0

اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

پیامبر اکرم (ص)-شهادت

 

ملکوت نگاه بارانیت

راوی یک مدینه اندوه است

سالیانی است از غم غربت

خاطر خسته‌ی تو مجروح است

این اهالی ظلمت دنیا

مردمان قبیله‌ی وهمند

در سلوک هدایت و رحمت

اشتیاق تو را نمی فهمند

ماتم این شکنجه های کبود

غصه ها بی مجال پیرت کرد

سینه‌ی غرق نور و سنگ ستم

داغ چندین بلال پیرت کرد

بی کسی خو گرفته بود آقا

با اهالی شعب دلتنگی

می شکستی چنان غریبانه

در حوالی شعب دلتنگی

دیده هر دم غروب عام الحزن

چشم بارانی و پُر ابرت را

تو چه کردی در این غریبستان

که خدا می ستود صبرت را  

با عمو در دل پریشانت

حس آرامش عجیبی بود

آه دیگر پس از ابوطالب

مکه زندان بی شکیبی بود

داغ ها یاس بیقرارت را

در غم خود سهیم می کردند

مادری را به عرش می‌ بردند

دختری را یتیم می کردند

ماه عالم بگو چه آورده

به سر تو محاق خاکستر

دختر تو چقدر دلخون شد

بر سرت ریخت داغ خاکستر

خوب دیدی میان این مردم

دم به دم جوشش عواطف را

بوسه‌ی سنگ و زخم پیشانیت

غصه پر کرده بود طائف را

قلبتان را چقدر می آزرد

داغدار غم اُحد بودن

زخمی از عهد بی بصیرت‌ ها

خسته از همرهان خود بودن

ناگهان بر تن تو گل کردند

زخمها لاله ها شقایقها

لب و دندان تو شده مجروح

آخر از لطف این منافقها

چه کشیدی در آن غروبی که

تن مجروح حمزه را دیدی

دلت آقا کدام سو می رفت

بر دلش زخم نیزه را دیدی

دید خیبر که گفتی آزاده

آب را بر کسی نمی بندد

گرچه از فرقه‌ی یهودی ها

به اسیران کسی نمی خندد

همه دیدند روز خندق هم

رحم و آزادگی شعارت بود

در مرام تو پیکر کشته

ایمن از غارت و جسارت بود

بر سر و سینه و گلوی حسین

بوسه هایت چقدر معروف است

روضه خوان را ببخش آقا جان

روضه از این به بعد مکشوف است

با تماشای قد و بالایش

از نگاه تو آرزو می ریخت

آه ، ناگاه اگر زمین می خورد

آسمان بر سرت فرو می ریخت

پیش چشمت محاصره کردند

پیکر ماه بی پناهت را

خوب تکریم کرد امت تو

نیزه در نیزه بوسه گاهت را

زینت شانه های تو حالا

شده پامال نعل مرکب ها

آیه آیه، ورق ورق، پرپر

ارباً اربا، مقطع الأعضا

سر خورشید غرق خونت را

روی نیزه ببین چهل منزل

بارش سنگ ها چه خواهد کرد

با لبی نازنین چهل منزل

خون او خون تازه ای جوشاند

در رگ دین و مکتبت آقا

تا ابد شور نهضتش باقی‌ست

تا ابد کُلّ یومٍ عاشورا

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:49 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است

دیدم شروع محشر کبرای دیگر است

گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه

تاریک تر ز عرصة تاریک محشر است

گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین

اشک عزا به دیدة زهرای اطهر است

گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر

دیدم که روز، روز عزای پیمبر است

پایان عمر سید و مولای کائنات

آغاز دور غربت زهرا و حیدر است

قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر

اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است

روی حسین مانده به دیوار بی کسی

چشم حسن به اشک دو چشم برادر است

ای دل بیا و گریة زینب نظاره کن

مانند پیروهن جگر خویش پاره کن  

بند دوم

زهرا به خانه و ملک الموت پشت در

از بهر قبض روح شریف پیامبر

از هیچ کس نکرده طلب اذن و ای عجب

بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر

با آن که بود داغ پدر سخت، فاطمه

در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر

یک چشم او به سوی اجل چشم دیگرش

محو نگاه آخر خود بود بر پدر

اشک حسن چکیده به رخسار مصطفی

روی حسین بر روی قلب پیامبر

دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار

بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر

زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن

از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر

هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه

گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه

 

بند سوم

پیغمبری که دید ستم های بی شمار

از کس نخواست اجر رسالت به روزگار

چون ارتحال یافت خلایق شدند جمع

تا هدیه ای دهند به زهرای داغدار

گویا نداشت شهر مدینه درخت و گل

کآن را کنند در قدم فاطمه نثار

بر دوش بار هیزمشان جای دسته گل

رنگ شرارت از رخشان بود آشکار

بابی که بود زائر آن سید رسل

آتش زدند عاقبت آن قوم نا به کار

بر روی دست و سینة آن بضعة الرسول

تقدیم شد سه لوحه به عنوان افتخار

سیلی و تازیانه و ضرب غلاف تیغ

ای دل بگیر آتش و ای دیده خون ببار

آید صدای فاطمه از پشت در به گوش

تا صبح روز حشر مباد این صدا خموش

 

بند چهارم

دردا که بعد فاطمه روز حسن رسید

روز ملال و غصه و رنج و محن رسید

از زهر همسرش جگرش پاره پاره شد

بس تیرها که لحظة دفنش به تن رسد

بعد از حسن به نیزه عیان شد سر حسین

بیش از هزار زخم ورا بر بدن رسید

بر پیکری که بود پر از بوسة رسول

از گرد و خاک و نیزه شکسته کفن رسید

از جامه های یوسف کرببلا فقط

بر زینب ستم زده یک پیرهن رسید

پاداش آن نصایح زیبا از آن گروه

تیرش درون سینه، سنان بر دهن رسید

"میثم" بگو به فاطمه زآن خیمه ها که سوخت

یک کربلا شرارة آتش به من رسید

مرثیه خوان خامس آل عبا منم

در خیمه های سوخته اش سوخت دامنم

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:49 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

پیامبر اکرم (ص)-مدح و شهادت

 

ای محمد (ص) ای رسول بهترین کردارها

حسن خلقت شهره در اخلاقها ، رفتارها

در بیانت بند می آید زبان ناطقان

قامت مدحت کجا و خلعت گفتارها

بال رفتن تا حریمت را ندارد این قلم

قاب قوسینت کجا و مرغک پندارها

طفل ابجد خوان تو سلمان سیصد ساله است

استوار مکتب ایثار تو عمارها

تا نفس داریم و تا خورشید می تابد به خاک

دل به عشق بی زوالت می کند اقرارها

پای بوسی تو عزت داده ما را اینچنین

گل نباشد کس نمی آید سراغ خارها

کی رود از خاطرتم یادت که در روز ازل

کنده اند اسم تو را بر سنگ دل حجارها

داغ تو در سینه ی ما هست چون خاک تواییم

لاله کی روییده در آغوش شوره زارها

گل که منسوب تو گردد رنگ و بویش می دهند

شاهد حرفم گلاب و شیشه ی عطارها

وقت رزمت آنچنانی که میان کارزار

رو به تو آرند وقت خستگی کرارها

ای که با خون دلت پرورده ایی اسلام را

چشم واکن که نهالت داده اکنون بارها

سنگ می خوردی و می گفتی که ایمان آورید

کس ندیده از رسولی اینچنین ایثارها

با عیادت از کسی که بارها آزرده ات

روح ایمان را دمیدی بر دل بیمارها

خم به ابرویت نیاوردی در این بیست و سه سال

بر سرت گرچه بلا بارید چون رگبارها

رفتی و داغ تو پشت دین رحمت را شکست

جان به لب شد از غمت ، شهرت مدینه ، بارها

تا که چشمت بسته شده ای قافله سالار عشق

رم نمودند عده ای و پاره شد افسارها

آنقدر گویم پس از تو میخ در هم خون گریست

ناله ها برخواست بعدت از در و دیوارها

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:49 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

پیامبر(ص) و مدینه

 

شهر مدینه، شهر رسول مکرم است

آنجا اگر که سر بسپارد ملک، کم است

شهر مدینه، آینه دار پیمبری است

کز خیل انبیا به فضیلت مقدم است

شهر مدینه، مهبط  وحی و نبوت است

چشم و چراغ عالم و مسجود آدم است

شهر مدینه، منظره هایی که دیده است

بعد از هزار سال حدیث مجسم است

شهر مدینه، سنگ صبور است در حجاز

هم ترجمان زمرمه، هم روح زمزم است

شهر مدینه، شاهد راز شب علی است

با چاه های کوفه،هم آواز و همدم است

شهر مدینه سوخنه از داغ مجتبی

برگ و برش ملال و گلش حسرت و غم است

شهر مدینه، انس گرفته است با حسین

بعد از حسین آینه گردان ماتم است

شهر مدینه،گریه سجاد را که دید

چشم انتظار ریزش باران نم نم است

شهر مدینه، شاهد برگشت زینب است

گویا هنوز برلب او، خیر مقدم است

شهر مدینه،هدیه فرستد به قدسیان

از تربت بقیع، که اکسیر اعظم است

شهر مدینه، رنگ شفق یافت از ملال

گیسوی نخل هاش پریشان و در هم است

شهر مدینه، شاهد غم های فاطمه است

این خاک پاک جای قدم های فاطمه است

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:49 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

حضرت ختم المرسلین (ص)-شهادت

 

 آمدی با تجلیّ توحید

به زمین آوری شرافت را

ببری از میان این مردم

غفلت و کفر  و جاهلیت را

 

ولی افسوس عده ای بودند

غرق در ظلمت و تباهی ها

در حضور زلال تو حتی

پِیِ مال و مقام خواهی ها

 

سال ها در کنار تو اما

دلشان از تب تو عاری بود

چیزی از نور تو نفهمیدند

کار آن ها سیاهکاری بود 

در دل این اهالی ظلمت

کاش یک جلوه نور ایمان بود

بین دل های سخت و سنگیِ‌شان

اثری از رسوخ قرآن بود

 

چه به روز دل تو آورده

غفلت نا تمام این مردم

در دل تو قرار ماندن نیست

خسته ای از مرام این مردم

 

آخرین روزها خودت دیدی

فتنه ای سهمگین رقم می خورد

و شکوه سپاه پر شورت

باز با خدعه ها به هم می خورد

 

پیش چشمان گریه پوشت باز

برق ظلم را علم کردند

ساحتت را به تهمت هذیان

چه وقیحانه متهم کردند

 

لحظه های وداع تو افسوس

دل نداده کسی به زمزمه ات

یک جهان راز و یک جهان غم داشت

خنده گریه پوش فاطمه ات

 

بعد تو در میان اصحابت

چه می آید به روز سیره تو

می روی و غریب تر از پیش

بین نامردمان عشیره تو

 

خوش به حال ستارگانی که

با طلوع تو رو سپید شدند

از تب فتنه در امان ماندند

در رکاب شما شهید شدند

 

می روی و در این غریبستان

بی تو دق می کنند سلمان ها

دست های علی و زخم طناب

وای از این ظاهراً مسلمان ها

 

راه توحیدی ولایت را

همگی سد شدند بعد از تو

جز علی و فدائیان علی

همه مرتد شدند بعد از تو

 

حیف خورشید من به این زودی

حرف هایت ز یاد می رفت و ...

در کنار سقیفه ظلمت

هستی تو به باد می رفت و ...

 

شاهدی این همه مصیبت را

این غم و درد بی نهایت را

آه اما کسی نمی شنود

غربت سرخ ناله هایت را:

 

چه شده از بهشت روشن من

اینچنین بوی دود می آید

از افق های چشم مهتابم

ناله هایی کبود می آید

 

این همان کوثر است ای مردم

پس چه شد حرمت ذوی القربی

آه آیا درست می بینم

آتش و بال چادر زهرا

 

آه تنها سه روز بعد از من

اجر من را چه خوب ادا کردید!

بر سر یاس دامن یاسین

بین دیوار و در چه آوردید!

 

غربت تو هنوز هم جاری‌ست

قصه تلخ خواب این مردم

منتظر در غروب بی یاری‌ست

سال ها آفتاب این مردم

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:49 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

پیامبر اکرم(ص)-شهادت

 

مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست

آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست

قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب

شهر مدینه را به جگر داغ مصطفاست

خون گریه کن مدینه! کز این ماتم عظیم

گر آسمان خراب شود بر سرت رواست

گشتند انبیا همه چون فاطمه یتیم

زیرا عزای قافله سالار انبیاست

خلقت چه لایق است که صاحب عزا شود

عالم عزا گرفته و صاحب عزا خداست

اهل ولا به هوش که با رحلت نبی

شهر مدینه یکسره آبستن بلاست

قومی برای غصب خلافت شدند جمع

یا لَلعَجَب! وصی پیمبر، علی، کجاست

دار الولا محاصره، زهراست پشت در

دود وشراره بر فلک از بیت کبریاست

آتش زدن به خانه ی ریحانه ی رسول

پاداش رنج های شب و روز مصطفاست

آزردن بتول پس از رحلت رسول

باللَّه قسم شروع جنایات کربلاست

از لحظه ای که غصب خلافت شد از علی

تا حشر حقّ آل محمد به زیر پاست

هرروز راس شاه شهیدان به نوک نی

هرشب صدای ناله ی زهرا به گوش ماست

میثم! قسم به میثمِ آزاده ی علی

آزادگی ولایت سلطان اولیاست

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:49 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

نبی به تارک ما تاج افتخار گذاشت

برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت

نخواست اجر رسالت ولی دو گوهر پاک

میان ما دو امانت به یادگار گذاشت

دو گوهری که عزیزند چون نبوت او

یکی کتاب خدا و یکی است عترت او

از این دو، مقصد و مقصود او هدایت بود

همه هدایت او نیز در ولایت بود

مودتی که زما خواست بر ذوی القربی

از او به ما کرم و عزت و عنایت بود

خطاب کرد که این دو، اعتبارِ همند

هماره تا ابد الدهر در کنار همند

به حق که این دو همانند نور و خورشیدند

که از نخست به قلب بشر درخشیدند  

چهارده سده بگذشته هم چنان شب و روز

زهم جدانشدند و فروغ بخشیدند

چنان که نورو چراغند لازم و ملزوم

یکی است مکتب قرآن و چارده معصوم

 چنان که شخص محمد جدا زقرآن نیست

بدون عترت، قرآن چراغ ایمان نیست

کسی که مکتب عترت گزید بی قرآن

جدا زعترت و قرآن بُوَد، مسلمان نیست

رسول گفت که اینان چو این دو انگشتند

که متصل به هم و متکی به یک مشتند

سوای قرآن مومن فنا بُوَد دینش

بدون عترت هرکس خطاست آیینش

کسی که گفت کتاب خداست ما را بس

کند هماره خدا و کتاب نفرینش

به آیه آیه ی قرآن قسم، بُوَد معلوم

که دین شیعه کتاب است و چارده معصوم

 چهارده مه تابنده، چارده اختر

چهارده صدف نور، چارده گوهر

چهارده یم توفنده، چارده کشتی

چهارده ره روشن، چارده رهبر

چهارده ولی و چارده مسیحا دم

که هم موید هم بوده، هم مؤیَد هم

هزار حیف که امت ره وفا بستند

پس از رسول خدا عهد خویش بشکستند

هنوز جسم حبیب خدا نرفته به خاک

به دشمنان خدا دسته دسته پیوستند

به بیت فاطمه ی او هجوم آوردند

به جای گل همه هیزم برای او بردند

 مدینه دستخوش فتنه ای عجیب شده

بهشت وحی محیط غم حبیب شده

کجا روم؟ به که گویم؟ چگونه شرح دهم؟

علی که نفسِ محمد بُوَد غریب شده

سقیفه گشته به پا و غدیر رفته زِ یاد

چه خوب اجر نبی داده شد، زهی بیداد!

 الا زخون جگر پر هماره ساغرتان

چه زود قول نبی محو شد ز خاطرتان

مگر نگفت نبی، فاطمه است بضعه ی من؟

مگر نگفت پس از من علی است رهبرتان؟

مگر نگفت که اکمال دین ولای علی است؟

مگر نگفت که این آیه در ثنای علی است؟

 چه روی داد که بستید دست مولا را

رها ز بند نمودید دیو دنیا را

چرا رسول خدا را به قبر آزردید

چرا به بیت ولایت زدید زهرا را

طریق دوستی و شیوه ی وفا این بود؟

جواب آن همه احسان مصطفی این بود؟

عدو به آتش اگر جنت الولا را سوخت

شراره اش حرم الله کربلا را سوخت

نسوخت دامن دخت حسین را تنها

پَرِ ملائکه و قلب انبیا را سوخت

بُوَد به قلب زمان ها  فرود آن آتش

بلند تا صفِ حشر است دود آن آتش

 قسم به فاطمه و باب و شوی و دو پسرش

که هرچه آمده اسلام تا کنون به سرش

خلاف خلق همان اختلاف اول بود

که شد جدا ره امت زخط راهبرش

هماره میثم طیِ رهِ کُمیت کند

به نظم تازه حمایت ز اهل بیت کند

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:49 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

تب کرده ای و پای تو تب کرده دخترت
بابای من برای تو تب کرده دخترت

پش تو حس مادریم بیشتر شده
لاغر شدی و لاغریم بیشتر شده

دردت چرا به سمت مداوا نمیرود
دست گره گشای تو بالا نمیرود

جای شکستگی روی پیشانی تو هست
بغضی میان دیده ی بارانی تو هست

زود است ای مسافر تنها سفر نکن
دیگر بجان فاطمه بابا سفر نکن

از شب نگو دگر سحرم میرسد ز راه
قدری بمان پدر پسرم میرسد ز راه

آخر بدون تو چه کنم؟بی کسم پدر
خیلی دلم گرفته و دلواپسم پدر

این قوم بعد تو چه بروزم میاورند
آتش برای اینکه بسوزم میاورند

حس میکنم که بی تو مدارا نمیکنند
رحمی به حال سوختن ما نمیکنند

حس میکنم که بی تو به ما سر نمیزنند
جز با لگد به خانه ما در نمیزنند

اتش میاورند که بلوا به پا کنند
مسمار داغ را بروی سینه جاکنند

خیلی بعید نیست که با نور بد شوند
از روی پیکرم همه با خنده رد شوند

رجاله ها امام مرا میکشند و بعد
در کوچه ها بدون عبا میکشند و بعد

آتقدر میزنند که تن میشود سیاه
با یک قلاف بازوی من میشود سیاه..

دیگر نرو که بی تو پرم میخورد به در
در وقت ازدحام سرم میخورد به در..

شاعر : سید پوریا هاشمی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:59 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

از سراپای مدینه گِل غم میریزد

اشک از دیده ی غم بار حرم میریزد

از نگاه نگران، برق الم میریزد

خوب پیداست که باران ستم میریزد

آه آرامش زهراست به هم میریزد

 

سایه ی خنده از این گلکده کم کم برود

یا قرار است که پیغمبر اکرم برود ؟

 

نور از خنده لب های ترش می بارید

از گرفتاری امت به جزا میترسید

دربه در، در پی ارشاد بشر میگردید

مثل او هیچ رسولی غم و اندوه ندید

 

در دلم شور عجیبی ست نمیدانم چیست

در گلو بغض عجیبی ست نمیدانم چیست

 

دخترت زار به سر میزند ای وای دلم

در دلم غصه شرر میزند ای وای دلم

پدرم حرف سپر میزند ای وای دلم

حرف از داغ پسر میزند ای وای دلم

یک نفر آمده در میزند ای وای دلم

 

دل بریدن ز تو بابا بخدا آسان نیست

بعد تو واسطه ی وحی خدا با ما کیست؟

 

این جوان کیست که از دیدن رویش در دل

غصه داخل شده و خنده ز لب شد زائل

آه یارب شده انگار صبوری مشکل

گفت با لحن غریبانه ولی چون سائل :

با اجازه بگذارید بیایم داخل

 

با ادب آمد و در پیش پدر زانو زد

پرده از صورت پوشیده ی خود یک سو زد

 

مژده ای رحمت رحمان که سحر نزدیک است

ای رسول مدنی وقت سفر نزدیک است

شب بیچارگی نسل بشر نزدیک است

به علی هم برسان روز خطر نزدیک است

وقت آتش زدن یاس و تبر نزدیک است

 

پدر آماده رفتن به سماوات ولی

نگران است برای غم فردای علی

 

تکیه بر دست علی زد گل باغ ایجاد

نظری کرد به زهرا و دوباره افتاد

آه از سینه افلاک برآمد هیهات

به علی فاطمه را باز امانت میداد

داشت اما خبر از غصه زهرا ای داد

 

این همه بی کسی ای وای سرم درد گرفت

دل سرشار غم شعله ورم درد گرفت

 

او ز فردای حسین و حسنش داشت خبر

از خزان گشتن باغ و چمنش داشت خبر

از به آتش زدن یاسمنش داشت خبر

از غم حیدر خیبر شکنش داشت خبر

از حسین و بدن بی کفنش داشت خبر

 

اشک از دیده فرو ریخت و روحش پر زد

پر زد و دختر مظلومه ی او بر سر زد

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:59 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

چو همطراز تو درعرصه ی وجود نبود
جواب مسئله ی ما بجز(( نبود))، نبود

به احترام تو بت ها به سجده افتادند
وگرنه هیچ دلیلی بر این سجود نبود

حرا گواهی این که کسی به خلوت تو
به جز خدا و علی لایق ورود نبود

کنار تو پر جبریل سوخت ، ثابت شد
که شان و منزلت او در این حدود نبود

لب ملایکه را ذکر نیست جز صلوات
چرا که بهتر از این در جهان سرود نبود

وزید عطر نفس های تو ، دگر جایی
برای عنبر و مشک و گلاب و عود نبود

دلیل ((رحمة للعالمین)) شدن این است :
کسی شبیه تو مشتاق لطف و جود نبود

نمی نشست مصیبت به جان آل الله
اگر که دور و بر تو پر از حسود نبود

عجب نبود که محشر به پانمی شد اگر
که صورت گل یاست چنین کبود نبود

چه خوب می شد اگر که مدینه چوب نداشت
چه خوب می شد اگر کربلا عمود نبود ...

شاعر : مجتبی خرسندی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:59 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

باز دلا شده بی سامون

آسمونیا سرگردون

افتاده میون بستر

مصطفی با قلبی محزون

بی تابه خاتم الانبیا

میسوزه با غم و غصه ها

می دونه قصه ی کوچه رو ، واویلتا

ای وای از ، کوچه ی تنگ و اون همهمه

الهی ، بلا دور باشه از فاطمه

******

غصه از نگاش میریزه

رنگ و روش مث پاییزه

لحظه لحظه بین بستر

از غما دلش لبریزه

قلبش ناآروم و مضطره

چشماش از بی وفایی تره

نگاهش به دیوار و گاهی ، سوی دره

زیر لب ، می کنه دم به دم زمزمه

الهی ، بلا دور باشه از فاطمه

******

تو دلش پره تشویشه

آخه میدونه چی میشه

می‌بینه گل یاسش رو

که توی دود و آتیشه

زهراشو وسط کوچه ها

می‌بینه به زیر دست و پا

میزنه سیلی به صورتش

یک بی حیا

میخونه ، بایه قلب پراز واهمه

الهی ، بلا دور باشه از فاطمه

شاعر؟؟؟

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:00 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

یوم العزای حضرت رسول است

صاحب عزا فاطمه بتول است

شد فدایی دین ، خاتم المرسلین

حیدر دگر غریب و تنهاست

نیلی پس از این رخ زهراست

واویلا واویلا واویلا

******

ز داغ او خون شده قلب فلک

به سوگ او نشسته حور و ملک

مرتضی دیده تر ، بهر خیر البشر

مدینه در شور و نوا شد

شروع نیرنگ و جفا شد

واویلا واویلا واویلا

******

تا که دو چشمان نبی بسته شد

مادر سادات ز جان خسته شد

رحمة العالمین ، جان اهل یقین

به خاک تیره شده مهمان

شد بی معین ناطق قرآن

واویلا واویلا واویلا

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:00 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

عالم هنوز تشنه ي درک حضور توست

أرض و سماست در طلبت أيها الرّسول

 

روشن شده است تا به ابد عالم وجود

از سجده ي نماز شبت أيها الرّسول

 

تو مي روي و در دل هر کوچه جاري اَست

عطر متانت و ادبت أيها الرّسول

 

آماده ي سفر شدي و با وصيتت

جانها اسير تاب و تبت أيها الرّسول

 

گفتي رضاي فاطمه شرط رضاي توست

خشم خداست در غضبت أيها الرّسول

 

اما تو چشم بستي و يک شهر درد و داغ

شد سهم ياسِ جان به لبت أيها الرّسول

 

اجر رسالت تو ادا شد ولي چه زود

بي تو نصيب فاطمه شد چهره اي کبود

شاعر : یوسف رحیمی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:00 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

فتاده ناله ای دربند بندم

ز هجران تو بابا دردمندم

شب و روزم شده با گریه همراه

دگرتا آخر عمرم نخندم

***

پس از تو مانده ام با اشک دیده

ز بار هجر تو پشتم خمیده

برای تسلیت گفتن به زهرا

به جای دسته گل هیزم رسیده

***

نشسته بود تنها گریه میکرد

غریبانه خدایا گریه میکرد

کنار بستر پاک پیمبر

چه مظلومانه زهرا گریه میکرد

شاعر : استاد سید هاشم وفایی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:00 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

کنج خانه فاطمه مأوا مگیر

دست مجروح از غمت بالا مگیر

بر لبت ذکر "وفاتی" را مگیر

سایه ات را از سر دنیا مگیر

 

با نگاه از چه جوابم می کنی

می روی خانه خرابم می کنی

 

باغ سبز من خزانی گشته ای

زیر بار غم کمانی گشته ای

ای که غمگین درجوانی گشته ای

دور طفلان تا توانی گشته ای

 

دست کار از آستین بیرون مکن

این چنین اطفال خود محزون مکن

 

همچوشمعی تو به سوسو...آه،آه

می شوی پهلو به پهلو...آه، آه

رفته از چشمان تو سو...آه، آه

هم گرفتی از علی رو...آه، آه

 

در میان بسترت مبهم شدی

کم شدی وکم شدی وکم شدی

 

تو به جانت غم خریدی فاطمه

با پر خسته پریدی فاطمه

پای عشق من خمیدی فاطمه

سیلی و مسمار دیدی فاطمه

 

گرچه با غم زندگی صرفی نداشت

جز "حلالم کن علی" حرفی نداشت

 

غم فزون دارم به سینه بی عدد

قاتل تو شد گمانم آن لگد

بار دیگر هم ز تو دارم مدد

دست خود از چه گرفتم من لحد

 

سینه گردیده ز داغت چاک، چاک

جان حیدر رخ مکن پنهان به خاک

 

یا رسول الله امانت را بگیر

یاس پرپر از خزانت را بگیر

پاره ی قلبت،جوانت را بگیر

پیکر بی جان جانت را بگیر

 

تو الف دادی و دالت می دهم

بدر بخشیدی هلالت می دهم)

 

بی تو تنها همدم آه شبم

محرم اسرار من، چاه شبم

تابه خاکت راهی ازراه شبم

من غریبانه ترین ماه شبم

 

بعد تو از سینه ام غم پا نشد

بغض مانده در گلویم وا نشد

شاعر : وحید دکامین

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:00 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها