0

اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

تیــغ و نیــزه به پیکـرش میخورد...
وایِ من سنگ بر سرش میخورد...
پیش چشمان خواهرش زینب (س)
تازیانه به دخترش میخورد...
***
آن طرف لشکری که خندان است...
این طرف خواهری پریشان است...
من بمیرم برادر زینب(س)
بدنش زیر سم اسبان است...
***
پیکری در میان آن گودال...
استخوانی که میشود پامال...
خیمه ایی باز میشود غارت...
دخترانی که میروند از حال...
***
جلوی چشم حضرت زهرا (س)
نیزه هایی که میرود بالا
دختری دید رأس بابایش
روی نیزه است ... آه و واویلا
***
وای من زینب است و مردم شام
هلهله ها و طعنه و دشنام
چه خبر گشته به گمانم باز
سنگ آورده اند بر سر بام
***
بیـــن پس کـــوچه ها و در بازار
دختران حرم شدند آزار
اهل بیت یزید در پرده
اهل بیت حسین«ع» در  انــظار

***
حسیـــن_محبـــی

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:18 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

چقدر همسفر روی نیزه دشوار است
میان حلقه ی نا محرمان سفر کردن

اسیرِخنده ی یک مشت بی حیاشب وروز
به زیرِ نیزه ی تو سر بزیر ، سر کردن


چرا؟چه شد؟که دگرروی نی نمیخوانی
بخوان  دوباره  بدانند  ما مسلمانیم

چه میزبانی  خوبی  برای  ما کردند
به زیر بارشی از جنس سنگ بارانیم



چه می شود که بیایی به دامنم یک دم
که بوسه گیرم از آن زخم روی لبهایت

زبسکه خون سرت روی صورتت جاریست
خودت بگو که چگونه کنم تماشایت ؟


گمان کنم که بیفتی ز روی نیزه زمین
اگر که نیزه ات این بار یک تکان بخورد

دویده ام  نگذارم سه ساله ی حرمت
نشان لطمه ز دستان این و آن بخورد



چقدر همسفر روی نیزه دشوار است
نمی شود که برایت به سینه ام بزنم

من ونگاه پرازطعنه ای که سوی منست
منی که دارم از این کوه درد می شکنم



محمدحسن بیات لو

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

از من در این مسیر ببین پیکری نماند
از تو برای زینب تو جز سری نماند

از من حسین چادر مادر نمانده است
از تو حسین پیرهن مادری نماند

تا کوفه که سر تو روی نیزه بند بود
اما دگر به شام تو را حنجری نماند

این کوچه های شام شبیه مدینه شد
جز جای دست ها به رخ دختری نماند

میدان شهر پر شده از کینه های بدر
در شهر شام سنگ زن دیگری نماند

از بس که سنگ خورد به پیشانی ات حسین
دیگر نشان بوسه ی پیغمبری نماند

انگشترت به دست سنان برق می زند
دیگر مپرس از چه مرا معجری نماند

سوغات مکه ای که خریدی ربوده شد
اینجا به گوش دختر تو زیوری نماند

رضا رسول زاده

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

کنار طشت طلاست فاطمه مهمان من

چوب مزن ای یزید! بر لب و دندان من

با چه دلی می زنی برلب من خیزران

کز همه دل می برد نغمه ی قرآن من

گر چه تحمل کنم ضربه ی چوب تو را

تاب مرا می برد گریه ی طفلان من

تاکه نگاه افکنم بر رخ اطفال خود

دور زند دم به دم، دیده ی گریان من

تا نرود از اسف، صبر و قرارش زکف

زینب من می شود دست به دامان من

ناله ی من بر ملاست، مقتل من کربلاست

شام بلا آمده شام غریبان من

با چه گنه می کنی لعل لبم را کبود؟

بر سر و صورت بس است زخم فراوان من

سرم به شام بلا، زینت طشت طلا

زیر سم اسب ها پیکر عریان من

طشت زسوز درون سوخت و فریاد زد

چوب تو هم گریه کرد بر لب عطشان من

سوز دل اهل دل در نفس میثم است

در شرر شعر اوست ناله و افغان من

 

غلامرضا سازگار

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

مجلس یزید ملعون

 

این چوب خیزران چه بهائی است دست تو

این است انتقام تو و ناز شصت تو؟

ای نا نجیب قافله را بسته ای طناب

این خوی ظالمانه دلیل شکست تو

پایین تخت رأس بریده میان طشت

بالای تخت قهقهۀ حال مست تو

آل علی کجا و تماشای اَجنَبی

هرگز نمی شود حَرمُ الله پَستِ تو

ما زادۀ پیمبرِ معراج رفته ایم

امّا حرامزاده ! به دوزخ نشست تو

از گفتنِ کنیز چه می جوید این خبیث

این میهمان لعنتیِ می پرست تو

زن های اهل بیت کجا  مجلس شراب

ای نانجیب زاده همه بود و هست تو

بی پرده آوری حرمِ اهل بیت را

جایی که هست پرده نشین ، زیر دست تو

قرآن بخوان حسین که دفع بلا کنی

ما را رها ز این همه جور و جفا کنی

***

محمود ژولیده

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

کاروان اهل بیت(ع) در شام

 

شامیان! من داغدارم، هلهله کمتر کنید

خارجی نه! زاده ی پیغمبرم باور کنید

کف زدن پایِ سر فرزند زهرا خوب نیست

نامسلمانان! حیا از دخت پیغمبر کنید

با چه جرمی عمه ام را پیش چشمم می زنید؟

نه حیا از فاطمه، نه شرم از حیدر کنید

گشته جای شیر جاری اشک از چشم رباب

جای خنده، گریه با آن مهربان مادر کنید

میهمانم، زاده ی پیغمبرم، آیا رواست

جای عطر گل، نثارم خاک و خاکستر کنید؟

این سر ریحانه ی زهراست بر بالای نی

از چه رو با خنده استقبال از این سر کنید

کوچه کوچه سنگ بگرفتید جای گل به دست

تا نثار فرق مجروح علی اکبر کنید

زخم زنجیر مرا دیدید و خندیدید باز

شادمانی پای اشک عمه ام کمتر کنید

فاطمه با ماست ای نامردﹾ مردم! کِی رواست

رقص پای گریه ی صدیقه ی اطهر کنید؟

شیعیان با شعر "میثم" در غم ما اهل بیت

دیده را لبریز از خون، سینه پر آذر کنید

 

غلامرضا سازگار

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

بگو كه مرثيه ی شهر شام را چه كنم ؟
نگاهِ هرزه ی مُشتی عوام را چه كنم ؟

گرفتم اين كه نگفتم از آن طناب سياه
گذشتن از وسطِ ازدحام را چه كنم ؟

دلا، نگفتنِ اين ظلم ها خودش ظلم است
اگر بيان نـشد، امرِ امام را چه كنم ؟

صدای ضجّه ی يک كاروان اسير كم است؟
صدای هلهله ی خاص و عام را چه كنم ؟

اگر به سبّ علی، شمر دون دهن وا كرد
حضور حـضرتِ خيرالانـام را چه كنم ؟

به عمد می گذرد هی ز پيش چشم رباب
بگو كه حرمله ی بد مرام را چه كنم ؟

تو را نشانده عدو بر فراز منبر نی
به نيزه بستنِ ماهِ تمام را چه كنم ؟

صدای زجر، نگاهِ سنان، تمسخرِ شمر
برادر اين همه زجرِ مُدام را چه كنم ؟

به دست بسته و پيشانی شكسته، بگو
هجوم آتشِ بالای بام را چه كنم ؟

رسيده قافله، نزديكی خرابه، حسين !
خودت بگو كه من اين چند گام را چه كنم ؟

 

محمد قاسمی

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

از من در این مسیر ببین پیکری نماند
از تو برای زینب تو جز سری نماند

از من حسین چادر مادر نمانده است
از تو حسین پیرهن مادری نماند

 

تا کوفه که سر تو روی نیزه بند بود
اما دگر به شام تو را حنجری نماند

این کوچه های شام شبیه مدینه شد
جز جای دست ها به رخ دختری نماند

میدان شهر پر شده از کینه های بدر
در شهر شام سنگ زن دیگری نماند

از بس که سنگ خورد به پیشانی ات حسین
دیگر نشان بوسه ی پیغمبری نماند

انگشترت به دست سنان برق می زند
دیگر مپرس از چه مرا معجری نماند

سوغات مکه ای که خریدی ربوده شد
اینجا به گوش دختر تو زیوری نماند

رضا رسول زاده

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

ورود اهلبیت(ع) به شام

 

روضه در یک کلام وای از شام

دردِ بی التیام وای از شام

کاش مادر مرا نمی زائید

ناله های مدام وای از شام

ناسزاهای بد به ما گفتند

همه جایِ سلام وای از شام

آن دیاریِ که کرده بازی با

آبروی امام وای از شام

قافله تا غروب گیر افتاد

کوچه ها ناتمام وای از شام

دخترِ فاطمه اذیت شد

از نگاهِ حرام وای از شام

گذر از کوچه هایِ تنگِ یهود

آتشِ رویِ بام وای از شام

جایِ حیدر زگیسویِ دختر

می گرفت انتقام وای از شام

در میان ِ چهار هزار رقاص

گریه در ازدحام وای از شام

سر و تشت و پیاله های شراب

چوبِ بی احترام وای از شام

لعنتی در کنارِ سر میریخت

میِ باقیِ جام وای از شام

سرخ موئی اشاره کرد و یزید

گفت : گفتی کدام؟؟وای از شام

من چهل سال گریه میکردم

با همین یک کلام وای از شام

 

قاسم نعمتی

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

نسبت به قبل بس که تو تغییر کرده ای

بالای نیزه دیده به تو دوختم حسین

یک روح در دو تن همه اش نقل ما دوتاست

تو در تنور رفتی و من سوختم حسین

من زینبم که طاقت کوچکترین خراش

بر روی مصحف بدنت را نداشتم

با دیدنت به نیزه کنار آمدم ولی

دیگر توقع زدنت را نداشتم

جانا ز روی نیزهء اعدا نگاه کن

مانند تو عزیز دلم دل شکسته ام

گر تو سرت به سنگ حرامی شکسته ای

من هم سرم به چوبۀ محمل شکسته ام

بر روی نیزه آمده ای پا به پای من

گاهی عقب می افتی و گاهی جلوتری

دشمن خیال کرده که من بی کسم حسین

بر روی نیزه هم تو مرا سایۀ سری

میخواستم ببو سمت اما دلم شکست

وقتی که دیدمت پُرِ خاکستر تنور

مبهوت مانده ام من و اما سه ساله ات

لحظه به لحظه بوسه به تو می دهد زدور

گر چه جریحه دار شد اینجا غرور من

اما به خاطر تو خودم را نباختم

در کوفه بیشتر دل من سوخت چون که من

یک در میان اهالی آن را شناختم

 

مهدی مقیمی

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

در شهر شام و کوفه همش خورده ام زمین
خیلی شبیه مادر تو گشته ام ببین
بابا تمام بال و پرم را شکسته اند
دیدی که استخوان سرم را شکسته اند
موی سرم شبیه سرت سوخته پدر

بال و پرم شبیه پرت سوخته پدر
وجه تشابهی ست چقد بین ما دو تا
نه عمه هم شد است پدر عین ما دو تا
با گریه های عمه پدر گریه کرده ام
خیلی برای عمه پدر گریه کرده ام
عمه اگر نبود بدان دخترت نبود
عمه اگر نبود دگر خواهرت نبود
زخمی شده تمام سر و روی عمه ام
آتش گرفت مثل خودت موی عمه ام
بازار شام چادر من چنگ خورده است
در پای نیزه ات به سرم سنگ خورده است
لکنت زبان من اثر ضربه ها نبود
لکنت زبان گرفته ام از کوچه ی یهود
آن کوچه ای که مرکز برده فروشی است
آنجا که گفت اینکه به بنده فروشی است
دیگر نمانده طاقتی به تنم پس مرا ببر
چیزی نمانده است از بدنم پس مرا ببر

ابراهیم لآلی

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

بغض گلویم مسیر آه گرفته
از غم خورشید قلب ماه گرفته

این همه رقاصه از برای چه اینجاست؟
بس که شده ازدحام راه گرفته

 

شهر پر از هلهله ست و زینب کبری
یک نفره بانگ وا اخاه گرفته

با اسرای یهود، آل نبی را
فکر کنم شام اشتباه گرفته

درد بزرگی‌ست اینکه دختر غیرت
دور و برش را فقط نگاه گرفته

سنگ رها از کمان پیره زنان را
آه ببین جا به سجده گاه گرفته

یوسف ما سیر شد ز عرش نشینی
باز دلش میل قعر چاه گرفته

میلاد حسنی

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

میان سینه چرا رد آه جا مانده
میان روز روی نیزه ماه جا مانده

و مادری که شده داغ دار و محسن او
شهید گشته و در بین راه جا مانده*


بروی نیزه سر شیر خواره ای رفته
ولی تنش پس آن خیمه گاه جا مانده

و دختری که روی برگ نازک رخ او
نقوش بوسه ی دستی سیاه جا مانده

تنور خولی و آن خاطرات خاکستر
بروی گیسوی یک پادشاه جا مانده

تنش که دفن شده لیک خاتم جدش
به دست های پلید سپاه جا مانده

و خواهری که خودش در میان شام ولی
دلش میان دل قتلگاه جا مانده

تمام روضه همین است، عمه ی ما گفت:
مرو که دخترکی بی پناه جا مانده

علی مشهوری”مهزیار”

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

داردمهیا میشود،اَلشّام اَلشّام
بزمی که برپا میشود،اَلشّام اَلشّام
سجاد دائم در سجود است؟یاکه قدّش
ازغصه ها تامیشود،اَلشّام اَلشّام
درپاسخ اینکه:کجاها سخت تر بود؟
بغض لبش وا میشود:اَلشّام اَلشّام
بعداز مصیبت های پشت درب ساعات
دروازه ها وا میشود،اَلشّام اَلشّام
زینب که حتی سایه اش را کس نمیدید
داردتماشا میشود،اَلشّام اَلشّام
برروی نیزه چشم های زخم عباس
ازاشک دریا میشود،اَلشّام اَلشّام
لکنت گرفته دخترت ازسیلی زجر
حرفش..ب ب ب بابا میشود،اَلشّام اَلشّام
مانده رباب ازاینکه درحلقوم اصغر...
نیزه مگرجا میشود؟اَلشّام اَلشّام
باقصد قربت...سنگ و سَبُّ و ناسزاها
حکم است و فتوا ميشود،اَلشّام اَلشّام
وجارچی تا جار زد؛ آل علی اند
از کینه غوغا میشود،اَلشّام اَلشّام
بغض علی وکوچه تنگ یهودي
اینجاست معنا میشود:«اَلشّام اَلشّام»
اینجاست ذکرقاری قرآن نیزه:
«یارَب اَغِثنا» میشود،اَلشّام اَلشّام
.
بزم شراب مستی و ناموس حیدر
این روضه حالا میشود:«اَلشّام اَلشّام»
ما بین جمعیت رقیه تا ببیند
بر پنجه اش پا میشود،اَلشّام اَلشّام
پرسید:عمه جان چرا هی خیزرانش
پایین وبالا میشود؟ اَلشّام اَلشّام
هفتادتن آنجا و اینجاهم رقیه
زینب چه تنها میشود،اَلشّام اَلشّام
.
ایمان دهقانیا

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:22 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان اسرا به شام)

کرببلاست غربت تلخ غریب ها
فصل بلند ناله ی امن یجیب ها

کرببلاست وادی از خودگذشتگی
در موج خون حکایت شیب الخضیب ها

 

در های و هوی تیغ و عطش ، خاک کربلاست
آیینه ی تمام نمای حبیب ها

تصویر ناب عشق و وفا و صداقتند
در قتلگاه و علقمه ، خدالتریب ها

بر نی سر عزیز خدا بود و مِی زدند
همپای اشک خواهر او نانجیب ها

شد از شکوه خطبه ی زینب به شام شوم
نقش بر آب ، نقشه ی مردم فریب ها

پاییز ، دست و پای خودش جمع کرد و رفت
پیچید در مشام زمین عطر سیب ها

محمود شریفی

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:23 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها