0

اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

دوباره فاطمه ای پای در رکاب زده
کرشمه کرده طعنه به ماهتاب زده
برای آنکه مبادا نظر کنند او را
حسین فاطمه بر چهره اش نقاب زده
مسیر آمدنش را زد عمه جان جارو
به اشک شوق عمو خاک کوچه آب زده
بگو به ماه فلک دیده ی حسودت کور
که بوسه بر روی این ماه آفتاب زده
سه سال آمد و پر زد از آن زمان تا حال
فلک به خاطر رؤیاش سر به خواب زده
سروده شد غزل عاشقانه ی ارباب
رسید باب حوائج به خانه ی ارباب

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  5:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

    يا بنت الحسين(س)

داشت آن روز زمین قصه ای از سر میخواند

قصه ی دیگری از یاس معطر می خواند

رخ مولود چنان با رخ مادر میخواند

که پدر زیر لبی سوره ی کوثر میخواند

 

خانه غوغا شده ،انگار زمان برگشته

نکند حضرت زهرا به جهان برگشته

 

نه فقط دور و بر خانه ی او همهمه است

عرض تبریک به ارباب برای همه است

زینب آیینه به کف بر لبش این زمزمه است

به خدا خون علی در رگ این فاطمه است

 

دختری که نفسش جلوه ی زهرا دارد

پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد

 

فاطمه پر زده اما برکاتش باقی است

راه باز است ببینید صراطش باقی است

هم خدا هست هم این قوم حیاتش باقی است

حال اگر نیست پیمبر صلواتش باقی است

 

کار خورشید به ناخواه درخشندگی است

کار هر لحظه ی این طایفه بخشندگی است

 

تو که بالای سرت نور امامت داری

جزء این طایفه ای دست کرامت داری

محشری گشته به پا باز قیامت داری

چون که بر دوش ابالفضل اقامت داری

 

وقت پرواز تو افلاک به هم می ریزد

تا می آیی به زمین خاک به هم می ریزد

 

آمدی نازترین یاس معطر باشی

در دل خسته ی ما عاطفه پرور باشی

آمدی چند بهاری گل اکبر باشی

نفسی هم شده همبازی اصغر باشی

 

باز لبخند بزن عشق خریدار تو است

کاشف الکرب اباالفضل شدن کار تو است

 

تو که در دلبری ازما مثَل بابایی

اسم بابا که می آری غزل بابایی

چشم بد دور چه شیرین بغل بابایی

ساده،شیرین و صمیمی عسل بابایی

 

دم به دم می وزد از هر نفست بوی بهشت

دختر حضرت اربابی و بانوی بهشت

 

یاد دادید به ما رنج کشیدن زیباست

پس از این فاصله تا شام پریدن زیباست

پابرهنه شدن و جامه دریدن زیباست

بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست

 

عاشقم عاشق عشقی که تو در آن باشی

عشق من شهر دمشقی که تو در آن باشی

 

زائری آمده در قلب تو جا می خواهد

صحن زیبای تورا دیده، صفا می خواهد

یک نفر آمده و اذن دعا می خواهد

او مسیحی است ولی از تو شفا می خواهد

 

باز باشوق یکی چادر کوچک آورد

دختری نذر نگاه تو عروسک آورد

 

یاد آن روز می افتم که اسیرت کردند

اول کودکی ات بود که پیرت کردند

(مجيد تال)

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  5:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

توحسین را نورعینی   ، بیت ولارا توزیب وزینی

نورامید به عالمینی     تونورچشمان زینبی

توفروغ نورخدائی  ،  شمع جمع اهل ولائی

معنی عشقی وصفائی ، مهرروزومه شبی(2)

گل سرخ محمدی    یا رقیه خوش آمدی(2)

آمدی ای هستی بابا ،  شبیه زهرا امّ ابیها

 نور چشم اهل تولا ، مدینه را داده ای صفا

ماه رویت شده نمایان ، ازجمالت جهان فروزان

مدینه گشت ستاره باران ،  شد منوربیت ولا (2)

گل سرخ محمدی    یا رقیه خوش آمدی(2)

توفروزانتری زخورشید، تونورعشقی ونورامید

 نورحق ازرخت درخشید، تورا خدا داده برحسین

توگل یاسی ازجنانی  ، نازنینی توخوش زبانی

با صفا وتومهربانی ،  شوردلهای زینبین(2)

گل سرخ محمدی    یا رقیه خوش آمدی(2)

دخترارباب مائی ،  توتوان وتاب مائی

 مهری ومهتاب مائی  ، مبرتومارا زخاطرت

شب میلادت رسیده  ، گل زبستانها دمیده

 ای نکوفرای حمیده ،  مبرتومارا زخاطرت(2)

گل سرخ محمدی    یا رقیه خوش آمدی(2)

گل بستان رسولی، میوۀ باغ بتولی

مِهرِتومُهرِ قبولی، رقیه جانم فدای تو

ای فروغ بی نهایت، هدیه آوردم برایت

یا رقیه کن عنایت، رقیه جانم فدای تو

گل سرخ محمدی    یا رقیه خوش آمدی(2)

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  5:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

    يا حضرت رقيه (س)

زمين دوباره پُر از آيه هاي كوثر بود

تمام شهر پُر از بوي عود و عنبر بود

به ناز مقدم ياسي به عطر دلكش سيب

تمام پهنه ي ارض و سما معطر بود

به گِرد ماه وجودش ستاره ميگرديد

مَهي كه يك سر و گردن ز ماه هم سر بود

براي آنكه قدم روي خاك نگذارد

فرشته ريخته بود و زمين پُر از پَر بود

عجيب نيست كه اينقدر شاه بوسيدش

به جان فاطمه خيلي شبيه مادر بود

 

سروده شد غزل عاشقانه ي ارباب

رسيد باب حوائج به خانه ي ارباب

 

دوباره فاطمه اي پاي در ركاب زده

كرشمه كرده و طعنه به آفتاب زده

براي آنكه مبادا نظر كنند او را

حسين فاطمه بر چهره اش نقاب زده

مسير آمدنش را زد عمه جان جارو

به اشك شوق ، عمو خاك كوچه آب زده

بگو به ماهِ فلك ديده ي حسودت كور

كه بوسه بر رخ ِ اين ماه آفتاب زده

سه سال آمد و پر زد از آن زمان تا حال

فلك به خاطر روياش سر به خواب زده

 

سروده شد غزل عاشقانه ي ارباب

رسيد باب حوائج به خانه ي ارباب

 

كليد كار گشائيست بين دستانش

شميم ياس گرفته تمام دامانش

فداي آن حرم كوچك و تماشايي

كه جبرئيل نشسته ست روي ايوانش

از اين طرف به هياهوي شام و از آن سو

به سمت عرش خدا ميرود خيابانش

سه ساله است ولي ميشود زيارت كرد

به جاي فاطمه و آن مزار پنهانش

به دستِ خالي و آهِ دل و به رشته ي عشق

دخيل بسته دلم بر ضريح چشمانش

 

سروده شد غزل عاشقانه ي ارباب

رسيد باب حوائج به خانه ي ارباب

 

دلم به پيش حضور تو اعتكافي شد

كه عشق هاي دگر پيش من خرافي شد

سه صفحه خورد ورق از كتاب تو اما

نشان فاطمه بر جلد آن صحافي شد

سه ساله بودي و يادآور غم زهرا

و لحظه لحظه ي آن روضه مو شكافي شد

تمام كينه ي حيدر به روي بابايت

و بغض فاطمه روي سرت تلافي شد

غلاف و سلسله و تازيانه بود اما

سنان و كعب ني و خار هم اضافي شد

طواف حاجيه خانم سيدالشهدا

به دور كعبه ي سر بود عجب طوافي شد

 

سروده شد غزل عاشقانه ي ارباب

رسيد باب حوائج به خانه ي ارباب

(محمد ناصري)

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  5:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

زمین دوباره پر از آیه های کوثر بود
تمام شهر پُر از بوی عود و عنبر بود
به ناز مقدم یاسی به عطر دلکش سیب
تمام پهنه ی ارض و سما معطر بود
به گرد ماه وجودش ستاره می گردید
مهی که یک سر و گردن ز ماه هم سر بود
برای آنکه قدم روی خاک نگذارد
فرشته ریخته بود و زمین پُر از پَر بود
عجیب نیست که این قدر شاه بوسیدش
به جان فاطمه خیلی شبیه مادر بود
سروده شد غزل عاشقانه ی ارباب
رسید باب حوائج به خانه ی ارباب

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  5:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

  يا رقيه خاتون

امشب نسیم عشق درعالم وزیده است

شهدجنون به کام دل ماچکیده است

مستی خودش شده است خراب شراب ما

عقل ازسرتمامی مستان پریده است

امشب فرشته از سربازار آسمان

صدهدیه بهر دیدن دلبرخریده است

حال وهوای عرش خدا داده برزمین

گویاکه شاهکار دگرآفریده است

تاکوچه های شهرمدینه به شوق وشور

مامور وحی دلشده باسر دودیده است

گویادوباره سوره کوثرشده نزول

گویادوباره حضرت زهرا رسیده است

 

خورشید عشق بر رخ مهتاب خنده زد

امشب رقیه آمده ارباب خنده زد

 

به به چه جشن وشور وسروری بپاشده

شهرمدینه نه همه جاکربلاشده

امشب حسین مادرخود رادوباره دید

به به به اوچه گنج عظیمی عطاشده

عباس داشت آرزوی روی فاطمه

شکرخدا که حاجت اوهم روا شده

آیابراستی بود این نور- فاطمه؟

یاروح اوبه جسم دگرجابجا شده

این دختراست یاکه بودحوری بهشت

حوریه هم به حسن رخش مبتلا شده

این گل بود زباغ گلستان عاطفه

تنها برای دامن زینب سوا شده

 

خورشیدعشق بررخ مهتاب خنده زد

امشب رقیه آمده ارباب خنده زد

 

این یاس نوشکفته نگاهش بهاری است

بهرحسین آخرچشم انتظاری است

مثل تمام پاک نهادان اهل بیت

او از نژاد ونسل شه ذوالفقاری است

گویاستاره آمده بر پشت بام ماه

وقتی به روی دوش عمو درسواری است

یک هدیه:سینه ریز و دوتاگوشوار ناب

اکبرخرید وگفت که این یادگاری است

هرقدرناز اوبکشد بازهم کم است

بهرحسین دخترک ته تغاری است

عباس وقاسم وعلی اکبر وحسین

دور وبرش عجب صف عشق وحصاری است

اوظاهرش سه ساله ولی پیرمعرفت

وقتش بیاید اوصنم جان نثاری است

 

خورشید عشق بررخ مهتاب خنده زد

امشب رقیه آمده ارباب خنده زد

 

ازعطرسیب غرق ونگاهش پرازاثر

دارد نمک به چهره و کامش پرازشکر

پابرزمین اگربزند میشود طلا

رخ گر بسوی شب بکشد میشود سحر

مریم کنیزملتمس خانواده اش

موسی خمیده دربراو گشته تاکمر

بااین همه مقام کسی یاری اش نکرد

درشهرشام وکوفه که اوبودخونجگر

درد دل شکسته خود رابریده جان

یکشب برای راس پدرگفت مختصر

ازبس دویده ام وسط کوچه های شهر

ناخن زپای زخمی من کنده شد پدر

 

خورشید عشق بررخ مهتاب خنده زد

امشب رقیه آمده ارباب خنده زد

(مجتبي صمدي شهاب)

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  5:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

دلم به پیش حضور تو اعتکافی شد
که عشق های دگر پیش من خرافی شد
سه صفحه خورد ورق از کتاب تو اما
نشان فاطمه بر جلد آن صحافی شد
سه ساله بودی و یاد آور غم زهرا
وَ لحظه لحظه ی آن روضه موشکافی شد
تمام کینه ی حیدر به روی بابایت
وَ بغض فاطمه روی سرت تلافی شد
غلاف و سلسله و تازیانه بود اما
سنان و کعب نی و خار هم اضافی شد
طواف حاجیه خانوم سید الشهدا
به دور کعبه ی سر بود عجب طوافی شد
سروده شد غزل عاشقانه ی ارباب
رسید باب حوائج به خانه ی ارباب

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  5:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

  يا حضرت رقيه(س)

این کیست که بهشت شده رو نمای او

قصری هزار آینه شد سرسرای او

آمیخته به عصمت و توحید و معرفت

زرّینه خشت محکم اول بنای او

بانوی ماهتاب دمیده است تا فقط

هنگام خواب قصه بگوید برای او

سمت نگاه مشرقی اش صبح دائم است

خورشید سالهاست نشسته به پای او

عطر هزار باغچه گل در ترنّمش

شهر بهار ساکن سبز هوای او

آئینه تداعی لبخند فاطمه است

انگار روبرو شده با خنده های او

 

وقتیکه از سپهر مدینه طلوع کرد

خورشید زندگانی خود را شروع کرد

 

از شاخه ي طلایی طوبی که چیده شد

در ساق عرش عطر رهایی وزیده شد

در صُلب سیب مهر تبلور نمود و بعد

در پوشش طهارت محض آفریده شد

شیوا ترین سلام سپیده به آفتاب

در لحظه تلألوء سبزش شنیده شد

تلفیقی از هدایت و نور است این شهاب

خطی که روی صفحه ظلمت کشیده شد

قبل از شروع خلقت عالم کمال یافت

آنروز متصّف به صفات حمیده شد

 

اشراق مهر سجده به خاک زمین اوست

تکوین عشق ، معجزه کمترین اوست

 

صبح ولادتش همه جا عطر سیب داشت

گل بانویی که ایل و تباری نجیب داشت

نیلوفر عفاف به قنداقه اش دخیل

گلبوسه نسیم زعطرش نصیب داشت

می آمد از طراوت گلخانه خدا

بیخود نبود رایحه ای دلفریب داشت

شیرین زبان قافله نازدانه ها

تن پوشی از حریر پر عندلیب داشت

از وقت آفرینش نور مطهرش

با نام پاک فاطمه اُنسی عجیب داشت

تنها سه ماه آخر عمر سه ساله اش

اندازه سه قرن فراز و نشیب داشت

(مصطفي متولي)

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  5:08 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

   زهراي سه ساله

دختری آمد از قبیله ی نور

نذر راهش سبد سبد احساس

صورتش مثل قاب نرگس بود

سیرتش روح صد گلستان یاس

*

هر فرشته که می رسید از راه

یا اگر جبرئیل می آمد

به پر روسری گلدارش

تا ببندد دخیل می آمد

*

هر سحر بوسه می گرفتند از

مقدمش کاروانی از خورشید

یاسها چلچراغ ایوانش

با همان بالهای سبز و سپید

*

تا که لب را به خنده وا می کرد

دل هر ماهپاره را می برد

هر دلی را به لطف لبخندش

به خدا تا خود خدا می برد

*

ساره ، آسیه ، هاجر و مریم

زائر هر شب نگاه او

و شکوه تمام این دنیا

گرد و خاک غبار راه او

*

به صفات حمیده اش سوگند

آینه دار حُسن زهرا بود

خاک راهش شفای هر دردی

او مسیحا تر از مسیحا بود

*

در میان قبیلهِ ی خورشید

در دل هر ستاره جایی داشت

و روی موج آبی دلها

مثل مهتاب رد پایی داشت

*

آسمان است و گوشواره ی او

خوشه های طلایی پروین

مستجاب الدعاست این بانو

عطر سبز قنوت او آمین

*

عطر باغ بهشت دارد او ؟

که شبیه نسیم می آید

یا به روی قنوت پرواز

بال هر یاکریم می آید

*

خاک بوسش فرشته ، تا می شد

او برای نماز آماده

بال پرواز ربنایش بود

عطر سیب و ضریح سجاده

*

آسمان مدینه ی دل را

مهر و ماه و ستاره ، کوکب بود

بین این خانواده این دختر

همه ی عشق عمه زینب بود

*

نه فقط عشق حضرت زینب

آرزو و امید عباس است

زینت آسمان آبی

شانه های رشید عباس است

*

جلوه دارد میان چشمانش

همه ی مهربانی ارباب

گل بریزید آمده از راه

دختر آسمانی ارباب

*

آسمانها ستاره می ریزد

جبرئیل از جنان به پای او

دسته گل می فرستد از جنت

فاطمه مادرش برای او

*

مریم است این و یا خود زهراست

که حریمش پر از کرامات است

تا قیام قیامت این بانو

افتخار تمام سادات است

*

از ضریح بهشتی اش هر دم

عطر جانبخش لاله می آید

تا همیشه صدای جانسوز

گریه ی یک سه ساله می آید

*

اعتکاف بنفشه و لاله

روی لبهای او چه دیدن داشت

و حدیث دل شکسته ی او

از زبانش بسی شنیدن داشت

*

کربلا بود و نیزه و شمشیر

کربلا بود و خنجر و دشنه

کربلا بود و هرم آن صحرا

کربلا بود و کودکی تشنه

*

کربلا بود و ناله ی طفلی

که چه غمگین به گوش می آمد

کودکی که ز هوش می رفت و

به چه سختی به هوش می آمد

*

کربلا بود و مشک خالی و

دست از تن جدای سرداری

ماند روی زمین نمناکی

بیرق خاکی علمداری

*

کربلا بود و بین آن گودال

آیه های شکسته ی یاسین

جامه ی پاره پاره ی یوسف

بدن غرق خون بنیامین

*

اسبی از سمت سرخی گودال

خسته و بی سوار می آمد

و دلم با حقیقت تلخی

داشت کم کم کنار می آمد

*

پیش چشمان خون گرفته مان

از حرم عطر سیب را بردند

به روی نیزه ها سر هفتاد

سینه سرخ غریب را بردند

*

دستهای کبود و خسته مان

بین زنجیر ها که بسته شدند

بعد با نعل تازه ی مرکب

سینه ی لاله ها شکسته شدند

(يوسف رحيمي)

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  5:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

  يا حضرت رقيه(س)

عجب شبي ست كه يك ماه منظر آوردند

براي هاشميان باز مادر آوردند

زبس حسين دلش تنگ روي مادر بود

شبيه مادرش اينبار دختر آوردند

مثال عمه خود كافتخار حيدر بود

به دختران جهان دختري سرآوردند

درست مثل زمان تولد زهرا

سه آيه اي به بلنداي كوثرآوردند

براي اينكه بگيرند گاهوارش را

هزار مريمُ آسيه از در آوردند

عجيب نيست كه عباس ماه هديه كند

شبي كه حضرت زهراي ديگر آوردند

براي اينكه غزلهاي حق شود كامل

سه بيت از صدُ چارده غزل درآوردند

اگرچه حضرت زهرا زنسل احمد بود

رقيه را ولي از نسل حيدر آوردند

 

ازاين به بعدصفا در قبيله رايج شد

رقيه آمد و باب همه حوائج شد

 

رسيد تاكه شفاعت كند جزامارا

رسيد تاببرد تاكوير دريارا

نشست در بغل عمه زينبش گويا:

خديجه دربغلش داشت باز زهرا را

به يوسفي كه ته چاه بود وحي رسيد

بگير دامن شيرين زبان آقارا

زبس كه آينه فاطمه ست اين دختر

رسيدبانفسش جان دهد مسيحارا

به خنده هاي قشنگش كه باغ رضوان است

ربوده است دل عمه هاوبابا را

به پاي دل برو پشت در امام حسين

كه بشنوي همه دم نغمه هاي لالارا

براي اينكه به افلاك هم سري بزند

مكان بازي خود كرده دوش سقارا

 

نگاه كن به خودت كشته مرده اش هستي ؟

شب ولادت بي بي ست زين جهت مستي

 

ستاره چون گل سر بود روي گيسويش

حسين فاطمه را مست گرده از بويش

ملائكه همه خيل سپاه او هستند

فرشته ها همه هستند خادم كويش

اگركه عشق علي جاري است در رگهاش

نشان قدرت مولاست روي بازويش

زبان اوست كه دارد نشان تيغ علي

جمال حضرت زهرا نشسته بر رويش

رقيه بود كه نامش يزيد را لرزاند

هلال ماه محرم هلال ابرويش

دوگوشواره او هديه علي اكبر

وهديه هاي عمو بود هر النگويش

 

بدور ماه رخش جبرئيل مي گرديد

و هركه خورد به چشمش خليل مي گرديد

 

ميان چشم ترش كوهي از حيا دارد

رقيه است جلالي به ناكجا دارد

اگر كه جمله سربند اوست يازهرا

براي اينكه لبش عطر مرتضي دارد

زروز اول ميلاد او مشخص بود

شبيه عمه خود ميل كربلا دارد

به خاطر گل روي حسين فاطمه است

نگاه مرحمتي هم اگر به مادارد

گدايي در اوپادشاهي دلهاست

گدائيش قد باغ جنان بهادارد

شبي كه برسرسجاده مي نشيند او

زخاك تادل افلاك رد پادارد

 

اگر كه خادم اويي بناز برنفست

چراكه باغ جنان است قمري قفست

 

سرحسين سر ني گرفت جانش را

گرفت ضربه سيلي همه توانش را

كبوترانه رسيدُاسير بابا شد

فراق روي پدر سوخت آشيانش را

چه شد كه از سرمركب بروي خاك افتاد

گمان كنم كه پليدي بريد امانش را

زضرب سيلي دشمن كبود شد اما

شكست كعب ني آنروز استخوانش را

همان كه بين طبق ديد رأس بابا را

وهديه كرد به سر،‌قامت كمانش را

چه شد كه آن زن غساله در شب دفنش

نشُست آن بدن مثل ارغوانش را

 

چه شد كه سهم نگاهش صد آسمان غم شد

سه سال داشت ولي سرو قامتش خم شد

(مهدي نظري)

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  5:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

  يا حضرت رقيه(س)

دوره ي غربت دلم سر شد

آسمان و زمين منور شد

حال و روز خراب ديروزم

با کرامات عشق بهتر شد

دام و دانه نشان من دادند

خود به خود اين دلم کبوتر شد

مثل يک آسمان باراني

چشمم از شوق مقدمي تر شد

بار ديگر حسين بابا شد

و عروس مدينه مادر شد

 

دختري را که عمه بوسيده

روي دست حسين خوابيده

 

آمده دختري که باباييست

خنده هاي پدر تماشاييست

چقدر کودکانه تا دم صبح

عمه گرم نواي لالاييست

بين گهواره ي دو دست عمو

چه پري قشنگ زيباييست

بي جهت دل نبرده از بابا

چقدر خنده هاش روياييست

حضرت فاطمه دوباره رسيد

قد و بالاي او چه زهراييست

 

بايد اين ناز را عمو بخرد

دخترک آمده که دل ببرد

 

ماه شبهاي خانه رويش بود

عطر ياسي ميان مويش بود

گل سر داشت از ستاره ي شب

عالمي مست هاي و هويش بود

هر زماني که ميل بازي داشت

جاي او شانه ي عمويش بود

علي اکبر شبانه مي آمد

پيش خواهر و قصه گويش بود

چادرش چه ناز سر مي کرد

بوسه هاي پدر به رويش بود

 

رشته ي جان عمه گيسويش

هديه هاي عمو النگويش

 

دختري که نگار بابا بود

در نگاهش هزار دريا بود

صورتش را نسيم مي بوسيد

صورتي را که مثل زهرا بود

گيسوانش به دست شانه ي عشق

هر زماني که پيش بابا بود

ساعتي که با عمويش بود

چقدر لحظه هاش زيبا بود

کس نديدست که زمين بخورد

جايگاهش هميشه بالا بود

 

غصه با بي کسي تباني کرد

آرزوهاش را خزاني کرد

(مسعود اصلاني)

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  5:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

 يا بنت الحسين(س)

با فقیرانِ زمین باز خدا راه آمد

مژده ای آمده که سوگلی شاه آمد

آمد از راه شبِ ذره نوازی حسین

نمک سفره ي شاهانه ي این ماه آمد

به دل سرد زمین باز امیدی داند

یاس خوش عطر و گلاب حرمَ الله آمد

همه ناخواسته گشتند نمک گیر حسین

پیش از خواهش ما عیدی دلخواه آمد

نیست در هیچ کجایی خبر از تنهایی

قبله ي بی کسی هر دل آگاه آمد

کوری چشم بخیل همه ي عایشه ها

همه جا پر شده که فاطمه از راه آمد

 

حضرت زُهره ي زهرای حرم آمده است

زینت شانه ي سقای حرم آمده است

 

رفت خورشید ز رو وقت درخشیدن تو

ماه بیچاره شد از موقع تابیدن تو

کاشف الکرب حسین بعد عموجان هستی

می رود غم ز دلش در عوض دیدن تو

چه قدر در دل دریای عمو جاداری

نشود خسته ابالفضل ز بوسیدن تو

خنده بر صورت زهرایی تو می آید

عمه ات هست فقط عاشق خندیدن تو

علی ِ اکبر و عباس  و حسین و زینب

آب گردد دلشان موقع رنجیدن تو

مهربان دختر ارباب، گدایی به خدا

دست خالی نرود موقع بخشیدن تو

کودک و این همه اوصاف و جلال و جبروت

به خدا نیست غلط معجزه نامیدن تو

 

محشری ، معجزه ای ، بی بدلی غوغایی

دختری نیست به اندازه ي تو بابایی

 

تو طبیبی و به هر درد دوایی داری

مرتضی زاده ای و دست شفایی داری

به خداوند قسم فاطمه در فاطمه ای

چه وقاری چه جلالی چه حیایی داری

هر کسی هست کسی بندگی ات را کرده

هرکجا ملک خدا هست گدایی داری

نام تو معجزه ي حضرت عیسی دارد

مثل بابا دم انگشت نمایی داری

چشم ها خیره شد از گریه ي طوفانی تو

مثل زینب ، دل از ترس رهایی داری

آن قدر ناله زدی تا پدر آمد با سر

همه دیدند به ویرانه خدایی داری

 

طعنه زد چشم پر از آب تو بر آب فرات

پدر از گریه ي تو گشت قتیل العبرات

 

حضرت فاطمه ي دوم این ایل و تبار

مانده ام من تو کجا چادر پر گرد و غبار

عاشقی را تو فقط یاد به مجنون دادی

یک شبه پیر شدی پای غم دوری یار

وای من پیر ترین کودک تاریخ تویی

بر یتیمی نشده هیچ کس این قدر دچار

دم افطار به یاد شکم خالی تو

می شود هر رمضان چشم همه ابر بهار

دست سنگین همه شهر به جانت افتاد

تا که آب آور لبهای تو شد نیزه سوار

دلم از بی کسیت آب شده ای بانو

در دلِ بَرّ و بیابان به تو دادند مزار

 

هر کجا حرف تو شد سوخت تمام جگرم

اسوه ي کودک بحرین فدای تو سرم

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  5:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

يا بنت الحسين(س)

منم و آسمانِ زیبایی

کهکشانی همه تماشایی

منم و روح های روحانی

صاحبان دَم مسیحایی

منم و خانواده ای که خدا

خلقشان کرده است رویایی

من غلام قبیله ای هستم

که غلامیش ، باشد آقایی

هرکدامی که نامشان ببری

قبله هستند خود به تنهایی

پسرانِ قبیله مادری اند

دختران قبيله بابايي

 

دخترانش اگر چه لیلایند

همه مجنونِ عشق زهرایند


همه آبها که دریا نیست

همه رنگها که زیبا نیست

آسمان گرچه هست بالا لیک

هرکجایی که عرش اعلا نیست

گرچه مجنون زیاد هست اما

هرکه معشوق شد که لیلا نیست

گرچه از نسل فاطمه اما

هرکسی که شبیه زهرانیست

 

ای شکوهِ مثالی زهرا

چون تو کس نیست تالی زهرا


پدرت باز شوق دختر داشت

در سر خود هوای کوثر داشت

سخت دلتنگ روی مادر بود

دلی عاشق چنان کبوتر داشت

در قنوتی تمام بارانی

تاکه سر را برآسمان بر داشت

تو رسیدی و بعد از آن بابا

در کنارش دوباره مادر داشت

از سر شوقِِِ ِدیدنت ارباب

یکسره دیده سوی خواهر داشت

 

که رسیده است مادر سادات

خواهرم نذر مقدمش صلوات


تا خدا سایه گستر دنیاست

سایه ی تو همیشه برسر ماست

تو عنایت شدی اگر بر خاک

از عنایات عالم بالاست

چشمه ای از کرامتت خورشید

قطره ای ازمحبتت دریاست

مادر تو طلیعه ي نور است

پدر تو امام عاشوراست

همه ی عشق ِحضرت ارباب

از لبانت شنیدن باباست

 

روز اول تورا خدای حسین

آفریده فقط برای حسین

 

پلکهایت اگر شده سنگین

خوش بخواب ای حقیقت شیرین

چشم خود را ببند و در رویا

خواب مادربزرگِ خویش ببین

بین رویا به روی زانویِ

جدّ والا مقام خود بنشین

بی تو شیرین زبانِ شهر دمشق

بی نمک هست سفره ي رنگین

بی تو در سفره ازگلوی عمو

نرود هیچ آب خوش پایین

من دعا میکنم بیا امشب

این دعای مرا بگو آمین

 

ای خدا جان دختر جانان

فرج صاحب الزمان برسان

 

ای همه عشق حضرت باری

شب ز نیمه گذشته بیداری

کاروان میرود بخواب آرام

که در آغوش ِعمه جا داری

تاکه دوش عموست لازم نیست

بر زمین پای خویش بگذاری

ترس دارم خدای نا کرده

به گل پای تو رود خاری

یاکه آیینه ی رخ زهرا

به تو سنگی رساند آزاری

 

تو کجا درخرابه خانه کجا؟

توکجا ضرب تازیانه کجا؟

(محسن عرب خالقي)

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  5:09 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

     يا رقيه خاتون(س)

حيات ميچكد از گوشه ي نگاهِ ترش

نجات ، خانه نموده كنار بال و پرش

شكوفه نيست حريفِ لطيفِ دستانش

فرشته هاي الهي مقيم پشت درش

سه ساله است و به قدر هزار سال بلند

ببين چها كه نكرده به عمر مختصرش

تمام شام ز اشك رقيه درهم ريخت

عجب ز قدرت فريادهاي پر شررش

نگاه بي رمقش در ميان تاريكي

فتاد تا به جمال مقدس پدرش

 

گرفت بوسه ز بابا قرار از كف داد

كنار رأس بريده نفس زد و افتاد

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  5:10 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

يا كاشف الكرب عن وجه العباس(ع)

رايَت نصر خدا به دوش ابالفضل

ناله ي تو معني خروش ابالفضل

خنده ي مستانه ات سروش ابالفضل

صرف دلِ تو توان و توش ابالفضل

قهقه ات تا رسد به گوش ابالفضل

ميرود از سر تمام هوش ابالفضل

 

طيِّ چهل منزل است رأس بريده

بر لبِ خشكيده ات خنده نديده

 

اي شده از كودكي امير و علمدار

ناله ي تو ذوالفقار حيدر كرار

اي ز فراق ِ رخ ِ پدر شده بيمار

حاجت خود را سحر گرفته ز دلدار

قلب مرا هم بگير و خوب نگهدار

روز قيامت به دست فاطمه بسپار

 

هست عجين با ولايتِ تو سرشتم

روز قيامت تويي تويي تو بهشتم

 

اي همه ليلايي يان ز عشق تو مجنون

اي به سلوكِ شهيد سِير تو قانون

نهضت كرب و بلا به اشك تو مديون

نَه نشيندم ز بارگاه تو ، ممنون

تا كه بشويد سرشك آن رخ ِ پرخون

دست خدا شد از آستين تو بيرون

 

شام غمت با حضور دوست سحر شد

نيمه ي جانِ تو رونماي پدر شد

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  5:10 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها