0

اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

ماه فروماند از جمال محمد * سرو نباشد به اعتدال محمد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست * در نظر قدر با کمال محمد
وعده دیدار هرکسی به قیامت * لیلة اسری شب وصال محمد
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی * آمده مجموع در ظلال محمد
عرصه گیتی مجال همت او نیست* روز قیامت نگر جمال محمد
وانهمه پیرایه بسته جنت فردوس * بو که قبولش کند بلال محمد
همچو زمین خواهد آسمان که بیفتد * تا بدهد بوسه بر نعال محمد
شمس و قمر در زمین حشر نتابد * نور نتابد مگر جمال محمد
شاید اگر آفتاب و ماه نتابد * پیش دو ابروی چون هلال محمد
چشم مرا تا به خواب دید جمالش* خواب نمی گیرد از جمال محمد
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی*عشق محمد بس است و آل محمد

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:47 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

هتک حرمت به پیامبر اسلام (ص)

نوحه



اهانت شده بر رسول امجد                        صلی الله علی آل محمّد

دشمنِ طاها           گردیده رسوا

یا صاحب الزمان آجرک الله

******
از این جنایت دشمن خونخوار                  امّت اسلامی گشته عزادار

گردیده زهرا(س)         گریانِ بابا

یا صاحب الزمان آجرک الله

******
در مکتب حسین کردیم ثبت نام         قربانی می شویم در راه اسلام

با حیدر حیدر         در خط رهبر

یا صاحب الزمان آجرک الله

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:47 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

 

داغی اگر نبود که گریان نمی شدیم

لطفی اگر نبود مسلمان نمی شدیم

 

 یا ایّها الرّسول بدون دعای تو

از پیروان عترت و قرآن نمی شدیم

 

یا اینکه گوشه چشم اباالفضل تو نبود

ما از تبار حضرت سلمان نمی شدیم

 

بی حب خاندان تو در خانه ی کرم

جایی نداشتیم و مهمان نمی شدیم

 

ما امت توأیم و علی هم کنار توست

  آیینه ات نبود نمایان نمی شدیم

 

ما پای غربت نوه هایت نشسته ایم

ور نه شبیه نم نم باران نمی شدیم

 

هم ناله های امشب مولای امتیم

ما سوگوار رحلت بابای امتیم

 

در جان مسلمین چو آذر گذاشتند

بر جان شیعیان دو برابر گذاشتند

 

آه از نهاد اهل ولایت بلند شد

بر سینه تا که داغ پیمبر گذاشتند

 

آقای من بزرگ قبیله ز داغ تو

بر روی خاک عرصه ی محشر گذاشتند

 

هستی گریست تا نوه هایت رسیده و

با گریه روی سینه ی تو سر گذاشتند

 

تو باغبان امتی و جای اجر تو

یک شاخه یاس را وسط در گذاشتند

 

با رفتنت مصیبت زهرا شروع شد

داغ پسر به سینه ی مادر گذاشتند

 

در کوچه ها غرور علی را کسی شکست

در کوچه بود فاطمه روی زمین نشست

 

 مسعود اصلانی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:47 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

از سوزِ تب توانی به پیکر نداشتی

فکری به غیر فاطمه در سر نداشتی

 

یادِ خدیجه می کنی و آه می کشی

یعنی که تاب دوریِ همسر نداشتی

 

بعد از غدیر و توطئه هایِ منافقین

دلشوره جز غریبی حیدر نداشتی

 

میخواستی سفارش حقِ علی کنی

امّا چه فایده که تو یاور نداشتی

 

عمری برای اینکه هدایت شوند خلق

در سینه غیر یک دلِ مضطر نداشتی

 

وقتی صدایِ فاطمه آمد که سوختم

در عرش میشنیدی و باور نداشتی

 

رفتی از این دیار وَ اِلّا به یک نفس

تابِ صدایِ نالۀ دختر نداشتی

 

مسمار داغ بود و لب از سینه برنداشت

آنجا مگر بهشت مُعطّر نداشتی

 

پنجاه سالِ بعد مشخص شود چرا

از روی سینه جسمِ حسین بر نداشتی

 

وقتی عدو محاسن او را گرفته بود

از ره رسیدی عمّامه بر سر نداشتی

 

زینب نیابتاً ز تو بوسید آن گلو

زیرا که تابِ بوسۀ حنجر نداشتی

 

قاسم نعمتی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:47 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

پیامبر اعظم(ص)-شهادت

 

 گرفته بوی شهادت شب وفاتش را

بیا مرور کن ای اشک خاطراتش را

مورخان بنوشتند با سرشک یتیم

هجوم درد به سر تا سر حیاتش را

سه سال شعب ابیطالب و شکنجه و ظلم

چقدر مرگ خدیجه فسرد ذاتش را

چه سنگ ها که بر آیینهُ وجودش خورد

چه طعنه ها که ابوجهل زد صفاتش را

برای غارت جانش قریش خنجر بست

ولی خدای علی خواسته نجاتش را

دلش چو ماه شکست و دو نیم شد اما

ندید سبزی یِ باران معجزاتش را

حرا شروع رسالت غدیرخم پایان

ادا نمود تمامی یِ واجباتش را

...و بعد غیر علی هر که رفت در محراب

شنید نعرهٔ لا تقربوا الصلاتش را

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:47 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

از سراپای مدینه گِل غم میریزد

اشک از دیده ی غم بار حرم میریزد

از نگاه نگران، برق الم میریزد

خوب پیداست که باران ستم میریزد

آه آرامش زهراست به هم میریزد

 

سایه ی خنده از این گلکده کم کم برود

یا قرار است که پیغمبر اکرم برود ؟

 

نور از خنده لب های ترش می بارید

از گرفتاری امت به جزا میترسید

دربه در، در پی ارشاد بشر میگردید

مثل او هیچ رسولی غم و اندوه ندید

 

در دلم شور عجیبی ست نمیدانم چیست

در گلو بغض عجیبی ست نمیدانم چیست

 

دخترت زار به سر میزند ای وای دلم

در دلم غصه شرر میزند ای وای دلم

پدرم حرف سپر میزند ای وای دلم

حرف از داغ پسر میزند ای وای دلم

یک نفر آمده در میزند ای وای دلم

 

دل بریدن ز تو بابا بخدا آسان نیست

بعد تو واسطه ی وحی خدا با ما کیست؟

 

این جوان کیست که از دیدن رویش در دل

غصه داخل شده و خنده ز لب شد زائل

آه یارب شده انگار صبوری مشکل

گفت با لحن غریبانه ولی چون سائل :

با اجازه بگذارید بیایم داخل

 

با ادب آمد و در پیش پدر زانو زد

پرده از صورت پوشیده ی خود یک سو زد

 

مژده ای رحمت رحمان که سحر نزدیک است

ای رسول مدنی وقت سفر نزدیک است

شب بیچارگی نسل بشر نزدیک است

به علی هم برسان روز خطر نزدیک است

وقت آتش زدن یاس و تبر نزدیک است

 

پدر آماده رفتن به سماوات ولی

نگران است برای غم فردای علی

 

تکیه بر دست علی زد گل باغ ایجاد

نظری کرد به زهرا و دوباره افتاد

آه از سینه افلاک برآمد هیهات

به علی فاطمه را باز امانت میداد

داشت اما خبر از غصه زهرا ای داد

 

این همه بی کسی ای وای سرم درد گرفت

دل سرشار غم شعله ورم درد گرفت

 

او ز فردای حسین و حسنش داشت خبر

از خزان گشتن باغ و چمنش داشت خبر

از به آتش زدن یاسمنش داشت خبر

از غم حیدر خیبر شکنش داشت خبر

از حسین و بدن بی کفنش داشت خبر

 

اشک از دیده فرو ریخت و روحش پر زد

پر زد و دختر مظلومه ی او بر سر زد

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:47 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

مدينه شد ز داغ مصطفى بيت الحزن امشب

 فضاى عالم هستى بود غرق محن امشب

مكن اى آسمان روشن چراغ ماه را كز كين

چراغ لاله شد خاموش در صحن چمن امشب

نه تنها ماتم جان سوز پرچمدار توحيد است

 كه هستى شد سيه پوش امام ممتحن امشب

گهى گريم ز داغ جانگداز حضرت خاتم

گهى نالم چو نى در سوگ فرزندش حسن امشب

فدا شد ناخداى فلك حق در بحر طوفان زا

 كه شد درياى ديده در عزايش موج زن امشب

دهد غسل از سرشك ديدگان با زارى و شيون

 علىّ بت شكن جسم نبى بت شكن امشب

نمى دانم چه حالى مى كند پيدا امير عشق

 چو مى سازد تن آن جان جانان را كفن امشب

شد از داغ دو ماتم قلب زهرا لاله سان خونين

 كه در دشت بلا گم كرده ياس و ياسمن امشب

چراغ انجمن آرا شده خاموش و اهل دل

كند روشن چراغ آه در هر انجمن امشب

سرآمد بر همه غم هاست داغ ماتم خاتم

 كه امّت را برون رفته است روح از ملك تن امشب

شرر زد «حافظى» بر دفتر دل خامه ات كاين سان

 كه آتش مى زنى بر جان، تو با سوز سخن امشب

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:47 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

پیامبر اکرم(ص)-ولادت

 

به بهار گفتم ثمرت مبارک

به بهشت گفتم شجرت مبارک

به سپهر گفتم قمرت مبارک

به وصال گفتم سحرت مبارک

به وجود گفتم گهرت مبارک

به شکیب گفتم ظفرت مبارک

به کلیم گفتم شب احمد آمد

به مسیح گفتم که محمّد آمد

چه خوش است امشب شب عیش و نوشم

چو ملک ز گردون گذرد سروشم

چو شراب کوثر ز درون بجوشم

به وصال ساقی ز شعف بکوشم

من و های و هوی و دو لب خموشم

که هماره جانم دهد و ستاند

ز نبـی بگویـد، ز علی بخواند 

 ز خدا بوَد پر همه‌ جای مکه

شده غرق، عالم به فضای مکه

زده پر وجودم به هوای مکه

به زمین مکه، به سمای مکه

به مقام کعبه، به صفای مکه

به رسول اکرم، به خدای مکه

به شکوه کعبـه، به جلال احمد

که خداست پیدا به جمال احمد

شب شام روشن ز فروغ رویش

رهِ «ایمن» ایمن، به پناه کویش

یم بی‌نهایت نمی از سبویش

قد خضر سروی به کنار جویش

دل خلق بسته به کمند مویش

به بهار خلقش، به بهشت خویش

به کـدام دم، دم زنـم از ثنایش

به کدام سر، سر فکنم به پایش

 نفسش روایت، سخنش درایت

هدفش نبوت، کنفش ولایت

جلوات رویش، همه را هدایت

اثرات دستش، همه‌جا عنایت

منم و عطایش، دو خجسته آیت

نه در آن حدود و نه بر این نهایت

به خدا به قرآن، به رسول و آلش

که بـس اسـت فردا نگه بلالش

به خداست عبد و به دلش خدایی

به ثناش بسته دهن سنایی

همه خسروان را به درش گدایی

همه دلبران در قدمش فدایی

قد و قامتش را همه کبرایی

دمد از وجودم دم نارسایی

نـه توان ثنایش به زبان بیارم

نه توان قلم را به زمین گذارم

 به تمام قرآن، به رسول داور

به جلال زهرا، به مقام حیدر

به صفا، به مروه، به منابه مشعر

به دو دخت زهرا به شبیر و شبر

به مقام سلمان، به قیام بوذر

به کمال میثم، به خلوص قنبر

که خدا ندارد بشری چو احمد

که بشر ندارد پدری چو احمد

هله‌ ای دو عالم همه دم به کامت

ز فلک گذشته اثر کلامت

تو بگو که گویم سخن مقامت

تو بخوان که عالم شنود پیامت

ز بشر درودت ز خدا سلامت

همه جا قیامت شده با قیامت

چه شود بخوانی به نوای دیگر

چه شود برآیـی ز حرای دیگر

 تو پیمبر استی به همه زمان‌ها

تو خدایگانی به خدایگان‌ها

کمی از زمینت همه آسمان‌ها

به کفت زمامِ همه‌ کهکشان‌ها

قدمت فرازِ قلل جهان‌ها

کلمات نورت، همه نقش جان‌ها

تو زعیم بودی، همه انبیا را

تو پیمبر استی همه اولیا را

تو رسول بودی که نبود عالم

تو امام بودی و نبود آدم

به همه مؤخر ز همه مقدم

تو نبی اعظم تو رسول‌اکرم

تو دلیل بودی به کلیم در یم

تو مسیح بودی به مسیح در دم

تو خـدا جلالـی، تـو خـداپرستی

تو همیشه بودی، تو هماره هستی

 تو رسول حق تا صف محشر استی

تو پیمبران را همه رهبر استی

تو مطهر استی، تو مطهر استی

تو فروتن استی، تو فراتر استی

تو امام حیدر، تو پیمبر استی

تو ز انبیا هم، همگی سر استی

نگهـی بـه «میثم» که ره تو پوید

همه از تو خواند، همه از تو گوید

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:48 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

وقت سحر از غصه نجاتم دادند

در ظلمت شب آب حیاتم دادند

نور غلبه بر ظلماتم دادند

آیینة ذکر صلواتم دادند

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:48 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

پیامبر(ص)-شهادت

 

کم گریه کن که گریه امانت بریده است

گویا که وقت رفتن بابا رسیده است

حق داری از غمش به سر و سینه می زنی

چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است

در روز آخرش چه شده این چنین نبی

جز اهل بیت تو ز همه دل بریده است

بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند

اشکش برای هر دو ز غم ها چکیده است

برگو که مرتضی چه شنیده کنار او

رنگش چنین ز طرح مسائل پریده است

این جا همه برای شما گریه می کنند

چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است

این روزها به پشت در خانه ات مرو

گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است

جان حسین و جان حسن جان مرتضی

کم گریه کن که گریه امانت بریده است

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:48 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

پیامبر اعظم(ص)-مصائب حضرت زهرا(س)

 

چرا چشمت پر اشک و سینه ات پر آه می باشد

مخور غصه پس از من عمر تو کوتاه می باشد

مسوزان قلب بابا را چنین ناله مزن زهرا

که شاد از ناله ی تو دشمن گمراه می باشد

علی را کرده ام مأمور صبر و تو کنارش باش

پس از من روزهای بی کسی در راه می باشد

سپر بهر علی شو وقت آتش سوزی خانه

بدان که قتلگاه تو همین درگاه می باشد

همین که می زند زخم زبان بر من به پیش تو

تو را بعد پدر در کوچه سدّ راه می باشد

بلرزاند مرا در قبر تا بر تو زند سیلی

که از مهری که من دارم به تو آگاه می باشد

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:48 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

پیامبر اکرم(ص)-شهادت

 

ملک الموت مزن شعله به زخم جگرم

وای من گر تو مدارا نکنی با پدرم

صبـر کـن سیر ببینم رخ بابایم را

چه کنم سدّ نگاهم شده اشک بصرم

قسمت این بود که بالای سرش بنشینم

چشم بگشایم و جان دادن او را نگرم

وقت جان دادن خود گفت: مقدر این است

دو مـه و نیم دگر فاطمه را هم ببرم

ای پدر! مادر مظلومه من یار تو بود

من پس از رفتن تو جان علی را سپرم

با تن خسته و بازوی کبود از مسجد

قول دادم که علی را به سوی خانه برم

دست از دامن حیدر نکشم یک لحظه

گر بریزند همه اهل مدینه بـه سرم

قسمت این بود که بعد از تو بمانم بابا

تا که با دادن جان، جان علی را بخرم

به فدای سر یک موی علی باد پدر

گـر میـان در و دیـوار دهد جان، پسرم

جگرت سوخت به هر بیت که گفتی «میثم»

اجـر ایـن سـوختنت بـا احـدِ دادگرم

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:48 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

پیامبر(ص)-شهادت

 

در ماتم فراق پدر گریه می کنم

همراه شمس و نجم و قمر گریه می کنم

شب ها و روزها ز غمش مویه می کنم

تا آخرین توان بصر گریه می کنم

خواب شبانه از سر زهرا پریده است

مانند شمع تا به سحر گریه می کنم

داغی عظیم دیده ام ای مردمان شهر

با لحن جانگدازی اگر گریه می کنم

پیغمبر طوایف اهل بکاء شدم

قدر تمام اشک بشر گریه می کنم

خشکد اگر که چشمه ی اشکم دوباره من

با دیده های سرخ جگر گریه می کنم

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:48 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

پیامبر(ص)و مدینه

 

ماتم گرفت حال و هوای مدینه را

پوشید کعبه رخت عزای مدینه را

خاکم به سر که دست اجل تیشه بر گرفت

وز پا فکند نخل رسای مدینه را

رکن علی شکست ز فقدان مصطفی

در برگرفت خاک، صفای مدینه را

زین غم که در محاق نهان ماه یثرب است

ابر عزا گرفت فضای مدینه را

ای دل بیا چو(شاخه حنانه) ناله کن

بنگر به ناله ارض و سمای مدینه را

آدم گریست تا که ملائک به روی دست

بردند سوی سدره همای مدینه را

جسم نبی سه روز زمین ماند و آسمان

سایه فکند کرب و بلای مدینه را

بر بام بیت وحی برافراشت دست کفر

از دود درب خانه لوای مدینه را

دردا که جای تسلیت از کین عدو شکست

آیینه رسول نمای مدینه را

دردا که دشمنان جلوی چشم فاطمه

بستند دست عقده گشای مدینه را

تسکین شود مگر، دل زهرا در این عزا

بسرود(رستگار) عزای مدینه را

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:48 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

رسول اکرم(ص)-شهادت

 

یا رب چرا خلق جهان را سینه چاک است

    گویا تن پاک پیمبر زیر خاک است

از حضرت روح الامین شهپر شکسته

    گرد یتیمی بر رخ زهرا نشسته

چون مرغ شب سبطین احمد در فغانند

    دریا صفت از دیده گوهر می فشانند

روز جهان از این مصیبت گشته شب

    عرش علا لرزان بود چون قلب زینب

رنگ شفق از این مصیبت نیلگون شد

    خورشید و مه را دیدگان دریای خون شد

اندر فلک افلاکیان را بال و پر سوخت

    از هجر و غم زهرای اطهر را جگر سوخت

سیفی چه گوید در غم و سوگ و عزایش

    واحسرتا صاحب عزا باشد خدایش

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:48 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها