بگذار نگاهت کنم...
ميشود يکي شيريني محبتت را بچشد و سراغ کسي ديگر برود؟ ميشود يکي با تو مأنوس باشد و دلش بيايد يک لحظه رو از تو برگرداند؟ ما را هم بگذار بين آنها که براي دوستي انتخاب کردي، دوستيشان را خالص کردي و شوق ديدنت را انداختي به دلشان؛ همانها که به هر چه کني، راضياند؛ همانها که اجازه دادي رويت را ببينند و قلبشان را از عشقت پر کردي. براي ديدار، انتخابشان کردي؛ کاري کردي همه صورتشان رو به تو باشد و دلشان از هر کس و هر چيزي جز تو خالي باشد.
ما را هم بگذار بين آنها که شاديشان با توست؛ همه عمرشان از ته دل، آه شوق ميکشند و عاشقانه ميخوانند. ياد بزرگيات ميافتند و پيشاني به خاک ميگذارند؛ چشمهايشان از ذوق بندگيات خواب ندارد و اشکهايشان از هراس روبهرو شدن با تو ميريزد.
از تو مهرت را ميخواهم و مهر هر که مهر تو را دارد و مهر هر کاري که مرا به تو نزديک ميکند. خودت را براي من محبوبتر از همه کن و بگذار محبتت مرا ببرد تا بهشت و شوقت نگذارد نافرماني کنم. منت بگذار به من و بگذار نگاهت کنم.
صحيفه سجاديه، ترجمه فاطمه شهيدي.