0

اشعار عید مبعث

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

شبی كه جوشش صد مهر در گریبان داشت
چـــــنین حادثه ای در مشیمه پنهان داشت
زمیــن، به خود ز تب التهاب می لرزید
زمـــان، ز زایـــش نــوری به خویش می پیچید
موكــــــــــلان مشیــــــــت به كـــــــارگاه قدر
شـــــــــدنـــــــد، تا كه ببندند طرح نقش دگر
قضــــــــا گرفت قلم، تا كـــــــه بـر صحیفه نور
ظهــــــــــور نخبه ایجـــــــــــاد را، كند مسطور
ز عــــــــرش زمـــــــــره لاهوتیــان پرده نشین
نظــــــــــاره را بگشودند، دیده ســـــوی زمین
ز شــــــــوق، در رگ شـب خون نور جاری بود
بــــــــر آتشش قــــــــدم از تـــاب بیقراری بود
شبی عجب، كه همه جود بود و فیض و فتوح
شــــــــب شكفتن ایمان، شب گشایش روح
شبــــــــــی كه مطلع انـــــــوار نور سرمد بود
ظهـــور مصلح كل، بعثت محمـّـــدبود
"محمود شاهرخی"

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

الا محمد «اِقرء و ربُّک الاکرم» 
بخوان به نام خداوندگار لوح و قلم 
بخوان بخوان که تویی منجی همه عالم 
بخوان که پیشتر و برتری تـو از آدم 
بخوان که خوانده خدایت پیمبر اکرم 
بخوان که هر سخن توست آیتی محکم 
بخوان به نام خدایی ‌که آفرید تو را 
بخوان بنام کریمی ‌که برگزید تو را 
الا که سیطرۀ کفر از این خبر شکند 
صف سپاه شب از نیزۀ سحر شکند 
اگر چه کوه بوَد خصم را کمر شکند 
به تیغ عدل تو بازوی زور و زر شکند 
تبر به دست، بتان را به یکدگر شکند 
کمان گرفته ز بوجهلِ فتنه سر شکند 
خبر دهید که دیو غرور و مستی مُرد 
رسید لشکر توحید و بت پرستی مُرد 
محمد ای دو جهان زیر بار منت تو 
مبارک است به خلق و خدا نبوت تو 
خجسته باد به عالم ظهور دولت تو 
تمام نـور بـود از چراغ حکمت تو 
بود حقیقت توحید درس وحدت تو 
درود بر تو و دین و کتاب و عترت تو 
چراغ عترت و قرآن یکی است یااحمد 
به این دو عزت ما متکی است یااحمد 
دو ثقل زندۀ تو اهل بیت و قرآنند 
دو قطعه نور ز یک مشعل فروزانند 
دو سوره‌اند که مانند نور و فرقانند 
دو آفتاب که از یک سپهر تابانند 
دو گوهرند که از یک صدف درخشانند 
دو نخل نور که محصول یک گلستانند 
به اتفاق، دو تصویر از جمال خداست 
هرآنکه گشت جدا ازیکی، ز هردو جداست 
تو آفتاب جهانی، جهان تو را دارد 
امیر قافلـه‌ای، کاروان تـو دارد 
نشسته‌ای به زمین،آسمان تو را دارد 
تو باغبان جنانی،جنان تو را دارد 
زمان به طول تمام زمان تو را دارد 
مکان به وسعت کل مکان تو را دارد 
چه مقبلان که همه مورد قبول تواند 
رسول مایی و پیغمبران رسول تواند 
کسی که در همه جا در کنار توست علی است 
کسی که دست تو و ذوالفقار توست علی است 
کسی که تا ابدالدهر یار توست علی است 
کسی که شیر تو و کردگار توست علی است 
کسی که جان تو و جان نثار توست علی است 
کسی که فاتح پروردگار توست علی است 
کسی که حافظ قرآن و دین توست علی است 
کسی که گفته خدا جانشین توست علی است 
سلام بر تو و قدر و جلال و عنوانت! 
سلام چار کتاب خدا بـه قرآنت! 
سلام بر تو و یاسین و نور و فرقانت! 
سلام بر تو که سلمان بود مسلمانت! 
سلام بر شرف و اقتدار سلمانت 
سلام مکه و غار حرا بـه پیمانت 
سلام بر تو و مولا علی برادر تو 
یگانه فاتح بدر و حنین و خیبر تو 
بشر رسیـد بـه آیین راستین امشب 
خدا نمود برون،دست از آستین امشب 
رسید حلقۀ، توحید را نگین امشب 
طلوع کرد رخ آفتاب دین امشب 
بتان کعبه! بیفتید بر زمین امشب 
خدای را بستایید از همین امشب 
ظهور مکتبِ «خیرالورا» مبارک‌باد 
طلوع نور ز غار حرا مبارک باد 
بشارت ای، همۀ دختران زنده به گور 
محمد آمده، پـایـان گرفته سلطه زور 
به گور گشت نهان، دیو کبر و جهل و غرور 
فروغ دوستی از کوی دوست کرده ظهور 
به شام تیره شبیخون زده است لشکر نور 
محمد آمده، چشم بد از جمالش دور 
رسید مژده که در ظلِّ احمدید همه 
از این بـه بعد،کنـار محمدید همه 
قسم بـه ذات خداوندگار حیِ قدیر 
دو عید ماست یکی، این دو، بعثت است و غدیر 
جهانیان همه دانیـد از صغیر و کبیـر 
فقط علی است پس از مصطفی به خلق، امیر 
به شهریار پیام آوران کسی است وزیر 
که علم دارد و اخلاص دارد و شمشیر 
هزار مرتبه"میثم"اگر روی سر دار 
ز دامن علی و اهل بیت دست مدار
غلامرضا سازگار

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

وقتش رسيده است كه آگاهشان كني
اين خاك را عروج دهي، آسمان كني
چل ساله مي شوي كه طي مدتي مديد
از عرش تا زمين خدا را جوان كني
جمعي به انتظار تو هستند ، اي كليم
تا اينكه قلبِ نيل روان را نشان كني
لازم نبوده است به دستت عصا دهند
لب تر كني شكوه خودت را عيان كني
جبريل آمده كه بگويد از اين به بعد
مبعوث مي شوي كه علي را بيان كني
اي اولين پگاه خدا ! آخرين شروع!
خورشيد بي افول زمين ! دائم الطلوع
با تو شب بدون سحر فرصتي نداشت
تا آسمان رسيدن ما زحمتي نداشت
قبل از كليم ، در دهه لا مكان طور
ذات خدا به غير تو هم صحبتي نداشت
مخفي شدند و صبر نمودند تا بياي
اما سلام خلق به تو سبقتي نداشت
خاكستر و شكمبه و خاشاك ريختند 
غافل از اينكه بي تو جهان رحمتي نداشت
تو رحمت عمومي دنياي مايي و
بي تو زمين خاكي ما نعمتي نداشت
اي اولين پگاه خدا ! آخرين شروع !
خورشيد بي افول زمين ! دائم الطلوع
با اينكه بوده اي ز مسيحا مسيح تر
در هر نفس دلت شده از غم جريح تر
دندان اگر چه قسمت زيبائيت نشد
با اين شكستگي شده رويت مليح تر !
وقتي كه ضاد بين كلامت مياوري
معلوم مي شود كه تو هستي فصيح تر
... از هر عرب كه از فصَحايِ قبيله است
از هر كه وارد است به لحن صحيح تر
چندي بتاب بر سر اين روزهاي ما
روزي كه گشته است ، به شب ها شبيه تر
اي اولين پگاه خدا ! آخرين شروع 
خورشيد بي افول زمين ! دائم الطلوع
خورشيد طينت ازلي! تو الي الابد
حتي نمي شوي به دو چشم ملك رصد
من هم اويس مي شوم و مي رسي به من
وقتي تمام مي شود اين بين جزر و مد
اين يك بهانه است كه عطري نمي زنم
ميخواهم از محمّدي تو سبد سبد 
بر من بخند تا كه مسلمان تو شوم
باور كن از ملامت تو كم نمي شود
حُسن ختام شعر من اين بيت آخر است
اين بيت بر مخاطب خود كرده گوشزد
پيروزيت مقابل دشمن عجيب نيست
سر بند تو نوشته رويش « يا علي مدد »
 مسعود يوسف پور

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

دامن کوهسار و غار حراست
بانگ اقرأ بلند از همه جاست
دم روح القدس ترانۀ وحی
حکم اقرأ صدا صدای خداست
این سروش مبارک جبریل
این ندای نجات انسان هاست
یا محمّد زمان بعثت تواست
این ندا مژدۀ نبّوت تواست
ای وجودت پر از پیام خدا
ای به جان و تنت سلام خدا
ای دعایت شفای روح بشر
ای کلام خوشت کلام خدا
اشهد انّک رسول الله
یا محمّد (صلی الله علیه و آله) بخوان به نام خدا
تو به بانگ رسا به خلق بگو
وحده لا اله الاّ هو
خیز بر بام چرخ پرچم زن
از خداوندی خدا دم زن
وحده لا شریک له، بر گو
این قوانین کفر بر هم زن
تبر لا اله الاّ الله
بر سر بتگران عالم زن
خیز و ابلاغ کن رسالت را
فتح کن قلّه ی عدالت را
ما تو را مجد و سروری دادیم
بر همه خلق برتری دادیم
پیش تر از ولادت آدم
به تو حکم پیمبری دادیم
به تو ای دادگستر عالم
مکتب دادگستری دادیم
خیز و توحید را تجسّم کن
پیش سنگ عدو تبسُم کن
هر چه دیدی جفا محبّت کن
دل ز دشمن ببر به لبخندت
به مقام نبّوتت سوگند
به خداوندی خداوندت
که تو تا صبح حشر پیروزی
همچنان مهر عالم افروزی
نغمه ی ماست در ترانه تو
گوهر ماست در خزانه ی تو
همه پیغمبران ما تسلیم
به تو و دین جاودانه ی تو
بهر بشکستن بتان حرم
دست ما پا نهد به شانه ی تو
آفرینش کتاب تعلیمت
کلّ ادیان شوند تسلیمت
ما ز آغاز کوثرت دادیم
شیر مردی چو حیدرت دادیم
آنچه بر انبیا عطا کردیم
از تمامی فزون ترت دادیم
پیش تر از ولادت آدم
دخت توحید پرورت دادیم
ای همه انبیا مسلمانت
صلوات خدا به سلمانت
ای رسول خدا ز غار حرا
بر نجات بشر دوباره درآ
باز بت ها کشیده اند سرک
ای امام خلیل با تبرآ
تا گریزد ز شهر تاریکی
آفتابا به تیغ نور برآ
چه شود با علی بیایی باز
جنگ بدری دگر کنی آغاز
باز سفیانیان که حلیه گرند
در کمین چون شغال پشت سرند
باز در رخنه اُحد یاران
در هوای غنائمی دگرند
دشمنان تیغ تفرقه در دست
از هزاران طریق حمله ورند
دشمنان تیغ تفرقه در دست
از هزاران طریق حمله ورند
ای منادیّ حق دوباره بگو
وحده لا اله الاّ هو
ای منادیّ وحدت اسلام
نظری کن به امّت اسلام
کی شود از حرم طلوع کند
آفتاب حقیقت اسلام
روز عید ظهور مهدی تواست
دوّمین عید بعثت اسلام
دولت او غدیر دیگر ماست
دولت عترت پیمبر ماست
شیعه آیینه دار مهدی تواست
همه جا در کنار مهدی تواست
شیعه بهر نجات انسان ها
سخت در انتظار مهدی تواست
شیعه عجّل علی ظهورک گو
ایستاده است و یار مهدی تواست
شیعه در انتظار هم عهدی است
یکسوار امید او مهدی است
ای تجلاّی چارده معصوم
در وجود مقدّست معلوم
عدل از اقتدار تو حاکم
ظلم در دادگاه تو محکوم
در سروشت خروش ثارالله
در ندایت صدای یا مظلوم
وارث شیر حق تو با شمشیر
داد اسلام از سقیفه بگیر
شیعه فرزند حیدر و زهرا است
شیعه فریاد سیّدالشّهدا است
شیعه تفسیر کلّ قرآن است
شیعه از هر چه جز خداست جدا است
سالروز ولادت شیعه
بعثت است و غدیر و عاشورا
دار «میثم» ندا دهد شب و روز
میثم آیین میثمی آموز
غلامرضا سازگار

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

 در آن روزگاران از شب سیه تر
که بر تیرگی ها جهان بود بستر
ستم بود و بیداد و کفر و ضلالت
جفا بود و خونریزی و فتنه و شر
      قبایل بسی کارشان کینه توزی
طوایف همی بینشان تیر و خنجر
 جوانان در آغوش دیو تباهی
چو پیران که بر بالش جهلشان سر
کسان را نه عز و شرف پیش ناکس
زنان را نه قدر و بها نزد شوهر
 پسر طعمه کام دیو جهالت
چنان کز ستم زنده در گور دختر
سیه میشدش چهره از خشم و نفرت
پدر را اگر دختری زاد مادر
نه فرهنگ ، نه دین ، نه ایمان ، نه تقوی
نه دانش نه بینش نه قانون نه دفتر
همه درد اما نه درمان مهیا
همه رنج لیکن نه آسایش اندر
چنین شد مشیت که از چاه غفلت
برآرد بشر را خداوند اکبر
فرستاد از پیش ختم رسل را
محمد iرسول امین عقل کل را
فرستاد وحی اش که پیغمبری کن
بشر را که گم کرده ره ، رهبری کن
درون را ز فریاد مخفی مسوزان
برون آ ، برون آی و روشنگری کن
چو دشنام آید به پاسخ دعاگو           
چو بیداد دیدی عدالت گری کن
اگر سنگ  آمد سپر کن بدن را
و گردشمنی یافتی یاوری کن
جهان گر شود خصم رو بر مگردان
پیام آور استی پیام آوری کن
ستم گستران را عدالت گری ده
ستیزه همی با ستم گستری کن
به پاکی و وحدت امم را فراخوان
زشرک و دوروئی بشر را بری کن
بگیر امتیاز سفید و سیه را
میان خلایق به حق داوری کن
به خلق خوشت دوست را جان ببخشا
به لبخند از دشمنان دلبری کن
بت شرک با دست توحید بشکن
به نابودی کفر ، دین پروری کن
برون شو ز غار حرا یا محمد 
به گردن رسان حکم ما را محمد
چو آن مهر تابنده عام جان
درخشید یکباره بر ملک امکان
چو ماه فروزان که از جیب مشرق
چو مهر درخشان که بربام کیهان
همه نخل ها پیش سرو قدش خم
همه سخره ها در مدیحش ثنا خوان
همه آفریننده اش آفرین گو
همه آفرینش ورا تحت فرمان
همه مردگان را بدو زندگانی
همه زندگان را نثار رهش جان
شرار عظیمش به دل بهر امت
شعار نجاتش به لب بهر انشان
در آن ریگزار تباهی  و غفلت
در آن کوهسار تعدی و عصیان
در آن پرتگاه خطا و ضلالت
در آن سرزمین بت و بت پرستان
به پا خواست بهر نجات بشرها
محمد iکه جان بشرهاش قربان
ترش روئی خلق را دارد پاسخ          
به گفتار شیرین و لب های خندان
ستم دید و آورد از قعر پستی
بشر را به اوج حقیقت پرستی
در آغاز بعثت بر این دین و آیین
چه خون ها که خوردند مردان حق بین
چه دلها که خون گشت از آل طاها
چه جانها که دادند اولاد یاسین
چه بدر و احدها که گردید بر پا
چه عمارها که فدا شد به صفین
چه پاکیزگان را که بستند بهتان
چه بد سیرتان را که گفتند تحسین
چه صف ها کشیدند از حق و باطل
چه کشتارها گشت از آن و از این
چه آزادگان را که شد حبس منزل
چه رزمندگان را که شد خاک بالین
چه پیش حوادث چه زیر شکنجه
نرفتند راهی به غیر از ره دین
زهر قطره خونی که دادند آنان
به پاکان دعا و به ناپاک نفرین
مسلمان به پاس هدف جان فشاند
دهد جان خود را که قرآن بماند
به قرآن و آیات بس جا و دانش
به پیغمبر اکرم و خاندانش
به زهرا که در راه این دین و آیین
فدا گشت ، ششماهه در آستانش
به خونین قیام بزرگ حسینی
که آزادگی خیزد از داستانش
به اشگ حبیبش به خون زهیرش
به حلقوم طفلش به فرق جوانش
به حجر و رشید و سعید و ابوذر
به میثم که شد قطع ، دست و زبانش
به سجاد و زید شهید و به یحیی
که آمد سیه چال زندان مکانش
به خون شهیدان هر عصر اسلام
زمان حسین و حسین زمانش
به زندان نشینی که زیر شکنجه
نبودی به جز فتح دین آرمانش
به رزمنده سرباز اسلام و قرآن
که قرآن سخن گفته در مدح و شانش
به آن پاکبازی که پیش گلوله
فدا گشت در راه اسلام ، جانش
رسیده است دور ستم سوزی ما
خدا وعده داده به پیروزی ما
اگر آتش از خاک ایران برآید
وگر از تن ملتش جان برآید
گر از مرز و بوم وطن چون فلسطین
ز بمب شرر خیز نیران برآید
گر از خاک ایران به مرگ عزیزان
فغان ها دمادم چو افغان برآید
اگر بهر کشتار مرد و زن ما
ز حلقوم بیگانه فرمان برآید
اگر غرب ، پیوسته با ما ستیزد          
وگر از سوی شرق طوفان برآید
اگر اشک از چشم پیران ببارد
و گر خون ز کام جوانان برآید
اگر جان آزادگان ره
سان سعیدی به زندان برآید
اگر قم شود قتلگاه عزیزان
وگر خون ز خاک خراسان برآید
محال است از قلب این پاک امت
شعاری بجز حکم قرآن برآید
به خون شهیدان به روح خمینی
بود مکتب ما حسینی حسینی
غلامرضا سازگار

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

نور اقرأ تابد از آیینه ام                           کیست در غار حرای سینه ام
رگ رگم پیغام احمد می دهد                 سینه ام روی محمد (ع) می دهد
گل دمد از آتش تاب و تبم                        معجز روح القدس دارد لبم
من سخن گویم ولی من نیستم                این منم یا او ندانم کیستم
جبرئیل امشب دمد در نای من                  قدسیان خوانند با آوای من
ای بتان کعبه در هم بشکنید                     با من امشب از محمد (ع) دم زنید
دم زنید از دوست، خواموشی چرا؟            ای فراموشان فراموشی چرا
گوش تا اوای احمد بشنوید                      بانک اقرأ یا محمد (ع) بشنوید
از حرا گلبانگ تحلیل امده                         دیده بگشایید جبرئیل آمده
اینک از بیدادها یاد اورید                          با امین وحی فریاد آورید
لاله های جامه از قم چاک چاک                ژاله های خفته در دامان خاک
بردگان برده بار ظلم و زور                        دختران زنده رفته زیر گور
کعبه ای بیت خدا عز وجل                        تابکی در دامنت لات و هبل
مکه تا کی مرکز نا اهل ها                       پایمال چکمه ی بوجهل ها
اوس و خزرج قتل و خونریزی بس است    ظلم و جور وشهوت انگیزی بس است
تا به کی با تیغ یکدیگر قتیل                     دست بردارید کامد جبرئیل
مکه دریای فروغ وحی شد                       بت پرستان بت پرستی نهی شد
کاروان نور  را بانک در است                     یک جهان خورشید در غار حراست
دوست می خواند شما را بشنوید             بشنوید اینک خدا را بشنوید
روز ، روز مرگ ظلم و ظالم است               بانک اضرب مردف اقرأ حاکم است
این صدای من نه ، آوای خداست               آی انسانها محمد (ع) مقتداست
یا محمد منجی عالم تویی                        این مبارک نامه را خاتم تویی
یا محمد تو به خلقت رهبری                      اولین نور، آخرین پیغمبری
انبیا مشعل ز تو افروختند                          وز دمت پیغمبری آموختند
یا محمد آفرینش گشته گوش                        غرشی از بحر سرتاپا خروش
مردگان را گو که صبح زندگی است            بردگان را گو که روز بندگی است
عدل را بر مرگ ظلم اعلام کن                          ظلم رابا دست عدل اعدام کن
یا محمد این بود پیغام دوست                          عالمت در انتظار (تفلحوا)ست
ای به شام جهل و ظلمت آفتاب                 از حرا بر قله ی هستی بتاب
جسم بی جان بشر را جان تویی              این پریشان گله را چوپان تویی
ای حیات جان کلامت، دم بزن                             تاج عزت بر سر آدم بزن
کعبه را ز آلایش بت پاک کن                      بت گران را همنشین با خاک کن
اینکه گفتمیت رسول آخری                      تا قیامت خلق را پیغمبری
ختم شد بر قامتت پیغمبری                       این تو را باشد دلیل برتری
خط پایان را تو میپویی وبس                      حرف آخر را تو می گویی و بس
غیرت و مردانگی ایین تو است                  عزت زن در حجاب دین توست
چند باید سرکشان را سر کشید               چند با نامردمی دختر کشی
بر همه اعلامن کن زن برده نیست             برده ی مردان  تن پرورده نیست
باغ زیبایی کجا و زاغ زشت                       دیو شهوت را برون کن از بهشت
ای تورا هم مهر و هم قهر خدا                  تابکی ابلیس در شهر خدا
با علی بت های چوبین را بکش                وین خدایان دروغین را بکش
می نشاید با گل توحید، خس                            گو فقط الله الله است و  بس
تا شود خاموش باطل از سخن                  ای زبان حق تو از حق دم بزن
تو نه تنهایی که خود ما با توئیم                با توئیم آنسان که گویی ما توئیم
اولیا در محضرت استاده اند                       انبیا پشت سر استاده اند
تیر از ما و کمان در دست تو است             اختیار آسمان در دست تو است
خاتم توحید در انگشت تو است            حق به پیش روی و حیدر پشت تو است
مشعل تو تا ابد روشنگر است                  آتش بیدادگر خاکستر است
دین اسلامت مسلمان پرورد                     بوذر و مقداد و سلمان پرورد
مکتب تو مکتب عمارهاست                      این کلاس میثم تمارهاست
 ما تو را زهرای اطهر دادهایم                   شیر مردی مثل حیدر داده ایم
ماتو را داده ایم در بین همه                    یک خدیجه ،یک علی ، یک فاطمه
تا قیامت جاودان آیین تو است                  فاطمه رمز بقای دین تو است
دست تو دست تو نه ، دست خداست       دشمنت را تا ابد تبت یداست
ای زمام آسمان در مشت تو                      مه دو نیمه از سر انگشت تو
جای تو دیگر نه در غار حراست                 در دل  امواج طوفان بلاست
خصم را با  خلق خوش دنبال کن               سنگ را با خنده استقبال کن
دست رحمت از سر عالم مدار                  گر تو را خوانند ساحر غم مدار
منجی عالم تو می باشی و بس               ای همه فریاد رس فریاد رس
یا محمد (ع)ای خرد پابست تو                  ای چراغ مهر و مه در دست تو
حسن تصویر همه آیینه ها                        چلچراغ شام تار سینه ها
هر زمانن گلواژه هایت تازه تر                    بلکه از هستی بلند آوازه تر
ابر رحمت رحمتی بر ماببار                       باردیگر از حرا بانگی برآر
ما کویر تشنه ، تو آب حیات                       ما غریقیم و تو کشتی نجات
ما به قرآن دست بیعت دادهایم                از ازل با مهر عترت زاده ایم
عترت و قرآن چراغ راه ماست                          روشنی بخش دل آگاه ماست
عترت و قرآن نجات عالمند                       چون دو انگشت محمد (ع) باهمند
ایندو ، تا هستند با یک دیگر                     پشت هم تا پیش حوض کوثرند
هردواند، از ابتدا نور و چراغ                       کی شوند از هم جدا نور و چراغ
این دو یک بودند از بدو ظهور                  نور خورشید است و خورشید است نور
شیعه با قرآن و عترت داده دست            نسیت در قاموس او حرف از شکست
شیعهه قرآن از حسین اموخته است          شیعه پای این چراغ افروخته
شیعه تا بار ولایت برده است                           مثل زهرا تازیانه خورده است         
شیعه بحر موج خیز غیرت است                شیعه فریاد کتاب و عترت است
شیعه از اغاز ره آگاه بود                         پیرو قرآن و آل الله بود
شیعه را با خون برابر ساختند                          شیعه را از مهر حیدر ساختند
ما امنت دار این پیغمبریم                       هرگز از قرآن و عترت نگذریم
تا به عالم دودمان آدمند                         شیعه و قران و عترت باهمند
آنچه موسی در دل سینا ندید                         چشم ما در چهارده معصوم دید
آسمان وحی زیب دوش ماست               چهارده خورشید در آغوش ماست
هر که از این چهاده تن ماند دور                در دو دنیا همچنان کور است و کور
باغ رضوان تا ابد سرمست ماست              چهارده معصوم گل در دست ماست
چارده قران و یک تفسیرشان                              چارده آیینه یک تفسیرشان
چارده پیکر ولی یک جانشان                          هرچه جان دارد خدا قربانشان
ای شما قران و قرانتان بدست                 ای فداتان هرچه بود و هرچه هست
ای شما گل ، قلب شیعه باغتان               هر دلی را  آتشی از داغتان
شیعه از اول شما را یافته                        در شما نور خدا را یافته
تا خدا هست و شما هستید و ما              هستی ما و تولای شما
گر ز پیکر دست ما گردد جدا                    نیست ممکن کز شما گردد جدا
"میثم"از اعماق جان گوید همی                مدحتان را با زبان میثمی
غلامرضا سازگار

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

و آن شب تا سحر غار حرا خورشید باران بود
زمان،دل بی قرار لحظه تکوین قرآن بود
سکوت لحظه ها را می شکست از آه خود مردی
که در هر قطره اشک او غمی دیرین نمایان بود
امین مکه را می گویم آن نارفته مکتب را
یتیم خسته آری او که چندین سال چوپان بود
هُبَل آن سو میان کعبه در آشفته خوابی سرد
و عزی غرق حیرت از خدا بودن پشیمان بود
حضور عرشیان را در حریم خود حرا حس کرد
که «اقرأباسم ربک» یا محمد ذکر آنان بود
شاعر: محمود شریفی

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

رسولَ الله! تو عنایت بی انتهایی    رسولَ الله! آقا با دل من همصدایی
رسولَ الله! جد شاهنشه کربلایی
رسولَ الله!   رسولَ الله! 2
رسولَ الله! ملائک همه رزمنده هاتن   رسولَ الله! همشون عاشق خنده هاتن
رسولَ الله! بتای مدینه بنده هاتن
رسولَ الله!   رسولَ الله! 2
حُجر بن/عَدیِ تو هستم/ به پای تو دستم/ ز عشق تو مستم
ای جانم/ شعار اذانم/ بده تو مدینه/ یه گوشه مکانم
مولانا مولانا 2

صدو ده بار یا علی میگم آروم می گیرم   صدو ده بار آقاجون سر زلفت اسیرم
صد و ده بار تو بگی که بمیر من می میرم
علی مولا!   علی مولا! 2
علی مولا! روی دست تو دستی ندیدم   علی مولا! تا که من تا نجف پرکشیدم
پا ضریحت به همه آرزوهام رسیدم
علی مولا!  علی مولا! 2
آقایی/ عزیز خدایی/ تو دلبر مایی/ صفا و منایی
مولایی/ تو کوه عطایی/ امیر سخایی/ سریع الرضایی
مولانا مولانا 2

أسدالله! حرمت حرمَ اللّهه آقا!     أسدالله! پدرت رسولَ اللّهه آقا!
أسدالله یاورت عصمت اللّهه آقا!
علی مولا!  علی مولا! 2
أسدالله! تویی یکّه جوونمرد دنیا     أسدالله! زیر پای تو میلرزه دلها
أسدالله! زیر پاته سر عبدُوَدها
علی مولا!  علی مولا! 2
سالاری/ چه ایوونی داری/ تو روح بهاری/ هوامونو داری
کراری/ که کم نمیاری/ تو یکه سواری/ تو قاسم ناری
مولانا مولانا 2
****
شاعر: رضا تاجیک
منبع : بی پلاک

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

دوباره تو اوج مستی     دلو می زنم به دریا 2
با پر خیالم امشب         روبرو گنبد خضرا 2
من عشقت رو می خوام
گل کرده رو لبهام
صلوات صلوات علی محمد 4

من میخوام بشم برا تو      یه روزی شبیه عمار 2
بین خادمای صحنت     یه جا واسه من نگه دار 2
بی تاب دلدارم
ذکرش بر لب دارم
صلوات صلوات علی محمد 4

بهترین عبد خدایی    تویی تو خواجه ی لولاک 2
ای دلیل خلقت من         و لما خلقت الافلاک 2
هر شب تو رویاتم
تسلیم چشماتم
صلوات صلوات علی محمد 4

دو تا باله سرنوشته   که شده لازم و ملزوم 2
یکیه کتاب قرآن      یکیم چهارده معصوم 2
من با آل حیدر
می خونم تا محشر
صلوات صلوات علی محمد 4
********
شاعر: رضا تاجیک
منبع : بی پلاک

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

صاحب خلق عظیم خدا  مولانا
معنی ذات رحیم خدا  مولانا
می دونم تو شب بعثت   زیر آسمون رحمت   نمی مونه تو دل حاجت   سیدی! 2
به تو خیلی بدهکارم  می دونی که گرفتارم   اسم تو زیر لب دارم  سیدی! 2
****
صاحب گنبد سبز بهشت  مولانا
اسم شما شده رمز بهشت مولانا
بدم و این و می دونم   دارم از شما می خونم   هرچی باشه مسلمونم  سیدی! 2
تو معلم عیسایی   همه هستی موسایی   انبیا میگن آقایی  سیدی! 2
****

 

هر کسی رو می بینم بهتون محتاجه
مدح تو قصه ی جبرئیل و معراجه
تو معلم قرآنی   همه کاره ی یزدانی   تو خودت ته عرفانی  سیدی! 2
قبله ی حجر الاسود  دوباره رو لبم اومد  ذکر سیدی یا احمد  سیدی! 2
****
امشب اینو میگن اهل سما مولانا
عرش خدا شده غار حرا مولانا
تویی نور جلی إقرا   تو که عشق دلی إقرا  بگو مدح علی إقرا  سیدی! 2
حرمت حرم حیدر   علمت علم حیدر   رو شونت قدم حیدر سیدی! 2
********
شاعر: رضا تاجیک
منبع : بی پلاک

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

غرق شور و شادی و شیدایی    شده شهر مکه تماشایی 2
طاها در حرا  محو کبریا 2
پیچید این نوا إقرا مصطفی 2
مبعثه و روح الامین از ازل بوده آرزوش
لحظه ای رو که ببینه ختم رسل رو رو به روش
طاها در حرا  محو کبریا 2
پیچید این نوا إقرا مصطفی 2
****

 

با کلام خالق دریاها    مکه شده وادی رؤیاها 2
سرشار از صفا قلب ماسوا 2
پیچید این نوا إقرا مصطفی 2
زیر قدمهای  رسول ذکر میگیره تموم خاک
«نور امید فلک و رحمت حق!  روحی فداک!»
طاها در حرا  محو کبریا 2
پیچید این نوا إقرا مصطفی 2
****
داره شب تیره ی غم درمون    با شکوه عاشقی بارون 2
جشنی شد به پا شادن عرشیا 2
پیچید این نوا إقرا مصطفی 2
گرچه نور حقیقتِ دین خدا ازلیه
دنیا میدونه اولین مومن اسلام علیه
مولا یا حیدر   مولا یا حیدر 2
********
شاعر: احسان جاودان
منبع : بی پلاک

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت           بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد
***
به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا           فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد
به صدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست   گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد
***
طربسرای محبت کنون شود معمور               که طاق ابروی یار منش مهندس شد
لب از ترشح می پاک کن برای خدا             که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
کرشمه تو شرابی به عارفان پیمود           که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد
چو زر عزیز وجودست شعر من آری                    قبول دولتیان کیمیای این مس شد
خیال آب خضر بست و جام کیخسرو           به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد
ز راه میکده یاران عنان بگردانید           چرا که حافظ از این راه برفت و مفلس شد

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

 ای پیغمبر کبریا    ای تو مرآت حق نما           
 ای نجات مردم دنیا
ای سراپا مهر خدا   ای رخ تو بدر الدجا            
ای خورشید عالم بالا
دل شده پا بست تو         
جان شده سرمست تو             
سر همه در دست تو
یا رسول الله یا رسول الله یا رسول الله
بر دل سروری کن یا رسول الله                      
بر ما دلبری کن یا رسول الله
خیز و رهبری کن یا رسول الله                        
تو پیغمبری کن یا رسول الله
یا رسول الله یا رسول الله یا رسول الله
یا احمد کن پیغمبری یا احمد بنما رهبری           
یا احمد تو روشنگری
یا احمد بر ما دلبری یا احمد حق را مظهری       
یا احمد بر دل سروری
شب خم گیسوی تو               
مه طاق ابروی تو                 
دل به سر کوی تو
دل شده...
یا رسول الله یا رسول الله یا رسول الله
تو نور خدایی یا رسول الله                            
تا کی در حرایی یا رسول الله
خیز و رهبری کن یا رسول الله                        
تو پیغمبری کن یا رسول الله
یا رسول الله یا رسول الله یا رسول الله
ای جمالت لم یزلی   ای ز حق رویت منجلی                 
تو پیغمبر از ازلی
نور حق را بنما جلی   داری تو والی الولی              
برخیز و برگو یا علی
جان همه شد پیغمبر           
می ز شراب کوثر              
گل به جمال حیدر
نورت را جلی کن یا رسول الله                
حق را منجلی کن یا رسول الله
مولا را ولی کن یا رسول الله                     
یادی از علی کن یا رسول الله
یا رسول الله یا رسول الله یا رسول الله

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

عید رسول دو سرا آمده
منجی عالم ز حرا آمده
سیّد افلاک سلام علیک
خواجة لولاک سلام علیک
بعثت رسول اکرم مبارک
جهان بهشت وصال محمد است امشب
چراغ ماه، بلال محمد است امشب
زمین مکه گل انداخته ز بوسه نور
خدیجه محو جمال محمد است امشب
مبعث پیامبر اکرم مبارک
هنگامه عید است و پر است از برکات
آمد ز حرا رسول شیرین حرکات
با خلق عظیم شد رسول اخلاق
بر خلق خوشش زصدق و ایمان صلوات
مبعث پیغمبر است بس شادی است
محضر عاشق حرف بس عالی است
جشن پیغمبر رسول خاتم است
عشق بر دلها حصول عالم است
عید مبعث مبارک
ای دل و روح هراسان شب عید است بیا
طائر روضه ی رضوان، شب عید است بیا
شب میلادی قرآن شب عید است بیا
که شب حاجت و غفران شب عید است بیا
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
که نبی شد پسر آمنه، ماه عربی
بعثتی کرد که ابلیس طمع کرد به عفو
رحمتی کرد که خاموش شود هر غضبی
عید مبعث بر مسلمین جهان مبارک
قول سنگین مرا حمل کن ای مزمل
صد تبارک که رسالت بتو نک مکمل
مژده دادند به هم اهل همه ارض وسما

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار عید مبعث

تا شعاع مهرت عالمتاب شد
مهربانی از خجالت آب شد
این زمین دیگر کویر تشنه نیست
زنده شد ، آباد شد ، شاداب شد
فارغ از نسل و نژاد و رنگ و بو
هر غلامی با تو بود ارباب شد
تو همانی که بلال مسجدت
گل عرق هایش گلاب ناب شد
هر که با تو با علی راضی نشد
وصل بر دریا نشد مرداب شد
از زلال چشمه های وحی تو
تشنه ای همچون علی سیراب شد
این علی که مست پیغمبر شده
با دعای مصطفی حیدر شده

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  7:48 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها