0

اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

    يا عقيلة العرب

آورده ام در شهرتان خاكسترم را

آيات باقيمانده ي بال و پرم را

 

آورده ام اي كوچه هاي نا مسلمان

مؤمن ترين فرياد هاي حنجرم را

 

ديشب مراعات حسينم را نكرديد

در كوفه وا كرديد پاي مادرم را

 

من آيه هايي در حجاب نور هستم

خالي كنيد اي چشم ها دور و برم را

 

نذر سر اين كعبه ي بالاي نيزه

در شهرتان خيرات كردم زيورم را

 

من يك نفر در دو تنم،اما دو روز است

از دست دادم نيمه اي از پيكرم را

 

يك نيمه ام را روي دست نيزه برديد

در محمل بي پرده نيم ديگرم را

 

اما به توحيد نگاهم روي نيزه

زيباتر از هر روز ديدم دلبرم را

(علي اكبر لطيفيان)

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:29 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

روشنگر است ناله پشت شرارها

چون آفتاب در همه روزگارها

روشن تراست ازهمه ی روزها شبش

شب دیدنی ست جلوه شب زنده دارها

خاک رهش بلند که شد"تربت" ش کنید

فرقی نمی کنند تراب نگارها

این است معجزش که دمی معجزه نکرد

ازهیچ خلق سرنزد اینگونه کارها

این شانه را به هیچ نبی ای نداده اند

که بارها بلند شود زیربارها

یک ذره ازتلالو خورشید کم نشد

ذره کجا و جلوه پروردگارها

این دشت بااراده زینب اداره شد

دردست جبر اوست همه اختیارها

زینب سواره است اگرچه پیاده است

اینها پیاده اند، همین ها،سوارها

واکرده است فکرکنم بال خویش را

بیهوده نیست اینهمه گرد و غبارها

آهش تمام لشگریان رامچاله کرد

از او گرفته اند نسب ذوالفقارها

زینب چنان نهیب زد و نورماه را

برداشتند از سر معجر ندارها

گیسو اگر شتاب کند گیر می کند

یعنی به نفع نیست همیشه فرارها

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:29 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

آتش چقدر رنگ پریده ست در تنور

امشب مگر سپیده دمیده ست در تنور

این ردّ پای قافله ی داغ لاله هاست؟

یا خون آفتاب چکیده ست در تنور؟

این گل خروش کیست که یک ریز و بی امان

شیپور رستخیز دمیده ست در تنور؟

چون جسم پاره پاره ی در خون تپیده اش

فریاد او بریده بریده ست در تنور

از دودمان فتنه ی خاکستری، خسی

خورشید را به شعله کشیده ست در تنور

جز آسمان ابری این شام کوفه سوز

خورشید سر بریده که دیده ست در تنور

دنبال طفل گمشده انگار بار ها

با آن سر بریده دویده ست در تنور

امشب چو گل شکفته ای از هم، مگر گلی

گلبوسه از لبان تو چیده ست در تنور؟

در بوسه های خواهر تو جان نهفته است

جانی که بر لب تو رسیده ست در تنور

آن شب که ماهتاب تو را می گریست زار

دیدم که رنگ شعله پریده ست در تنور

 

شاعر: محمد علی مجاهدی

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:29 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

  يا زينب كبري (س)

ديده بگشا و ببين زينبت آمد مادر

زينب خسته و جان بر لبت آمد مادر

 

از سفر قافله‌ي نور دو عينت برگشت

زينبت با خبرِ داغ حسينت برگشت

 

ياد داري كه از اين شهر كه خواهر مي‌رفت

تك و تنها كه نه ، با چند برادر مي‌رفت

 

ياد داري كه عزيز تو چه احساسي داشت

وقت رفتن به برش قاسم و عباسي داشت

 

ياد داري كه چگونه من از اينجا رفتم؟

با حسين و عليِ‌اكبر ِ ليلا رفتم

 

بين اين قافله مادر ، علي ِاصغر بود

شش برادر به خدا دور و بر خواهر بود

*

ولي اكنون چه ز گلزار مدينه مانده؟

چند تا بانوي دلخون و حزينه مانده

مردها هيچ ، ز زنها هم اگر مي‌پرسي

فقط اين زينب و ليلا و سكينه مانده

*

نوه‌ات گوشه‌ي ويرانه‌ي غربت جا ماند

سر ِخاك پسرت نيز عروست جا ماند

 

باوفا ماند كه در كرب و بلا گريه كند

يك دل سير براي شهدا گريه كند

*

ولي اكنون منم و شرح فراق و دردم

ديگر از جان و جهان بعد حسين دلسردم

آه...مادر چه قدَر حرف برايت دارم

بنِگر با چه قَدَر خاطره بر مي‌گردم

جاي سوغات سفر ، موي سفيد و دلِ خون...

...با تن نيلي و اين قدّ كمان آوردم

*

ساقه‌ي اين گل ياس تو زماني خم شد

كه ز سر سايه‌ي آن سرو ِ روانم كم شد

 

كربلا بود و تنش بي‌سر و عريان افتاد

جاي تشييع ، به زير سمِ اسبان افتاد

*

باد مي‌آمد و مي‌خورد به گلبرگ تنش

پخش مي‌شد همه سمتي قطعات بدنش

پنجه‌ي گرگ چنان زخم به رويش انداخت

كه نديدم اثر از يوسف و از پيرهنش

سه شب و روز رها بود به خاك صحرا

غسلش از خون گلو ريگِ بيابان كفنش

خواستم تا بنِشينم به برش در گودال

اشك ريزم به گل تشنه و پرپر شدنش

خواستم تا بنِشينم به برش ، بوسه دهم

به رگِ حنجر خونين و به اعضاي تنش

*

ولي افسوس كه گودال پر از غوغا شد

بين كعب ني و سيلي سر ِمن دعوا شد

 

روي نيزه سر ِ محبوب خدا را بردند

كو به كو پشت سرش ما اسرا را بردند

 

سر ِ او را كه ز تن برده و دورش كردند

ميهمان شب جانسوز تنورش كردند

 

چه بگويم كه سرِ يار كجا جاي گرفت

عوض دامن من طشت طلا جاي گرفت

 

چه قَدَر سنگ به پيشاني و لبهايش خورد

چه قَدَر چوب به دندان سَنايايش خورد

 

روي ني وقت تلاوت كه لبش وا مي‌شد

نوك سرنيزه هم از حنجره پيدا مي‌شد

 

كاش مي‌شد كه نشان داد كبودي‌‌ها را

تا كه معلوم كنم ظلم يهودي‌ها را

 

كوچه‌هاشان پُرِ سنگ و پُرِ خاكستر بود

كارشان مسخره‌ي كودك بي‌معجر بود

 

خوب كه جانب ما سنگ پراني كردند

تازه گرد آمده و چشم چراني كردند

*

كوفه گرچه صدقه لقمه‌ي نان مي‌دادند

در عوض شام ز طعنه دِقِمان مي‌دادند

خارجي‌زاده صدا كرده و مارا مردُم

كوچه كوچه همه با دست نشان مي‌دادند

غارتيها به اهالي ِ لب بام رسيد

گوئيا جايزه بر سنگ‌زنان مي‌دادند

تا بيُفتند رئوس شهدا مخصوصاً

نيزه‌ها را همگي تُند تكان مي‌دادند

*

پسرت را اگر از تيغ و سنانها كُشتند

آخ مادر ، كه مرا زخم زبانها كُشتند

(علي صالحي)

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:29 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

وقتی رسید قافله در مجلس یزید

بالا گرفت قائله در مجلس یزید

اشک سر بریده در آمد که پاگذاشت

زینب میان سلسله در مجلس یزید

زینب رسید و دورو برش جمع خسته ای

با پای پر ز آبله در مجلس یزید

داغ رباب تازه شد آن لحضه ای که دید

بالا نشسته حرمله در مجلس یزید

با کینه ای به قدمت تاریخ ، کفر داشت

با دین سر مقابله در مجلس یزید

دفها بروی دست و کل میکشید مست

مطرب میان هلهله در مجلس یزید

بزم شراب بود و چه کردند پای تشت

رقاصه ها پِیِ صِله در مجلس یزید

ای وای ، بین جام شراب و سر امام

چندان نبود فاصله در مجلس یزید

چوب حراج بر لب و دندان که خورد ، سر

شد با خدا معامله در مجلس یزید

بالا که رفت چوب ، سه ساله بلند شد

صبرش نداشت حوصله در مجلس یزید

میخواست معجر از سر خود وا کند مگر

برهم خورد معادله در مجلس یزید

چشمش به عمه خورد و وقار و صبوریش

لب بست دیگر از گله در مجلس یزید

نفرین نکرد و زخم دلش بی نصیب ماند

از مرهم مباهله در مجلس یزید

شد اشک چشم ، بغض و بدل کرد اینچنین

آتش فشان به زلزله در مجلس یزید

صحبت که از خرید و فروش کنیز شد

افتاد باز ولوله در مجلس یزید

خون خورد زینب و جگرش پاره پاره شد

از دست إبن آکله در مجلس یزید

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:29 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

سیاه و سفید

آمده سرشکسته محنت

آمده اشک ریز بت شکنت

السلام ای مرمل بدماء

چه خبر از هزار زخم تنت

از دو تا لاله های من چه خبر

چه خبر از سپاه بی کفنت

حال شش ماهه حرم خوب است ؟

چه خبر از دو حیدر حسنت ؟

خیز و بنگر به حال و اوضاع

اولین کاروان سینه زنت

علم ما شکسته گهواره

پرچم ماست کهنه پیرهنت

جمع ما روضه خوان نمی خواهد

نوحه ماست نام دل شکنت

تن هشتاد و چند عزادارت

وضع بهتر ندارد از بدنت

خیز و بنگر به موسفیدانت

بر سپاه کبود و گریانت

یاس بودم که پرپرت شده ام

قد کمانی حنجرت شده ام

قتلگاهت عجب حرایی شد

وحی آمد پیمبرت شده ام

اقراء اقراء رسید و حس کردم

آخرین تیر لشکرت شده ام

پیکر و موی من سیاه و سفید

چه قدر شکل مادرت شده ام

یار بی سر ،سرت سلامت باد

من عزادار دخترت شده ام

چشم هایم نشد شبی بسته

بس که دلواپس سرت شده ام

بانی اشک خون صبح و شب

طالب خون حنجرت شده ام

در میان محله های یهود

حیدر جنگ خیبرت شده ام

آب رفتم کمان شدم اما

پس گرفتم سرت ز خو لی ها

آسمان سر به زیر شد ای وای

خواهر تو اسیر شد ای وای

قسمت پاره های پیکر تو

تکه های حصیر شد ای وای

نگران رباب هستم من

در چهل شب چه پیر شد ای وای

رفت عباس و هر کس و ناکس

سر طفل تو شیر شد ای وای

شکم خالی سه ساله تو

لگدی خورد و سیر شد ای وای

حوریت در خرابه ملعبه ی

عقده ها از غدیر شد ای وای

سهم طفلان وحی خیرات و

لقمه های پنیر شد ای وای

اشک هامان بساط تفریح

مردمانی حقیر شد ای وای

رفتی و شعله گشت یاور من

معجرم را ببین برادر من

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:29 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

زمان به طرز عجیبی برای ما طی شد

که دور طشت طلا کاسه ها پر از می شد

عجب حراجی ارزان و مفت بازاریست

که قیمت سر تو گندم و جوی ری شد

امیر لشکر دشمن مرا چو بی کس دید

جواب ناله ی من تازیانه ی وی شد

تمام آل امیه مقابلم بودند

و ضربه های عدو باز هم پیاپی شد

تمام حیرتم از پاسخ سوالم بود

چگونه یک سری از پهلو بر سر نی شد؟

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:30 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

لااقل عمامه تاج سرم را پس بده

مشک پاره پاره آب آورم را پس بده

گوشواره و النگوها و گردن بند من

هرچی میخواهی بگیرومعجرم راپس بده

علیرضا خاکساری

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:30 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

در کوفه ماجرای ستم ناتمام بود

پایان این حکایت غم شهر شام بود

جشن و است بزم در همه کوجه های شهر

قصر یزید مرکز این انتقام بود

از بدر کینه در دل خود پروریده اند

 

آری یزید در پی این انتقام بود

 

سر گرم پایکوبی و رقصند شامیان

 

بزم و سرور و شور به هر کوی و بام بود

 

اوج ستم عبور حرم همچو بردگان

 

با دست های بسته زبازار شام بود

 

خون می چکد از تن سجاد روی خاک

 

زنجیر ها که بر بدن آن امام بود

 

زخم سنان و زخم زبان بود بی شمار

 

از من مپرس بر دل زینب کدام بود

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:30 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

تا میدهم به ساحت قدسیتان درود

 

از کوهسار نیزه روان میکنی دو رود

 

با این هزار و نهصد و پنجاه آیه.درد

 

من می شوم پیمبرت ای مصحف کبود

 

من را نگاه میکنی از روی نی چه دیر

 

می بندی از نگاه من آن چشم را چه زود

 

 موی رهای خویش چرا جمع کرده ای؟

 

خاکستر است روی لبت یا غبار دود

 

دیشب به خانه ی چه کسی روضه رفته ای؟

 

این بوی نان ز روضه ی ماهانه ی که بود؟

 

سر های قدسیان همه بر طاق عرش خورد

 

وقتی قیام نیزه تان رفت در سجود

 

حک شد به چوب محمل من مهر داغ تو

 

سربسته ماند نامه در این بزم پُر شهود

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:30 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

مبهوتم از نظاره تشت طلای تو

اینجا چرا کشیده شده ماجرای تو

تا این که جای بهتر از اینجا مکان کنی

دامن گرفته اند یتیمان برای تو

اندازه ی تقرب این چوب هم نبود ؟

لبهای خشک دخترک با وفای تو

تفسیر آیه های نخستین مریمم

از کاف و ها گذشته ، رسیده یه “یای” تو

تو سعی میکنی که لبت خوب خوب ادا کند

حق حروف حلقی خود را ، به جای تو ....

....من سعی میکنم وسط جمعیت به من

با لهجه ی خودت برسد آیه های تو

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:30 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

عجب شهريست اينجا ، پر هياهو

هزاران ناسزا آيد ز هر كو

 

مگر اين كاروان صاحب ندارد؟

كه مي آيد شرار سنگ بر او؟

 

خدايا جان من بستان كه تا من

نبينم زينب كبري بدين رو

 

تمام شهر آذين بسته ي خون

هزاران چشم مي تازد ز هر كو

 

كسي معجر بيارد بهر زينب

كه چشمان ابالفضل است اين سو

جعفر خونویی

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:30 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

یا زینب کبری (س)

در شهر کوفه اندکی بوی خدا نیست

بر پشت بام هایش به جز سنگ جفا نیست

اهداف سنگ هایی که می آید تو هستی

حتی یکی از سنگ ها هم در خطا نیست

رفتم که بردارم سرت را تا که افتاد

دیدم سرت گم گشته و در زیر پا نیست

من را ببخش وقتی رقیه بر زمین خورد

من دیر فهمیدم یکی از بچه ها نیست

اینجا جواب قاریان با چوب میدند

بس کن نخوان وقتی حیا نیست

چیزی به جز این دست ها بر سر ندارم

چادر کجا !؟ ، معجر کجا !؟ ، نیست

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:31 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

ورود اسرا به شام


اولین روز از مه صفر و

سر ارباب ما به شام آمد

عید دشمن، بنی امیه پست

سر عباس هم، تمام آمد



بی صفت مردم حرامی و پست

کرده اند شهر را پر از زیور

هر طرف رقص و هلهله، آواز

می نمایند، مرد و زن، زینت



کاروانی پر از عفاف و حیا

آمده بر در ورودی شهر

سر ارباب در کنار حرم

موجب حیرت و تعجب دهر



بین هر محملی، سری آمد

زینت آرای محمل خواهر

سر نورانی حسین است و

این چنین گشته، حامی و یاور



وای من از یزید و آن مجلس

چوب می زد لبان عطشان را

زینبو آن نگاه دخترکان

چاک زد یکباره گریبان را



وای از آن طشت و وجه نورانی

آه از آن سر ،که گرم قرآن است

اندکی آهسته تر بزن نامرد

خاطر فاطمه پریشان است


زینب و ناله های محزونش

ای حبیب دل رسول خدا

ای برادر، عزیز مادر من

پاره قلب حضرت زهرا


شاعر:محمدمهدی عبدالهی

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:31 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

وای چه ها کشیده ای بی بی جان

از نیزه به ما رسیده ای بی بی جان

 یک مرد غریبه گوشوارم را برد

بابای مرا ندیده ای بی بی جان

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:31 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها