0

اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

می گوید از حکایت بازار رفتنش

از کربلا بدونِ کس و کار رفتنش

می گوید و اشاره به گودال می کند

از تیر و نیزه در بدن یار رفتنش

با تازیانه محمل خود را سوار شد

می گوید از کنارِ علمدار رفتنش

یادش به خیر جاه و جلالی که داشتم

می گوید از میان خس و خوار رفتنش

می گفت از دَمی که پناهش به نیزه رفت

از لحظه ای که آه، به اجبار بُردنش

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  10:45 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

رباعی حضرت حسین علیه السلام

هر روز غم سپیده را می‌بینم
هر شب قمر خمیده را می‌بینم

هنگام غروب کنج دریای شفق
بر نیزه سر بریده را می‌بینم

عمار موحد

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  10:45 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

گفته اند روضه ای کشنده بگو
محض افراد تب کننده بگو
دل مان می تپد به یاد حسین
پس بیا با دلی تپنده بگو
گفته اند از سیاست دشمن
از نگاه فریب دهنده بگو
یاد روز ده محرم از
حنجر و خنجری برنده بگو
گفته اند از غم اسارت و از
شور و شادی و رقص و خنده بگو 
گفته اند که دوباره بنشین از
طعنه های بد و زننده بگو
 
عرق شرم از سر و رویم
میچکد ، باز روضه میگویم
 
عمه جان عفو کنید مرا باشد؟
این سراپا گناه را باشد ؟
بده رخصت که از تو دم بزنم
شاه بانوی نینوا باشد ؟
وعده مان روز اربعین خانوم
دم گودال کربلا باشد ؟
عصمت الله کافی است دیگر
رونزن جان مرتضی باشد؟
خواهشا اینقدر نگو هرشب
تن صد چاک و بوریا... باشد ؟
چشم خود را ببند نگاه مکن
سر بازار برده هاباشد ؟
بگذارید گریز خود بزنم
ـ با اجازه ـ به روضه ها باشد؟
 
دام کفتار و بال طاووسی...
وای من روضه های ناموسی
 
آمدی  شام خدا بخیر کند
- شهر بدنام -خدا بخیر کند
قد و بالای سرخ تو بانو
ملاعام خدا بخیر کند
پشت بامی پر از تماشاچی 
وای از ازدحام.. خدا بخیر کند
کوچه بازار شهر و قافله ات
سنگ و دشنام خدا بخیر کند
صحبت قیمت و خرید وفروش
حرف های عوام... خدابخیرکند
 
هدف رفت  و آمدت کردند
مجلس شام واردت کردند
 
دائم الخمر به حالت مستی
تا صدا زد چه کاره اش هستی؟
تو بگفتی که خواهرش هستم
او صدا زد به غصه بنشستی!
نشدی هم کلام او اما
نعره ای زد چرا دهان بستی ؟؟
"ما رایت..." بگفتی و خونش
تا به جوش آمد ، از سر پستی
سر کشید از پیاله می و سپس
خم شد و از زمین چوب دستی...
تا که برداشت... ، در مقابل تو
تیره شد کل عالم هستی
دوسه دندان به خیزران که شکست
همه گفتند چه ضربه ی شصتی!!
 
بعد از آن گفت به  مردک عیاش
.............................................
شاعر : علیرضا خاکساری

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  10:45 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

 

کسیکه دیده هزاران عذاب را نزنید

اسیر تشنۀ یک جرعه آب را نزنید

بزن به من همۀ تازیانه ات ، اما

عروس مادرمان ، رباب را نزنید
 

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  10:45 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

کتایون شیخی

آتش آتش ریخت بر شام سیاه
شعله های گریــــه و اندوه و آه

بی پناهی موج میزد در میان
دستهای زینب آن شب شد پناه

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  10:52 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

گاهی ز روی نی سر تو می خورد زمین

گاهی سر برادر تو می خورد زمین

فریاد "یا حسین" دلم می رود به عرش

تا صورت مطهر تو می خورد زمین

خوشحال می شوند که از خستگی راه

در شهر شام خواهر تو می خورد زمین

محرم نمانده تا که بلندش کند ز خاک

وقتی ز ناقه دختر تو می خورد زمین

با دست خویش بر دهنش مشت می زند

پیش سه ساله تا سر تو می خورد زمین

با ناله ی رباب شود هر دلی کباب

هر بار راس اصغر تو می خورد زمین

اینجا دوباره دست علی بسته می شود

اینجا دوباره مادر تو می خورد زمین

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  10:52 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

چند کودک

در ماتمی بی انتها با چند کودک...

تنها رها کردی مرا با چند کودک

یک خیمه ماند و یک بغل دلواپسی و

من ماندم و این ماجرا با چند کودک

هی چهره ات را در سرم تکرار کردم

هی گریه کردم بی صدا با چند کودک

وقتی صدای داد و بوی دود آمد

دیدی چه کرد آن شعله ها با چند کودک؟!

تا پرده ی خیمه به یکسو رفت دیدم

خورشید روی نیزه را با چند کودک

می خواستم پنهان کنم اما رقیه

زل زد به سرهای جدا با چند کودک

یکباره سمت خیمه هامان حمله کردند

من مانده بودم زیر پا با چند کودک

سیلی زدند و معجر از سرها کشیدند

با من قبول اما چرا با چند کودک...؟

***

وقتی سرت با من تنت از من جدا بود

راهی شدم از کربلا با چند کودک

ای کاش می دیدی که در کوفه چه کردند

مردم میان کوچه ها با چند کودک

***

در راه هم گویی هزاران حرف دارند

با صورت خونی بابا چند کودک

لب تشنه ی خواهر فقط لب تر کن امروز

باید بیایم تا کجا با چند کودک؟!...

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  10:52 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

بی تو چه سخت می گذرد روز و ماه ها

بسته شده مسیر گلویم به آه ها

از نی تو در محل یهودی نشین شام

دیدی به ما اشاره ی این دل سیاه ها

با تازیانه بازوی ما آشنا شد و

اینجا شدیم آب میان نگاه ها

عباس را بگو که دگر چشم وا کند

تا بنگرد به صورت این بی پناه ها

در انتظار ضربه ی سیلی دیگرند

وقتی که می خورند زمین بی گناه ها

با دف نمک به زخم دلم بیشتر زنند

رقاصه های شام همه بین راه ها

غیر از شکاف نیست به هر سر که بنگریم

از بس که سنگ خورده روی سجده گاه ها

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  10:52 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

زینب یا زینب (س)

افسانه ی روزگارشان شب باشد

فریاد شکستـــــشان لبالب باشد

هم خیبر و هم کرب و بلا می سازد

در شام اگر حضرت زینب باشد

مهدی قهرمانی

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  10:53 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

سنگین دلان شام تو را سنگ می زنند

گاهی تو را وگاه مرا سنگ می زنند

آید صدای نالۀ زهرا به گوش من

از روی بام تا که تو را سنگ می زنند

سنگم اگر زنند ندارم غمی ولی

بر این سر بریده چرا سنگ می زنند؟

گوئی به جاهلیت خود باز گشته اند

بر عترت رسول خدا سنگ می زنند

تصویر خویش را همه انکار می کنند

کینه دلند و آینه را سنگ می زنند

چون قوم ابرهه به سوی کعبه آمدند

بر قبله گاه اهل ولا سنگ می زنند

گاهی به اشک دیدۀ ما خنده می کنند

گاهی به جان خستۀ ما سنگ می زنند

جز جلوۀ خدا چه در این چهره دیده اند

آخر چرا به وجه خدا سنگ می زنند

خون گریه کن «وفائی» که این مردم حقیر

بر کودکان دیده بلا سنگ می زنند

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  10:53 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

وقتی که از مقابل چشم ترم حسین

رفتی شده است مرگِ خود باورم حسین

با اینکه تازیانه پرم را شکسته است

اما هنوز دور و برت می پرم حسین

تو دائماً به فکر من و معجر منی

من هم به فکر غارت انگشترم حسین

قدّم اگر خمیده شده بی دلیل نیست

بر شانه بار داغ تو را میبرم حسین

با خطبه خوانی ام همه را سرخ می کنم

با سوز آتشین تب حنجرم حسین

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  10:53 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

حضرت زینب(س)-شهر شام

 

شیر زن قافلۀ اهل بیت

عالمۀ عاقلۀ اهل بیت

خیز و بیاشوب شب شهر را

پر ز علی کن نفس دهر را

خطبه بخوان شهر به پا می شود

کوفۀ افسرده حرا می شود

مظهر اعجاز خدا در دمشق

آن چه تو کردی همه عشق است عشق

شام چهل سال علی را ندید

دسته گلی از چمن او نچید

شام چهل سال اگر خفته است

بانگ تو این خواب بر آشفته است

اصغر تو غرقه به خون شد بخوان

اکبرت از اسب نگون شد بخوان

خطبه بخوان سنگ صدا می دهد

منبر و محراب ندا می دهد

یوسف دل بر سر بازار تو

مصر و دمشق اند گرفتار تو

در همه جا قبلۀ اهل دلی

شاهد اسرار چهل منزلی

جلوه کن و ماه شو و نور باش

آینۀ روشنی طور باش

بر اثر گام تو بر خاک راه

شعلۀ رحمت شکفد هر پگاه

صبر حسن داری و شور حسین

غیرت زهرا و غرور حسین

آن چه تو را هست که را داده اند

حُسنی از این دست که را داده اند؟

سرو قدا..! همچو کمان می روی!..

ماه رخا، اشک فشان می روی

ای دل مولا ز چه دل خسته ای؟

قلب حرم بودی و بشکسته ای

خون چکد از چشمۀ خورشید و ماه

این جسد کیست در این قتلگاه

همدم صبح و شب تو آه شد

عمر تو بی ماه تو کوتاه شد

ماه علی چند نفس شمع باش

روشنی خلوت این جمع باش

چند کبوتر به تو دل بسته اند

جمله به دامان تو پیوسته اند

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  10:53 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

   امان از دل زينب(س)

دارد شروع ميشود الشام شام شام

زخم ِ زبان و هلهله و مجلس حرام

سنگيني ِ نگاهِ بدِ هرزه چشم ها

زينب، لباس ِ پاره و بازار و ازدحام...

(سيد پوريا هاشمي)

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  10:54 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

سر قبرم چو بخوانند دمي روضه ي شام

سر خود با لبه ي سنگ لحد مي شكنم...

عمه جان زينب...

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  10:54 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

اي يزيدِ بي حيا از رويِ بغض و كينه ات

خيزران بر روي لبهايِ حسين من مزن

 

چوبِ خود بردار از پيشاني ِ زخمي ِ او

لطمه بر اسمايِ حُسنايِ حسين من مزن

 

كم تمسخر كن تو قرآن خواندنِ مظلوم را

طعنه بر صوتِ دل آرايِ حسين من مزن

 

از محاسن هايِ او خونِ دلِ من ميچكد

بس كن اي ظالم به سيمايِ حسين من مزن

 

چوبِ تو تفسير ِ سيلي خوردنِ زهرا كُنَد

شرم كن بر رويِ زيبايِ حسين من مزن

 

كاش مثل ِ دستِ من چشم سكينه بسته بود

پيش ِ او ضربه به لبهايِ حسين من مزن

(محمود ژوليده)

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  10:54 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها