0

اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

اگرچه روز و شب هستیم دائم برسر خوانت

ببخش آقا که کم بودیم عمری مرثیه خوانت

 

پر از دردم ولی درد من اصلا جسم خاکی نیست

بیا روح مرا درمان بکن قربان درمانت

 

فقط یا رحمه للعالمین یک گوشه چشمی کن

کویرم خاک بی خیرم منو امید بارانت

 

مرا همسفره ی یک وعده نان خشک خود گردان

که طعنه میزند بر هر ضیافت تکه ی نانت

 

برای تا خدا رفتن بدستان تو محتاجم

بکش دستی سرم شاید شدم یکروز سلمانت

 

گدایی را ندیدم از درت نومید برگردد

به هرکس میرسد بی شک و شبهه لطف و احسانت

 

من اعجاز تو را دیدم میان لحظه هایی که

عیادت رفتی و درجا یهودی شد مسلمانت

 

چه انسی با حسن داری که باهم سفره وا کردید

میان عرش غوغا کرده آوای حسن جانت

شاعر : سید پوریا هاشمی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

آخر عمرمه فاطمه دخترم

بیا بیا بشین باز بالای سرم

می روم و دعای لب من توئی

از غم تو می‌لرزه همه پیكرم

گریه نكن برای بابا

وای امون از ستم دنیا

با ساقه های شكسته زود

میائی پیش من ای زهرا

فاطمه فاطمه ، یازهرا

******

گریه نكن كه میخوام وصیت كنم

از نب رنج تو داره لرزه تنم

اگه دلت برام تنگ میشه دخترم

تو آغوشت بگیر فاطمه پیرهنم

بعد من ای گل ریحونه

علی كنار تو می مونه

اگه علی كنارت باشه

كسی تو رو نمی سوزونه

فاطمه فاطمه ، یازهرا

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

مدینه در آوای اندوه و ماتم

رفته ز دنیا یارب رسول اکرم

در سوگ بابا ، نشسته زهرا

سرت سلامت مولا بقیه الله

******

شمع وجود احمد گردیده خاموش

کعبه ز داغ رهبر گشته سیه پوش

یا اهل العالم ، شد وقت ماتم

سرت سلامت مولا بقیه الله

******

شد در سقیفه بر پا غوغای محشر

غربت شده نصیب ساقی کوثر

بدعت به پا شد ، زهرا فدا شد

سرت سلامت مولا بقیه الله

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

ای محسن شش ماهه ی دیده نگشوده
رفتی و نهان ماند غمت تا به قیامت

ای قبله ی حاجات ، دو دنیاست دخیلت
ای سر نهان گشته ، عیان است مقامت

مدح تو همین بس که تویی زاده ی زهرا
مدح تو همین بس که تویی نور امامت

ای نور دل فاطمه گر جلوه نکردی ....
... نادیده هویداست علی بین جمالت

ای غنچه ی نشکفته ی گلزار پیمبر
بی شک نبوی گونه بُوَد جمع خصالت

شش ماه شدی فاطمه را مونس و همدم
شش ماه ربودی ز دل فاطمه طاقت

در خاطر زهرا و علی بود همیشه
تا این که بیایی و شوی خوش قد و قامت

ای روضه ی سربسته اولاد پیمبر
ای روضه ی ناگفتنی آل ولایت

آقا چه بگویم که تو را بغض علی کشت
آقا چه بگویم من از آن شرح جسارت

تو بودی و زهرا و در و تیزی مسمار
بشکست در آن معرکه ی خون پر و بالت

بگذار دگر هیچ نگویم ز غم تو
باید که کند فاطمه داغ تو روایت

شاعر : ناصر شهریاری

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

چه خاکی شد سر همه عالم 
زمین و آسمون شده ماتم 
شب عزاي حضرت خاتم 
امون از این غم 
رسیده از راه بلند از نهاد عالم آه 
برای غربت رسول الله 
امون از این غم 
به سینه داره میزنه مولا 
زبون گرفته حضرت زهرا 
((امیرالمؤمنین کوه صبر از رفتن پیغمبر زار زار میگرید اما ديگه مشت که به سینه نمیزنه، چرا مشت زد به سینه چون طومار آسمانی آوردن ازش تعهد گرفتن باید صبر کنی یکی از موادش این بود یا رسول الله به علی بگید مراد و منظور دقیق چیه گفتن که مراد دقیق اينه که سینه ی زهرا میشکند))  
به سینه داره میزنه مولا 
زبون میگیره حضرت زهرا 
داری میری و بعد تو بابا 
امون از این شهر 
بعد پیمبر از شب دوم 
برای عرض تسلیت مردم 
آوردن اینجا جای گل هیزم 
آتیش به پا شد 
در خونه تو شعله ها افتاد 
پیچید صدای ناله و فریاد 
همون جا بود که فاطمه جون داد 
آتیش به پا شد 

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

بس کن عزیز تا سحر بیدار بس کن 
کُشتی مرا از گریه ی بسیار بس کن

ای چند شب بیدار مانده آب رفتی
ای چند شب گریان من اینبار بس کن

بس کن کنار بسترم خیس است زهرا
آتش نزن بر این تن تب دار بس کن

رویت ندارد طاقت این اشکها را
طاقت ندارد اینهمه آزار بس کن
 
باید ببینی روزهای بعد از این را
باید بمانی با غمی دشوار بس کن

باید بگویم روضه های بعد خود را 
باید بسوزی بعد از این دیدار بس کن

ای کاش بعد از من کسی جایت بگوید
با هیزم و با آتش و دیوار بس کن
 
ای کاش میگفتند خانوم بچه دارد
ای کاش میگفتند با مسمار بس کن

در کوچه می افتی کسی غیر از حسن نیست 
با گریه می گوید که در انظار بس کن

در کوچه می افتی و می گوید به قنفذ
افتاد دست مادرم از کار بس کن
 
دستت مغیره بشکند حالا که افتاد
از چادر او پای خود بردار بس کن 

بگذار یک جمله هم از گودال گویم
خون گریه ات را کربلا بگذار بس کن

وقت هزار و نهصد و پنجاه زخم است 
ای نیزه ی خونبار این اصرار بس کن
 
این ناله های دخترت پیش حرامی است
با شمر می گوید نزن نشمار بس کن

شاعر : حسن لطفی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

هرکجا حرف شما آمد سعادت دیده ایم
ما چه رحمت هایی از آقای رحمت دیده ایم

بیشتر نام تو روی بچه های ماست چون
بیشتر از هرکسی از تو محبت دیده ایم

چشم تو اسلام شد ما نیز تسلیمش شدیم
در نگاه تو کرامت بی نهایت دیده ایم

از یهودی ها عیادت کردی ازماهم بکن
با چه شوقی شب به شب خواب عیادت دیده ایم

تو امینی پس دل ماهم امانت پیش تو
سربه راهش کن که از غفلت خسارت دیده ایم

سیرمان کن باهمان یک تکه نان سفره ات
از همان رزق کمت هم خیر و برکت دیده ایم

سیزده خورشید دیگر جلوه خورشید توست
مصطفی را ماهمه در چند نوبت دیده ایم

اسم زیبای تورا گفتیم و گفتی یاعلی
از شما جز گفتن از حیدر به ندرت دیده ایم

دختر مظلومه ات امشب سه جا دارد عزا
او مصیبت دیده پس ماهم مصیبت دیده ایم

شاعر : سید پوریا هاشمی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

بیا ای مادر و ای دختر من

دم آخر تو بنشین در بر من

مکن زاری که من طاقت ندارم

ببینم اشک چشمت کوثر من

بیا تا سیر رویت را ببینم

مکن گریه کنار بستر من

بیا نزدیک تا رازی بگویم

به تو ای محرم غم پرور من

بزودی می روم سوی خدیجه

بسوی اولین همسنگر من

مخور غصه که چون دیری نپاید

که ملحق می شوی بر محضر من

عدو طرح خیانت در سقیفه

بریزد وقت دفن پیکر من

شود محراب من جای منافق

نشیند کافری بر منبر من

فدک را با کتک از تو بگیرد

عدوی بی حیای کافر من

کنار بیت وحی و عصمت و دین

کشد آتش زبانه دختر من

بجای من در آن هنگام زهرا

حمایت کن ز عشق و دلبر من

بخور سیلی ولی یا فاطمه جان

مکش دست از ولای حیدر من

شاعر : محمد مبشری

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

چون که شد موسی مقیم طور عشق

در پی اجرای امر نور عشق

امر امت را به هارون وا نهاد

در مقام رهبری او را نهاد

یک دو روزی چون ز امت دور شد

چشمها از دیدن حق کور شد

سست شد دلها به آیین خدا

سامری شد رهزن دین خدا

گفت مردم بعد موسی چون کنید

بیعت آخر از چه با هارون کنید

گرد من آیید همچون هاله ای

تا بسازم از طلا گوساله ای

الغرض دلها همه گمراه شد

فتنه در قوم کلیم الله شد

جای آئین خدا بدعت نشست

جای پیمان خدا بیعت نشست

مردمان راندند یاس و لاله را

جای حق خواندند آن گوساله را

گفتم از هارون و موسی بر ملا

یادم آمد گفته ی خیرالوری

بارها گفتا بدین مضمون جلی

من چو موسی باشم و هارون علی

شیعیان عمق عزا را بنگرید

شاهد این مدعا را بنگرید

چون که احمد سوی طور عشق رفت

از دل یثرب چو نور عشق رفت

سامری در شهر حق گوساله ساخت

یک شبه امر امامت رنگ باخت

قوم موسی بانی بدعت شدند

قوم احمد دشمن عترت شدند

قوم موسی بت پرستی ساز کرد

قوم احمد مشرکی آغاز کرد

قوم موسی فتنه ای احساس کرد

قوم احمد طرح قتل یاس کرد

سامریان مدینه کیستند ؟

مجریان طرح کینه کیستند ؟

نیل خون شد جاری از کوثر چرا ؟

می زند ناموس حق پرپر چرا ؟

ازدحام کوی آل الله چیست ؟

این که در خون غوطه ور گردیده کیست ؟

کی شرر بر باب بیت الله زد ؟

شعله بر جان کلیم الله زد ؟

دست هارون مدینه بسته شد

فاطمه از دست مردم خسته شد

لرزه بر ارض و سما افتاده است

یاس احمد زیر پا افتاده است !

صدق با دست مکذب کشته شد

حامی هارون یثرب کشته شد

شاعر : سید محمد میرهاشمی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

ای مدینه آفتاب حسن سرمد را چه کردی؟

آن خدایی عبد آن عبد مؤیّد را چه کردی؟

جان جان عالم ایجاد احمد را چه کردی؟

از چه خاموشی بگو آخر محمّد را چه کردی؟

جا به زیر خاک دادی روح روح انبیا را

آنکه بار خلق را بر دوش خود می برد چون شد؟

آنکه بهر عزّت ما خون دل می خورد چون شد؟

آنکه خندید و لبش از سنگ کین آزرد چون شد؟

آنکه گُل گفت و گُل رویش ز غم پژمرد چون شد

در کجا کردی تو پنهان آفتاب جان ما را

قلب آدم در غم پیغمبر خاتم گرفته

بغض مانده در گلوی عترت و عالم گرفته

منبر و محراب و مسجد را غبار غم گرفته

حضرت زهرا سیه پوشیده و ماتم گرفته

اشگ غربت کرده پر، چشم علیّ مرتضی را

ای مدینه ای مدینه جامۀ نیلی به تن کن

یا امیرالمؤمنین جان دو عالم را کفن کن

گوهر اشک از دو چشم خود نثار آن بدن کن

پاک با دست محبّت اشگ از چشم حسن کن

کن نوازش از ره رأفت شهید کربلا را

زینب و کلثوم با مادر عزا دارند هر دو

با علی در گریه و اندوه و غم یارند هر دو

در کنار فاطمه با چشم خونبارند هر دو

دیده گریان، دست بر دل، سر به دیوارند هر دو

هر دو می بینند اشک غربت شیر خدا را

فاطمه یکدم نیفتد نام بابا از زبانش

جان رسیده بر لب و از دست رفته جان جانش

تیره تر از گوشۀ بیت الحزن شد آشیانش

هیزم آوردند جای دسته گل در آستانش

سوختند از شعلۀ آتش در بیت الولا را

باغبانا بعد عمری خون دل حقّت ادا شد

غنچه از گُل، گُل ز بلبل، بلبل از گلشن جدا شد

با تن تنها اسیر روبهان شیر خدا شد

فاطمه از پا فتاد و طفل معصومش فدا شد

تسلیت دادند با ضرب لگد خیرالنّسا را

اوّلین تیغی که دشمن بعد پیغمبر کشیده

پیش چشم فاطمه بر کشتن حیدر کشیده

ناله آنجا از جگر صدّیقۀ اطهر کشیده

زین جنایت ناله هم محراب و هم منبر کشیده

در غم حیدر کشیده نالۀ واغربتا را

یا محمّد بعد تو شیر خدا خانه نشین شد

چون کتاب آسمانی دخترت نقش زمین شد

لاله باران پیکر پاک حسن از تیر کین شد

کشته فرزندت حسین از خنجر شمر لعین شد

شرح، «میثم» می دهد بر امّتت این غصّه ها را

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:06 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

هر عاشقی ست در طلبت أیها الرّسول

اَلجَنَةُ لَهُ وَجَبَت أیها الرّسول

عالم هنوز تشنه ی درک حضور توست

أرض و سماست در طلبت أیها الرّسول

روشن شده است تا به ابد عالم وجود

از سجده ی نماز شبت أیها الرّسول

تو می روی و در دل هر کوچه جاری اَست

عطر متانت و ادبت أیها الرّسول

آماده ی سفر شدی و با وصیتت

جان ها اسیر تاب و تبت أیها الرّسول

گفتی رضای فاطمه شرط رضای توست

خشم خداست در غضبت أیها الرّسول

اما تو چشم بستی و یک شهر درد و داغ

شد سهم یاسِ جان به لبت أیها الرّسول

اجر رسالت تو ادا شد ولی چه زود

بی تو نصیب فاطمه شد چهره ای کبود

شاعر : یوسف رحیمی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:06 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

شب و كابوس، از چَشمِ منِ كم سو نمی افتد
تـبِ من كم شده، امّـا تبِ بانـو نمی افتد
غرورم را شكسته خنده ی نا مَحرمی یا ربّ
چه دردی دارد آن كوچه، كه با دارو نمی افتد
جماعت داشت می آمد، دلم لرزید می گفتم
كه بیخود راهِ نامردی به ما اینسو نمی افتد
كشیدم قَدّ به رویِ پایم و آن لحظه فهمیدم
كه حتی ردِّ بادِ سیلی اش، بر گونه می افتد
نشد حائل كند دستش، گرفته بود چادر را
كه وقتی دست حائل شد، كسی با رو نمی افتد
به رویِ شانه ام دستی و دستی داشت بر دیوار
به خود گفتم خیالت تخت باشد، او نمی افتد
سیاهی رفت چشمانش، سیاهی رفت چشمانم
و گر نه اینقدر در كوچه، با زانو نمی افتد
میانِ خاك می گردیم و می گویم چه ضربی داشت!
خدایا گوشواره اینقدر آنسو نمی افتد!
دو ماهی هست كابوس است خوابِ هر شبم، گیرم
تبِ من خوب شد، امّا تبِ بانو نمی افتد

شاعر : حسن لطفی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:06 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

رفتم از این دار دنیا علی جان

جان تو و جان زهرا علی جان

جز فاطمه یار و یاور نداری ، دیگر غریبی و تنها علی جان

آه ، واویلا از این بغض و کینه

آه ، امان از غریبی مدینه

وا ، غریبا واویلا واویلا

******

ماندی اگر بی کس و یار و یاور

بنما صبوری تحمل کن حیدر

حتی اگر فاطمه شد فدایی ، در بین کوچه تو طاقت بیاور

آه ، چه گویم من از داغ همسر

آه ، چه گویم چه شد بین آن در

وا ، غریبا واویلا واویلا

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:06 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

مردی به بسترست فتاده در احتضار
مردی که کرد مذهب اسلام بر قرار
مردی که صرف کرد همه روزهای عمر
در جنگ با تجاهل وکفار روزگار
با اینکه در غدیر مشخص نمود راه
دل ناگران بود زانجام نیک کار
ساعات آخر وسر او روی زانوی
داماد او علیست به چشمان اشکبار
بر روی سینه اش سر زینب،حسن،حسین
طفلان فاطمه همه نالند بی قرار
نالان تر از همه به برش دخت اطهرش
امن یجیب خوان شده با حال اضطرار
زهرای خویش خواندو بگوشش بگفت راز
بر صورتش نمود گل لبخند آشکار
چون پر کشید روح پیمبر بسوی حق
چندی گذشت راز مگو گشت آشکار
آتش زدند خانه زهرا(س) حرامیان
ضربت بخورد از سوی آن فرد نابکار
هفتاد روز گذشت زهجران آن پدر
دختر برفت سوی پدر با تنی نزار

شاعر : اسماعیل تقوایی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:06 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار پیامبر اکرم (ص) (وفات)

کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد
چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد

رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام
رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد

عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت
حُکم بر خانه نشینیِ علی امضا شد

بعدِ تو حرمت کاشانه ی حق حفظ نشد
پای اولاد حرامی به حریمت وا شد

دخترت پشتِ در و... آتش و دود و مسمار...
خوب فرمانِ مودت به خدا اجرا شد

خبرِ پر زدن فاطمه، حیدر را کشت
چند باری به زمین خورد علی تا پا شد

روضه ها هست، بمانند... ولی عاشورا
تشنه لب شاه غریبی که تک و تنها شد

از بلندی فرس تا به زمین خورد شنید
صحبت از غارت معجر ز سر زن ها شد

زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا
منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد

داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو...
گوش نحسش نشنید و قد مادر تا شد

سر او تا که جدا شد زره اش را بردند
زره اش هیچ... سرِ پیرهنش دعوا شد

خاتمش را ته گودال به دشمن بخشید
بار دیگر به خدا جود و سخا معنا شد

کاش انگشتری اش تنگ نبود... اما بود...
عاقبت نیمه ی سبابه ی او پیدا شد؟!

اجرِ پیغمبری ات بود که مردم دادند
ظلم هایی که پس از تو به ذَوِی القُربی شد

شاعر : محمد جواد شیرازی

 
 
سه شنبه 12 بهمن 1395  1:06 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها