0

اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

چقدر سرخ و سپید و نجیب می‌خندد

چقدر سرخ و... ولیکن عجیب می‌خندد

 

زمان گریه دو چشمش دو ابر بارانی

زمان خنده به شکلی غریب می‌خندد

 

زمان گریه، اناری است دانه دانه زلال

زمان خنده، درختی که سیب می‌خندد

 

شمال تا به جنوب، از حدود غرب به شرق

دهان گشوده شبیه صلیب می‌خندد

 

همین که گریه‌ی خود را به خنده می‌افتد

دهان آیه‌ی امّن‌یجیب می‌خندد

 

به روی پیکر خود، چون سری‌ است سر در خود

به روی نیزه چه‌سان دل‌فریب می‌خندد

 

به روی خاک چه ردّ‌الطریق مجنون است

به روی نیزه چه «شیب الخضیب» می‌خندد

 

چو عاشقی که دهان تا چگونه از خنده است

چو عاشقی که به روی حبیب می‌خندد

 

رسیده است به محبوب خود ولی انگار

هنوز هم به زبانی غریب می‌خندد

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

ما که از یاد نبردیم همان گاهی که

میکشیدیم نفس در غم جانکاهی که

 

آتش انداخته به جان دل بیچاره ما

ما به همراه سرت آن سر چون ماهی که

 

سفر شام نگاهش به من زینب بود

مردم از درد چنان آه کشم آهی که

 

داغ هفتاد و دو گل در نظرم زنده شود

دل من سوخته صد بار از آن گاهی که :

 

رفتی و چشم من غمزده دنبال تو بود

رفتی و پای نهادیم بر آن راهی که....

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

 

بیا و درد دلم را دوباره درمان کن

مسیر سخت مرا با نگاه آسان کن

صدای زخمی خود را به گوش من برسان

مرا ز نیزه به یک یا اُخیه مهمان کن

دلم گرفته برادر، برای خواهر خویش

بیا و باز تلاوت کلام قرآن کن

اگر چه سنگ زنندت بیا و دشمن را

ز معجزات نفس های خود پشیمان کن

هلال یک شبۀ من، که گفته رویت را

به پشت ابرِ کبودی چنین تو پنهان کن

به اشک چشم یتیمان کسی نظر نکند

گهی نگاه ز نیزه به اشک طفلان کن

تمام دور و برم پُر شده ز نامحرم

نگاه تُند بر این اهل نامسلمان کن

حدیث غُربت ما را همیشه می خواند

حسین من به «وفائی» نگاه احسان کن

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

بهار تب زده قربانی خزان شده است

زمین بهانه ی نفرین آسمان شده است

سر مفسر قرآن به رحل نیزه نشست

و خاک غم به سر خیل قاریان شده است

بگو ز سنگ زنان، نی نشین مراقب باش

حسین! طاق دو ابروی تو نشان شده است

شبی درون تنور و دمی به روی درخت

گهی به صندوق دشمن سرت نهان شده است

دوباره یوسف تشنه تو معجزه کردی؟

برای سنگ زدن پیرزن جوان شده است!

درون طشت که رفتی نترس عزیز دلم

سفارش لب خشکت به خیزران شده است

بس است با لب زخمی دگر نخوان قرآن

ببین چه ولوله ای بین کاروان شده است

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:23 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

فتواي زينب(س)
اهل عالم بشنويد اين مطلبم/بي خودازخود گشته درتاب وتبم
مجتبايي(ع) من مسلمان گشته ام / حقّ پرستم مدّعايم يا ربم
رهرو راه محمد(ص) هستم و / حيدريم(ع) شيعه ي اين مكتبم
لطف زهرا(س) شامل حالم شده / نوكري آل احمد(ص) منصبم
مِي پياپي تا گلو نوشيده ام / آن چنان كه مي چكد مِي از لبم
مِي كه مي گويم مِي ثارالَّهيست / آري آري از حسين(ع) لبالبم
جنّت من هيات و شكرخدا/با حسين(ع)طي مي شودروزو شبم
به وفاي قمر هاشميان / فاش مي گويم حسيني(ع) مذهبم
سر براي غم بي سر شكنم / پيرو فتواي بي بي زينبم(س)
«3 شنبه ، 30 خرداد 91 ، 28 رجب 1432»

 

حمید رضا گلرخی

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:23 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

      بُنَيَّ ، بُنَيَّ ، بُنَيَّ...

چه شبی می‌گذر در دلِ پنهانِ تنور

سر ِ خورشید شده گرمی ِ دُکانِ تنور

 

این چه نوری ست تنور از نفسش روشن شد؟!

این چه داغی ست که آتش زده بر جانِ تنور؟!

 

دیشبی را شهِ دین در حرمش مهمان بود

امشب ای وای سر او شده مهمانِ تنور

 

با سرش صاحب این خانه به نانی برسد

کیسه‌ها دوخته و سکه شده نانِ تنور

 

سر ِ شب روشن اگر بوده تنورش، حتماً

نیمه شب رفته سرش در دلِ سوزانِ تنور

 

چه بلایی سر ِ نیزه به سرش آوردند؟!

که پناه از همه آورده به دامانِ تنور

 

شأنِ «برداً و سلاما» ست نزولِ سر او

که فرود آمده از نِی به گلستانِ تنور

 

نیست مفهوم،‌ شده حبس، به خود می‌پیچد

ناله يِ بی‌ رمق ِ قاریِ قرآنِ تنور

 

تا قیامت وسطِ شعله بسوزد کم ِ اوست

بیش از این‌هاست در این فاجعه تاوانِ تنور

(محمد رسولي)

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:23 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

 

گاهی دلم برای حرم شور می زند

دست خودم که نیست دلم شور می زند

در این سکوت تشنۀ شب های کاروان

دریایی از تلاطم غم شور می زند

شیرین زبان قافله خاموش و ساکت است

انگار قلب دخترکم شور می زند

یک کاروان اسیر به دنبال رأس تو

با پای خار رفته قدم شور می زند

قرآن بخوان که خواهرت از حال رفته است

قرآن بخوان که نون و قلم شور می زند

تو ایستاده ای به بلندای نیزه ها...

خواهر دلش برای تو هم  شور می زند

شیرین به من نگاه نکن این قدر که من

انگار چشم های ترم شور می زند

باز این چه شورشی ست که در قلب خواهر است

بر چوبۀ کجاوه سرم شور می زند

مداحِ پیرِ روضۀ ما سینه می زند

بیرق عزا گرفته علم شور می زند

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:23 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

زبانحال حضرت زینب (س) با برادر

حرم را در به در کردی و رفتی

مرا بی بال و پر کردی و رفتی

خودت گفتی نکن گریه برادر

چرا پس دیده تر کردی و رفتی

 

حرم با داغ تو بی بال و پر شد

برادر ناله هایم بی اثر شد

خدا را شکر کردم که رفتی

ندیدی قسمتم درد کمر شد

 

چه ظلمی می کند چنگال قاتل

شده انگشتر تو مال قاتل

عبا از پیکر تو می ربودند

همین شد روزی امسال قاتل

 

هوابس ناجوانمردانه بد شد

ببین راه من بی چاره سد شد

همینک دخترت را می زنند و

همینک قسمت من هم لگد شد

 

برادر جان ، به رویم داد می زد

به پیش نیزه ات فریاد می زد

بسی مهمان نوازی کرد با من

مرا با سیلی خود باد می زد

 

صفای نیزه مدیون تو باشد

به روی گونه ام خون تو باشد

نه تنها زینب غمدیده مجنون

تمام خلق مجنون تو باشد

 

صفای نیزه ها را کم نکردی

به پیش دشمنان سر خم نکردی

کنار دزد انگشتر برادر

چرا انگشت خود را جم نکردی

سروده جعفر ابوالفتحی

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:23 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

با تو تمام حادثه تقدیر می شود

بی تو فضای روضه چه دلگیر می شود

 

 زنگارِ قلب خسته ی آلوده ای چو من

با اشک های ناب تو تطهیر می شود

 

 آتش به جان گریه کُنان شعله می کشد

وقتی حدیث محمل و زنجیر می شود

 

در اوج رنج های اسارت به هر زمان

ذکر مدامتان، همه تکبیر می شود

 

 در شام و کوفه، خطبه ی جانسوز تو عجیب!

بر قلب دشمنان تو شمشیر می شود

 

امروز رمز زندگی شیعه بی دریغ

با آن توجّهات تو تعبیر می شود

 

 عباس، مشک، دست، عَلَم، کربلا، حسین

با صبر بی نظیر تو تصویر می شود

 

هر وقت لب به وصف تو بگشود این حقیر

در حیرتم چه زود زمان دیر می شود

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:23 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

شب بود و من به مطبخ آن خانه آمدم
مطبخ نه،سوى راز نهانخانه آمدم
ديدم كه نور مى‏زند از دخمه‏اى برون
دل خسته‏ام كشاند به دنبال رد خون
خون در ميان نور چه مى‏كرد؟يا على
خورشيد در تنور چه مى‏كرد؟يا على‏«ع‏» (1)
تا جهان باشد و بوده است،كه داده است نشان
ميزبان خفته به كاخ اندر و مهمان به تنور
سر بى تن كه شنيده است‏به لب سوره كهف؟
يا كه ديده است‏به مشكات تنور آيت نور (2)

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

تو آفتاب منی با چنین جمال حسین

مرا ببخش که خواندم تو را هلال، حسین

گرفته روی تو را گر چه خون و خاکستر

تو آفتاب وجودی و بی زوال، حسین

سرت به نیزه و قرآن به لب، جلالی نیست

به جز جلال خدا فوق این جلال، حسین

ز شور نغمۀ قرآنت ای عزیز دلم

ز حال رفتم و باز آمدم به حال، حسین

به راه عشق تو ای تشنه کام، زینب را

سرِ شکسته بود بهترین مدال، حسین

سر شکستۀ من با سر بریدۀ تو

ز پاره پارۀ دل دارد اتصال، حسین

قسم به پیکر پامال تو که نگذارم

کنند خون شریف تو پایمال، حسین

یزید اگر به اسارت کشانده اهلت را

کشم حکومت او را به ابتذال، حسین

کنم حرام بر او شهد زندگانی را

که او حرامِ خدا را کند حلال، حسین

ز کودکان ز پا اوفتاده گیرم دست

اگر که سیلیِ دشمن دهد مجال حسین

به هر یکی ز صغیران به گریه می نگرم

تو را ز من طلبد با زبان حال، حسین

زبان حال "مؤید"، غلام تو، این است

من و جدایی از تو بُود محال، حسین

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

شکسته میگذرم از کنار نام شما

شکسته اند مگر حرمت امام شما ؟

 

هنوز از غمتان بی قرار میسوزم

از آتشی که گرفتست در خیام شما

 

همین که عطر حضورت گذشت از سر دشت

به پا شدند درختان به احترام شما

 

سلام حضرت بانو چقدر پیر شده ای !

نداده اند مگر پاسخ سلام شما

 

چقدر کودکتان تشنه و شما بی تاب

مرا ببخش مگر هاجر است نام شما ؟

 

چه دیده اید مگر پشت خیمه ها بانو ؟

که تلخ شد همه ی آبها به کام شما

 

غزل نخواست به اتمام ماحرا برسد

به احترام غزل های نا تمام شما

 

علیرضا قزوه

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

ای کربلاییـان به سوی شام، رو کنید

از اشک چشم و خون دل خود وضو کنید

در کربـلا به جسم شهیدان گریستید

در شـام بـا سـر شهدا گفت‌وگو کنید

شادی مگر حلال شده بر حرامیان؟

روز عـزاست، عیـد گرفتند شامیان!

خـون جگـر چکیـده ز اعضـای نیزه‌ها

یـارب! چـرا نمی‌شکنــد پـای نیـزه‌ها

گویی به چشم خویش نگه می‌کنم که هست

هجـده کتـاب وحـی بـه بـالای نیزه‌ها

«شمس‌الضحی» شده قمر نیزه‌دارها

خورشیـد گشتـه هم‌سفـر نیزه‌دارها

زینب کـه آفتاب بـرد سجده بر درش

بر سـر فکنده سایه سر شش برادرش

بر نـوک نی سر دو پسر پیش روی او

خاکی شده چو مادر سادات، معجرش

همراه آن محیط کرامت، سپهر جود

هشتاد و چار کوکب درّی ولی کبود

آثار کعب نی همه را روی شانه‌ها

بـر جسـم پاکشـان اثـر تازیانه‌ها

بـر پـا ز خارهــای ره شـام، آبله

بر فرقشان ز سنگ حوادث نشانه‌ها

از اشک سرخ، دامن‌شان باغ لاله بود

چشم همه به گریۀ طفل سه‌ساله بود

ذکـر خـدای عزوجـل بــر زبان‌شان

در گل نشسته ناقه ز اشک روان‌شان

بر نـوک نـی سر شهـدا سایبان‌شان

شمر و سنان و حرمله‌ها ساربان‌شان

خورشید بود و صورت هفده ستاره بود

بین ستاره‌هـا سـر یک شیرخواره بود

رأس حسین و زمزمـۀ دلربای وحی

آوای ساز بـود جـواب صـدای وحی

گویی هنوز می‌شنـوم اینکه شامیان

دشنام می‌دهند به ریحانه‌های وحی

گویی هنوز هم در و دیوار شهر شام

بـر رأس سیدالشهـدا می‌دهد سلام

جان حسین در غـل و زنجیر، بسته بود

زخم زبان چو تیر بـه قلبش نشسته بود

در حیرتم چگونه بگویم که ضرب سنگ

پیشانـی امــام زمــان را شکستـه بود

جان‌ها به غربت بدنش می‌گریستند

زنجیرها به زخم تنش می‌گریستند

در جای‌جای پیکر پاکش نشانـه بود

هم جـای سنگ هم اثـر تازیانـه بود

تنها نه اشک بود روان از دو دیده‌اش

از ساق پا و گـردن او خون روانه بود

با آنکه شد ز خصم ستمگر جسارتش

فـوق شهـادت است مقــام اسـارتش

دخت حسین فاطمه، ناموس کردگار

بـودی اسیرتــر ز اسیــران زنگبــار

دستش به دست عمه و جان بر لب آمده

دل بر فراز نیزه و چشمش به نیزه‌دار

مانند سیل، اشک روان از دو عین داشت

خاموش بـود و زمزمۀ «یاحسین» داشت

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

گوش کن تا دردهایم را بگویم بیشتر

گیسوان غرق خونت را ببویم بیشتر

 

در بیابان بودم و ترسیده بودم بارها

هر قدر از پشت سر ، از روبرویم بیشتر

 

هر قدر از دست تازیانه اش کردم فرار

آن سیاهی باز می آمد ، به سویم بیشتر

 

هر چه کمتر گریه کردم هرچه کمتر گم شدم

هی تبسم کرد و زد سیلی به رویم بیشتر

 

من به خود گفتم می آید بچه ها گفتند نه

ریخت از عباس آنجا آبرویم بیشتر

 

بعد از آن روزی که من از قافله جا ماندم

عمه  دقت میکند هر شب به مویم بیشتر

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:24 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

ای آنکه شکستی کمر فاصله ها را

بگذاشته ای پشت سرت مرحله ها را

 

از برکت چشمان مسلمان تو داریم

سوگند به سجاده ی تو نافله ها را

 

ای آنکه کشیده ست بیابان به بیابان

رد قدمت زحمت این آبله ها را

 

بگذار به جای تو در این قافله باشم

شاید بتوانم بکشم سلسله ها را

 

یک لرزه بیانداز بر این معجر سبزت

تا اینکه ببینم گذر زلزله ها را

 

غیر از تو کسی همت اینگونه ندارد

پایان برساند همه غائله ها را

 

آن روز که پابوس حریم تو بیائیم

احرام ببندیم تن قافله ها را

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  11:24 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها