 فرق صنم بکوب و سخن از صمد بگو
 سنگت اگـر زننـد سپـر شـو احد بگو
 باید رها خلایق از این خودسری شوند
 رو سوی حق کنند و ز باطل بری شوند
 باید کلاف جان همه گیرند روی دست
 بازار یوسفـی چـو تـو را مشتری شوند
 تا مکتب تـو زنـده بمـاند چـو نـام تو
 بایـد تمـام امـت تـو حیـدری شـوند
 آغاز کار تو همه نور و هدایت است
 اما کمال مکتب تو در ولایت است
 ****
 تو آفتاب و نور جهان‌گسترت علی‌ست
 تو خود پیمبری و پیـام‌آورت علی‌ست
 حتـی اگـر تمـام جهان دشمنت شوند
 ما یاور توایم و همه لشکرت علی‌ست
 با آن که هست بر سر دستت کتاب وحی
 قـرآن ناشنـاختۀ دیگـرت علــی‌ست
 هرجا دلت گرفت سخن با علی بگو
 حتی به جنگ بدر و احد یاعلی بگو
 ای روی حق جمال منیر تو یاعلی
 ای قلـۀ کمــال سریــر تو یاعلی
 تنهـا نه در صحابـه کـه در جمـع انبیا
 هرگز کسی نبوده نظیر تو یـاعلی
 مـا از طریـق تـو بـه محمّد رسیده‌ایم
 غار حرای ماست غدیر تو یـاعلی
 روز نخست تـا کـه ولـی آفریده شد
 «میثم» هم از برای علی آفریده شد
********
شاعر: حاج غلامرضا سازگار

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  11:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

برقـع گشود و سورۀ نـور آفریـده شد
 یک خنده کرد؛ صبح ظهور آفریده شد
 بر تخته سنگ غار حـرا عـاری از قلم
 خطی کشید و شعر و شعور آفریده شد
 صـوت خدا ز حنجره گل کرد بر لبش
 داوود پاگـرفت و زبــور آفریــده شـد
 یک جمله از مقاومتش بر زبان گذشت
 کوهی به نـام سنگ صبـور آفریده شد
 موجی به بحر معرفتش زد که بی‌درنگ
 دریایـی از شـراب طهـور آفریـده شد
 عالم محیط معرفت و شوق و شور شد
 ملـک وجـود، محفل فیض حضور شد
 شام سیاه جهل بـه پایـان رسیـده بود
 باور کنیـد صبـح بصیـرت دمیـده بود
 باور کنیـد دولـت قـرآن گــرفت پــا
 باور کنیـد رنـگ شیـاطین پریـده بـود
 میلاد عـدل و داد و مسـاوات و زندگی
 یا کودکی که زنـده به گـور آرمیده بود
 یـا جشـن مـادری کـه ز بی‌رحمی پدر
 داغ شکفته دسته‌گل خویش دیـده بود
 یا جشـن عیـد بـَردۀ شـلاق خورده‌ای
 کز عمر، دست شسته دل از جان بریده بود
 با آن کـه سینه‌اش همـه کانـون خشم بود
 جاری سرشک شادی‌اش از هر دو چشم بود
 ****
 شـرم و حیا ز شرم و حیـا سربه‌زیر بود
 بی‌دادگـر شـریف و شـرافت حقیـر بود
 زن در میان جامعـه در معـرض فروش
 ماننـد بـَرده‌ای کـه همیشـه اسیـر بود
 هرکس ضعیف بود چو موری که پایمال
 هرکس که زور داشت به مردم امیر بود
 هرکس که سیر بود چو گرگ گرسنه‌ای
 هرکس گرسنه روز و شب از عمر سیر بود
 در آن محیـط جـور و جفـای ستمگری
 دنیـای خستـه منتظـر یـک بشیـر بود
 توحیـد را دوباره طلوعی مجدد است
 پیداست آن بشیر، وجود محمّد است
 ****
 بت‌هـا تمـام ذکـر خدا بـر زبان‌شان
 افتاده بتگران همه آتش به جان‌شان
 پامال گشته‌انـد ستم‌بـارگان چو مور
 انگار آمـده است بـه پایان زمان‌شان
 آتش شده است آب به کام ستمگران
 آجر شده است اهل زر و زور، نان‌شان
 درهم شکسته فرق ابوجهل‌های زور
 از دست حمزه آمده بر سر کمان‌شان
 هیزم‌کشـان آتش فتنه چـو بـولهب
 تبت یدا ابـولهب آمـد بـه شان‌شان
 آن رشته‌ای که «حبلِ مَسَد» بود از غضب
 پیچیـده شـد بـه گـردن حمـاله الحطب
 ****
 دیـدم فرشتـه آمـد و بازوی دیو بست
 دیدم چگونه سلسله‌های ستم گسست
 دیـدم بـه روی دوش خلیـلِ خلیل‌هـا
 دست علی تبر شد و بت‌ها همه شکست
 دیدم بـه دست بت‌شکن مسجدالحرام
 نه بت به روی پا نه به جا ماند بت‌پرست
 دیدیـم در محیط ستم، ظلم، سرکشی
 مظلـوم ایستـاد و ستمگـر ز پا نشست
 ـاور کنیـد پرچــم عــدل محمّـدی
 بـر قلـۀ عقیــدۀ مــا سربلنـد هست
 پیش از نزول وحی به عالم صلا زدیم
 مـا پیــرو محمّـد و آل محمّــدیم
 ****
 ما در مقام و مرتبه فـوق ملل شدیم
 در مکتب پیمبرمـان بی‌مثـل شدیم
 یک جلوه از حرا به دل ما رسید و ما
 از تیرگی به نور فدایی بـدل شـدیم
 بـا یـک نهیب زندۀ حـی‌علی‌الفـلاح
 تبدیـل بـر حقیقت خیرالعمـل شدیم
 تابیـده شد فروغ بصیرت به قلب‌مان
 یار علـی به فتنۀ جنگ جمـل شدیم
 بـاور کنیـد پیشتـر از بـود خویشتن
 عبد خدا و منکر لات و هبل شدیم
 دنیـا بدانـد اینکـه تمدن از آن ماست
 گیتی همیشه محو صدای اذان ماست
 ****
 گوییـد منکـران همـه برهـان بیاورند
 بـر دردهـای جامعـه درمــان بیـاورند
 دانشـوران کـل جهــان را صــدا زنید
 یک آیـه مثـل آیــۀ قــرآن بیــاورند
 گویید در تمامی ادیـان اگر کـه هست
 مقداد و حجر و بـوذر و سلمـان بیاورند
 مقداد و حجر و بوذر و سلمان‌شان کجاست؟
 کوشش کننــد چنـد مسلمـان بیـاورند
 خواهنـد اگـر سعـادت دنیــا و آخـرت
 بایـد بـه ایــن پیامبـر ایمــان بیاورند
 چونان که بعد ختم رسالت رسول نیست
 دینی به غیـر دیـن محمّد قبـول نیست
 ****
 مـا از غدیـر، راه حــرا را گرفته‌ایم
 در این مسیر هر دو سرا را گرفته‌ایم
 از لحظه‌ای که آیۀ اقرأ نزول یافت
 سـرخط سبز شیر خـدا را گرفته‌ایم
 ما را ز خـاک کرب‌و‌بـلا آفریـده‌اند
 مـا راه سیـدالشهــدا را گرفتــه‌ایم
 پرواز ما ز اوج ملک هم گذشته است
 ما زیر بال، ارض و سما را گرفته‌ایم
 ای خاندان پاک محمّد خدا گواست
 مـا دامــن ولای شمـا را گرفته‌ایم
 «میثم» همیشه خاک ره میثم شماست
 تا هست زنـده در نفس او دم شماست
********
شاعر: حاج غلامرضا سازگار

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  11:16 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

ای آفتـاب دو سـرا یا رسول‌الله
بیرون شو از غار حرا یا رسول‌‌الله
از ابر تیـرگی در آ یـا رسول‌الله
تنهـای تنهایی چرا یا رسول‌الله

اقرأ یا رسول‌الله اقرأ یا رسول‌الله

تـو شهریــار عالمـی یـا رسول‌الله
بر زخم جان‌ها مرهمی یا رسول‌الله
هم اوّلی هم خاتمـی یـا رسول‌الله
پیغمبـر مکرَّمـی یــا رسـول‌الله

اقرأ یا رسول‌الله اقرأ یا رسول‌الله

تو جان جان عالمـی جانفزایی کن
تـو رهبـر ملـک دلی دل‌ربایی کن
گم گشتگان را تا ابد رهنمایی کن
روشنگـری بــا جلوۀ کبریایی کن

اقرأ یا رسول‌الله اقرأ یا رسول‌الله

تـو ماهـی و جا در دل انجمـن داری
تو شرح صدر از خالق ذوالـمنن داری
هر لحظه اعجاز مسیح در سخن داری
مثـل امیرالمـؤمنین بت‌شکـن داری

اقرأ یا رسول‌الله اقرأ یا رسول‌الله

تو تا قیامت رهبری یا اباالزهرا
تو آخرین پیغمبری یا اباالزهرا
از انبیـا بالاتــری یــا اباالزهرا
جسم نبوّت را سری یا رسول‌الله

اقرأ یا رسول‌الله اقرأ یا رسول‌الله

خـلق خـوشت مـروّج مکتب دین است
تلخی برای حفظ دین بر تو شیرین است
در مکتب عدلت یکی شاه و مسکین است
سنگ و گلِ لبخنـد تو حکم ما این است

اقرأ یا رسول‌الله اقرأ یا رسول‌الله
  ********
شاعر : حاج غلامرضا سازگار

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  11:17 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

شب بود و از سپیده صدایی نمیرسید 
فریادهای خسته به جایی نمی رسید
بت های زنده با شکم گنده، کور و کر
آوای بردگان به نوایی نمی رسید
دوشیزه ی گیاه، دل افسرده بود، آه!
در گور خود به نشو و نمایی نمی رسید
در کام اژدها صفتان بود زندگی
موسای دیگری و عصایی نمی رسید
زندانی هوا و هوس بود نفس ما
گویی نفس نبود و هوایی نمی رسید
از کوه رحمت آمدی و عشق تازه شد
گفتی:« از این مسیر به جایی نمی رسید »
ای آخرین پیام رسان بی حضور تو
بر زخم های کهنه شفایی نمی رسید

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  11:17 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

بعثت ختم رسل آمد          وحی حق بر عقل کل آمد
 امشـب آمـد از خـدا           بــر محمّــد ایــن نــدا
 بخوان به نام خدا، یا رسول‌الله یا رسول‌الله
 بخوان به نام خدا، یا رسول‌الله یا رسول‌الله
 ****
 ای امام انبیا احمد!                       از حرا بیرون بیا احمد!
 تو به عالم رهبری             آخریــن پیغمبــری
 بخوان به نام خدا، یا رسول‌الله یا رسول‌الله
 بخوان به نام خدا، یا رسول‌الله یا رسول‌الله
 ****
 ما تو را یار و معین دادیم    یک امیرالمؤمنین دادیم
 این علـی شمشیر توست شیر مـا و شیـر تـوست
 بخوان به نام خدا، یا رسول‌الله یا رسول‌الله
 بخوان به نام خدا، یا رسول‌الله یا رسول‌الله
 ****
 ما به تو فرقان عطا کردیم   عترت و قرآن عطا کردیم
 این همـان برهـان توست  نــور جاویــدان تــوست
 بخوان به نام خدا، یا رسول‌الله یا رسول‌الله
 بخوان به نام خدا، یا رسول‌الله یا رسول‌الله
 ****
 بسته راه کفر و مستی شد     بت‌پرستی حق‌پرستی شد
 آنچـه حـق گفتــه بگو             بــا نــدای تـفلحــوا
 بخوان به نام خدا، یا رسول‌الله یا رسول‌الله
 بخوان به نام خدا، یا رسول‌الله یا رسول‌الله
 ****
 ای عدالت بی‌‌قرار تو عالمی چشم انتظار تو
 تا به کی دختر‌کُشی؟ با جنایت سـرخوشی؟
 بخوان به نام خدا، یا رسول‌الله یا رسول‌الله
 بخوان به نام خدا، یا رسول‌الله یا رسول‌الله
 ****
 انبیا را رهبری، احمد!          تا ابد پیغمبری، احمد!
 آفتــاب جــان! بـرآ     از دل غـــار حــرا
 بخوان به نام خدا، یا رسول‌الله یا رسول‌الله
 بخوان به نام خدا، یا رسول‌الله یا رسول‌الله
********
شاعر: حاج غلامرضا سازگار

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  11:17 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

جبريل در غار حرا دف مي نوازد
 باريد با نام تو باران اولين بار
تا خاك آدم از وجودت پا بگيرد
جاريست اقيانوسها در دستهايت
تا نوح در آغوش امنت جا بگيرد
چشمان تو سر چشمه ی  آب حيات است
پلكي بزن تا خضر از آن آبي بنوشد
پلكي بزن تا هر چه صحرا در زمين است
بر تن لباس آبي دريا بپوشد
دستان تو جرات به ابراهيم بخشيد
وقتي تبر با دست او پيوند مي خورد
دور خودش چرخي زد و بتها شكستند
تنها به نام نامي ات سوگند مي خورد
آتش به كوه افتاد و موسي مي رود تا
با چشم دل نور وجودت را ببيند
در طور سيناي ستبر شانه هايت
انگور شيرين رسالت را بچيند
عيسي به لبخند تو لب از لب گشاد و
اعجاز عطر تو مسيحا را علم كرد
عكس تو در آئينه ي انجيل افتاد
آن شب خدا دستان شيطان را قلم كرد
جبريل در غار حرا دف مي نوازد
اين نقطه ي پايان پنهان ماندن توست
پيغمبران پشت سر هم صف كشيدند
حالا شب موعود قرآن خواندن توست


جبريل در غار حرا دف مي نوازد
 باريد با نام تو باران اولين بار
تا خاك آدم از وجودت پا بگيرد
جاريست اقيانوسها در دستهايت
تا نوح در آغوش امنت جا بگيرد
چشمان تو سر چشمه ی  آب حيات است
پلكي بزن تا خضر از آن آبي بنوشد
پلكي بزن تا هر چه صحرا در زمين است
بر تن لباس آبي دريا بپوشد
دستان تو جرات به ابراهيم بخشيد
وقتي تبر با دست او پيوند مي خورد
دور خودش چرخي زد و بتها شكستند
تنها به نام نامي ات سوگند مي خورد
آتش به كوه افتاد و موسي مي رود تا
با چشم دل نور وجودت را ببيند
در طور سيناي ستبر شانه هايت
انگور شيرين رسالت را بچيند
عيسي به لبخند تو لب از لب گشاد و
اعجاز عطر تو مسيحا را علم كرد
عكس تو در آئينه ي انجيل افتاد
آن شب خدا دستان شيطان را قلم كرد
جبريل در غار حرا دف مي نوازد
اين نقطه ي پايان پنهان ماندن توست
پيغمبران پشت سر هم صف كشيدند
حالا شب موعود قرآن خواندن توست

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  11:17 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

پیش از تو در عقایـد خود لنگ می زدند        
    بــر دامـن پلـیـــد هـُبــَل چنـگ می زدنــد
کعبه نماد "وَدّ" و"سُواع" و "یَغوث" بود          
  مـردم به راه خدعــه و نیــرنگ می زدنـد
آرامــش از دیـار عرب کوچ کرده بــود           
 روی منــــاره ها دُهــُـل جنـگ می زدنــد
تا آنکه تو رسیــدی و بت ها شکسته شد        
    می ها خمار باده ی تو ... منگ می زدنـد
از اشتیـاق آمدنت ای سفـیــر عشــق ...        
    صدها فرشته عود و دف و چنگ می زدند
افسـوس از ابولهبانی که در طلــوع ...         
   حتـی بـر آفتـــاب تــو شبـــرنگ مـی زدند
با قلـب هـای آهنـی انگـار صـمّ و بکـم         
    فصل نزول وحی خــدا  ،  زنگ می زدند
خاکستـر از ردای تو احـرام بستـه بـود         
   وقـتی میـان کوچــه تـو را سنـگ می زدند
بر بستـری که شیـر خـــدا آرمیــده بـود       
     با قصـد کشتــــن تـو شبـاهـنــگ مـی زدند
     تَبّـت یَدا ابِی لَهـَب" اسلام زنـده است        
    تا این جهـان رسـد به سرانجام زنـده است

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  11:17 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

وقتی شکوفا شد گل امید آن روز
گل های عشق و معرفت روئید آن روز
در وسعت هفت آسمان غرق توحید
جبریل بذر نور می پاشید آن روز
گوئی ز چشم آسمان بر چهرۀ خاک
اشک نشاط و شوق می غلطید آن روز
تا گوهر شهوار خود را عرضه سازد
دریای رحمت موج زد جوشید آن روز
در خلوت روحانیش با دوست احمد
از گلشن سبز دعا گل چید آنروز
در جلوه های وحی و توحید و نبّوت
صد جلوه از نور خدا را دید آن روز
آمد صدای «قم فانذر» تا به گوشش
با نغمۀ «اقرأ» به خود لرزید آنروز
با رویش آن گلبُن سبز نبّوت
عطر رسالت در فضا پیچید آن روز
ذراّت هستی زیر لب مبهوت و حیران
گفتند سر زد از حرا خورشید آن روز
از یمن خلق نور او وز بعثت او
گوئی خدا بر خویشتن بالید آن روز
 تا خلق را سازد رها از بت پرستی
دادند بر او پرچم توحید آن روز
بخشید چون تاج شرف بر او خداوند
کرد از مقام و قدراو تمجید آن روز
تا خلق را آگاه سازد از مقامش
حق نقد هستی را به او بخشید آن روز
بر ظلمت دل های تیره ای «وفائی»
نور خدا از آسمان تابید آن روز
شاعر:سید هاشم وفایی

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  11:18 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

آن روز که نور مهر و مه کم شده بود
آرامش بحر عشق درهم شده بود
وقتی که برون گشت محمد ز حرا
خورشید فلک پی ادب خم شده بود
***
احمد که به رخ نور خدائی دارد
آئینۀ حُسن کبریائی دارد
خورشید نبوت است و از نور رُخش
سرتاسر مکه روشنائی دارد
شاعر:سید هاشم وفایی

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  11:18 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها