پاسخ به:.ღ خــلوت با خــدا... ღ.
حضرت محمد (ص) می فرمایند: خداوند از بنده اش خوشش می آید زمانی که گوید ( پروردگارا مرا ببخش زیرا که گناهان را کسی جز تو نمی بخشد ) میفرماید ای ملائکه من این بنده من دانسته است که گناهان را کسی جز من نمی بخشد شاهد باشید که من او را آمرزیدم. بحارالانوار جلد 77 صفحه 67
ترکی زبان قربون صدقه رفتنه داریم که: گوزلرین گیلهسین قاداسین آلیم که یعنی درد و بلای مردمک چشات به جونم …!.
جز وصل تو دل به هرچه بستم توبه
بی یاد تو هر جا که نشستم توبه
در حضرت تو توبه شکستم صد بار
زین توبه که صدبار شکستم توبه
الهي و ربي من لي غيرك اسئله كشف ضري و نظر امري
خانه دوست کجاست خانه دوست در آن عرش خداست خانه دوست دران قلب پراز نور خداست وفقط دوست خداست
خداي مهربون من! من حقير در حد خودم خيلي دوستت دارم
به نام خدا الهی ای آشنای بیکسان و ای امید بی پناهان باز هم آمده ام وقتی نمیبینمت می آیم با عصای سفیدی در دست ! کورکورانه دروازه ی امیدت را میجویم قدم به قدم راه را نشانم میدهی ! با شاخه گلی ، با صدای چکاوکی و یا حتی با تخته سنگ کوچکی در مسیرم ! چشمانم نابینای دیدن توست اما شامه ام که عطر دل آویز گل را حس میکند ! چشم دیدن تو را ندارم اما گوش هایم که صدای روح بخش چکاوک را می شنود ! نمیبینمت اما پای لنگم که با تخته سنگ برخورد میکند ! عطر گل و صدای چکاوک مرا به سمت خود میکشد و تخته سنگ مسیرم را عوض میکند ! وآنگاه است که مسیر تا به تو را قدم به قدم می یابم ! وآنگاه است که می دانم لحظه ای تنهایم نگذاشته ای ! آنگاه است که یقین میکنم که تو مرا میبینی ! و آنگاه است که زمزمه میکنم ( أ لم یعلم بان الله یری ) الهی ای آشنایم ! چه کنم با لحظه هایی که کورکورانه مسیرت را گم کردم ؟ چه کنم با ساعاتی که همه وجودم کسوف شد بر زندگی بندگانت ؟ چه کنم با دقایقی که بندگانت نماز آیات خواندند تا سایه تاریکیم از سرشان کم شود ؟ چه کنم با همه ثانیه هایی که تو بودی ، ومنتظر من ! ومن بودم ولی بدون یاد تو ! چه کنم با دقایق بر باد رفته عمرم ؟ راستی ثانیه های عمر من چگونه گذشت ؟
به نام او الهی ای آشنای لحظه هایم شاید الفبای حرفهایم خواندنی نباشند شاید دیکته نگاهم را نمیتوان نمره داد اما من به یقین میدانم که تو حروف بی مشق را دیکته میکنی ! وبه یقین می دانم که صدایم را لمس میکنی وقتی که می خوانمت ! و وقتی می جویم و نمیبینمت ، تویی که می نویسی در قرنیه چشمهایم وسعت شکوهت را ! الهی ای آشنایم دلمان لک زد و پوسید از بس اشک غم غربت بر آن چکید ! و زبانمان شاهراه غربت شد از بس کز کرد و نالید! الهی ای آشنایم برگ های همه تقویم های امسال هم به صفحه آخر رسید از بس درد دلمان را در آن نگاشتیم و جوهر خودکارهایمان تمام شد از بس غربت را قطره قطره بارید ! و هنوز هم گلدان خشک گوشه باغچه در اانتظار نم نم باران مهر توست ! الهی ای آشنایم حیف نیست که سرچشمه اشکهایمان سراب شود و دعاهایمان بر لبهایمان یخ ببندد ! حیف نیست که ( من ) ها و ( تو ) ها ، همچنام من و تو بماند و ما نشود ؟ ای سایبان بیابان ظلمانی ام بر دانسته ها و ندانسته هایم بارم نمره مگذار که تویی عشق من برای خواندن و نوشتن ! الهی آنگاه که از تو و باتو میگویم نمره تویی در حد لیاقت چشمانم ! کاش آنها نیز باور کنند وسعت تو را ! الهی و ربی من لی غیرک
به نام خدا الهی ای معبودم آمده ام کمی واپس نگر باشم ! آمده ام اعماق گذشته ام را بکاوم ! آمده ام بگویم : سلام سلام برتمامی لحظه هایی که خواستم به یاد تو باشم سلام بر تمامی ساعاتی که ناخواسته یادت را درقلبم افکندی ! سلام بر تمامی ثانیه های اندک بودنم درکلاس درس عشقت ! سلام بر دقایق ناچیزی که خواستم باشم ! سلام بر حضور اندکم ! سلام بر امتحان ترم عاشقی سلام بر نمره قبولی به شرط ارفاق مهربانیت ! و آه از تمامی دقایقی که باد فنا آنها را به یغما برد ! وآه از تمامی ساعاتی که در کلاس درس عشقت بودم و نبودم ! آه از نسرودنت ! آه از ندیدنت ! آه از نخواندنت ! آه از صندلی هایی که در کلاس روی آن نشستم و جاذبه بودنت را حس نکردم ! آه از دفتر کاهی مشقم که جز صفحه اولش نامت را به چشم خود ندید ! آه از کتاب شعرهایی که شعر داشتنت را ناتمام سرود ! آه از کوله باری که به گمانش راه تو را میپیمود ! الهی ای آشنایم برهان و دلیل این همه چیست؟ و اینها چیست جز نیافتنت ! واینها همه چیست جز لطف و مهربانیت بر نیازمندی که با بی قراری هرصبح را به امید نشستن بر درس تو چشم میگشاید هرچند که تا ظهر هزاربار بر کلاس دیگران شاگرد اول میشود ! و هر روز دوباره قول میدهد و هر روز دوباره بدقول میشود ! الهی دستم را بگیر تا وقتی عطرت را درفضا دیدم ویاد تو کردم و وقتی صدای نفس های سبزینه را شنیدم تنها امیدم سرودن دو بیتی از تو باشد ! آنوقت دیگر بر ریشه قلبم تبر نمیزنم و به آخرین شاخه درخت دلم خواهم سپرد که دستانش را به آستان بی نیازی تو حلقه کند ! الهی کیف ادعوک و أنا أنا و کیف اقطع رجاءی و أنت أنت الهی وربی من لی غیرک
به نام خدا الهی و ربی وانت تعلم ضعفی عن قلیل من بلاء الدنیا و عقوباتها الهی ای آشنایم ضعیفم وناتوان واین تویی که قوت آسمان وزمینی الهی ای آشنایم تحمل درد این دنیا که اینگونه سخت است وای بر طهور و آن دنیایش الهی ای آشنایم چگونه میپسندی بر طهور سوختن در آتش جهنم را دستم به دامانت ، راه راگم کرده ام ، چگونه بازبیابمش ؟
خداي مهربونم از سر تقصيرات من بگذر و هدايتم كن. يه هدايت خاص و ناب. همه ي مريض هارو شفا بده... به نواي دل گناه كار من جواب بده....
سلام خدا... راضی ام به رضای تو... نظرتو از روم بر ندار... مرحم دل همه ی مسلمین جهان باش یا علی
خدایا ، آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیرانم که به وجد نیاید کسی از نبودنم کورش بزرگ
الهی ای آشنایم چه شد که دست طهور را رهاکردی تا به هرکجا که میخواهد برود؟ چه شد که دیگر سراغی از او نمیگیری؟ چه شد که بی قرار تر از همیشه در بی قراری خودت را نشانش نمی دهی؟ چه شد که طهور انقدر تنها شد؟ چه شد که همه دست رد بر سینه اش زدند حتی تو بهترینم؟ چه شد که اشک هایش چون کارون خروشیدند و تو باز هم سد نبستی بر بی کسی دلش؟ چه شد؟ طهور که گفته بود فقط تو را می خواهد ؟ گفته بود باید یاریش کنی! گفته بود دلتنگ است! چه شد که باز چماق ها امروز برسرش کوبیده تر شد؟ چه شد که ستون بی پناهی دلش را هر روز برپا میکند و هر روز میشکنندش؟ چه شد؟ یا شاید من اشتباه آمده ام که در را باز نمیکنی؟ مگرنه که خودت گفتی خانه تو در درون قلبهای شکسته است؟ اینک این دلم را بنگر! شکسته تر از شیشه های شهر است؟ پس چرا در را برویم نمیگشایی؟
خدایا شب میلاد هشتمین ستاره ی معصومته خدایا تو رو قسم به همین ستاره خدای مهربونم تو رو قسم به مادر و پدرش خدای بزرگم تو رو قسم به ضمانتش خدایا تو رو قسم به مهربونیش خدایا تو رو قسم به مقدساتش خدایا تو رو قسم به میلاد مبارکش نذار خدای من نذار ، دیگه نخواه تکرار بشه اون روزا و شبا ، دیگه تکرار نشن خدا حتی نشونه هاش حتی نشونه هاش.......
بسمک یا الله.. .... ... و به اندازه چشم برهم زدنی به خودم واگذار نکن خدایم یا ستار العیوبم من با تو نسبت بندگی دارم..رهایم نکن