0

اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

در سرزمین شام خزان بهار بود

ازگریه جاده ها همگی شوره زار بود

ناموس اهل بیت به صحرای بی کسی

بر ناقه ی بدون عماری سوار بود

در بین ناقه های یتیمان هاشمی

هجده عدد ستاره دنباله دار بود

آن روز نیزه دار سر حضرت حسین

تنها به فکر جایزه و کسب و کار بود

در جمع کاروان کف پاهای دختری

زخمی تکه سنگ وَ یااینکه خار بود

صف های چند بد صفت تازیانه دار

دور و بر کجاوه زینب قطار بود

گویا که بود لعل لب و مغز استخوان

آماده معانقه با چوب خیزران...

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:38 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

حضرت زینب(س)-شام

 

با كوهی از دریغ و ملامت برای شام

زینب رسیده است به دروازه های شام

ای غرق ماجرای تپش خیز كربلا

بگذار تا بگویمت از ماجرای شام

داغی عظیم در دل و قصدی عظیم تر

زینب چنین رسید به ظلمت سرای شام

آنان كه محو زیستنی كربلایی اند

عادت نمی كنند به آب و هوای شام

در اولین مقابله تشخیص می دهد

بوی هزار توطئه را در فضای شام

زینب سفیر نهضت خونبار كربلا

كوهی است در برابر فرمانروای شام

می گوید از حقیقت و می گوید از حسین

وز خائنان كوفه و ظلم و جفای شام

بگذار فاش گویمت آن خطبه بلیغ

تكرار كربلاست ولی كربلای شام

روحی چنین عظیم و كلامی چنین بلند

آزاد و پاك می رهد از تنگنای شام

امروز از پس گذر قرن ها هنوز

پیداست نقش واقعه در جای جای شام

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:39 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

شهر شام

 

باز این دل خسته را پریشان مکنید

دروازه شهر را چراغان مکنید

این سر که به نیزه قاری قرآن است

محبوب خداست سنگباران مکنید

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:39 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

امام سجاد (ع) - شام

ذکر مصیبت می‌کند: الشام الشام

تا یاد غربت می‌کند: الشام الشام

منزل به منزل درد و داغ و بی کسی را

یک جا روایت می‌کند: الشام الشام

موی سپید و چهره ای در هم شکسته

از چه حکایت می‌کند: الشام الشام

هر روز با اندوه و آه و بی شکیبی

یاد اسارت می‌کند: الشام الشام

در این دیار پُر بلا هر کس به نوعی

عرض ارادت می‌کند: الشام الشام

یک شهر چشم خیره وقت هر عبوری

ابراز غیرت می‌کند: الشام الشام

هر سنگ با پیشانی مجروح خورشید

تجدید بیعت می‌کند: الشام الشام

قرآن پرپر روی نیزه غربتت را

هر دم تلاوت می‌کند: الشام الشام

قلب تو را یک مرد رومی با نگاهش

بی صبر و طاقت می‌کند: الشام الشام

هر جا که دارد خوف از جان تو، عمه

خود را فدایت می‌کند: الشام الشام

جان می دهی وقتی به لبهایی مقدس

چوبی جسارت می‌کند: الشام الشام

کنج تنوری حنجری آتش گرفته

ذکر مصیبت می‌کند: الشام الشام

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:39 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

اسرا در شام

چراغان گشته شام از اشک طفلان

سپهری این همه اختر ندارد

نبوده ماه با خورشید در شب

به جز در شام کس باور ندارد

به همراه سری هفده سر آید

امیری این چنین لشکر ندارد

شَهی بر تختِ نیزه تکیه داده ست

که تاجی، غیرخاکستر ندارد

وَرَق ها کودکان، شیرازه زینب

که جز او قافله رهبر ندارد

میان بانوان طفلی به کنجی است

که سر از زانوی غم بر ندارد

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:39 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

حضرت زینب(س)-اسارت

فلک بر عمه سادات، جسارت کِی رَوا باشد

که هِجده محرم زینب، به روی نیزه ها باشد

آه و واویلا آه و واویلا آه واویلا آه و واویلا



بگو آیینه رویت، چرا خاکستری رنگست

پذیرایی ز مهمانان، در این مهمانسرا سنگست

آه و واویلا آه و واویلا آه واویلا آه و واویلا



دلم سوزد که لب تشنه، سرت از تن جدا کردند

عزیز جان من دیدی، تو را از من جدا کردند

آه و واویلا آه و واویلا آه واویلا آه و واویلا



مپرس از من چسان کوفی، ز ما کرده پذیرایی

چو ماه نو خمیدم من، شده زینب تماشایی

آه و واویلا آه و واویلا آه واویلا آه و واویلا

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:39 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

حضرت زینب(س)-اسارت

 

بیایید و بخوانید، کتیبه ها به دیوار

نوشته اند زینب، رسیده سَرِ بازار

بیا بهرِ تماشا، ببین یوسف زهرا

واویلا واویلا واویلا واویلا

 

ثواب دو زیارت، به زائرت رسیده

یکی پیکر بی سر، یکی سر بریده

تویی حاصل زینب، امان از دل زینب

واویلا واویلا واویلا واویلا

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:40 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

حضرت زینب(س)-اسارت

 

طالع شده از بُرج نیزه ماه زینب

شد تیره روی مَه ز دودِ آه زینب

دشمن زَنَد زخم زبان

قرآن بخوان قرآن بخوان

ای جان زینب

 

از نُوک نِی با خواهر خود گفتگو کن

چاک دلم را با نگاه خود رفو کن

با من نگویی گر سخن

با دخترت حرفی بزن

ای جان زینب

 

جان دگر دِه با کلامی دخترت را

یاری کن از بالای نیزه خواهرت را

بنگر پدر با دختران

مَه را ببین با اختران

ای جان زینب

 

دیدی عدو در این سفر با من چها کرد

دیدی تو را آخر فلک از من جدا کرد

دیشب کجا بودی کجا

از ما جدا بودی چرا

ای جان زینب

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:40 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

زینب كبری(س)-مسیر كوفه و شام

 

می روم و نمی رود از سر من هوای تو

جان شده شمع قتلگه، دل شده کربلای تو

طایر سرخ نینوا!  تا تو فتادی از نوا

گشته هر استخوان من، یک نیِ نی نوای تو

نیست اگر به تن سرت، چه می شود که خواهرت

بشنود از رگ گلو، ذکر خدا خدای تو

نافله ی دل شبم، زمزمه های یا ربم

گشت تمام و طی نشد در دولبم دعای تو

من که زپای تا سرم  بوسه گرفته فاطمه

منّت تازیانه را می کشم از برای تو

ناله ی یا حسینِ من گشته شهادتین من

کاش که قسمتم شود سر شکنم به پای تو

نیت حج به قتلگه، تلبیه ذکر یا حسین

کعبه ی من به نوک نی، صورت دلربای تو

کاش شدی جدا زتن، با لب تشنه راس من

کاش که بود بر زمین، پیکر من به جای تو

خنده ی زخم تو شده باعث گریه های من

گریه ی چشم من شده مرهم زخم های تو

جان رسولی و نبی گفته من از تو، تو ز من

خون خدایی و خدا آمده خونبهای تو

کاش که اشک میثمت یکسره سیل خون شود

هر نفسش شود به دل گریه ی بی صدای تو

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:40 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

می روم با کاروان اما سرِ تو ساربانم

می کِشَم خود را به دنبالِ تو گرچه خسته جانم

هیچکس قادر نبود از پیکرت دورم نماید

گر سرِ بر نیزه ات با من نبود ای مهربانم

خنده ی کمرنگِ لب هایِ به خون آغشته ی تو

می زند فریاد می خواهم کمی قرآن بخوانم

ماهِ تابانم ، مشو دور از کنارم تا نمیرم

ای تمامِ حاصلم با من بمان تا من بمانم

گاهی از محمِل که می بینم سَرَت را رویِ نیزه

می خورم حسرت چرا تو اینچنین و من چنانم

جانِ خواهر سروِ بالایی که زینب داشت خَم شد

از غمِ خشکیِ لب هایِ عطشناکت ، کمانم

کاش تا دورانِ (هجران) بگذرد دیگر نمانده

نَه قراری و نَه صبری و نَه طاقت نَه توانم ...

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:40 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام

 

ای نفس مطمئنه! فدای تو، زینبت

مثل دو چوب خشک به هم می‏خورد لبت

آیا هلال وقت کمالت رسیده بود؟

کردی خسوف در بر چشمان زینبت

باز از سرود کهف بخوان تا که بشنوم

بر روی نی، تلاوت قرآن هر شبت

از دل نمی‏روی و دلم می‏بری ز دست

ای عشق جانگداز! بگو چیست مذهبت؟

ای جسم پرستاره! به صحرا دگر مخواب

محمل‏نشین شده است در این کوفه، کوکبت

افتاد تا عَلَم ز کف ساقی حرم

بر دوش می‏کشم، عَلَم سرخ مکتبت

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:40 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

باورت می شد ببینی خواهرت را یک زمان

دست بسته، مو پریشان، مو کنان، مویه کنان

باورت می شد ببینی دختر خورشید را

کوچه کوچه در کنار سایه ی نامحرمان

نه لبی مانده برای تو نه جای سالمی

من که گفتم این همه بالای نی قرآن نخوان

چه عجب!طشتی برای این سرت آورده اند

ای سر منزل به منزل ای سر یحیی نشان

تا همین که چشم تو افتاده بر چشمان ما

چشم ما افتاده بر لبهای زیر خیزران

ای تمامی غرور من فدای غیرتت

لطف کن این مرد شامی را از این مجلس بران

این قدر قرآن مخوان این چوب ها نامحرمند

شب بیا ویرانه هر چه خواستی قرآن بخوان

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:41 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

مناجات با حضرت زینب (س)

غصه ات دروازه ی ساعات بود

قلب شهر شام در آفات بود

رأس اربابت به روی نیزه بود

دختری محو جمالش مات بود

روز عاشورا حسین دلواپس

لحظه های پر غم فردات بود

لحظه لحظه بر زمین خوردی چرا

چون که خاری داخل پاهات بود

تو عزیزی و عدویت شد ذلیل

بر لب تو جمله ی هیهات بود

از همه زشتی این مردم چه طور

"ما رأیت " جمله ی زیبات بود

از محرم تا صفر یا زینبا

در تمام روضه ها پیدات بود

ظلم هایی که به تو کردند از

کینه های دوره ی بابات بود

در مصاف عاشق و معشوق هم

کربلا منزلگه و میقات بود

از من بی دل مپرس ای زینبم

قسمت این کودکان خیرات بود؟

سالها یا زینبا در کربلا

ناله ات گرما ده اصوات بود

تا زمانی که حسین پیش تو بود

در زمین نه بلکه در جنات بود

در تمام راه کوفه نور دل

گریه ات سرگرمی اوقات بود

ناله هایت بهر دین مصطفی

از برای ماندن و  اثبات بود

نه فقط چشم من و امثال من

از غمت گریان همه ذرات بود

در تنور آتش کوفه سر

این حسینت آیه ی مشکات بود

کشته ی بی سر، درون قتلگاه

دید زینب منفصل اجزات بود

معجزه در کربلا بسیار بود

رأس بر نی خود یک از آیات بود

بهر حاجات دل هر عاشقی همی

چشم تو دروازه ی حاجات بود

تو نگفتی شمر دون از چه چرا

روی رأس پر ز خون پاهات بود

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:41 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

(مناجات با اباعبدالله الحسین ع)

بوسه از خال لبت ای یار چیز دیگری است

غمزه ی چشم تو ای دلدار چیز دیگری است

ای تو لیلای همه عشاق ای معشوق ما

این سر مجنون به روی دار چیز دیگری است

دل برایت خانه ی غمهاست ای جانم ولی

از غم تو گریه ی بسیار چیز دیگری است

داستان کربلا مشهور بین مردم است

قصه رأس و تنور نار، چیز دیگری است

گرچه کل این بدن رفته به زیر سم ولی

پهلوی بشکسته ی مردار چیز دیگری است

گرچه سرها روی نی ها خفته بودند ای شهید

دیده ات بر روی نی بیدار، چیز دیگری است

گرچه راه شام و کوفه پر مصیبت بود لیک

آن تن تب کرده و بیمار چیز دیگری است

بین راه کربلا تا کوفه غم بسیار لیک

سیلی و کعب و سنان در کار، چیز دیگری است

چشم ها بسیار شد گریان ز غمهایت عزیز

چشم زینب از غمت پر بار ، چیز دیگری است

بر سر و موی و تن و معجر ببین ای سر به نی

حمله های پنجه ی کفتار ، چیز دیگری است

بر دل غمدیده ی این عاشقان ای عشق من

خنده های این سگان هار، چیز دیگری است

این همه نامه ز کوفه آمده بهر شما

این تنت غرق به خون بی یار، چیز دیگری است

رأس تو ببریدن و رگهای تو خونی ز ظلم

خون دل جاری ز چشم تار چیز دیگری است

از غم زینب چرا در چشم دشمن نیست اشک

گریه ی حیوان صحرا، مار چیز دیگری است!!!

کودکی از کاروان گم شد ولی آقای من

پای این کودک به روی خار، چیز دیگری است

این همه غم یک طرف این جمله ی من یک طرف

آل زهرا برده ی بازار، چیز دیگری است

مصراع آخر ببین آتش به دل ها می کشد

نان گرفتن ها ز روی عار، چیز دیگری است

 

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:41 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

 الشّام الشّام الشّام...

چون جمله را يزيد به بزم شراب خواست

ساغر گرفت و از دل زينب كباب خواست

 

پيمانه كرد خالي و از كاسه هاي چشم

زان تشنگان بي كس و مظلوم، آب خواست

 

از كار زشت خويش ،ازان دسته هاي گل

هم دودِ آه كرد طلب هم گلاب خواست

 

ليلا كجا و مجلس نامحرمان كجا؟

مِضمار و چنگ و ناي حضور ِرباب خواست

 

فرياد از دمي كه نكرد از خدا حيا

چوب جفا ز روي غضب با شتاب خواست

 

دُردِ شراب و طشتِ زرّ و رأس شاه دين

از بس كه ناله از دل عُليا جناب خواست

 

كلثوم چاك كرد گريبانِ صبر را

پس دفع ظلم از پدرش بوتراب خواست...

 

...كاي شِحنَةُ النجف نظري سوي بي كسان

بنگر يزيد خانه ي ايمان خراب خواست

 

بينْ دخترانِ بي كس خود را برهنه سر

اين تيره دل به مجلس خود آفتاب خواست

 

آزادگان مُقيّد و مغلول بين عليل

اطفال را به گردن و بازو طناب خواست

 

"محزون"به ماست چشم اميدش به روز حشر

ما را شفيع بهر خود اندر عذاب خواست

(محزون گيلاني)

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:41 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها