0

اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

قافله قافله از دشت بلا می گذرد

عشق، ماتم زده از شهر شما می گذرد

آه ای مردم غفلت زده ی خواب آلود:

سَحَر از کوچه ی خالی ز دعا می گذرد

روزهاتان همه شب باد که خورشید زمان

بر سرِ نیزه، سر از جسم جدا می گذرد

چشم هاتان چشمه ی خون باد که بر ریگ روان

کاروان از برتان آبله پا می گذرد

ننگِ پیمان شکنی تا ابد ارزانی تان

که فرات عطش از خون خدا می گذرد

می شناسیدش و از نام و نسب می پرسید؟

وای از این روز که بر آل عبا می گذرد

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:39 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

امام حسین(ع)-در مسیر كوفه و شام

 

می برد غریبانه سر نیزه سرش را

می دید به خاكستر و خون بال و پرش را

خورشید ندیده است فلك در همه دوران

این گونه برد پشت سر خود قمرش را

شب بود و ندیدند به سجاده ی آتش

می خواند سری مست، نماز سحرش را

بی غسل و كفن مانده تن آینه بر خاك

از باد بگیرید پس از این خبرش را

با فاطمه ای كاش نگویند كه بردند

انگشتر و انگشت و ردای پسرش را

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:40 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام

 

من آن یاس کبود لاله پوشم

که داغ لاله ها شد بار دوشم

گرفتار غم و آزادۀ دهر

خریدار بلا و گل فروشم

در این شهر غریب از مردمی ها

صدای آشنا آید به گوشم

سری خواند به روی نیزه قرآن

که آوایش ز سر برده است هوشم

گمانم صوت قرآن حسین است

حسین است این و صوت او سروشم

سرت نازم برادر جان حسینم

چرا افکندی از جوش و خروشم

تو استادی و من شاگرد دَرسَت

که با قرآن خود کردی خموشم

به آیاتی که خواندی بر سر نی

به راهت تا نفس دارم بکوشم

نریزم تا به یادت دامنی اشک

به کام خشک تو، آبی ننوشم

اگر سر را زدم بر چوب محمل

چو دریا در درون خود به جوشم

شهید من دعا کن خواهرت را

که دیبای شهادت را بپوشم

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام

 

وقت اذانِ مأذنه ها می شود کرید

 وقت نماز، فکر خدایان دیگرید

نزدیک شصت سال پر از کینه می شوید

در انتقام غزوۀ بدر پیمبرید

چل سال حرف بد به وصیِ خدا زدید

چل سال زشت می گذرد روی منبرید

سرهای روی نیزه بدون تعادل اند

 بر پشت بام خانه چرا سنگ می برید؟

دیگر برای قافله چیزی نمانده است

 اما شما هنوز به دنبال معجرید

با دست های سنگی این پشت بام از

 دروازه تا خرابه به دنبال این سرید

ای چشم های خیره خجالت نمی کشید؟

از این که رو به روی نوامیس حیدرید

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

حضرت زینب(س)-در مسیر كوفه و شام

 

در زیر بار داغ تو هر دم شکسته ام

مانند کوه بودم و در هم شکسته ام

دیدم همه به آینه ات سنگ می زنند

دیدم ترک نشسته به قلبم، شکسته ام

این بار هم شکسته تر از قبل دیدمت

این بار هم ببین دلِ از غم شکسته ام

ای خطبه خوان منبر نیزه، امام زخم!

سر را فقط به خاطر مرهم شکسته ام

آخر به انتها نرسیدم که سال هاست

در ابتدای سورۀ مریم شکسته ام

جبریل کو که اشک مرا می برد به عرش؟

امشب بگو دو کاسه ی زمزم شکسته ام

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

یه عالم درد محنت داره زینب

یه عالم داغ غربت داره زینب

به یاد لحظه لحظه های گودال

یه عالم آه حسرت داره زینب

من و این قد خم یک قافله غم

من و بار عزا یک دنیا ماتم

نشونی دارم از غم بر جبینم

که چوب محملم داده تسکینم

سه غم اومد به جونم هر سه یکبار

غریبی و اسیری و غم یار

تو رفتی و ندیدی این کوفیا

به ما کردن تعارف نان و خرما

بخوان قرآن ُ دل زینب شکسته

بخوان قاری بر نیزه نشسته

میان کوچه سنگ باران شده ام

سواره ناقه ی عریان شده ام

رباب بر نیزه ها داره اشاره

علی اصغر به نیزه ها سواره

برادر جان تو نور دیده ای تو

به هر غمی پناهم بوده ای تو

تو بر نیزه نشستی همچو ماهی

نصیبم شد از این دنیا جدایی

پناهم بی پناه گردیده خواهر

چهل منزل به دنبالت برادر

سه غم اومد به جونم هر سه یکبار

غریبی و اسیری و غم یار

غریبی و اسیری چاره داره

ولی آخر کشد من را غم یار

مرا شیر غم تو داده مادر

مرا نذر غمت بنموده مادر

من از خردی اسیر روضه هاتم

غلام خونه زاد بچه هاتم

سلام من به زوار حریمت

سلام من به دستان کریمت

سلام من به تو نور دوعین است

به سقا و علمدار حسین است

نفس در روضه های تو زدم من

می دونم می دونی خیلی بدم من

مرانم از درت که بی پناهم

مگیر از من همین اشک نگاهم

به غیر از کوی تو جایی ندارم

به غیر از تو که مولایی ندارم

مرا آخر کشد درد جدایی

نگردد این دل من کربلایی

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

معنی رنگین کمان پرسیدم از استاد گفت
برفراز نیزه ها رنگین کمان زینبست...

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

بر روی نیزه رأست،اخا پر فروغ بود

باور نکــن ورودی بـازار شلـوغ بود

دیدی اگر برادرم عباس (ع)را،بگو

آسوده باش قصۀ معجر دروغ بود

چون سیب سرخ،نرگس چشمت کبود بود

بازار مهر و عـاطــفه آنجا رکود بود

رأست فــرازِ نیزه بلندای آسمان

اما نصیب ساقی لشکر فرود بود

ای روضه ها وزمزمۀ هرشب،ای حسین(ع)

کردم به عشق دیدن تو،من تب ای حسین

دنیاخلاف آنچه که پنداشتم گذشت

ای خاطرات بچگی زینب(س)ای حسین(ع)

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

به روی نیزه راسی خون چکان است

به گردش دختری گریان دوان است

ز دامانش کشد شعله زبانه

تنش اماج زخم و تازیانه

به این دختر ز نوک نیزه ان سر

نظاره می کند با دیده ای تر

بر این سر جمله طفلان اشکبارند

به رگ هایی بریده چشم دارند

حرم لب تشنه اما خصم سیراب

دل زینب پریشان بود و بی تاب

یتیمان دامنش را می گرفتند

از او احوال با با می گرفتند

ز سر های زنان معجر کشیدند

حرم ناچار جامه سر کشیدند

به زینب گفت ان سر با اشاره

که خواهر کن یتیمان را شماره

شاعر : غلامعلی رجائی

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

روزگار اسیری زینب

مثل شبهای شام تاریک است

کوچه پس کوچه های اینجا هم

مثل شهر مدینه باریک است

 

مردمانش به جای دسته ی گل

تازیانه به دست می گیرند

تا نمک روی زخم ما بزنند

پیش ما کف زدند و رقصیدند

 

تو خودت خوب واقفی که چرا

صورت خواهر تو رنگین است

مثل نامرد کوچه های فدک

دست مردان شام سنگین است

 

آنکه بر پهلویت لگد زده بود

چند باری به من لگد زده است

زیر آن ضربه ها بگو آیا

استخوان های پهلویت نشکست؟

 

دخترت را ببین شکسته شده

رنگ برف است موی دخترکت

مثل ایّام آخر مادر

سو نمانده به چشم شاپرکت

 

ای برادر چقدر بر نوک نی

سنگ از دست کوفیان خوردی

شرمسارم میان بزم شراب

ایستادم تو خیزران خوردی

وحید محمدی

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

امام حسین(ع)-تنور خولی

 

به تاخت می رود و از خزان خبر دارد

به تاخت می رود انگار بارِ سر دارد

گمان کنم که ز نعش پرنده آمده است

و پای مرکب او را ببین که پر دارد

تمام شادی دنیاست در دلش انگار

میان کیسه ی خود تکّه های زر دارد

مسیر کوفه و یک خانه و تنوری داغ

تنور خانه ی او روضه اش خطر دارد

دعا کنیم که زهرا ندیده باشد و بعد

کسی بیاید و درب از تنور بر دارد

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:47 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

امام حسین(ع)-تنور خولی

 

آخر چه شده ز خانه دور افتادی

تو دور ز خواهرِ صبور افتادی

زینب به میان خیمه می سوزد و تو

ای وای بمیرم به تنور افتادی

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

اي دلاور که برسر ني سواره مي آيي

ماه زينب که بين 17 ستاره مي آيي

بار ديگر توان بده قلب زار خواهر را

با لب خشک خود بخوان آيه هاي کوثر را

هلالم کردي اي هلال من

نگاهي کن به روز و حال من

اي که دل ميبري ز هر دلبري به بوي خود

مي کشي با نگاهي و مي کشي به سوي خود

يوسف من که رو به بازار کوفيان کردي

کوفه ديوانه شد چه ها بر سر من آوردي

هلالم کردي اي هلال من

نگاهي کن به روز و حال من

گر چه سر بر بدن نداري عزيز جان من

مي درخشي هميشه چون مه در آسمان من

اي مه من که غرق خوني به ابر شمشيري

از چه رويي نتابي و دست من نمي گيري

هلالم کردي اي هلال من

نگاهي کن به روز و حال من

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

مثل شبهای شام تاریک است

کوچه پس کوچه های اینجا هم

مثل شهر مدینه باریک است

مردمانش به جای دسته ی گل

تازیانه به دست می گیرند

تا نمک روی زخم ما بزنند

پیش ما کف زدند و رقصیدند

تو خودت خوب واقفی که چرا

صورت خواهر تو رنگین است

مثل نامرد کوچه های فدک

دست مردان شام سنگین است

آنکه بر پهلویت لگد زده بود

چند باری به من لگد زده است

زیر آن ضربه ها بگو آیا

استخوان های پهلویت نشکست؟

دخترت را ببین شکسته شده

رنگ برف است موی دخترکت

مثل ایّام آخر مادر

سو نمانده به چشم شاپرکت

ای برادر چقدر بر نوک نی

سنگ از دست کوفیان خوردی

شرمسارم میان بزم شراب

ایستادم تو خیزران خوردی

شاعر : وحید محمدی

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:48 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

حضرت زینب(س)-کوفه

 

فلک بر عمۀ سادات

 جسارت کِی رَوا باشد

که هِجده محرم زینب

 به روی نیزه ها باشد

 

بگو آیینۀ رویت

 چرا خاکستری رنگ ست

پذیرایی ز مهمانان

 در این مهمان سرا سنگ ست

 

دلم سوزد که لب تشنه

 سرت از تن جدا کردند

عزیز جان من دیدی

 تو را از من جدا کردند

 

مپرس از من چسان کوفی

 ز ما کرده پذیرایی

چو ماه نو خمیدم من

 شده زینب تماشایی

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:49 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها