0

اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

مي رفت و زيرِ ماه دلي را پسند كرد

در كُنجِ دِيرِ، سرزده­اش در كمند كرد

خوش كرده بود دل ببرد پيرمرد را

از سجده­هاي پايِ صليبش بلند كرد

زُنّار و روح و اِبن و اَبش را گرفت و بعد

از فيضِ نورِ فاطمي­اش بهرمند كرد

ذكرِ شهادتينِ لبِ زخمي­اش چشيد

گوئي دهانِ خويش پُر از حَبّه قند كرد

مي برد رشكِ تازه مسلمانيش، مسيح

آن شب سري بريده رهايش ز بند كرد

چه عزّتي براي حسين انتخاب شد

كاهي كه داده بود ، به كوهي حساب شد


اي ماهِ خون گرفته كه از در درآمدي

اي عرشِ نِي به دامن من با سر آمدي

من مِثلي اي عزيزِ خدا وقتِ ديدنم

بر بالِ اشك، مادرِ نيلوفر آمدي

بر مَقدمِ تو مژده­ي طوبي لَكُم رسيد

شَيب الخضيب گشته­ترين، دلبر آمدي

بر چهره­ي تو اين همه ابرو چه مي كند؟

از زيرِ پايِ غارتِ لشكر در آمدي؟

عيسي براي غربتِ تو لطمه مي زند

آه اي گلو بريده كه يحيي­تر آمدي

اين گيسوانِ سوخته نه، درخورِ تو نيست

مي شويمت كه از دلِ خاكستر آمدي

اعجازِ خشكيِ لبِ روحاني توام

از اين به بعد مستِ مسلماني توام

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:32 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

هلالِ يك شبه بر نيزه دلبري داري

به شهرِ كوفه ظهوري پيمبري داري

چقدر زخمي و خاكستري شدي پيداست

عجيب دردِ سر از نورِ سروري داري

طلوعِ مغربِ خون بي خبر كجا رفتي؟

در اين سه روزه نگفتي كه خواهري داري؟

چه ديده اند كه دست از تو بر نمي دارند؟

جز اين سرِ سرِ ني، چيزِ ديگري داري؟

خروش أمْ حَسِبَت كوچه كوچه را پُر كرد

چه بغضِ خسته اي و گريه آوري داري!

دلم هواي دمي روضه خوانيت كرده

اگر هنوز سرِ نيزه حنجري داري؟

دراين تجمع شادي و هلهله با من

براي سينه زدن خسته مادري داري

ز طاقِ گيسويت آياتِ نور مي ريزد

به دامنم تبعاتِ تنور مي ريزد

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:32 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

شمشير و تيغ و نيزه ي خود را گذاشتند

خورشيد را مُقَطَّعُ الاَعضا گذاشتند

وحشي شدند و موقع تقسيمِ غارتش

بر مُصحَفِ شريفِ تنش پا گذاشتند

چرخي زدند با سرِ بر نيزه رفته اش

داغي عجيب بر دلِ زهرا گذاشتند

ديگر به نعلِ تازه زدن احتياج بود

جايي براي تاختن آيا گذاشتند؟

از قتله گاه راضي و دستِ پُر آمدند

سهمي برايِ زينب كبري گذاشتند؟

لرزيد عرشِ اعظم و بارانِ خون چكيد

آتش مگر به گيسوي حورا گذاشتند؟

زينب به گريه گفت عَلیكُنَّ بِالفِرار

با ترس و لرز پاي به صحرا گذاشتند

شمشير كعبِ نِي و سَنان تازيانه شد

بي داد كينه را به تماشا گذاشتند

حتي فرشته دست به شيون گرفت و سوخت

تا دست رويِ چادر زنها گذاشتند

از روسري گرفته و تا گوشواره را

در خيمه ها به مَعرضِ يغما گذاشتند

خورجين به دست ها سرِ يك ذره بيشتر

حتي ميانِ خود سرِ دعوا گذاشتند

مستِ غرور لشكرِ عشرت عقب كشيد

و ما بقيِ ظلم به فردا گذاشتند

شب را برايِ آن همه نيلوفري شده

يك خيمه نيمِ سوخته را جا گذاشتند

دلهاي سوخته شان تازه گُر گرفت

بر گِردِ آب روضه ي سقا گرفت

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:33 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

آهم زصحن سینه اگر پرکشیده است

اشکم به شوق دیدن رویت دویده است

بغضی گرفته سخت ره حنجر مرا

پیش سر بریده صدایم بریده است

مانند پیکرت که طپیده به خاک وخون

این دل میان داغ وغم وخون طپیده است

جز من که دیده ام سرخورشید را به نی

خورشید سربریده به نیزه که دیده است

زان حنجری که بوسه گه زینب تو بود

خون از رگ بریده به نیزه چکیده است

خواهم که بوسه ای بستانم ز روی تو

نیزه بلند و قامت زینب خمیده است

با یک نگاه خویش به طفلان توان ببخش

جانهای کودکان تو بر لب رسیده است

یادآوری کند به من از عمر مادرم

هجده سری که بر روی نی خصم چیده است

آید صدای گریۀ زهرا به گوش من

هرجا رویم ناله ای از آن شهیده است

همچون «وفائی» است سفیر پیام ما

هرکس حدیث غربت مارا شنیده است

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:33 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

تشنه را از روی ناقه آب دادن مشکل است

روی اشک دلبر خود پا نهادن مشکل است

با طنین باز تر قرآن بخوان قاری من

با صدای سنگ قرآن گوش دادن مشکل است

شوق دیدار رخ خواهر تو در سر داشتی

ور نه روی نیزه با سر ایستادن مشکل است

 

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:33 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

تنگ غروب و گریه ی بی اختیار باد

آید به گوش شیون مرثیّه وار باد

زیباترین ستاره ی دنباله دار نی

افتاده است گیسویتان در مسیر باد

مویت سپید تر شده از چند روز پیش

یا نه! نشسته بر سر و رویت غبار باد

بنگر چگونه حقّ مرا غصب کرده است

بوسیدن لبان تو در انحصار باد

با گیسوان شانه زده دلرباتری

مبهوت و مات ماندم از این شاهکار باد

روح از تنم جدا شده، سوی تو می دود

ای سیب سرخ زخمیِ در چشمه سار باد

زیباتر از همیشه به آفاق می روی

ققنوس پَر گشوده میان شرار باد

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:33 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

 

به یاد سرپناه خود بیفتد

کنار خیمه‌گاه خود بیفتد

متاب ای ماه بر دستان زینب

مبادا یاد ماه خود بیفتد

***

نداری دستِ از پیکر جدا تو

نمی‌گیری علم بر شانه‌ها تو

تو هم بر خیمه‌ها می‌تابی اما

کجا ماه بنی‌هاشم کجا تو؟

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:33 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

دلي كه در قفسِ آهِ آتشين مانده

فقط به عشقِ تو در غربتِ زمين مانده

بزرگِ قافله، اين بار تو شمارش كن

براي ماندنِ من، چند نازنين مانده ؟

چه تكّه تكّه پَرِ نازِ شاپرك هايي

كه بينِ حلقه ي زنجيرِ آهنين مانده

به قدرِ زخمِ تو نذرِ شكستگي كردم

اداي نذرِ شريكت فقط جبين مانده

بيا و جاي خودت را به نيزه محكم كن

هنوز سنگِ لبِ بام در كمين مانده

در اين شلوغيِ بازار جاي شُكرش هست

به حفظِ آبرو يك گوشه آستين مانده

دلِ رقيه ات از قصه ذوب مي گردد

سخن بگوي، مرا دلخوشي همين مانده

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:34 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

برادر بی تو در چشمم جهان تنگست مینالم

 فلک را بی سبب با من سر جنگست مینالم

بصید آشیان گم کرده مرغ بی پر و بالی

 زهر سو دامن قومی پر از سنگست مینالم

نه زنجیر جفا در گردنم تنگ است از آن گویم

 که عنقا را زطوق آهنین ننگست مینالم

بنالد بلبل از هجران گل اما من از وحشت

 هنوزم دامن وصل تو در چنگست مینالم

بجانان درد دل ناگفته ماند ای اشگ امدادی

 که دل در اضطراب از نالة زنگست مینالم

برادر مرده را با ناله دمسازی کنند اما

 سلامت باد من نای و دف و چنگست مینالم

بیابان دور مقصد ناپدید و رهزنان در پی

جهان تاریک و ره پر سنگ و پا لنگست مینالم

 

پايگاه رضيع الحسين(عليه السلام)

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:34 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

ای کاش بریده می شد از تن سر من

می تاخت هزار اسب بر پیکر من

ای وای به من که پیش چشمان ترم

بستند سرت به نیزه با معجر من

شاعرش را نمی شناسم

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:35 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

چکیده قطره ی خونی ز چشم سلسله ای

شکسته بغض گلوگیر تلخ آبله ای

میان خنده ی قابیلیان چه مظلوم است

صدای ضجّه ی جانسوز زنگ قافله ای

تمام آینه ها را به نیزه ها زده اند

عجب جماعت خوش ذوق و اهل حوصله ای

دم غروب که یک آینه زمین افتاد

وزید باد عجیبی، گرفت زلزله ای

به روی ناقه نشسته زنی کبود آسا

خمیده مثل رکوع بلند نافله ای

فقط نظاره گر انعکاس آینه هاست

بدون هیچ شکایت و شِکوه یا گله ای

در امتداد نگاهش مدینه معلوم است

هنوز مانده به ذهنش وقوع غائله ای

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:35 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

بیایید و بخوانید، کتیبه ها به دیوار 
نوشته اند زینب، رسیده سَرِ بازار 
بیا بهرِ تماشا، ببین یوسف زهرا 
واویلا واویلا واویلا واویلا «تکرار» 
ثواب دو زیارت، به زائرت رسیده 
یکی پیکر بی سر، یکی سر بریده 
تویی حاصل زینب، امان از دل زینب 
واویلا واویلا واویلا واویلا «تکرار»

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:36 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

به دنبال برادر نیزه می‌دید

و باغی را سراسر نیزه می‌دید

تن هر غنچه را افتاده بر خاک

سر هر لاله را بر نیزه می‌دید

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:37 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

برادر بی تو در چشمم جهان تنگست مینالم

 فلک را بی سبب با من سر جنگست مینالم

بصید آشیان گم کرده مرغ بی پر و بالی

 زهر سو دامن قومی پر از سنگست مینالم

نه زنجیر جفا در گردنم تنگ است از آن گویم

 که عنقا را زطوق آهنین ننگست مینالم

بنالد بلبل از هجران گل اما من از وحشت

 هنوزم دامن وصل تو در چنگست مینالم

بجانان درد دل ناگفته ماند ای اشگ امدادی

 که دل در اضطراب از نالة زنگست مینالم

برادر مرده را با ناله دمسازی کنند اما

 سلامت باد من نای و دف و چنگست مینالم

بیابان دور مقصد ناپدید و رهزنان در پی

جهان تاریک و ره پر سنگ و پا لنگست مینالم
 
 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:38 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

تشنه را از روی ناقه آب دادن مشکل است

روی اشک دلبر خود پا نهادن مشکل است

با طنین باز تر قرآن بخوان قاری من

با صدای سنگ قرآن گوش دادن مشکل است

شوق دیدار رخ خواهر تو در سر داشتی

ور نه روی نیزه با سر ایستادن مشکل است

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:38 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها