چت انقلابی

جای من پس خالیه... عاشق شیرینیم شَدید... از خصوصیاتمه!

مشخصه که از اولین نسلاشه.. اینو خوب اومدی!

آره من سه تا برداشتم دو تا به نيت تو . شيريني زياد نخور چاق ميشي اندامت بهم ميخوره ديگه نمي توني بخووني

خيلي دلم ميخواد بدونم کي رفته شيريني خريده فکر کنم 99% آف خورده بوده. يه زماني يادمه بچه بودم تو مجالس عروسي فقط همين مدل شيريني بود

خدااااا  

چاق میشی نمیتونی بخونی/ کی خریده/ 99% آف/ خخخخخخخخخخخ یعنی معرکه اید شماها!!!!

دعوا نکردم. سوال پرسیدم!؟

من تازه دارم میفهمم این چند سال چه کلاهی سرم رفته.

مشتا رو‌من زدم، کیکاشو یکی دیگه خورده.

آقای قاسمی امسال من در اعتراض به اینکه تا الان کیک بهم ندادن راهپیمایی نمیرم.

هر کی کیکاشو خورده خودش امسال بره مشت به دهان آمریکا و دیگر ابرقدرتهای جهان بزنه.

بروی چشم ابجی من به جای شما و دیگر دوستان که کیک بهشون نرسیده امسال میرم پشت میکروفن و میذارم رو اکو و بلند بلند شعار میدم ، اجرکم عندالله ... آخه مسئول بلندگو و میکروفن دوستمه و کسی که شعار میده حاج اقای مسجدمون ... منم هر سال دو تا شعار با بلنگو میگم ... خیلی حال میده ...

ولی خود شیرینی زبونا خوشمزست. دوسِش دارم!!! مخصوصاً اون بزرگا.../توی نت هر چی گشتم نبود!!!

ورژن جديدش خوشمزه ست اونائي که بزرگتره و روش يه لايه نارگيل داره

يه سوال ؟ اون خط وسط شيريني زبون براي چيه ؟ برام هميشه سوال بوده

خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ الهییییییییییی

الآنم کم از بچگیتون نمیاریدا... خخخخخخخخخخ

مواظب باشید یاد این جریاناتِ اینجا اگه افتادید،  پشت بلندگو یه دفه خندتون نگیره!!!! کل نظام راهپیمایی ر وبه مبریزید.

نفوذ حرارت به مغز شیرینی!!!

اینو ببینید چقد بی حاله!!! خخخخ

چند سال پیش با بچه های مسجد محله با یه اتوبوس رفتیم راهپیمایی ، منم یه پرچم دستم گرفتم و پشت سر حاج اقا که شعار میداد راه میرفتم ...

از شانس ما اون سال میکروفن ما خراب بود و آبروی مسجد و محلمون رفت ، هر چی حاج اقا میگفت نصف و نیمه میومد بیرون ، طفلک میخواست بگه مرگ بر امریکا ، میگفت « مر...آم...کا...» ...

اخرش یکی از بچه های مسجد به من گفت پرچم و بده به من و برو برای حاج اقا اب بیار ، صداش گرفته ...

من تا از پشت حاج اقا رفتم کنار میکروفن درست شد ، نگو من که قدم ور میداشتم ، سیم میکروفن میرفته زیر پای من و قطع و وصل میشده ، بچه ها که فهمیدن من خراب کاری کردم ، برگشتنه من و قال گذاشتن و من هم 20 کیلومتر پیاده برگشتم تا خونه ...

اخه از شانس من هیچکس مسیرش به ما نمیخورد و چون تعطیل بود و بد مسیر تاکسی و اتوبوس گیرم نیومد ...

دیگه با بچه های مسجد هم نرفتم و تصمیم به استقلال طلبی گرفتم ...

فدات شم امید جان ، این و گوش کن ...

چند سال پیش با بچه های مسجد محله با یه اتوبوس رفتیم راهپیمایی ، منم یه پرچم دستم گرفتم و پشت سر حاج اقا که شعار میداد راه میرفتم ...

از شانس ما اون سال میکروفن ما خراب بود و آبروی مسجد و محلمون رفت ، هر چی حاج اقا میگفت نصف و نیمه میومد بیرون ، طفلک میخواست بگه مرگ بر امریکا ، میگفت « مر...آم...کا...» ...

اخرش یکی از بچه های مسجد به من گفت پرچم و بده به من و برو برای حاج اقا اب بیار ، صداش گرفته ...

من تا از پشت حاج اقا رفتم کنار میکروفن درست شد ، نگو من که قدم ور میداشتم ، سیم میکروفن میرفته زیر پای من و قطع و وصل میشده ، بچه ها که فهمیدن من خراب کاری کردم ، برگشتنه من و قال گذاشتن و من هم 20 کیلومتر پیاده برگشتم تا خونه ...

اخه از شانس من هیچکس مسیرش به ما نمیخورد و چون تعطیل بود و بد مسیر تاکسی و اتوبوس گیرم نیومد ...

دیگه با بچه های مسجد هم نرفتم و تصمیم به استقلال طلبی گرفتم ...

20 کيلومتر ؟؟ چند ساعت ؟؟

خخخخخخخخخخخخخخ

خوشم میاد هر جا که اوضاع بر وفق مرادت نبوده، بدون هیج معطلی راهتو از بقیه جدا کردی. پشت کردی به همشون!

واقعا خخخخ

ولی خودمونیم ، بعضی شیرینی ها رو خالی خالی نمیشه خورد ، آدم خفه میشه ، یکی از همین شیرینیها ، همین زبونه ، یا باید با شیر بخوری یا شربت و چایی ، در غیر این صورت باید بشینی کنار شیر آب ..

من هم عاشق شیرینی زبونم ...مظلوم واقع شده به نظرم ...