0

اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

حضرت رقیه(س)-ولادت

 

از عشق می نویسم و از بیقرارها

از باده می نویسم و از می گسارها

از چشمه می نویسم و از آبشارها

از شاخه می نویسم و بانگ هزارها

از غنچه ای که آمده با آن بهارها

از جلوه ای که آمده تا محشری کند

از میوه ای که آمده تا نوبری کند

از آیه ای که آمده تا کوثری کند

از دختری که آمده تا مادری کند

پس می رود ز آمدنش انتظارها

اصلا بعید نیست که آقاترین شود

این خانمی که آمده لیلاترین شود

زینب رسیده است که کبراترین شود

در اوج جلوه آید و زهراترین شود

طفلی سه ساله با همه این وقارها

پر کرده است آمدنت جای عشق را

عشقت کشانده باز وسط پای عشق را

می دید در نگاه تو دنیای عشق را

باعث شده است خنده بابای عشق را

لبخند تو که برده ز بابا قرارها

کار دلم به خواندن چاووش می کشد

وقتی تو را حسین در آغوش می کشد

فریاد عشق از سر خاموش می کشد

وقتی تو را عموی تو بر دوش می کشد

تا روی دامنت ننشیند غبارها

عشقت دلیل اوج مقاماتمان شده

میخانه غم تو خراباتمان شده

نام تو ذکر اغلب اوقاتمان شده

وقف مزار عمه ساداتمان شده...

...این جان و؛ وقف راه تمام مزارها

باید که پای عشق تو دل را خراب کرد

نام تو را به سر در هر سینه قاب کرد

مابین عشق با تو، تو را انتخاب کرد

خون خورد و غصه خورد و جگر را کباب کرد

خطی کشید بر همه کار و بارها

ما از قدیم در تب و تاب خرابه ایم

بدمست های باده ناب خرابه ایم

ویران نشین قلب کباب خرابه ایم

دیوانه توایم و خراب خرابه ایم

ای گنج خفته در دل اندوه زارها

کوهی ز درد و رنج و تب و زخم و آبله

از خاطرات نیمه شب تلخ قافله

از سنگ و تازیانه و زنجیر و سلسله

از دست زجر و خولی، از دست حرمله

داری به جسم کوچک خود یادگارها

سوگند میخورم به شررهای ناله ات

بر گونه های سرختر از برگ لاله ات

بی بی قسم به عمر تو عمر سه ساله ات

بنویس... بلکه از برکات حواله ات

راهی شویم تا حرمت باز بارها

 

محمد بیابانی

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  4:53 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

شبم صبح و صبحم پر از نورهاست

دلم مست ومستی پرازشورهاست

   کلیم دلم را به دریا زدم

شدم نوح و درباورم طورهاست

به دریای طوفانی معجزه

عصا بهترین پاروی کورهاست

عصایم فقط عشق بی انتهاست

همان عشق پاکی که از دورهاست

مراسجده باید کند هرچه مست

جنون درتب و خون مغرور هاست

سه پلّه مرا تاخدا مانده است

سرم تشنه ی دار منصور هاست

چه می بینم این بار روی زمین

مدینه چرا مرکز حور هاست؟

همه در تعجّب همه در سکوت

زمین ازفلک غرق مأمورهاست

سلیمان شهر مدینه به تخت

به دور وبرش ازملک مورهاست

صلا می رسد رجعت کوثر است

قیامی پراز نفخه ی صورهاست

 

قیامت بپا شد بگو باهمه

رقّیه رسیده است یافاطمه

 

همه مست و درعین ناباوری

شده خیره بر روی این کوثری

که آمد زآفاق و از موعدش

جلوتر نموده بپا نموده محشری

درخشان چو درّ نجف از صدف

زنسل علی آمده گوهری

تمام آئینه کرده زهرا ظهور

در این چهره ی نازتر ازپری

مگو لعل و گوهر به این نور کل

مشو رد زمدحش چنین سرسری

خدا با جمالش برای ملک

زده در زمین قبله ی دیگری

دراین خانواده همه شاخص اند

ولی کس ندیده چنین دختری

کسی مثل او کی به یک نیم خند

زبابای خود می کند دلبری

به دستان بابا بود دیدنی

ندیده کسی اینچنین منظری

ابالفضل زیبا تر از قبل شد

چوزد بوسه براین رخ مادری

 

قیامت بپا شد بگو باهمه

رقّیه رسیده است یافاطمه

 

سه ساله ولی راه صد ساله رفت

چه شیدا چه زیبا چه خوش، واله رفت

گل از خجلت او شد عمرش قلیل

بهار حقیقی هرساله رفت

سفید آمد و یاس خوش رنگ بود

ولی حیف شد مثل آلاله رفت

کبوتر شد و ماهی رود بود

بمیرم که بی پّر وبی باله رفت

ستاره شد و یکدفه مثل برق

درآن تیرگی شب ضاله رفت

دلیل کم چشم کم سوش شد

زبسکه زهر دیده اش ژاله رفت

وگرنه که سیلی امانش نداد

که ازحنجرش قدرت ناله رفت

چه زجری کشید آنشب ازدست زجر

از آن مشت از صورتش هاله رفت

تمام تنش بسکه خون مرده بود

که هوش از سر شخص غساله رفت

فقط با تیمّم بدون کفن

تن آسمان زیر یک چاله رفت

 

قیامت بپا شد بگو باهمه

رقّیه رسیده است یافاطمه

شاعر: مجتبي صمدي شهاب

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  4:53 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

بنت الارباب

در بحـر ولا گوهــرِ نایاب آمد

در شامِ سیاه،حضرتِ مهتاب آمد

با ذکرِ حسین حسین همه گل ریزید

میلادِ رقیّه بِنتُ الارباب آمد



حمید رضا گلرخی

 

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  4:53 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

بوی گل در همه ارض و سما پیچیده

بازهم باغ جنان جامه نو پوشیده

دست مولاست به این سفره نمک پاشیده

در کویر دل من باز گلی روئیده

 

بروی خاک ملائک همه گل می بارند

همگی بر لبشان سوره کوثر دارند

 

خبر آمد که شب هجر سحر خواهد شد

انتظار دل عشاق به سر خواهد شد

ماه رخساره ای از پرده بِدَر خواهد شد

باز هم حضرت ارباب پدر خواهد شد

 

عطر بانوی مدینه همه جا منتشر است

بیشتر از همه ساقی حرم منتظر است

 

گریه طفل بگوش آمد وشد غوغایی

عمه زینب به خودش گفت عجب زهرایی

عشق باباست عجب نیست شود بابایی!

گفت عباس که به به چه شب زیبایی

 

گفته بودند که او جلوه زهرا دارد

واقعاً بوسه به دستش بزنم جا دارد

 

در اصالت به نبی رفته به مولارفته

صورتش هاله نور است به بابا رفته

در شهامت به خود زینب کبری رفته

همه تأیید نمودند به زهرا رفته

 

آنقدر بر سر دستان عمو زیبا بود

عمه می گفت فقط"بترکد چشم حسود"

 

چه شبی بود شه علقمه زهرا را دید

دور گهواره او ام ابیها را دید

دیده وا کرد رقیه رخ سقا را دید

لب خندان علی اکبر لیلا را دید

 

ماه و خورشید و ستاره همه زیبا بودند

همه شان منتظر خواندن لالا بودند

 

آمده تا حرمش قبله حاجات شود

آمده نسل معاویه خرافات شود

آمده حرمله با گریه مجازات شود

شک نکن آمده که عمه سادات شود

 

گرچه ارباب علی داشت پیمبرهم داشت

شب میلاد رقیه شد و مادر هم داشت

 

لب اگر باز کند قند و شکر می ریزد

چادرش باز شود در و گهر می ریزد

چشم او اشک مناجات سحر می ریزد

سائلش باش که در دست تو زر می ریزد

 

هیچ کس اینقدر احساس ندارد دارد؟

چون رقیه عمو عباس ندارد دارد؟

 

جای دارد که همه خلق به او رو بزنند

در برش ماه وستاره همه سوسو بزنند

تازبان باز کند چنگ به گیسو بزنند

در حضورش شه و سائل همه زانو بزنند

 

گاه زهرا و گهی زینب کبری می شد

تا می آمد عمو عباس ز جا پامی شد

 

یک تنه او به دو صد شام حریف است حریف

چه کسی گفته که این طفل ضعیف است ضعیف

کاش بر خاک نیافتد که ظریف است ظریف

صورتش مثل گل یاس لطیف است لطیف

 

کاش ضربه نخورد چون که پرش می شکند

کاشکی داغ نبیند کمرش می شکند

 

همه گویند رقیه به پدر حساس است

یک نفر نیست بگوید که به سر حساس است؟

کاش از ناقه نیافتد چقدر حساس است

نوه فاطمه به درد کمر حساس است

 

خواب بود و پدرش رفت به میدان نبرد

ماند بیدار شبی و پدرش را آورد

 

مهدی نظری

 

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  4:53 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

یک جلوه کرد نور منور درست شد

نورش تلالو کرد که گوهر درست شد

از گرد و خاک مقدم او زر درست شد

بهر ثناش این همه منبر درست شد

 

محبوبه ای به هیبت حیدر درست شد

 

 

یا ذو الجلال رکن جلال آفریده ای

اعجوبه وقار و کمال آفریده ای

او را فقط برای سه سال آفریده ای

یعنی برای امر محال آفریده ای

 

پیغمبری زنسل پیمبر درست شد

 

سر می دهند پای تو ایل و تبار ما

وفق مراد می شود این روزگار ما

کر شد دو گوش عالم و آدم زجارما

افتاده دست دختر ارباب کار ما

 

او لطف کرده و مشکل نوکر درست شد

 

یک یا رقیه گفته ام و جان گرفته ام

آشفته حال بودم و سامان گرفته ام

از دست این کریمه خودم نان گرفته ام

نذر سه ساله سفره احسان گرفته ام

 

نذرم قبول حاجتم آخر درست شد

 

در حلقه های سلسله دل بند می شود

لشکر گسیل کرده و خرسند می شود

سهم لبان حوریه لبخند می شود

او در لباس بنده خداوند می شود

 

بی نفح صور آمد و محشر درست شد

 

مریم کجا و حضرت لیلای پنج تن

در تو حلول کرده سراپای پنج تن

هستی چکیده ای تو زسیمای پنج تن

تکیه زدی تو یک تنه بر جای پنج تن

 

قدیسه ای به دامن کوثر درست شد

 

تا روز حشر قبله ی حاجات می شوی

تو سر بلند عرصه ی شامات می شوی

همپای زینب عمه ی سادات می شوی

و الله نور و عرض و سماوات می شوی

 

شاهد مثال قصه هم اختر درست شد

 

حورای کربلایی و زهرای دیگری

بنت الحسین ام ابیهای دیگری

جای تو نیست روی زمین جای دیگری

باید قدم زنی تو به دنیای دیگری

 

صرفا برایت عالم دیگر درست شد

 

ای جان فدای سوریه قربان کربلا

ما هم شدیم جمله مسلمان کربلا

خون شد دهان دیده ی مهمان کربلا

آتش زدند خیمه سلطان کربلا

 

از خیمه های سوخته معجر درست شد

 

با تازیانه دور و بر تو یکی یکی

خون کرده اند بر جگر تو یکی یکی

وقتی که ریخت بال و پر تو یکی یکی

گشته سپید موی سر تو یکی یکی

ای وای من مدینه ی دیگر درست شد

 

بال شکسته قصد پریدن نداشت که

دنبال پای خسته دویدن نداشت که

ظالم نفس نفس که بریدن نداشت که

موی یتیم زجر کشیدن نداشت که

 

درد سر است آمدنت شر درست شد

 

: شاعر : علیرضا وفایی (خیال )

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  4:53 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

حضرت رقیه(س)-مدح

 

با طعم خنده های تو دنیا از این به بعد

نشناخت فصل فصل سرازپا از این به بعد

ای خوش به حال اهل مدینه که شد عیان

در چهره ی توحضرت زهرا از این به بعد

دردانه ی حسین شدی و چنین شدی

عشق علی اکبرِ لیلا ازاین به بعد

تو آمدی و لفظ عمو تازه پاگرفت

تکمیل گشت معنی بابا از این به بعد

تو گفته ای وعمه ی سادات گفته اند

در روضه ها به زینب کبری از این به بعد

هم دختر حسینی و هم مادرش، شدی

معنای لفظ ام ابیها از این به بعد

کم کم در این مسیر می آید به گوشمان

لفظی شبیه روضه بفرما از این به بعد

پایان این غزل همه روضه ست گریه کن

با گوشواره و ترک پا از این به بعد

 

مهدى رحیمى

 

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  4:54 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

حضرت رقیه (س)-ولادت

 

شب پر از خاطره بود – مثل افكار نسیم – و هوا منتظر عطر گل گندم صبح – همه جا رنگ خدا داشت و نور –  از پسِ پرده شب – بار دل می‌آورد –  نَفَسِ شب بوها ساده و سبز – زینت باغچه را می افزود – و خدا – پای اُرجوزه میلاد بهار – گل عرشی می‌كاشت – تا زمین را به دل غنچه زرین بهشت –  پاك و بی واسطه پیوند دهد – در سماعی  پر شور – وسط هلهله آینه ها – خبر رویش ناز    آوردند – از فراسوی بهشت – از بُنِ طرح حقیقت – نم نمك شب میرفت – تا دلش را بدهد دست هوای دم صبح – آن زمانیكه همه پنجره ها سمت سحر باز شدند – خواب از چشم مدینه كه پرید – عطری از حور وزید –  و ملك خواند آواز – روشنی دست محبت    كه كشید – به دل خیسِ تمنای عروج شبنم – در نهانخانه راز – ناگهان پلك دل عشق پرید – ابر رحمت بارید –   و زمین خیس شد  از تازگی صبح امید – آسمان عشوه ای از مستی كرد – شرق چشمان همه زیبا شد – ضربان دل گل بالا رفت – مثل تصنیف نَفَسهای ملائك از عرش – عشق افتاد به خاك – خانه قلب حسین – پر شد از روح سپیده – به به – برق لبخند خدا را به خدا میشد دید – در تجلی نشاط زینب – و اباالفضل چه اشكی میریخت – اشك شوقی شیرین – پای قنداقه عشق –   علی اكبر هم بود – با تمنای رسولانه یك بوسه سبز – از گل گونه یاس ملكوت – راه را باز كنید – حضرت بانی عشق آمده است – رو نما آورده است – همه مهر و محبت ها را – گل اشراقِ بهشت و سحر و شعر و نماز – رمز پیوند بشر را به خدا –   سرّ تفسیر بهار و گل سرخ – روحِ رویش بی آب – نامی از جنس دعا – دل – رقیّه – مادر – همه خوبیها را آورده است – همه را از طرف شخص خدا آورده است – رو نما آورده است –   و خودش – یك دل عاشق و سرشار سرور – و نگاهی پر مهر – تا بتاباندش از عمق وجود – به ضمیری روشن – به همانیكه خداوند نگاهش كرده است – مادری پاك تر از آینه و آب و بهشت – مادری نورانی – روحِ مریم نَفَسِ رویاهاش – مومنه – قدّیسه – مادری –  سبز تر از بركت باران – مادری – دورتر از حدِّ تصوّر در شأن – و مقامش در شعر – كه اگر جز این بود –  میتوانست مگر-  مصدر تابش انوار رقیّه بشود – الغرض غنچه ای از نور دمید – جشن مولودی آلاله عرش است امروز – آنكه دل برده از آقای جوانان بهشت –  راستی كیست مگر این دختر – نقشی از مادر سادات كه دستان خدا – روی بومِ سحر سبز عنایت – با لطف – در دل سیب تجلی طهارت – با نور – چه هنرمندانه – چه صمیمانه و بی نقص كشیده است – خدا – ذوق خود را چه قشنگ – هدیه داده است به عشق – بسكه این گل زیباست – چشم عباس به وجد آمده است – و در آغوش دلش شوق رقیّه خواب است – میشود گفت تمام دلش آكنده از اوست – چه عموی خوبی – پرنیان ملكوت دستش – بالش خواب برادر زاده است – مهربانی پیداست – دلربایی پیداست – پاكی عشق تماماً پیداست – از نگاهی كه اباالفضل به این گل دارد – گل نگو روح بهار – دُرَّةُ التّاجِ حسین – عمه اش زینبِ  زهرا و علی – عمه اش عاشق اوست – دوست دارد بنشیند وَ به او خیره شود – چشمهایش بسكه – مثل چشمان حسینش گیراست – آیت صورت او آینه ایست –  كه برابر شده با سوره كوثر -  انگار – نور زهراست كه تكثیر شده است – چشم در روشنی چارقدش میماند – جذبه شامخ ابروی علی – جلوه غیرت حق است كه زینب دیده است– پای پیوند دو ابروی رقیّه – آری – هركه او را دیده است – از شعف خندیده است –  ولی انگار حسین – با نگاهی كه به چشمان رقیّه دارد- با سرشكی به ذلالی نهاد كوثر – در خیالات سه سال بعد است – یاد آن روز كه باید برود –  بی خداحافضی از این دختر – به سفر سمت خدا – یاد آن روز كه از نیزه ببیند او را – با دو دست بسته – گیسوانی خاكی – بی معجر – یاد وقتیكه به عمه گوید –  من پدر میخواهم – یاد سنگینی زنجیر وَ دستی لاغر – شانه هایی خسته – یاد پاهای پر از آبله اش – شومی شام بلا – خیزران و لب خونین و می و طشت طلا – و دل خون رقیّه – وقتی – لب به روی لب بابا بگذارد – گوید – كی یتیمم كرده – كی بریده است رگ حلق تورا بابا جان – در شبی بی مهتاب – كه پر از خاطره تلخ و كبود است .

 

مصطفی متولی

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  4:54 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

حضرت رقیه(س)-مدح

 

روزی که مرا مقام عصمت دادند

بر حضرت من کلید جنت دادند

در حشر محب من نباشد نگران

زیرا که مرا اذن شفاعت دادند

 

محمود ژولیده

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  4:54 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

حضرت رقیه (س)-ولادت

 

گفتم به خرد که خوش گواهی

میلاد رقیه در چه ماهی است

گفتا که دمیده شد به شعبان

نوری که تجلی اش الهی است

 

ولی الله کلامی زنجانی

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  4:54 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

حضرت رقیه (س)-ولادت

 

ای دختر امام شهیدان خوش آمدی

دانش پژوه مکتب قرآن خوش آمدی

بنت الحسین ، اخت امام ، عمه امام

دُر عفاف و گوهر ایمان خوش امدی

نامت رقیه ، شهرت مرغی مهاجر است

ای مرغک مهاجر دوران خوش آمدی

روز ولادت آمدی از غیب بر وجود

فرمود بر تو حجت سبحان خوش آمدی

شهزاده است مادر تو حضرت رباب

بابات نیز حجت سبحان خوش آمدی

اکبر تو را برادر و زین العباد نیز

عباس عموی توست کماکان خوش آمدی

شعبان مه معظم و ماه محمد است

ای ماه عشق در مه شعبان خوش آمدی

عمر کمت ، به معرفت عمری دوباره داد

ای موجب سعادت انسان خوش آمدی

ویرانه شرمسار حضورت بود هنوز

گنجینه ی محبت و عرفان خوش آمدی

هرچند از تو کرب وبلا قدردان نشد

فریاد زد دمشق که ای جان خوش آمدی

ویرانه نشینی ات برکت بود چون ز تو

کاخ معاویه شده ویران خوش آمدی

 

ولی الله کلامی زنجانی

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  4:54 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

اشک مهتاب

ای پاک تر از اشکِ زلالِ مهتاب
در بحرِ ولا گوهرِ ناب و کمیاب

دل گشته دخیلِ چادرِ خاکی تو
یا سیِّدتی رُقیّه بِنتُ الارباب

حمید رضا گلرخی

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  4:54 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

قدم کیست که آورده بهارِ دگری
این بهار آمد و آورده نگار دگری
چه نگاری که بَرَد دیده و عقلِ همگان
چه بهاری که به دل داد ه قرارِ دگری
ام اسحاق زند خنده بروی ثمرش
ثمرش کیست رقیه ، گل عذار دگری
هم رقیه چو بهار و هم حسین است بهار
پس بهار است در آغوش بهار دگری
نوکر کوی رقیه به همین مفتخر است
چون که هرگز نرود در پی کارِ دگری
اَنَا مجنونِ رقیه زلبم نیست جدا
غیر از این گفته مرا نیست شعار دگری
عشق را حب علی هست عیار و معیار
لیک این عشق به ما داده عیار دگری
سر ناچیز من ای کاش به کارش آید
وَر نَه این دار بخواهم وَ نَه دار دگری
توبه کردم که دگر دل نسپارم به کَسی
عشق باز آمد و دادش به نگار دگری
راه حق در همه جا طی طریق علویست
آمد از بهر نگار آینه دارِ دگری

مهدی روحانی کاشمری

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  4:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

مثل خماری که شدیدا در پی باده ست
پای قلم دنبال مدحش راه افتاد است

شهر مدینه مملو از باران رحمت شد
همچون حسین انگار قلب آسمان شاد است

بیت الحسین از یمن او بیت المقمر گشت
چشم خدا روشن ازاین فرخنده میلاد است

یکبارِ دیگر سوره‌ی کوثر شده نازل
آیینه‌ی خیر النسای شاه شهزاده ست

دل برده از بابا به شکلی که خدا انگار
از عشق یک ام ابیهای دگر داده ست

او آمد و شد ماه شب های عموجانش
سنگ صبور عمه شد با اینکه نوزاد است

پشت سر بابا نمازش دیدنی باشد
در انتظار ربنایش مهر و سجاده ست

عمر گرانش گرچه تنها سه ورق خورده
اندازه ی صد سال از او روضه در یاد است

زنجیر ها با اینکه خیلی دست و پا گیرند
یکبار حتی بین راه از پا نیفتاده ست

در بین صحرا گم شده یک شب تک و تنها
بعد از همان شب لهجه اش دارای ایراد است

اوضاع دستش نیست اصلا خوب، با این حال
باید بگیرد در خرابه تشت را با دست

یک شب خرابه شد خرابِ حال ویرانش
تا صبح محشر آن خرابه دیگر آباد است

سید محمد مظلومان

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  4:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

آنکه مرا به اشک غمش استحاله کرد
دل را به فیض خون جگر دشت لاله کرد
با سر سپرده هاش مرا هم پیاله کرد
بر آستان خویش سرم را حواله کرد

 

دل از ازل ، اسیر غم و اشک و ناله بود
قربانی نگاه نگاری سه ساله بود

درهای عشق رو به دلم گر که باز شد
از لطف این سه ساله ی سائل نواز شد
دستم گدای عشق شد و بی نیاز شد
“ذاکر” اگر که صاحب این امتیاز شد

از لحظه ی نخست دلش با رقیّه بود
یک عمر گرم زمزمه ی یا رقیّه بود

این خانمی که در دل سقّا علم زده ست
با خنده ای نظام جهان را به هم زده ست
هر بار در خیال دو چشمم قدم زده ست
فوراً بساط شاعری ام را رقم زده ست

او پیر عاشقی ست ؛ نگویید کودک است
“انگار فاطمه ست که در قاب کوچک است”

جایی که شانه های علمدار جای اوست
بی شک حسین فاطمه هم مبتلای اوست
استاد حُجب و عفّت و شرم و حیای اوست
زینب که عرش ذرّه ای از خاک پای اوست

او در جلالت و عظمت بی قرینه شد
آیینه ی تمام نمای سکینه شــد

در جاودانگیّ خودش ، بیکرانه است
حال وهوای هر نفسش شاعرانه است
زیباترین بهانه ی هر عاشقانه است
لعنت بر آنکه منکر این نازدانه است

درد دل همه به نگاهش دوا شده ست
حاجات ما کنار ضریحش روا شده ست

چشمی به یاد حضرت شیب الخضیب ، تر
چشمی ز داغِ گونه ی خدّ التّیب ، تر
بود از تمام اهل حـرم بی شکیب تر
مثل پدر غریـب ولی نه ، غریب تر

گنج حسین بوده و در خاک می رود
دارد از این خرابه به افلاک می رود

با سر پدر رسیده کنارش ، عجب سری !
در کربلا گذاشته از خود چه پیکری !
صورت بهشتِ زخم ، بمیرم چه منظری !
بالای دست دخترکش ، بر چه منبری …

چشمش که بسته بود پُر از شرم اشک شد
در دامن سه ساله ی خود گرم اشک شد

جایی که سیّــدالشّهدا گریه می کند
با گریه هاش ارض و سما گریه می کند
بر حال شام ؛ کرب و بلا گریه می کند
همراه با حسین ؛ خدا گریه می کند

او رفت و عشق را به زمین و زمان سپُرد
لب را گذاشت بر لب بابا و جان سپُرد

محمدقاسمی

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  4:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت رقیه (س)

مثل هرشب که باده میخواهیم

آمدیم و زیاده میخواهیم

جام خالی و دست خالی تر

گرچه از ما نمی ستاند زر

می دهم جان برای باده ی او

سجده آرم به پای باده ی او

درِ میخانه حاجتی داریم

ساقی با کرامتی داریم

أن قریب است مستمان بکنند

ای خوشا زیر دستمان بکنند

ساقی ما ز بس جوانمرد است

بین این بزم کاتبم کرده است

روح تازه به هست من دادند

قلم عشق دست من دادند

تا دم مرگ میزنم فریاد

هر که ساقیست خانه اش آباد

مینویسم چقدر با عشق است

ساقی نازدانه را عشق است

بس که مِی خورده این قلم با من

دفترم گشته است تَردامن

با قلم خوش به حالمان باشد

رقص مستی حلالمان باشد

مست مستیم عالمی داریم

عهد و پیمان محکمی داریم

عهد بستیم تا که جانی هست

جوهری هست و زندگانی هست

از خُم هیچ کس سبو نزنیم

جز سه ساله به غیر رو نزنیم

مدد از آن سه ساله می جویم

بسم ربِّ الرّقیه میگویم

آتش عشق را به پا کردم

به خداوند اقتدا کردم

اول کار یا علی مددی

یل کرار یا علی مددی

پا نهادم به راه بسم الله

با توسل به شاه بسم الله

عشق جانانه میکنم امشب

مدح دردانه میکنم امشب

تا ابد هم از او دمادم خواند

مدح او ناتمام خواهد ماند

دل پاکش شدید بابایست

خنده هایش عجیب زهرایست

می برد او دل ملائکه را

تکیه داده به تاج و تخت خدا

بخدا که تمام ایمان است

عاشق او فقط مسلمان است

معنی واژه ی مسلمانیست

غیر از این هر که گفته نادانیست

یک تنه کرده کار صدها مرد

با همان سن کم بزرگی کرد

زنده اسلام از قیامش شد

سند ملک دین به نامش شد

خود امام و امامه اش زینب

مهر و امضای نامه اش زینب

دارد او سلطه بر قلمروء عشق

کعبه در سجده است رو به دمشق️

 

در کمالات و رتبه بی همتا

مستمند نگاه او موسی

معنیِ کاملی ز اعجاز است

دم عیسایی اش نبی ساز است

موج عشق است در دل دریاش

میچکد عصمت از قد و بالاش

روزیِ انبیا ز کیسهء اوست

هرچه از دوست میرسد نیکوست

ز عنایات ذات رحمانی

هرکه را داده است عنوانی

به یکی ربنای عرفانی

به یکی خاتم سلیمانی

به یکی داده چشم بارانی

به یکی سجده های طولانی

به یکی باده های روحانی

به یکی مستی دعا خوانی

به یکی شور و شوق ربانی

به یکی آنچه را نمیدانی

چشم یعقوب هم چراغانی

زانکه یوسف شدست کنعانی

به یکی داده ملک و انگشتر

به خلیل خدا سپرده تبر

داده ایوب را صبوری تا

بشناسد جناب زینب را

نوح اگر شد ز خشم طوفان رد

از عنایات این سه ساله بود

با توسل به دامنش عیسی

دیدهء کور را کند بینا

صالح از لطف لیلیِ افسون

شتر از کوه میکشد بیرون

بهر اینان کمک ز غیب رسد

گر که گویند یا رقیه مدد

تا که گویند یا رقیه مدد

تازه اعجازشان عیان گردد

میشود اژدها عصای کلیم

میشود نور نار ابراهیم

میشود چاک سینهء صد نیل

میشود حفظ خون اسماعیل

میشود سوی منزلش راهی

حضرت یونس از دل ماهی

میشود شاه آن فتادهء چاه

گر که گیرد مدد ز دختر شاه

شهر کنعان مریض او گردد

صد زلیخا کنیز او گردد

قلهء باور است این دختر

ثانیِ کوثر است این دختر

زینت خانوادهء حیدر

به به از این نوادهء حیدر

ایها الناس مست و مجنونم

سگ کوی رقیه خاتونم

سگ او هستم و سرم بالاست

این خودش آرزوی خیلی هاست

تا قیامت به زیر دینم من

بندهء دختر حسینم من

سر من بهر یار خواهد رفت

بی گمان روی دار خواهد رفت

ای خوش آن دم که میروم از دست

عاقبت میشوم رقیه پرست

همه اوصاف رب از او بارد

به خدا که پرستشم دارد

ای کسانی که فکر توحیدید!

در وجودش به جز خدا دیدید؟

در وجودش نبی هویدا نیست؟

او خودش مصطفاست! پیدا نیست؟

مخزن وحی سینه اش نبویست

شهر علم و مدینه اش نبویست

اهل دین مظهر عدالت اوست

نقشِ بر خاتم امامت اوست

اول و آخر است مثل علی

بغض او هم شر است مثل علی

منکرانش به جهل میمیرند

از معاویه مزد میگیرند

چه بود عالم و چه دشمن و دوست

بد به حال کسی که منکر اوست

عالمه ، فاضله ، مفهمه بود

المثنای نور فاطمه بود

صاحب سیره و مرام حسن

در کرامات هم مقام حسن

با خدا و حسین هم خون است

باب حاجات زینبیون است

شده گسترده سفرهء بذلش

جان فدای عمو ابالفضلش

چه بگویم من از فضیلت او

خارِقُ العاده است مثل عمو

دل به عشق برادرش داده

به سلوک امام سجاده

رحمت الله ماست کوچک نیست

وجناتش شبیه کودک نیست

جای بازی نماز میخواند

با چه نازی نماز میخواند

شد مکبّر ز عرش اصرافیل

اقتدا میکند به او جبریل

مثل زهرا چقدر قامت بست

این عبادات ارث فاطمه است

او مُبرّا بُود ز نقص و نیاز

شده تکبیرش آبروی نماز

میکند با هزار عشوه أدا

حمد و توحید رکعتینش را

کاش ماهم مقربش بشویم

شامل وِتر هر شبش بشویم

حب او پیر دِیْر میسازد

عاقبتهای خیر میسازد

 

در جهان عدل و داد میخواهید؟

شافعی در معاد میخواهید؟

پس بگیرید دامن او را

تا مُجزّا شوید روز جزا

در قیامت خودش همه کارست

به گمانم که زجر بیچارست

نکند زجر را ببخشد او!!!

ای که لعنت به این سگ ترسو

کودک نیمه جان زدن دارد؟

بچهء ناتوان زدن دارد؟

به امام زمان عاشورا

روضه ام تا که میرسد اینجا

آه سینه نهفته میماند

حرفهایم نگفته میماند

میکنم دست و پای خود را گم

به خدای رقیه(س) ای مردم

کودکان از هوار میترسند

از بیابان تار میترسند

هرکجا صحبت از بیابان است

حرف اصلی تب مغیلان است

میبُرد ، زخم میکند گاهی

آنچنان که نمیکشی آهی

نفست را عجیب میگیرد

دام صحرا غریب میگیرد

تازه این خار اول کار است

ماجراهای بعد دشوار است

آه از داغ تازیانهء هرز

آه از سردیِ شب و تب و لرز

خون بریزید روضه مکشوفست

بعد ازین نوبت غم کوفست

کاش میشد فقط نویسم آه

آه از مجلس عبیدالله

جان گداز است روضه جان بدهید

خودتان را به او ‌نشان بدهید

بدنش ناتوان شده اما

قامت او کمان شده اما

گرچه باران زخم میبارد

دشمنش گرچه عبدِوُد دارد

نسب از حیدر اُحُد دارد

شام و کوفه که جای خود دارد

عالمی زیر پاش میلرزید

از نگاهش یزید میترسید

من بمیرم که ناخوشش کردند

مردم شام دِق کشش کردند

خیری از شامیان ندید این طفل

بسکه زخم زبان شنید این طفل

اهل این شهر شوم صد رنگند

عاشق پرت کردن سنگند

قدم اولش هدف گیریست

بی اهمیت است دشمن کیست!

چه سه ساله چه مرد رویین تن

به هدف میزنند معمولن

رو سیاهی به شام مانده هنوز

نیمی از انتقام مانده هنوز

حضرت آفتاب می آید

پسر بوتراب می آید

با همین سوز و آه و گریه خوشم

سالیانیست با رقیه(س) خوشم

در دلم عشق جُستُجو کردم

صد و ده بیت نذر او کردم

 

 عماد بهرامی

 
 
چهارشنبه 13 بهمن 1395  4:55 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها