0

اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

سلام سوره ی کوثر، سلام «أَعطَینا»
درود، مادر سادات، فاطمه، زهرا

صفیّه، امّ ابیها، جلیله، راضیّه
حدیثه، طاهره، قدسیّه، انسیه، حورا

تویی که عرش سرش را به پات می ساید
تو زهره ای، که ضیائت گرفته دنیا را

برای فهم مقامت، عقول پا در گِل
برای درک خیالت، خیال نابینا  

تویی که دختر وحی و عروس قرآنی
گواه، سوره ی رحمان و سوره ی طاها

برای همسری تو، فلک علی پرور
نبود غیر ولایت برای تو همتا

تویی که فخر ائمه شده است مادریت
تو مادر پدرت هم شدی، ولی بخدا

تو مادر همه ی بچّه شیعه ها هستی
فدای مادری تو، تمام مادرها

فدای نام حسینت، تمامی عالم
فدای نام عزیز حسن، همه دنیا

همیشه نام حسن را که می برم، مادر!
بیاد کوچه می افتم، بیاد کوچه، چرا؟

چرا که صورتتان در عبور از این کوچه
به ضرب سیلی دشمن کبود شد، زهرا

هنوز خاکی خاکی است چادرت بی بی
هنوز مانده در آن کوچه گوشوار شما

کنار چادر خاکی که ارث زینب شد
 اگر که روضه بخوانی برای کرببلا

پس از حسین «عَلَیکُنَّ بِاالفِرار» بگو
خدا کند، نکند خصم خیمه را یغما

حجاب زینب کبری، حجاب فاطمه است
رسیده شمر به خیمه، کجایی ای سقّا؟!

شاعر : امیر عظیمی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:06 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

پدری محتضر به بستر خویش
دخترش زار ودیده گریان است
مادر این پدر بود دختر
بهر او یار بهتر از جان است
سالیانی است باغ زندگیش
با گل فاطمه (س)گلستان است

سخت باشد به باور زهرا(س
عمر بابای او به پایان است
ذکر امن یجیب می خواند
اشک می ریزد وپریشان است
بر شفای پدر دو دست دعاش
رو به عرش خدای سبحان است
لیک تقدیر رفتن باباست
این زاوضاع او نمایان است
زین جهان میرود رسولی که
صاحب مصحفی چو قرآن است
می رود آن پیمبری که به حق
رحمت بی بدیل دوران است
آن رسولی که آخر رسل است
بر مسلمان همیشه میزان است
آخرین لحظه باشد وسر او
روی زانوی شاه مردان است
شاه مردان علی چو ن هارون
و پیمبر چو پور عمران است
گرم نجوا شدند در آندم
دیده ی هر دو اشکباران است
دید پیغمبر خدا،زهرا(س
سخت بر سر زنان ونالان است
گفت با دخترش ،نزدیک آی
موردی گویمت که پنهان است
گوش دختر پدر چه می گوید
ای عجب فاطمه چه خندان است
گفت زاری تو کم نما جانا
زود هجران ما به پایان است
بعد من بر تو سخت می گیرند
دشمن تو جنود شیطان است
در بیت تو را زنند آتش
جمله بشکسته هر نمکدان است
پهلویت زخم ضرب در گردد
نخل عمرت اسیر طوفان است
پیش من آیی وزبعد تو
مرتضی بیقرار وحیران است

شاعر : اسماعیل تقوایی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

رسید فاطمیه مادر محرم ها
رسید فاطمیه چشمه سار ماتم ها
رسید فاطمیه شد تولد روضه
رسید مبدا تاریخ هجری غمها
به فرش آمده عرش خدا که باشد او
برای بزم عزای تو فرش مقدم ها
برای داغ تو ای کوثر علی حتی
بجوشد از دل هر سنگ آب زمزم ها
بدون جرم گناهی تو را چرا کشتند
شده کلام خدا گوشواره دم ها
به پیش گریه خورشید آسمان علی
شبیه شبنم صبح است اشک عالم ها
به روی زخم محبت فقط به عشق علی
نمک زداست به جای تمام  مرهم ها
علی زفرط خجالت تو هم به خاطر او
زهم گرفتن رو شد وفای محرم ها
به محض دیدن هم هردو گریه میکردند
فتاده بغض غریبی به چشم همدم ها
رسید ارث دو عاشق به زینب و به حسین
وداع روز دهم آتش محرم ها
هرآنکه گریه نکرده برای روضه تو
یقین که جای ندارد میان آدمها

شاعر : موسی علیمرادی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

از آن طرف قمرش روی نیزه کامل شد

از این طرف سرت از روی نیزه نازل شد

غروب روز دهم بود عمه ام افتاد

عبای خونی تو تا به دوش قاتل شد

تمام اهل حرم را سوار محمل کرد

عمو نبود... پدر، کارِ عمه مشکل شد

میان کوفه همه زیر لب به هم گفتند:

عقیله همسفر مشتی از اراذل شد

تمام دشت بهم ریخت آن زمانی که

نگاهت از روی نی سوی عمه مایل شد

چکید خون سرت... خواهرت دلش خون شد

گواه این سخنم خون و چوبِ محمل شد

به جای تک تک ما عمه کعب نی خورده

برای تک تک ما مثل شیر حائل شد

خدا کند که پدر جان ندیده باشی تو

چگونه دختر حیدر به شام داخل شد

هزار خطبه ی قرّاء خوانده خواهر تو

جواب این همه خطبه فقط کف و کِل شد

عقیله، کعبه ی غم، قبلةُ البرایا* بود

ز اشک نیمه شبش خاک دشت ها گِل شد

میان نافله ها یاد مادرش می کرد

همیشه روضه ی او برکت نوافل شد

اگرکه پیر شدم، عمه ام مقصر نیست

گمان نکن که دمی از رقیه غافل شد

شاعر : محمد جواد شیرازی

شاعر : محمد جواد شیرازی

شاعر : محمد جواد شیرازی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

دوباره دلم هوای تو رو کرده میخونه

توی روزگار غربت می گیره دل بهونه

داره دیوونه میشه دلم تو سینه واسه تو

دل من تنگه برات تو به من نگو برو

آقام آقام آقام آقام

دلم از زندگی سیره

آرزومه که یه روزی

توی کربلا بمیره

انت فی قلبی

--------

ذره ذره آب میشم توی روضه ات به خدا

میسوزم تا که بشم مسافر کرب و بلا

هر جا پرچم تو رو می بینم تو عالمین

بی قرار میشم میگم انت فی قلبی حسین

آقام آقام آقام آقام

تشنه ی باده ی نابم

باز دوباره مست مستم

بده جامی باز خرابم

انت فی قلبی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

الا ای چشمه نور خدا در خاک ظلمانی

زمین با نور اخلاق تو می‌گردد چراغانی

به گرداگرد لبخند تو می‌چرخند شادی‌ها

از آن بهتر نمی‌دانی که طفلی را بخندانی

چو چشم آسمان منظومه نسل تو خورشیدی

چو باغ کهکشان دنباله راه تو نورانی

تحیّر بهترین وصف است در شام تماشایت

«بحیرا» می‌برد هر صبح نامت را به حیرانی

به لبخندی مسیحا را دم روح‌القدس دادی

سلیمان را نشاندی بر سر تخت سلیمانی

فرود آمد فراز کاخ کسرا با قدوم تو

به خود لرزید از نام تو شاهنشاه ساسانی

دلم را مهربان من! به پابوس تو آوردم

که آرامند در پای تو دریاهای طوفانی

ببخشا بر من ای آیینه رحمت! که می‌خواهم

بگویم حرف‌هایی را که خود ناگفته می‌دانی

پر از شوق تماشاییم و از دیدار محرومیم

حرامی‌ها سر راه و بیابان‌ها مغیلانی

چنان شام سیه آغاز صبح ما سیه‌روزی

چنان خواب گران پایان شام ما پریشانی

«خلافت» شد چنان طوفان که دریا را به کف گیرد

«جماعت» شد چنان ساحل زمین‌گیر گرانجانی

«یهودیها» میان امتت سرگرم خونریزی

«سعودی‌ها» به جنگ کودکان گرم رجزخوانی

طواف کعبه را برعکس فهمیدند این امّت

ابوسفیان امیر است و علی در خانه زندانی

سر منبر ابوجهل است و بر مسند ابومروان

مدینه سر به زیر افکنده از شرم پشیمانی

به خون و اشک می‌گرییم «أشکو یا رسول‌الله»

که گردن می‌کشد تیغ خیانت سمت عریانی

حجاز است و بنی‌شدّاد؛ مصر است و بنی دجّال

عراق است و بنی‌صدام، شامات است و سفیانی

به مسجدها «خلافت» می‌کند بیعت به خونریزی

به منبرها «جهالت» می‌دهد فتوی به نادانی

«ملک حجّاج» سرمست از شراب تلخ صهیونی

سپاه فیل را در مکّه می‌خواند به مهمانی

«خلافت» با «یزید»ی‌ها «امامت» با «ولید»ی‌ها

کلیمی‌ می‌دهد تعلیم آداب مسلمانی

دمشق آوار آوار و حلب آواره آواره

فلسطین در «حضر موت» و یمن در مرگ و ویرانی

نشان از یورش تیمور دارد «جبهه‌النصره»

شرف دارند بر «داعش» مغول‌های بیابانی

ملک گرگ و ملک خرس و ملک مار و ملک عقرب

سعودی‌های وهّابی، برادرهای شیطانی

مسلمان می‌کشند این ناجوانمردان به نام تو

مسیحی می‌برند این نامسلمان‌ها به قربانی

شکوه سرفرازی را به یغما برد خودبینی

برای بهترین امّت نه سر ماند و نه سامانی

در این عمری که در تکرار باطل رفت می‌مانم

که درمان پشت دردی بود و دردی پشت درمانی

چه می‌شد امّت افتاده در آتش به پا خیزند؟

میان شعله برخیزند از خواب زمستانی

شاعر : قادر طراوت پور

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

محبت اهل عرفان کرد ما را
بنازم عشق انسان کرد ما را
میان حق و باطل مانده بودیم
حسین آمد مسلمان کرد ما را
شعار آموخت ذکر آموخت دم داد
گدا بودیم سلطان کرد ما را
کمیل و ندبه و بوحمزه خواندیم
دعا سرباز قرآن کرد ما را
مسیرکربلارا تا نشان داد
مقیم شهرجانان کرد ما را
شنیدم کافری تواب میگفت
ابوالفضل اهل ایمان کرد ما را
بنازم شیر پاک مادران را
هوادار شهیدان کرد ما را
تشکر میکنیم از حضرت حق
که همشهری سلمان کرد ما را
بسوزد قلب وهابی گرایان
که جانان اهل ایران کرد ما را
علی داریم دیگرغم نداریم
ولایت پاکدامان کرد ما را
نخواهد رفت ایران زیر ذلت
شرف شمشیر بران کرد ما را
امان نامه زنامحرم نگیریم
خمینی شیر غران کرد ما را
همه در انتظار آفتابیم
فراق یار گریان کرد ما را...

شاعر : ولی الله کلامی زنجانی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

شبی که نور زلال تو در جهان ُگـــــــم شد

سپیده جامه سیه کرد و ناگــــهان گم شد

ستاره خـــون شد و از چشم آسمان افتاد

فلک ز جلـــوه فرو ماند و کهکشان گم شد

به باغ سبز فلک ، مــــهر و مــــاه پژمـــــردند

زمین به سر زد و لبخند آســـمان گــم شد

دوبــــاره شب شد و در ازدحـــــام تاریکـی

صـــــدای روشن خورشید مهربـان گم شد

پس از تـــو، پرسش رفتن بدون پاسخ مـاند

به ذهــــن جــاده ، تکاپوی کـــاروان گم شد

بهـــــار، صید خزان گشت و باغ گل پژمـــرد

شبی که خنده ی شیرین باغبـــان گم شد

ترانـــــــه ار لب معصوم « یــــاکریــم » افتاد

نسیم معجــــــزه ی گل ، ز بوستان گم شد

شکست قلب صبـــــور فرشتگـــان از غـم

شبی که قبـلـه ی توحید عاشقان گــــم شد

رسید حضـــــــــرت روح الامین و بر سر زد

کشید صیحه ز دل ، گفت : بوی جــان گم شد

نشست بغض خــــــدا در گلوی ابراهـیـــم

شبی که کعبه ی جان ، قبله ی جهـان گم شد

غرور کعبــــــــه از این داغ ناگهــــان پاشید

نمــــــــاز و قبله و سجاده و اذان گـــم شد

« ستاره ای بدرخشید و ... » ، تسلیت ای عشق !

ز چشم زخم شب فتنه ، ناگهــــــان گم شد

به عـزم وصف تو دل تا که از میان برخاست

قلـم به واژه فرو رفت و ناگهـــــــان گم شد

به هفت شهر جمــــــال تو ای دلیل عشق !

شبیه حضـــــــــرت عطار، می توان گم شد

به زیـــــــر تیغ غمت، در گلــــوی مجنونــــم

ز شوق وصل تو، فریـــاد « الامـــــان » گم شد

از آن دمی که دلــم خوش نشین داغت شد

به مرگ خنده زد و از غم جهــــــــان گم شد

شاعر : رضا اسماعیلی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:07 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

ای ملائک سوی یثرب پرواز کنید

شمع سان ناله ز سوز جگر آغاز کنید

همه با هم به سما دست دعا باز کنید

خون فشانید ز چشم و به خدا راز کنید

مهر غم نقش به بال و پرتان میگردد

مرگ دور سر پیغمبرتان میگردد

پیک غم از حرم خواجه اسری آید

خبر از فاجعه محشر کبری آید

کاروان اجل از جانب صحرا آید

نگذارید در خانه زهرا آید

قاصد مرگ کجا کعبه مقصود کجا

ملک الموت کجا خانه معبود کجا

اجل استاده هراسان بدر بیت رسول

پشت در لحظه به لحظه طلبد اذن دخول

لرزد از زمزمه او دل زهرای بتول

فاطمه سوی پدر آمده محزون و ملول

کی پدر پیک غریبی است تو را میخواند؟

کیست کز هر سخنش قلب مرا لرزاند

گفت در پاسخ زهرا  پدر ای پاک سرشت

دست تقدیر برای تو غم تازه نوشت

پدرت میرود امروز به گلزار بهشت

آسمان کوه بلا را به سر دوش تو هشت

فلک امروز پر از ناله جبرائیل است

این غریبی بود پشت در عزرائیل است

این نه آن است که از کس بطلبد اذن دخول

این اجل باشد و بر بردن جانهاست عجول

اذن ناکرده طلب جز بدر بیت رسول

پاسداری کند از حرمت زهرای بتول

ای فدای تو و خون دل و اشک بصیرت

باز کن در که شود خاک یتیمی به سرت

فاطمه  برد به بابا سرتسلیم فرود

در کاشانه به سوی ملک الموت گشود

چون به دارالشرف وحی ، اجل یافت ورود

به ادب روی به پیغمبر اسلام نمود

کی تنت جان جهان گر دهی اذنم زکرم

آمدم روح تو در جنت اعلا ببرم

گفت ای دوست کمی صبر و تحمل باید

که مرا پیک خدا حضرت جبریل آید

رنگ اندوه ز آیینه دل بزداید

عقده از سینه پر غصه من بگشاید

جبرئیل آمد و گفت ای به فدایت گردم

باغ جنت را از بهر تو زینت کردم

گفت ای پیک خدا حامل فیض و رحمت    

سخنی گو که ز قلبم بربائی محنت

غم من نیست غم حور و قصور و جنت

چه کند روز جزا خالق من با امت

گفت جبریل که فرموده چنین معبودت

آنقدر بر تو ببخشم که کنم خوشنودت

ای بدوشت غم امت همه دم در همه حال

برده بر شانه خود کوه غم و درد و ملال

امت اجر تو عطا کرد به قرآن و به آل

حرمت هر دو کنار حرمت شد پامال

کرده غصب فدک و حق علی را بردند

پهلوی فاطمه ات را ز لگد آزردند

بر لب خلق هنوز از غم تو زمزمه بود

شعله ها در جگر و اشک به چشم همه بود

شهر از فتنه ایام پر از واهمه بود

اولین اجر رسالت زدن فاطمه  بود

گشت از حق کشی است بیداد گرت

کشتن محسن مظلوم تو  اجرد گرت

با سر انگشت خزان سخت ورق برگردید

غنچه و لاله خونین تو پرپر گردید

سومین اجر تو زخم سرحیدر گردید

به حسن از همه کس ظلم فزون تر گردید

بعد از آن زهر که بر نود دو عینت دادند

اجرها بود که امت به حسینت دادند

گرگ ها بر بدن یوسف تو چنگ زدند

بر رخ چرخ ز خون دل او رنگ زدند

دست بگشود به پیشانی او سنگ زدند

تهمت کفر به آل تو به نیرنگ زدند

زین مصیبت همه دم سینه میثم سوزد

بلکه تا حشر دل آدم و عالم سوزد

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:08 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

(ا) ای آنکه خدا داده بسی جاه و مقامت

(ب)بالله شده هر پیر و جوان مات کلامت

(پ) پروانه صفت گرد تو مشغول طوافیم

(ت) تا عرش خدا می بردم لذتِ نامت

(ث) ثابت شده ما را که شما سرور مائی

(ج) جبرییل ز بالا دهد همواره سلامت

(چ) چندی است که روحم شده آماج بلایا

(ح) حالم مُتَحَوِل بنما جمله ز جامت

(خ) خورشیدِ فروزان زِ رُخت وام گرفتست

(د) دنیا شده مدیونِ تو ای بحر شهامت

(ذ) ذلت بِپـذیرد به خدا هر که در این دهر

(ر) راهی برود غیر شما تا به قیامت

(ز) زهرای تو شد آیتِ عظمای الهی

(ژ) ژَرف است و بلند آن همه معنا به کلامت

(س) سوگند به قران و به آیاتِ خداوند

(ش) شاهی کند ای رهبرِ فرزانه غلامت

(ص) صد شکر خدا را که مسلمان تو هستیم

(ض) ضربُ المثل آمد همه الطاف مُدامت

(ط) طاعت شده شرمنده ز اخلاق تو ای دوست

(ظ) ظالم شده بیچاره زِ رؤیای نیامت

(ع) عمری است که ما بی سر و سامان تو هستیم

(غ) غم نیست مرا تا که بود زنده مرامت

(ف) فریادِ رثایت همه پیچیده در عالم

(ق) قرآنِ تو داده است به ما درسِ امامت

(ک) کی رفته ز خاطر سحری حضرتِ زهرا

(گ) گردیده جهان عاشقِ آن ماهِ تمامت

(ل) لبخندِ مرا گریه و شیون بنموده است

(م) می ریخت در آن ثانیه زهری که به کامت

(ن) نعشت نشد اما ز جفا بی سر و تنها

(و) وای از تن صد پاره ی فرزند گرامت

(ه) هر لحظه (بداغی) ز حسین ابن علی گفت

(ی) یکباره شود غرقِ به دریای کرامت

شاعر : سیروس بداغی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:08 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

رسیده لحظه ی آخر علی بیا به برم
بیا بگیر به زانوی خود دمی تو سرم

بیا نبی به تو گوید نگفتنی ها را
بیا به گوش تو گویم کنون که محتضرم

بیا به یاد گذشته کمی سخن گوییم
بیا زآتیه گویم هر آنچه باخبرم

به یادم آیم علی جان ،به بسترم خفتی
برای حفظ وجودم تو بوده ای سپرم

تو ذوالفقار به کف جانفدای من بودی
تلاش تو به غزا بوده مایه ی ظفرم

بدم چو موسی عمران،تو بوده ای هارون
درخت زندگیم را تو بوده ای ثمرم

به وقت تلخی ایام بعد یاد خدا
همیشه یاد تو بوده به کام ،چون شکرم

از این جهان بروم لیک ناگران هستم
مصائبی که رود بر تو آیدم نظرم

علی...جان تو و جان دخترم زهرا
امانتی است به دستت،ستاره سحرم

به درب خانه ی تو آتشی بیفروزند
به پشت در برود دختر نکو ثمرم

به ضربه ای که زند جانی مدینه به در
زدرد ناله زند فاطمه .. الا پدرم

به دست بسته عدوسوی مسجدت ببرد
زند به جان من اینگونه حالتت ،شررم

زمان هجر من وفاطمه بود کوتاه
زدست تو برود آن نهال نو ثمرم

به خیمه گاه عزادر بهشت عدن خدا
برای فاطمه ام بیقرار ونوحه گرم

شاعر : اسماعیل تقوایی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:08 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

از سوز تب توانی به پیکرنداشتی
فکری به غیر فاطمه در سر نداشتی
یاد خدیجه می کنی و آه می کشی
یعنی که تاب دوری همسر نداشتی
بعد از غدیر و توطئه های منافقین
دلشوره جز غریبی حیدر نداشتی
می خواستی سفارش حق علی کن
اما چه فایده که تو یاور نداشتی
عمری برای اینکه هدایت شوند خلق
در سینه یک دل مضطر نداشتی
وقتی صدای فاطمه آمد که سوختم
در عرش میشنیدی و باور نداشتی
رفتی از این دیار و الا به یک نفس
تاب صدای ناله دختر نداشتی
مسمار داغ بود و لب از سینه بر نداشت
آنجا مگر بهشت معطر نداشتی
پنجاه سال بعد مشخص شود چرا
از روی سینه جسم حسین بر نداشتی
وقتی عدو محاسن او را گرفته بود
از ره رسیدی عمامه بر سر نداشتی
زینب نیابت از تو بوسید آن گلو
زیرا که تاب بوسه ی خنجر نداشتی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

تو حجاز یه دشت سبزه                        که میگن فدک به اونجا
ثمر عزم نبیّه(ص)                                     متعلقه به زهرا(س)
-
خلَف بنی امیه(ل)                                    نمک نبیّو(ص) خورده
زده زیر هر چی حقه                             سند فدک رو برده
-
این همه ولوله                                       این همه همهمه
از علی(ع) گفتنه                                      از غم فاطمه(س)
-
درِ خونه های چوبی                             به چی بنده میخ و لولا
بخدا طاقت نداره                                 پهلوی ضعیف زهرا(س)
-
غم و درد فاطمیه(س)                              غم میخ و سقط و سیلی
غم رخساره نیلی                                    به دلیل بی دلیلی
-
غم پهلوی شکسته                                   غم گوش و گوشواره
غم محسن علیّ(ع) و                               یه بغل پر از ستاره
-
حسن(ع) و حسین(ع) و زینب(س)             همشون سرا رو زانو
علی(ع) و یه کوه غصه                           شب احترام بانو
-
این همه ولوله                                       این همه همهمه
از علی(ع) گفتنه                                      از غم فاطمه(س)
-
فدک این چه سرنوشته                        به سر مادر طاها(س)
میشه آروم دل زهرا(س)                         با یه گریه ی شماها
-
این همه ولوله                                       این همه همهمه
از علی(ع) گفتنه                                      از غم فاطمه(س)
علی(ع) (4)

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

كمان كشید غم و سینه را نشانه گرفت
چنان، كه آتش دل تا فلك زبانه گرفت!
خدا گُواست كه خورشید از حرارت سوخت
از آتشى كه از آن سوىِ در به خانه گرفت!
 در آن چمن كه دل باغبان چو شمع گداخت
چگونه بلبل دلخسته آشیانه گرفت؟!
شفق ز دیده دل خون گریست، چون زهرا
براى گیسوى زینب به دستْ شانه گرفت!
ز بس كه فاطمه رنجیده بود از امّت
دل از حیات خود آن گوهر یگانه گرفت
على چه كرد و چه گفت اى خدا در آن شب تار
كه زینب از غم بى مادرى، بهانه گرفت؟!
براى آن كه بماند نهان ز چشم رقیب
على، مراسم تدفین او شبانه گرفت!

شاعر : حسین صالحی خمینی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

سلام بر تو که رویت جمال زیباییست
به دین مهر و ولا مذهب تو شیداییست
تو سرو اُمّ بنینی،به گلشن اسلام،
همیشه سبز بمان،ریشه ی تو زهراییست
چگونه ره ببرد در وَلایت عشقت
دلی که دربدر و هرزه گرد و هرجاییست
قسم به سِرِّ نهفته درون سوره ی حمد
دمی که میدمی از سینه ات مسیحاییست
تو کیستی وچه داری؟که نیروانا را (1)
به قول و فعل تو دیده ست آنکه بوداییست
بصیرت تو رساندت بدین مقام و کمال
مطیع امر ولی گشتنت ز داناییست
چه کار با خس و خاشاک یا به کف دارد؟
کسی که چون تو دلش پاک و صاف و دریاییست
هزاربار کنار فرات در هر روز
تمام صحنه ی ایثار تو تماشاییست
هنوز مسئله ی آب را به لب نزدن
به وقت تشنگی اَت حل نشد-معمّاییست
به دور قبر تو از چه فرات میگردد؟
برای شستن رویش ز رنگ رسواییست ( 2)
به زیر بارش باران تیر ، با دندان
ز مشک آب نگهداری اوج سقّاییست
تنی نشانه ی رگباری از خدنگ و سنگ؟
چنین وجود مگر قابل شناساییست؟
 

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:11 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها