0

اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

چرخ گردون را عجب غوغا و شوری در سر است

یا که گیتی را فنا گردیده وقت محشر است

بر چه می ریزد سرشک تلخ از مژگان فلک

عالمی را رخت ماتم نوحه گر بر پیکر است

ارض هستی یکسره گردیده بی صبر و سکون

خون چکان عرش و فلک در ماتم پیغمبر است

فاطمه دخت نبی می سوزد از هجر پدر

خلقت هستی پریشان از نوای کوثر است

یک طرف نالان حسن سویی حسین و زینبین

سوی دیگر دل غمین بهر برادر حیدر است

ناگهان آمد سروشی غم مخور زهرای من

نگذرد چندی پدر واصل به وصل دختر است

مهر تابان هدایت گشته خاموش عاقبت

مرتضی دیگر غریب و بی کس و بی یاور است

آب غسل تو نخشکیده هنوز ای نور حق

دخترت پهلو شکسته بین دیوار و در است

بعد تو از آتش بدعتت سرایت سوختند

غنچه نارسته ای از ظلم کینه پرپر است

خیز از جا یا رسول الله بنگر بی معین

ریسمان بر گردن فتاح و میر خیبر است

یا رسول الله چنان سیلی به زهرایت زدند

کز شرارش تا ابد نیلی عذار دخت راست

یا رسول الله زجا برخیز و زهرا را ببین

آنکه را خواندی ابیها را گرامی مادر است

یا رسوالله علی شد بعد تو خانه نشین

حق شده خاموش وناحق بهر امت رهبر است

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

گل آمد و زد خيمه به گلزار ببينيد
شد ماه رخ يار پديدار ببينيد
گسترد به دامان چمن فرش زمرّد
فراش صبا در قدم يار ببينيد
از نفخه باد سحر و عطر رياحين
صحراست مگر کلبه عطار ببينيد
خورشيد و مه و  مشتري و زهره و بهرام
ماتند ز نور رخ دلدار ببينيد
اين رشته جان در کف و آن تاج مرصع
بر يوسف عشقند گرفتار ببينيد
قمري به نواخواني و بلبل به تغزل
در پنجه  عشق اند گرفتار ببينيد
سبزي خط عارض گلنار کليم است
يا سرزده گل از شجر نار ببينيد
خورشيد بر آورده سر از مشرق اميد
يا آمده گل بر سر بازار ببينيد
عيد نو و عيد ظفر و عيد جواد است
اي خلوتيان حرم يار ببينيد
بر دامن ريحانه ي ريحانه ي طاهر
ريحانه اي از عترت اطهار ببينيد
رخسار جواد النقب چون گل خورشيد
طالع شده از خيمه زرتار ببينيد
ميثم صفت از دار فنا چشم ببنديد
تا طلعت حق را به سردار ببينيد
مُهر نهم از دايره ي مهر الهي
رخشان شده اي صاحب انصار ببييند
بر سفره ايجاد ز نعمات خداوند
آن مائده را چون گل بي خار ببينيد
تا چند اسير زر و تزوير و غروريد
در لوح قضا گر شده يک بار ببينيد
گر از شرر آه  ستمديده نترسيد
پس عاقبت کار ستمکار ببينيد
در دايره امن خداوند بپاييد 
جود و کرم و بخشش و غفار ببينيد
مرداني شيدا شده بيمار محبت
او را به غم عشق گرفتار ببينيد
چو مردمک ديده به چشم نگرانش
جاي قدم يار وفادار ببينيد
يک دم مژه بر هم نزند بو که نشنيد
بر ديده اش آن يار دل آزار ببينيد

شاعر : محمد على مردانى

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

 آمدی با تجلیّ توحید
به زمین آوری شرافت را
ببری از میان این مردم
غفلت و کفر  و جاهلیت را
ولی افسوس عده ای بودند
غرق در ظلمت و تباهی ها

 

در حضور زلال تو حتی
پِیِ مال و مقام خواهی ها
سال ها در کنار تو اما
دلشان از تب تو عاری بود
چیزی از نور تو نفهمیدند
کار آن ها سیاهکاری بود
شاعر:یوسف رحیمی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

در مصیبت رسول خدا
مدینه، چه کردی رسول خدا را
گرفتی ز ما خاتم‌الانبیا را
چه بیدادگر بود، این چرخ گردون
که خاک یتیمی، به سر ریخت ما را

 

دریغا! که روح دعا، رفت در خاک
گرفتند از ما روان دعا را
به سوگ محمّد، بگریید، یاران
که زهرا ببیند، سرشک شما را
بیارید گل بر در بیت زهرا
که هم‌درد باشید، خیرالنسا را
الهی الهی که اهل مدینه
نبینند، تنهایی مرتضا را
الهی نبینم که زهرا به صحرا
دهد آب با اشک خود نخل‌ها را
مبادا که در بیت وحی الهی
بدون طهارت، گذارید پا را
ببوسید، روی حسین و حسن را
تسلّا دهید این دو صاحبْعزا را
خدا را چه شد، آن طبیب دو عالم
که آورد، بر زخم‌ جان‌‌ها، دوا را
نه لب بر گلوی حسینش نهاده
نه بوسیده لعل لب مجتبا را
سلامی نداده است، بر اهل‌بیتش
زیارت نکرده است، بیت‌الولا را
زنان مدینه، چو جان در بر خود
بگیرید، دخت رسول خدا را
مبادا مبادا، گذارید تنها
در این روزها، عصمت کبریا را
زنان مدینه، به جان پیمبرi
بگویید اسرار این ماجرا را
چرا شعله از بیت زهرا بلند است
ببینید، آتش زدند آن سرا را
دریغا! دریغا! که در پشت آن در
شکستند، ار کان ارض و سما را
بیایید، در آستان ولایت
که کشتند، ریحانة المصطفا را
خطاکار، آن بود، ای اهل عالم
کز اوّل رها کرد، تیر خطا را
خدا را در بیت توحید و آتش؟
یهودند این جانیان، یا نصارا؟
یهود و نصارا به پیغمبر خود
روا داشت کی این چنین ناروا را؟
کسی کو زند، لطمه بر روی زهرا
به قرآن که کفرش بود آشکارا
نه سهمی، ز قرآن و اسلام دارد
نه دیده است، یک لحظه رنگ حیا را
ندیده است، پیغمبری، جز محمّدi
ز امّت، چنین ظلم و جور و جفا را
شراری، ز بیت‌الولا رفت بالا
که بگرفت در کام خود کربلا را
عدو، آتشی زد به بیت ولایت
که بگرفت، تا حشر، دودش فضا را
زمام سخن را نگهدار «میثم»
که آتش زدی، قلب اهل ولا را

غلامرضا سازگار

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

تو را ملول و پریشان و خسته می بینم
کنار بستر خود دل شکسته می بینم
به دوش توست پس از من رسالتی سنگین
چرا وجود تو را سخت خسته می بینم
تو نور چشم منی، دخترم! تو را چون ماه
میان هاله ای از غم، نشسته می بینم
بهار باغ من! ای عمر تو چو گل کوتاه
کتاب عمر تو را زود بسته می بینم
اگر چه غرق غمی، چون غمت غم دین است

 

تمام عمر کمت را خجسته می بینم
هر آن چه را که پس از این وداع خواهی دید
ز پشت دیدۀ در خون نشسته می بینم
میان دود و شرار و هجوم اهل ستم
تو را صنوبر پهلو شکسته می بینم
تمام جان «وفائی» ز ناله پُر شده است
که بند بند دلش را گسسته می بینم

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:01 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

مُلک وجود غرق در اندوه و در عزاست
آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست
قرآن عزا گرفته و عترت شده غریب
شهر مدینه را به جگر داغ مصطفاست
خون گریه کن مدینه! کز این ماتم عظیم
گر آسمان خراب شود بر سرت رواست
گشتند انبیا همه چون فاطمه یتیم
زیرا عزای قافله سالار انبیاست
خلقت چه لایق است که صاحب عزا شود
عالم عزا گرفته و صاحب عزا خداست
اهل ولا به هوش که با رحلت نبی
شهر مدینه یکسره آبستن بلاست
قومی برای غصب خلافت شدند جمع
یا لَلعَجَب! وصی پیمبر، علی، کجاست
شاعر : غلامرضا سازگار

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

ای امت رسول، قیامت به پا کنید
لبریز، جام دیده ز اشک عزا کنید
در ماتم پیمبر و تنهایی علی
باید برای حضرت زهرا دعا کنید
داغ پیغمبر است و بلایی‌ست بس عظیم
حیدر غــریب گشتـه و زهـرا شده یتیم
×××
ختم رسل به سوی جنان می‌کند سفر
جان جهانیان ز جهان می‌کند سفر
ریزید خون ز دیده که در آخر صفر
کز پیکر وجود، روان می‌کند سفر
دریای اشک، ملک خداوند سرمد است
بــاور کنیــد روز عــزای محمّد است

 

×××
جان جهان ز پیکر هستی جدا شده
خاموش، شمع محفل نورالهدی شده
ملک خداست غرق در اندوه و اضطراب
واویلتا عزای رسول خدا شده
عالم ز دود فتنه سیه‌پوش می‌شود
حقّ علـی و آل، فـراموش می‌شود
×××  
شاعر:غلامرضا سازگار

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

چشمک زدن ستاره وقتی که کم است
یعنی که نگاه آسمان رنگ غم است
فردا که به آغوش خداوند رود
لبخند به لبهای رسول اکرم است....
شاعر:هدیه ارجمند

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

 خاتم‌الانبیا رسول خدا
که جهانش هزار بار فدا
کـرد اعـلام بـر سر منبر
به خلایق ز اصـغر و اکبر
که من ای مسلمینِ نیک خصال
دیدم آزارها به بیست و سه سال
کرده‌ام روز و شب حمایتتان
سنگ خوردم پی هدایتتان
ساحرم خوانده‌اید و جادوگر
بـر سـرم ریختیـد خاکستر
گـاه کـردید سنـگ بـارانم
گـه شکستید دُرِّ دنـدانم
مثل مـن از منافق و کفار
هیـچ پیغمبری نـدید آزار
حال چون می‌روم از این دنیا
اجر و مزدی نخواستم ز شما
جـز کـه بـا عتـرتم مودّتتان
حرمت و طاعـت و محبتتان
دو امـانت مـراست بین شما
طاعت از این دو هست، دین شما  
ایـن دو از امـر داورِ منّـان
یکی عترت بوَد، یکی قرآن
این دو با هم چو این دو انگشتند
تـا ابـد متصل به یک مشتند
کافر است آن کسی که در اقرار
یـکی از این دو را کند انکار
چون محمّد ز دار دنیا رفت
روح او در بهشت اعلا رفت
جمـع گشتند امـت اسـلام
تا به زهرا دهند یک انعـام
رو سوی بیت کبریا کردند
جـای گل، بار هیزم آوردند
گلشـان شعلـه‌های آذر بود
حـرمتِ دختـرِ پیمبر بـود
دختر وحی را به خانه زدند
بـر تــن وحی تازیانه زدند
اولیـن اجـر مصطفی این بود
حمله بـر بیت آل یاسین بود
اجـر دوم نـصیب مـولا شد
کشتـه در صبحِ شامِ احیا شد
آنکه عمری چو شمع می‌شد آب
رُخش از خون سر گرفت خضاب
فـرق بشْکسته و دل صد چاک
مثـل زهرا شبانه رفت به خاک
اجـر سـوم رسیـد بـر حسنش
تیربـاران شـد از جفـا بـدنش
تـن پـاکش بـه شـانه یـاران
شـد بــه بـاران تیر، گلباران
اجـر چـارم بسـی فـراتر بود
نیـزه و تیـر و تیغ و خنجر بود
دسـت ظلم و عناد بگشادند
اجرهـا بـر حسیـن او دادند
گرگ‌هایش به سینه چنگ زدند
بـه جبینش ز کینـه سنگ زدند
حملـه بـر جسـم پاک او کردند
نیـزه در سینـه‌اش فـرو کردند
بـر دل او کـه جـای داور بود
هدیـه کردنـد تیـر زهـرآلود
تیـر مسموم، خصم او را کشت
سر به دل برد و شد برون از پشت
کاش در خون خویش می‌خفتم
کـاش می‌مـردم و نمـی‌گفتم
آب‌هـا بـود مهـر مــادر او
تشنه لب شد بریده حنجر او
داد از تیـغ، قـاتلش شـربت
سر او شد جدا به ده ضربت
«میثم» آتش زدی به جان بتول
سوخت زین شعله قلب آل رسول
شاعر : غلامرضا سازگار

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

نبی به تارک ما تاج افتخار گذاشت
برای امت خود فخر و اقتدار گذاشت
نخواست اجر رسالت ولی دو گوهر پاک
میان ما دو امانت به یادگار گذاشت
دو گوهری که عزیزند چون نبوت او
یکی کتاب خدا و یکی است عترت او
از این دو، مقصد و مقصود او هدایت بود
همه هدایت او نیز در ولایت بود
مودتی که زما خواست بر ذوی القربی
از او به ما کرم و عزت و عنایت بود
خطاب کرد که این دو، اعتبارِ همند
هماره تا ابد الدهر در کنار همند
به حق که این دو همانند نور و خورشیدند
که از نخست به قلب بشر درخشیدند   
شاعر : غلامرضا سازگار

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

 شــــــب هــــــجر رسـول الله آمــد   
شب قـــــطع نــزول وحـــــی آمــد
فــــــــلک را رُکن آرامش شکسته
زمــین از اشک غم، در گِل نشسته
ملائک جمله در جوش و خروشند
خـــــلایق جمله از مــاتم خـمـوشند
کــــنار بـــــستر باباست، زهــــرا
ز غم دامانش، چون دریاست زهرا

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

«یاسین» به درد آمد، تمام بال «طاها» سوخت
قرآن به آتش زد، وَ طور سبز سینا سوخت
سبحانَ... این آغاز عصر جاهلیت نیست؟!
اَسری بعبده لیلاً... آه ای قوم، اسرا سوخت
آه ای محمد! از ابوجهلان چه امیدی
مسجد به تنگ آمد، وَ ناقوس کلیسا سوخت
هدهد! سلیمان را خبر کن، شعله در راه ست
گل را بگو آن مرغ خوش الحان مینا سوخت
مرده ست عشق و عاشقی در کار دنیا نیست
یوسف به یوسف ملک ایمان ذلیخا سوخت
صد بار خواندم آیه های «آل عمران» را
مریم کجایی؟ غنچه ی انفاس عیسی سوخت
گوساله های سامری گرم چرا هستند
آقا عصایت کو؟ زبان حال موسی سوخت
از کعبه تا بیت المقدس اشک باریده ست
یونس به ماهی ها بگو لبخند دریا سوخت
شاعر زبان سوزناکی از غزل دارد
قرآن نمی سوزد ولی وجدان دنیا سوخت
 شاعر: محدثه الماسی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

 گرفته بوی شهادت شب وفاتش را
بیا مرور کن ای اشک خاطراتش را
مورخان بنوشتند با سرشک یتیم
هجوم درد به سر تا سر حیاتش را
سه سال شعب ابیطالب و شکنجه و ظلم
چقدر مرگ خدیجه فسرد ذاتش را
چه سنگ ها که بر آیینهُ وجودش خورد
چه طعنه ها که ابوجهل زد صفاتش را
برای غارت جانش قریش خنجر بست
ولی خدای علی خواسته نجاتش را
دلش چو ماه شکست و دو نیم شد اما
ندید سبزی یِ باران معجزاتش را
حرا شروع رسالت غدیرخم پایان
ادا نمود تمامی یِ واجباتش را
...و بعد غیر علی هر که رفت در محراب
شنید نعرهٔ لا تقربوا الصلاتش را
شاعر : میثم مؤمنی نژاد

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

دوباره کوچه ها را غم گرفته
فلک در چشم خود شبنم گرفته
ز هجر آخرین ختم رسالت
زمین و آسمان ماتم گرفته
شاعر:محمدمهدی عبدالهی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

 فریاد یامحمد می‌آید از مدینه
 رنگ علی پریده زهرا زند به سینه
 مدینه شد قیامت       زهرا! سرت سلامت
 در ماتم پیمبر رکن علی شکسته
 علی غریب و تنها در خانه‌اش نشسته
 مدینه شد قیامت          زهرا! سرت سلامت
 امت ز بیت زهرا شنیده آه و ناله
 آورده هدیه بر او هیزم به جای لاله
 مدینه شد قیامت          زهرا! سرت سلامت
سقیفه گشته برپا جنازه بر زمین است
 سخن ز غصب حقِّ امیرمؤمنین است
 مدینه شد قیامت          زهرا! سرت سلامت
 قومی کمین گرفتند حقِّ علی ربودند
 قومی ز کینه حمله بر فاطمه نمودند
 مدینه شد قیامت          زهرا! سرت سلامت
 آن طفل بی‌گناهی که پشت در فدا شد
 با گریه گفت مادر حقِّ علی ادا شد
 مدینه شد قیامت          زهرا! سرت سلامت
 ظلمی که در سقیفه به آل مصطفی شد
 بنیان‌‌گذار ظلم و بیداد کربلا شد
 مدینه شد قیامت          زهرا! سرت سلامت
  شاعر : استاد سازگار

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  12:03 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها