0

اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

عجیب نیست اگر روی نیزه سر بالاست

جواب مرد به ذلت جواب سر بالاست

سری به نیزه دو لب آیه های شیرین خواند

از آن به بعد دگر قند نیشکر بالاست

چه سفره ای است که هفتاد دل نمک گیرند!؟

چقدر شور در این جمع مختصر بالاست!

مصاف عشق و ریا نابرابر این گونه است

که در مقابل هر تیغ صد سپر بالاست

به شوق آب لب خشک غرق تب کم نیست

شگفت آنکه تب آب بیشتر بالاست

در این طرف عطش عشق می کند غوغا

در آن طرف عطش سکه های زر بالاست

مپرس "هَل مِن ناصِر" که در جواب ای سرو

به جای دست فقط دسته ی تبر بالاست

به هیچ آب فروکش نمی کند عطشم

دمای داغ تو در کوره ی جگر بالاست

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:34 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

با من بگو ای سر تو از راز مگویت

بگذار من دلخوش کنم بر گفتگویت

 

آخرکجارفتی چرا اینگونه گشتی

خاکستری گشته چرا این طره مویت

 

این بوی نان هم یادگاری تنور است

تغییر کرده چند روزی رنگ و بویت

 

با سجده گاه تو چه کردند ای هلالم

با من بگو ازچه شده اینگونه رویت

 

قران مخوان ای قاری قران زینب

می ترسم از این ضربه های بر سبویت

 

بعد از وداعت نوحه ی روز و شب من

وای از لبان خشک تو وای از گلویت

 

دشمن که  می زد تازیانه دخترت را

گفتش بگو حالا بیاید!....کو عمویت؟

 

پنهان و پیدا می شوی ای ماه نیزه

با جذر و مدت می کشانی ام به سویت

 

گه در فرازی و گهی هم در فرودی

جانم به لب آمد دگر در آرزویت

 

حرفی بزن بامن بیا یک دم سخن گو

بگذار من دلخوش کنم بر گفتگویت

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:35 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام

 

مثل پیغمبری سر نیزه، وه چه دل می بری سر نیزه

باز هم از نگات می ترسند، تو خود حیدری سر نیزه

همه جا من سر تو را دیدم، گاه دوری و گاه هم نزدیک

گاه پیش علی اکبر و گاه در بر اصغری سر نیزه

چشم از روت بر نمی دارم، از سر زخم خورده ات حتی

هر چه باشد برادرم هستی، از همه برتری سر نیزه

چه نیازم به اینکه در این راه، بنشینی به روی دامانم

گرچه بالانشینی اما باز، در بر خواهری سر نیزه

بعد تو ای برادرم دیدی، کعب نی ها مرا نشان کردند

خواهرت که شبیه محتضر است، تو بگو بهتری سر نیزه؟

تا سر نیزه ماه را دیدم، یاد اشک ستاره افتادم

گفتم عباس جان کجا رفتی؟، رفتی آب آوری سر نیزه؟

اکبر و قاسم و حبیب و زهیر، چقدر دور تو ستاره پُر است

ساقی ات هم که هست، کی گفته که تو بی یاوری سر نیزه

خطبه خوانی به پای من اما، از کنارم تکان نخور باشد؟

تو که باشی دگر نمی ترسم، سایۀ این سری سر نیزه

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:35 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

گفته بودی بعد من می مانی و آزارها

 

  کوچه کوچه غربت و دشنام دربازارها   

 

گفته بودی می برندت از زمین کربلا  

 

می شوی با قاتل من همسفر تو بارها

 

خواهرم من می روم اما تو می مانی و یک

 

کاروان خسته و صحرای پر از خارها

 

بعد من هستی عجین با غصه هایم زینبم

 

ای تو غمخواردل غمدیده ی غمدارها

 

در بیابان پر از خارمغیلان می شوی

 

تو پرستار تن بیمار این تب دارها

 

خواهرم باشد برای من فراز و گه فرود

 

گاه در بین تنورم گه بروی دارها

 

****

 

رفتی و من ماندم و یک کربلا رنج و محن

 

رفتی و من ماندم و داغ وغمِ دلدارها

 

رفتی و من ماندم  وداغ تنی بی سر شده

 

داغ انگشت و عقیق و پیرهن ،دستارها

 

رفتی و من ماندم و یک مادر پژمرده گُل

 

رفتی و من ماندم و پاییز در گلزارها

 

رفتی و من ماندم و بار اسارت روی دوش

 

رفتی و من ماندم و طفلان و این عیار ها

 

رفتی و داغت به جانم آتشی افروخته

 

رفتی و من ماندم و این آتش و نیزارها

 

رفتی و با رفتنت تازه شده در جان من

 

داغ مادر داغ کوچه سیلی و مسمارها

 

رفتی و بعد از توگردیده برای دخترت

 

بهر یک گامی عصای دست او دیوارها

 

گفته بودم بعد تو هرروزمن روز غم است

 

لیک می گردم نمونه در همه غمخوارها

 

کربلا را کوفه کوفه برده ام تا شهر شام

 

کرده ام ویران تمام کاخ ها دربارها

 

سید احمد ابوترابی

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:35 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام

 

چشمم از داغ تو ای گل پر شبنم شده است

لحظه هایم همگی رنگ محرّم شده است

مرهمی نیست که بر داغ عظیمت بنهم

اشک، تنها به دل سوخته مرهم شده است

حق بده پشتم اگر خم شده از غصه حسین

قامت نیزه هم از ماتم تو خم شده است

چند روزی است که از حال لبت بی خبرم

چه شده موی تو آشفته و درهم شده است

لب و دندان و سر و صورت تو خونین است

چشم هایت چقدر چشمه ی زمزم شده است

پیش از این لهجه ی زهرائی ات اینگونه نبود

چند دندان تو ای قاری من کم شده است

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:35 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

ارباب من...

ناله های دخترت آتش به جانم زد حسین

خون زیر حنجرت آتش به جانم زد حسین

کوفه آن شهری که بوی مرتضی می داد نیست

کار این مردم به جز رقاصی و فریاد نیست

روی نِی رفتی ولی آنجا بمانی می زنند

با صدای خوش اگر قرآن بخوانی می زنند

کوفه ، مهمان را میان میهمانی می زنند

روی نیزه صورتت را سنگ باران می کنند

آه ... ، گاه با چرخاندن این نیزه بین کوچه ها

هی سر تو می خورد از هر طرف بر روی بام

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:36 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

امام حسین(ع)-در مسیر كوفه و شام

 

زلفش رها بر شانه ی لرزان باد است

بر نیزه ی تنهایی خود تکیه داده است

هر چند پیچیده است در عالم شکوهش

معراج او بر روی خاک آن قدر ساده است

آن قدر آزاد است از هر قید و بندی...

حتی به کهنه پیرهن هم تن نداده است

یک روز روی شانه ی پیغمبر... اکنون

بالای نیزه باز در اوج ایستاده است

دارد همین که سایه اش را از سر نی

باور کن این هم از سر عالم زیاد است

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:36 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

وای زینب...

من در ميان محمل و اما دلم گواست

كين آخرين مسافرتم با برادر است...

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:36 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

در مسیر کوفه و شام

 

ای سر به من نگاهی من خواهر تو هستم

کاین آن به کنج محمل در ماتمت نشستم

تا صوت دلربایت از روی نی شنیدم

دیباچه سخن را از حرمت تو بستم

تا جلوه خدا را دیدم ز روی ماهت

پیوند دیده و دل از غیر حق گسستم

ای نازنین برادر قرآن بخوان برایم

چون عاشق صدای داودی تو هستم

دیشب به یاد رویت تاصبح ناله کردم

زیرا که بود کوتاه از دامن تو دستم

گویا که بوده ای تو دیشب به نزد مادر

 کاینسان زبوی عطر آن دلشکسته مستم

"ژولیده" باردیگر برگو که گفت زینب

 ای سر به من نگاهی من خواهر تو هستم

 

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:37 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

حسین جان...

با اینکه شهید داغداری بودی

دلخسته زخمهای کاری بودی

از کنج لبت نرفت صوت قرآن

بر منبر نیزه نیز قاری بودی

 

محمد کاظمی نیا

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:37 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

شراره بردل ناموس کبریا زده اند
برای دیدن ما، شهر را صدا زده اند

خدا به خیرکند، قافله به راه افتاد
سر تو را سر نیزه در انتها زده اند

حواسها همه پرت سر تو خواهد شد!!!
که دامنی پُرِ از پاره سنگ، تا زده اند

به نیزه تکیه زدی و تمام قافله باز
گریز گریه به گودال کربلا زده اند

دوباره داد بزن... ای حرامیان به کجا؟
که شمرها به حیا باز پشت پا زده اند

محله های یهودی چقدر باریکند
دوباره فاطمه رابین کوچه هازده اند

هنوز حرمله گویا دلش خنک نشده
سپرده پای سر تو رباب را زده اند

بس است مرثیه، اینجا گریزمیخواهد
که مرد خیره ای از ما کنیز میخواهد

محسن حنیفی

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:37 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)


مُهر فراغ بر جگرم خورد بی حسین


زخم خزان به برگ و برم خورد بی حسین

 

میخواستم نسوزم ازین شعله ها ولی

آتش به روی بال و پرم خورد بی حسین

 


من که شب سیاه ندیدم تمام عمر


تیر سه شعبه بر قمرم خورد بی حسین

 


دست تو نیست ؛ نیزه مرا راه میبرد


خیلی به دست و بر کمرم خورد بی حسین  

 


پیرم ...توان تند دویدن نداشتم


فریادها بروی سرم خورد بی حسین


 

ما را ندیده بود کسی وقت بودنت


 چشم غریبه سمت حرم خورد بی حسین


 

ماییم و آستین لباسی که معجرست

دستی بدست شعله ورم خورد بی حسین

 

ما داغدیده ایم ولی ساز میزنند


خنده به اشک چشم ترم خورد بی حسین

 

سنگم که میزدند دو دستم نقاب بود


باران سنگ بر سپرم خورد بی حسین

 

بی محرمم بلند شو ای محرم حرم


من ماندم و اسیری و اشک و غم حرم

 

سید پوریا هاشمی

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:38 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام

 

سر پای نیزه ی تو برادر! شکستنی ست

 زینب سرش شکست ولی سر شکسته نیست  1

از آتش دلم دل هر سنگ آب شد

کوه از کلام دختر حیدر شکستنی ست

 آل علی چو دست تظلم برآورند 2

بنیان شام چون در خیبر شکستنی ست

باران سنگ سوی سر روی نیزه هاست

ای شام شیشه دل خواهر شکستنی ست

در کربلا مدینه به تکرار می رسید

پهلوی دختران پیمبر شکستنی ست...

*** 

-1از مجید تال

-2 از محتشم کاشانی

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:38 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

چه غارت می کند این لشکر ازتو
که هم انگشت وهم انگشتر از تو
شهادت می دهم بر روی نیزه
تو از پیغمبری پیغمبر از تو

 

مجتبی حاذق

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:38 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

ورود اهلبیت به شام

 

گشته سرتاسر چراغانی تمام شهر شام

من ندانم عید قربان است یا عید صیام

مرد و زن، پیر و جوان، در وجد و شادی و طرب

عترتی را اشک غم در چشم و خون دل به کام

اهل بیت مصطفی را جامه ی ماتم به بر

دختران شام را بر تن لباس نو تمام

هرکه را بینم گرفته قطعه ی سنگی به دست

تا که از مهمان خود با سنگ گیرد احترام

یوسف زهراست روی ناقه ی عریان سوار

جای گل ریزد به فرقش آتش از بالای بام

نیزه ی عباس خم گردیده در حال رکوع

نیزه ی فرزند زهرا مانده در حال قیام

زینب کبرا به محمل، فاطمه در دامنش

رأس عباسش به پیش رو، کنارش دو امام

یک امامش در غل و زنجیر، بسته پا و دست

یک امامش بر فراز نیزه ها دارد مقام

آتش و خاکستر و سنگ است در دست یهود

تا به یاد روز خیبر باز گیرند انتقام

بود کی باور که روزی با سر پاک حسین

دختر زهرا اسیر آید به سوی شهر شام

از فراز بام هر سنگی که می آید فرود

بر سر فرزند زهرا آوَرَد عرض سلام

گریه ی "میثم" نثار رأس عباس و حسین

شعله ی فریاد او تقدیم قلب خاص و عام

 

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:38 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها