0

اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

 حضرت زینب(س)- در مسیر کوفه و شام

 

 

بعد از تو گوشواره به دردم نمی خورد

 

رخت و لباس پاره به دردم نمی خورد

 

ای آفتاب بر سر زینب طلوع کن

 

این چند تا ستاره به دردم نمی خورد

 

نزدیک تر بیا که کمی درد دل کنیم

 

تنها همین نظاره به دردم نمی خورد

 

ما را پیاده کن، سرمان سنگ می خورد

 

این بودن سواره به دردم نمی خورد

 

چندین شب است منتظر صحبت توام

 

حرفی بزن، اشاره به دردم نمی خورد

 

این ها مرا به مجلس خوبی نمی برند

 

بعد از تو استخاره به دردم نمی خورد

 

این سنگ ها هنوز حسابم نمی کنند

 

با این حساب چاره به دردم نمی خورد

 

این تکه حجم، موی مرا پر نمی کند

 

پس آستین پاره به دردم نمی خورد

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:35 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

و قبل از اینکه مرا هم از این سرا ببرید

کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید

 

تمام قامت من را شکسته داغ حسین

کمک کنید مرا دست بر عصا ببرید

 

درآن غروب فدایش شدم قبول نکرد

اگر که قابلم اکنون مرا فدا ببرید

 

کمی زخون دل عمه رنگ بردارید

برای موی سفیدم کمی حنا ببرید

 

به خیمه سوختم اما دوباره می سوزم

در آفتاب اگر بستر مرا ببرید

 

کنار بستر من روضه ای بخوانید و

مرا میان همین اشک و گریه ها ببرید

 

همان که خون سرم پای نیزه اش می ریخت

مرا به دیدن خورشید نیزه ها ببرید

 

همان کسی که سرش زیر دست و پا افتاد

مرا به شکوه از آن شام پر بلا ببرید

 

مرا لباس اسیری کفن کنید و سپس

حسین حسین بگویید و کربلا ببرید

 

رحمان نوازنی

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:36 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

زبانحال حضرت زینب س با برادر

چه می خواهی ز جان من که می خوانی مرا از نی

تمام روزهای من به عشق روی تو شد طی

دمی خواهم بغل گیرم سرت را ماه عشق من

نشد امروز یا فردا بگو ای خوب من پس کی

 

ز نی لب وا کن ای جانم جوابم ده جوابم ده

ز چه باید شود رأست درون قتلگاهت پی

خدا لعنت کند او را عمر را گویم ای یارم

سرت را بر سنان کرده به عشق عیش و نوش ری

کجا باید برم این غم، از این غم آب گشتم من

درون کاخ بیدادش بنوشد پیش رأست می

مرا بر احترام خود بدادی عادت عشق من

ز مستی او صدا می زد مرا هم با کلام هی

امان از مردم شام و مرام و رسم نامردان

که کار دخترانش شد کنار دخترت لی لی

سروده جعفر ابوالفتحی

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:36 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

چشمان تو ادامه ی دریای کربلا

زینب شدی و زینت بابای کربلا

 

با خطبه هات مثل علی میشوی ولی

با گریه هات حضرت زهرای کربلا

 

ای سر بلند از تو حسین بن فاطمه

ای سر به زیر پیش تو سقای کربلا

 

دیروز اگر نبود دم آتشین تو

بیهوده بود قصه ی فردای کربلا

 

وقت قنوت نافله های شبانه ات

شد ملتمس ترینِ تو مولای کربلا

 

دشمن حریف یک نخی از معجرت نشد

در چنگ توست پهنه ی صحرای کربلا

 

بانوی آب و آینه بانوی آسمان

اصلا خودت برای دلم روضه ای بخوان :

 

هنگام پر کشیدن و وقت سفر شده

اشک نگاه آخر من بی ثمر شده

 

با یاد پاره های تنت گریه میکنم

با آه سینه ام جگرم شعله ور شده

 

این بازوی سپر شده ام را شکسته اند

حالا ببین که خواهر تو بی سپر شده

 

حتی توان سینه زدن هم نمانده است

این بازوی شکسته عجب درد سر شده

 

بعد از گذشت لحظه ی گودال رفتنت

یک سال و نیم خواهر تو خون جگر شده

 

با هر نفس که بعد غمت میزدم حسین

زخمی که داشتم به دلم تازه تر شده

 

بر حال من نسوخت دل دشمنت حسین

عمداً مرا زدند کنار تنت حسین

 

گودال بود و غربت بی انتهای من

شد خیمه گاه مروه و مقتل صفای من

 

از بسکه ازدحام در آنجا زیاد بود

جایی نبود کشته ی بی سر ؛ برای من

 

یک خنجر شکسته چرا بوسه میزند ؟

بر روی حنجر تو برادر به جای من

 

یک نیزه آمد و سخنت را برید و رفت

یک کعب نی رسید به داد صدای من

 

پیراهن تن تو پر از رد پا شده است ؟

یا اشتباه میکند این چشم های من

 

با تازیانه ها بدنم خوب آشناست

من را زدند پیش تو ای آشنای من

 

دیدند بی کسیم به ما طعنه ها زدند

مانند مادر تو مرا بی هوا زدند

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:36 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

مهمان نوازی

زبانحال امام حسین ع با حضرت زینب س

دشمن کند با کعب نی مهمان نوازی

با رأس من بر روی نی می کرد بازی

می دیدم از نی زینبا همچون سکینه

می خورد بر پهلوی تو شلاق تازی

عیبی ندارد کار ما با حیّ اعلاست

هر قدر می خواهی بزن دشمن، مُجازی

مانند حیدر کن تو بر سختی صبوری

هر قدر سیلی زد مبادا دل ببازی

گر دست تو بستند و سیلی زد به رویت

این را بدان با مادر خود همترازی

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:36 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

شهر شام

 

شام یعنی انتهای خستگی

شهر آزار خدای خستگی

شام یعنی گوشه ویرانه‌ها

مدفن شمع و گل و پروانه‌ها

شام تسکین دل شیطان بود

زینت سر نیزه‌اش قرآن بود

شام یعنی وادی دشنام ها

سنگ باران سری از بام ها

سنگ در دستان نامردان شام

بوسه می‌زد بر سر زخم امام

شام تفسیر نگاهی مضطراست

شهر داغ لاله‌های حیدر است

شام هم مانند کوفه بی‌وفاست

صفحه‌ای از دفتر کرب و بلاست

بی‌وفایی‌ مانده از این طایفه

شام دارد مردم بی‌عاطفه

شام یعنی محملی از داغ و درد

موسم پژمردن گلهای زرد

پای محمل رقص و کف آزاد شد

کوچه‌هایش هلهله‌آباد شد

شام شهر بازی چوب و لب است

نیشتر بر زخم بغض زینب است

بر دل زهرائیان آتش زدند

هرکه را می‌سوخت از آهش زدند

یک زن شامی چو دید اشک رباب

اشک او را داد با خنده جواب

در میان ازدحامی از نگاه

می‌کشید از دل عقیله آه آه

اشک شد آنجا نقاب روی او

شد پریشان قلب او چون موی او

یک نفر شرمی نکرد از معجرش

ریخت خاکستر یهودی بر سرش

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:36 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

حضرت زینب(س)- کوفه و شام

 

سبز است باغ آینه از باغبانی‌ات

گل کرد شوق عاطفه از مهربانی‌ات

از بس که خار خاطره بر پای تو نشست

چشم کسی ندید گل شادمانی‌ات

حتی در آن نماز شبی که نشسته بود

پیدا نشد تشهدی از ناتوانی‌ات

آن‏جا که روز کوفه ز رزم تو شام بود

شوق حماسه می‌چکد از خطبه‏خوانی‌ات

امّا شکست خطبه‏ی پولادی تو را

بر نیزه آیه‌های گل ناگهانی‌ات

با آن سری که در طبق آمد، شبی بگو

لبریز بوسه باد لب خیزرانی‌ات

عمر سه ساله صبر دل از لاله می‌گرفت

آتش نمی‌زنیم به داغ نهانی‌ات

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:37 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

امام حسین(ع)-کوفه و شام

 

لب های تو مگر چه قدر سنگ خورده است

قاری من چقدر صدایت عوض شده

تشریف تو به دست همه سنگ داده است

اوضاع شهر کوفه برایت عوض شده

تو آن حسین لحظه ی گودال نیستی

بالای نیزه حال و هوایت عوض شده

وقتی ز رو به رو به سرت می کنم نگاه

احساس می کنم که نمایت عوض شده

جا باز کرده حنجره ات روی نیزه ها

در روز چند مرتبه جایت عوض شده

طرز نشستن مژه هایت به روی چشم

ای نور چشم من به فدایت عوض شده

ما بعد از این سپاه تو هستیم "یا حسین"

جنگی دگر شده شهدایت عوض شده

تو باز هم پیمبر در حال خدمتی

با فرق این که شکل هدایت عوض شده

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:37 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

شهر کوفه و شام

 

دامن زلف تو در دست صبا افتاده

که دل خسته ام این گونه ز پا افتاده

گر چه سر نیزه گرفته است سرت را بر سر

پیکرت روی تن خاک رها افتاده

هی دعا می کنم از نیزه نیفتی دیگر

تا به این جا سرت از نی دو سه جا افتاده

سنگ خورده است گمانم به لب و دندانت

که چنین نای تو از شور و نوا افتاده

باز هم حرمله افتاده به جان اسرا

گوش کن ولوله بین اسرا افتاده

دخترت گم شده انگار همه می پرسند

از رقیه خبری نیست کجا افتاده

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:37 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

قرآن بخوان از روی نیزه دلبرانه

یاسین و الرحمان بخوان پیغمبرانه

قرآن بخوان تا خون سرخت پا بگیرد

هم چون درخت روشنی در هر کرانه

باید بلرزانی وجود کوفیان را

قرآن بخوان با آن شکوه حیدرانه

خورشید زینب شام را هم زیر و رو کن

قرآن بخوان با لهجه ای روشنگرانه

کوثر بخوان تا رود رود این جا ببارم

در حسرت پلک کبودت خواهرانه

قرآن بخوان شاید که این چشمان هرزه

خیره نگردد سوی ما خیره سرانه

اما چه تکریمی شد از لب های قاری

تشت طلا و بوسه های خیزرانه

گل داده از اعجاز لب های تو امشب

این چوب خشک اما چرا نیلوفرانه

در حسرت لب های خشکت آب می‌شد

ریحانه ات با التماسی دخترانه

آن شب که می‌بوسید چشمت را سه ساله

خم شد ز داغت نیزه هم ناباورانه

از داغ تو قلب تنور آتش گرفته

تا صبح با غمناله هایی مادرانه

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:37 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

دوباره روضه ی تلخ اسارت زینب

مرور متنِ كتاب شرافت زینب

وجود معجری از نور؛ پرده درپرده

 دلیل محكم حكم قداست زینب

مسیر دین خدا را نشان مان داده

چراغ روشنِ برج هدایت زینب

رموز جمله ی «من را دعا نما خواهر»

نهفته در ثمراتِ عبادت زینب

نماز سینه زنان رو به كعبه ی گودال

غروب روز دهم با امامت زینب

برای قتل حسینش دیه به او دادند

كلوخ ها شده سهمِ غرامت زینب

سكوت محض جَرَس های لشگر دشمن

نشانِ معجزه ای از رسالت زینب

به پیشِ كعب نی و سنگ؛ راست قامت بود

رقیه درس گرفت از صلابت زینب

لغات خطبه ی زینب، لغات قرآن بود

 ملائكه همه ماتِ بلاغت زینب

نهیب حیدری اش كاخ ظلم را لرزاند

یزید شوكه شده از شهامت زینب

صدای قاری قرآن به روی نی نگذاشت

نگاه ها برود سمتِ ساحت زینب

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:37 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

حضرت زینب(س)-اسارت

 

شکسته بال و پری شوق آسمان دارد

درون سینه خود زخم بیکران دارد

همان که قامت صبر از صبوریش خم بود

در اوج قله ماتم شکوه پرچم بود

همان که آینه ی روشن حقایق بود

همان که هم دم هفتاد و دو  شقایق بود

همان  که از غم هجران شکسته قامت او

هزار خاطره مانده است از اسارت او

هزار خاطره از شهر و کوچه و از شام

هزار خاطره از سنگ و بام و از دشنام

هزار خاطره از یاس های سرخ و کبود

 هزار خاطره از کودکی که گم شده بود

به چشم خیس من امشب نگاه کن بانو

 تمام حس مرا پر ز آه کن بانو

چه قدر بغض نشسته به روی حنجرتان!

 بلا به دور مگر که چه آمده سرتان!؟

شبیه آینه های شکسته می مانید

چه قدر آیه اَمّن یُجیب می خوانید!

من از هجوم عطش بر لبت خبر دارم

من از گرسنگی هر شبت خبر دارم

نه سایه ای ز ترحم، نه آب آوردند 

برای تشنگیت آفتاب آوردند

تو ای سپیده ی صبح قیام عاشورا

پیام آور سرخ پیام عاشورا

بخوان سرود پریدن بخوان پَری باقیست

هنوز بین شماها کبوتری باقیست

هنوز در پس این نای زخم خورده ی تان

صدای غرشِ الله اکبری باقیست

اگر چه روح علمدار پر کشید اما

میان دشت علمدارِ دیگری باقیست

و بین معرکه با صبر خود نشان دادید

هنوز مرد نبردید تا سری باقیست

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:38 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

امام حسین(ع)-حضرت زینب(س)-شام

 

طشت طلا و چوب و لب و آیه و شراب

خاکستر و غبار ره و خون و آفتاب

در حیرتم که از چه نرفتی زمین فرو

ای وای من چگونه نشد آسمان خراب

در پای طشت، دختر زهرا نریز اشک

هرگز کسی نریخته در بزم می گلاب

لب‌ها، ترک‌ ترک ز عطش، روی هر لبی

انگار نقطه نقطه نوشته است، آب ‌آب

آوای وحی و حنجر خشک و لب کبود

دیگر به او کنند، چرا خارجی خطاب؟

با آن گلوی غرقه به خون، طشت گریه کرد

بر آن لب و دهن، جگرِ چوب شد کباب

بر چرخ رفت شیون هشتاد و چار زن

انگار بود دیده ی آن سنگ دل به خواب

ای آسمان سؤال من این است، دیوها

بازوی حور را، ز چه بستند در طناب؟

با لطف بی حساب پیمبر، به امّتش

و الله شد به عترت او ظلم بی‌حساب

«میثم»! یزید چوب زند بر لب حسین

این صحنه را چگونه تماشا کند رباب؟

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:38 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

چوب حراج زد به عقیق لب شما

یك ضربه و دو ضربه وباقی ضربه ها....

هرچه گذشت،هیچ كسی مشتری نشد!

بی قیمت است،گوهر گنجینه ی خدا

گوهرشناس واقعی قصر زینب است

تخمین زده است ارزش در كبود را

با دیدن جلال وشكوهت سفیر روم

انگشت بر دهان تعجب گرفته تا....

مانده سر دو راهی فریاد یا سكوت!

آیا قدم جلو بگذارد؟ و اینكه یا؟

افتاد یاد خواب شب قبل كه نبی

فرمود بود: اهل بهشتی كنار ما

دل رابه آبهای خروشان عشق زد

سر رابغل گرفت، و شد راز بر ملا

پیغمبرو مسیح برایش گریستند

وقتی سفیر خنده كنان شد سرش جدا

از پله های قصر سرش غلت خورد وگفت:

در راه دوست جان چقدر هست بی بها!

پایین پای حضرت زهرا رسید وبعد

با خون خود نوشت كه الوعد الوفا

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:38 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

اشعار کوفه و شام

 

ای نیزه دار؛ آینه بر نیزه می بری؟

خواهی چگونه از وسط شهر بگذری

از کوچه های خلوت آن جا عبور کن

خوب است اندکی به ابالفضل بنگری

کمتر بخند قاری قرآن دلش شکست

بر آیه ها قسم که تو بی دین و کافری

دیگر بس است نیزه خود را زمین مکوب

تو از یهودیان محل سنگ دل تری

دیدی حسین فاطمه خیر کثیر داشت

الان تو صاحب دو سه تا کیسه زری

با رقص نیزه پدرم قصد کرده ای

در پیش چشم عمه لجم را در آوری؟

داری گل سری که عمویم خریده است

بی آبرو برای که سوغات می بری؟

حس می کنم به دختر خود قول داده ای

از کربلا براش دو خلخال می بری

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:38 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها