0

اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

بعد از چهل روز...

از کوفه تا شمشیر عزراییل هایش

از کربلا تا شام با تفصیل هایش...

بعد از چهل روز از مسیر تلخ دیروز

امروز آمد دیدن فامیل هایش

خود را به روی قبرهای خاکی انداخت

بانوی مکه با همان تجلیل هایش

حال عجیبی داشت وقتی بازمی گشت

بغض غریبی داشت در ترتیل هایش

با او چهل روز و چهل شب همسفر بود

کابوس هایی تلخ با تأویل هایش

آخر پذیرفت آن چه را باور نمی کرد

دل کند اینجا زینب از هابیل هایش...

زن مانده بود و یک بیابان بی پناهی

زن مانده بود و داغ اسماعیل هایش

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:25 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

نمي‌دانم تو را در ابر ديدم يا كجا ديدم
به هر جايي كه رو كردم فقط روي تو را ديدم

تو را در مثنوي، در ني، تو را در‌هاي و هو، در هي
تو را در بند بند ناله‌هاي بي صدا ديدم

تو مانند ترنم، مثل گل، عين غزل بودي
تو را شكل توسل، مثل ندبه، چون دعا ديدم

دوباره ليله القدر آمد و شوريدگي‌هايم
تب شعر و غزل گل كرد و شور نينوا ديدم

شب موييدن شب آمد و موييدن شاعر
شكستم در خودم از بس كه باران بلا ديدم
صدايت كردم و آيينه‌ها تابيد در چشمم
نگاهم را به دالان بهشتي تازه وا ديدم

نگاهم كردي و باران يكريز غزل آمد
نگاهت كردم و رنگين كماني از خدا ديدم

تو را در شمع‌ها، قنديل‌ها، در عود، در اسپند
دلم را پرزنان در حلقه پروانه‌ها ديدم

تو را پيچيده در خون، در حرير ظهر عاشورا
تو را در واژه‌هاي سبز رنگ ربنا ديدم

تو را در آبشار وحي جبرائيل و ميكائيل
تو را يك ظهر زخمي در زمين كربلا ديدم

تو را ديدم كه مي‌چرخيد گردت خانه ی كعبه
خدا را در حرم گم كرده بودم، در شما ديدم

شبيه سايه تو كعبه دنبالت به راه افتاد
تو حج بودي، تو را هم مروه ديدم، هم صفا ديدم

شب تنهاي عاشورا و اشباحي كه گم گشتند
تو را در آن شب تاريك، «مصباح الهدي» ديدم

در اوج كبر و در اوج رياي شام ـ ‌اي كعبه ـ
تو را هم شانه و هم شان كوي كبريا ديدم

دمي كه اسب‌ها بر پيكر تو تاخت آوردند
تو را‌ اي بي‌كفن، در كسوت آل عبا ديدم

دليل مرتضي! شبه پيمبر! گريه ی زهرا(س)
تو را محكم ترين تفسير راز «انما» ديدم

هجوم نيزه‌ها بود و قنوت مهربان تو
تو را در موج موج ربنا در «آتنا» ديدم

تو را ديدم كه داري دست در دستان ابراهيم
تو را با داغ حيدر، كوچه كوچه، پا به پا ديدم

تو را هر روز با ‌اندوه ابراهيم، همسايه
تو را با حلق اسماعيل، هر شب همصدا ديدم

همان شب كه سرت بر نيزه‌ها قرآن تلاوت كرد
تو را در دامن زهرا(س) و دوش مصطفي(ص) ديدم

تنور خولي و تنهايي خورشيد در غربت
تو را در چاه حيدر همنواي مرتضي ديدم

سرت بر نيزه قرآن خواند و جبرائيل حيران ماند
و من از كربلا تا شام را غار حرا ديدم

به يحيي و سياوش جلوه مي‌بخشد گل خونت
تو را ‌اي صبح صادق با امام مجتبي (ع) ديدم

تو را دلتنگ در دلتنگي شامي غريبانه
تو را بي‌تاب در بي‌تابي طشت طلا ديدم

شكستم در قصيده، در غزل،‌اي جان شور و شعر
تو را وقتي كه در فرياد «ادرك يا اخا» ديدم

تمام راه را بر نيزه‌ها با پاي سر رفتي
به غيرت پا به پاي زينب كبري(س) تو را ديدم

دل و دست از پليدي‌هاي اين دنيا شبي شستم
كه خونت را حناي دست مشتي بي حيا ديدم

چنان فواره زد خون تو تا منظومه ي شمسي
كه از خورشيد هم خون رشيدت را فرا ديدم

مصيبت ماند و حيرت ماند و غربت ماند و عشق تو
ولا را در بلا جستم، بلا را در ولا ديدم

تصور از تفكر ماند و خون تو تداوم يافت
تو را خون خدا، خون خدا، خون خدا ديدم

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:25 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

 

خنجر آمد بوسه بر روي تو زد

باد هم دستی به گيسوي تو زد


نينوا در نينوا خون شد دلم

بهر ليلاي تو مجنون شد دلم



سروهاي تو به خاک افتاده اند

عاشقانت سينه چاک افتاده اند


رخصتي! در پاي تو جان افکنيم

عشق رسوا را به ميدان افکنيم



عاشقيم و در غمت خون خورده ايم

زنده ايم!... اما برايت مرده ايم....



اي سرت از تن جدا ...از تن جدا

بر نمي خيزد ز مردانت صدا



اي سوار بي سر آخر کيستي؟

گه شتاباني گهي مي ايستي



سمت صحراي جنون اردو زدي

زير خنجر هي هي و ياهو زدي



سروها بعد از تو يک يک خم شدند

داغ دار ِ ماتم آدم شدند



بعد تو شمشيرها ياغي شدند

گرگ ها در ميکده ساقي شدند



بعد تو زنجير بر دستان ماست

مُهر شک بر صفحه ي ايمان ماست



بعد تو ديوانه و عاقل يکي ست

از تمام ضرب ها حاصل يکي ست



بعد تو آرامش از هستي گريخت

هيچ اشکي جز براي تو نريخت



بعد تو از خانه هامان نور رفت

برق فيروزه ز نيشابور رفت



بعد تو زينب ز داغ ات پير شد

سهم زين العابدين زنجير شد



اي تن ات از جور اسبان کوفته

اي همه عالم ز داغت سوخته



باز امشب در دلم غوغا شده

شور و حال روضه ات برپا شده



قامت عاشوريان خم گشته باز

بوي خون مي آيد از راه حجاز



کربلا يعني تو بر بالاي ني

انتخاب بين تو با ملک ري



کربلا يعني تو قرآن مي شوي

بر سر نيزه پريشان مي شوي



کربلا يعني زني بر روي تل

بغض ها و کينه ي جنگ جمل



کربلا يعني لب و دندان تو

تشنگي در کام فرزندان تو



کربلا يعني کسي بي دست شد

عالم از شرب نگاهش مست شد



اي خم ابروي تو حبل المتين

پس چرا افتاده اي روي زمين؟



جان عباست بگو آن نيزه چيست ؟

آن سر بالاي نيزه مال کيست؟



سر به ني بردي و بي تن مي روي ؟

واي بر من ...واي! بي من مي روي؟



اندکي آرام تر اي جان من

مي روي چون اشک از چشمان من



جان زينب با دلم بازي مکن

با دل ديوانه طنازي مکن



جامه ي خون از چه بر تن مي کني؟

روضه هايت را مزين مي کني ؟



کربلا يعني من و زنجير و غم

کربلا يعني علمدار و علم



آه از آن دستي که از بازو فتاد

مشک را در سوگ جاويدان نهاد



خيز علمدارم ! علم افتاده است

کودکي دز خيمه ها جان داده است



کربلا يعني که من بر پرچمت

مي نويسم شرح ابروي خمت



مي نويسم عاشق روي توام

من پريشان تر ز گيسوي توام



مي نويسم عاشقي کار من است

حضرت عباس دلدار من است!



چهره و موي تو چون ليل ونهار

تيغ ابرويت چو تيغ ذوالفقار



جسم عالم را غم تو روح شد

نام تو رمز نجات نوح شد



بي تو در چشمان خيسم خواب نيست

ظهر شد در خيمه هايت آب نيست



مي نويسم لاي لايي ...اصغرت

بر نمي گردد ز ميدان اکبرت



مي نوسم فاطمه!...ام البنين!

مي خورد از اسب عباس ات زمين



مي نويسم اسب ها مي تاختند

نيزه ها شال سياه انداختند



داد از اين درد و از اين اندوه و داغ

مي نويسم شرح درد اشتياق



واي ِ من ..واي ِ دل و واي ِ رباب

لاي لايي کودک نازم بخواب



لاي لايي اي عزيز کا‌‌ئنات

آب شد از شرم لبهايت فرات



کربلا يعني زمين در تاب و تب

کربلا يعني فرات تشنه لب



کربلا يعني حسين ِ بي بديل

نامه ها ي کوفه و ابن عقيل



کربلا يعني که قاسم از ازل

خوانده بود آواز احلي من عسل



کربلا يعني جفا اندر جفا

کوفه ي ننگين و شام بي وفا



کربلا يعني که نيزه دارها

مي رسند بسيار در بسيارها



يک به يک سرها سر ني مي روند

کودکان تشنه از پي مي روند



کربلا!مهماني ات پايان گرفت

تشنه ايم! شايد ولي باران گرفت



نيزه ها تاريک و سرها غرق نور

مي کند زينب از اين صحرا عبور

.

کاروان در پيش و دلها بي امان

شعرهاي من دخيل کاروان

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:25 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

گفته بودی که بیايي غمم از دل برود

آنچنان جای گرفته است که مشکل برود

 

پایم از قوت رفتار، فرو خواهد ماند

خنک آن کس که حذر کرد، پی دل برود

 

 

گر همه عمر، نداده است کسی دل به خیال

چون بیاید به سر کوی تو، بی‌دل برود

 

کس ندیدم که در این شهر، گرفتار تو نیست

مگر آنکس که به شب آید و غافل برود

 

ساربان!تند مران، ورنه، چنان می گِریَم

که تو و ناقه و محمل، همه در گِل برود

 

سر ِ آن کشته بنازم که پس از کشته شدن

سر ِ خود گیرد و اندر پی قاتل برود

 

باکم از کشته شدن نیست، از آن میترسم

که هنوزم رمقی باشد و قاتل برود

 

گر همه عمر صبوحی خوش و شیرین باشد

این سخن ماند ندانم که چه با دل برود

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:25 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

نشسته­ ام وسط دشت تا کمر در خاک

شب است، خونِ تو از نيزه مي­چکد بر خاک

دلم کشيده که هفتاد و چند پروانه

دوباره پر بکشد روي چند لشکر خاک

نوشته­ام غزلي را به دفترِ خونم

نگاه کن قلمم نيزه است؛ دفتر خاک

به درد و غربتِ آن لحظه­اي مي­انديشم

که ايستاده­اي و دُور و بر سراسر خاک

چگونه دست نگه داشت تا شهيد شدي –

زمينِ منفعلِ تا هميشه بر سر خاک!؟

زمين بلند نشد تا تو را به دست آورد

کشيد جسمِ تو را تا هميشه­ها در خاک

غريب واقع ه­اي درگرفته در عالم

که ماه هم امشب سجده مي­کند بر خاک­

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

آنشب چه شبی عبوس و پا برجا بود
آنشب یل عشق یکه و تنها بود
می سوخت ستاره ها و سیمای فلق
از پشت حجاب ابرها پیدا بود
 

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

بر نیزه زلف شعر رها شد ، نیامدی
پای جنون به معرکه وا شد ، نیامدی

در خیمه گاه کاغذ آتش گرفته ای
تک تک حروف شعله نما شد ، نیامدی

برگشت مشک جوهر آبی به روی میز
پشت غزل دوباره دوتا شد ، نیامدی

در قتلگاه دفتر در خون شناورم
سرهای بیت هام جدا شد ، نیامدی

افتاده پاره پاره تن دفترم به خاک
این دشت واژه کرببلا شد ، نیامدی

شاعر نوشت با قلم سر شکسته اش
مضمون اسیر قافیه ها شد نیامدی

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

با دست بسته است ولی دست بسته نیست

زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست

هرچند سربه زیر...ولی سرفراز بود

زینب قیام کرده چون از پانشسته نیست

زینب اسیر نیست دو عالم اسیر اوست

او را اسیر قافله خواندن خجسته نیست

رنج سفر،خطر،غم بازار،چشم شوم

داغ سه ساله دیده ولی باز خسته نیست

حتی اگر به صورت او سنگ می خورد

هیهات بند معجرش از هم گسسته نیست

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

کربلا غرق بلا کرده یتیمانت را
از تو یکباره جدا کرده یتیمانت را
به زمین خوردنشان از سر بیجانی نیست
نیزه ها سر به هوا کرده یتیمانت را

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)


اگر در آن سوی شط پشته پشته خار نشسته
گلی شکفته در این سوی کارزار نشسته
یکی از این سوی میدان به سجده می رود امشب
یکی از آن سو در مجلس قمار نشسته
چقدر نامه ی خسته ، چقدر عهد شکسته
چقدر کوفه در این معرکه کنار نشسته !
فرات آب حیات نوادگان نبی نیست
اگر چه خیمه به خیمه در انتظار نشسته
حسین آینه دار است و خطبه هاش چراغ اند
دریغ بر دل نامردمان غبار نشسته
به گوش هوش یکی آفتاب را نشنیده
به انتظار صدا تیغ بی شمار نشسته
حسین با پسرانش وداع می کند امشب
چقدر سیب در آغوش این انار نشسته
غروب آمده ، در این دیار حضرت زینب
به هر کجا بنشیند سر مزار نشسته
رسیده حضرت زهرا به قتلگاه ، ببینند
دعای ساقی لب تشنگان به بار نشسته

رسیده خطبه ی آخر ، معطر است کلامت
چه آیه های قشنگی ، سرت به نیزه سلامت

2
کجاست مادرت امشب که نوحه خوان تو باشد ؟
شب است و ماه نداری که هم زبان تو باشد
به دشت تیر فرستادی آخرین نفست را
که اولین تن افتاده نوجوان تو باشد
یگانه بانوی غربت ، کدام مرثیه امشب
قرار بوده فرازی ز داستان تو باشد ؟
ادامه ی در و دیوار و دست بسته ی مولاست
چهل سری که نشان برادران تو باشد
تو آفریده شدی تا به رسم مرثیه خوانی
هزار روضه ی مکشوف در جهان تو باشد
تو ایستادی و فرمودی عشق راه غریبی ست
که هر چه غم برسد شرح امتحان تو باشد
شکوه صبر تو ایوب را به سجده کشیده
که هر چه کوه در این راه ناتوان تو باشد
چه عاشقانه ی سرخی ست کاروان اسیران
سری که بر سر نی صاحب الزمان تو باشد
نشسته ای لب گودال ، آفتاب ببینی
عجیب نیست که در خاک آسمان تو باشد
بخوان که خطبه ی تو آفتاب آل رسول است
کنون صدای علی (ع) تیر در کمان تو باشد

دو گل به دشت فرستاده ، این نهایت عشق است
انیس گریه ی زهراست ، خطبه خوان دمشق است

3
بگو مدینه بگرید به آیه های گواهت
به گیسوان سپید به روزگار سیاهت
زنی تو ، آینه ی جان ، نه روضه خوان ، نه پریشان
که چشم های علمدار خیمه داده پناهت
در این دیار که شب زنده دار ها نگران اند
به دشت خیره شوی غصه می رسد به نگاهت
به جای موج به موج فرات سر به گریبان
دریغ شام غریبان نشسته اشک به راهت
اگر چه حال علمدار دست داده به دریا
اگر چه مشک بریزد نمی رسند به ماهت
تو خطبه خواندی و از پشت پرده شور به پا شد
گدا شدند همه در حریم حضرت شاهت
کتاب نور و پیمبر ، نسیم جاری کوثر
چه عاشقانه به سامان رسید خیل سپاهت
بریز حضرت کلثوم ، رود رود غمت را
بسوزد عاقبت این سرزمین به آتش آهت
نشان مادر و دختر همیشه چادر خاکی ست
غم تو و غم زهرا چقدر داشت شباهت

خدا عنان زمین را دوباره بسته به منبر
که میوه ی علی و فاطمه نشسته به منبر

4
رسیده قصه به جایی که صحن مسجد شام است
علی نشسته به منبر ، یزید ! کار تمام است
علی همان که جوان و علی همان که رشید است
علی همان که امیر و علی همان که امام است
چراغ راه یتیمان و تکیه گاه اسیران
کسی که زمزمه هایش ترانه های قیام است
به کوچه های مدینه رسیده سینه به سینه
که سجده گاه علی خانقاه اهل مرام است
علی نشسته به منبر ، بگوید از غم حیدر
دوباره عطر عبایش ربوده هر چه مشام است
بقیع خانه ی امنی برای آل علی نیست
ولی همیشه هوایش سلامتی و سلام است
که سجده گاه علی خیمه گاه امن الهی
به روی عشق حلال و به روی عقل حرام است
کجاست کوفه ، چه شهری ؟! دهی ست خیر ندیده
دهی که ننگ خریده ، دهی که در پی نام است
به لطف شوکت مختار و حکمت تو عیان شد
که در مقابل بیگانه انتقام به کام است
صحیفه ای که تو داری ، ورق ورق خُم مستی ست
اگر سبوی تو باشد چه احتیاج به جام است ؟

سرت به نیزه نچرخیده ، باغ زنده بماند
همیشه شام غریبان ، چراغ زنده بماند

5
تو آفریده شدی مرد انقلاب بمانی
که تشنه راوی دیدار ماه و آب بمانی
مدینه قصه شنیدی و مکه غصه چشیدی
به عشق حضرت خورشید در رکاب بمانی
به چند سالگی ات نیزه ها اجازه ندادند
در انتظار تماشای بوتراب بمانی
به کربلا که رسیدی امام گفت : محمد !
ببین چه می شود امشب ، مباد خواب بمانی
سوال بود برایت ، علی اصغر تشنه
که تیر هرمله نگذاشت بی جواب بمانی
چقدر بال کبوتر ، چقدر لاله ی پرپر
خدا نخواست در این باغچه گلاب بمانی
خدا نخواست که از خوشه ها به خاک بیفتی
قرار بود که در خمره ها شراب بمانی
اسیر کوفه و شامی ، تو کودکی و امامی
سزاست خطبه بخوانی و آفتاب بمانی
گل ِ شبیه پیمبر ، تو سوگوار منایی
بناست در غم این درد بی حساب بمانی
تو آفریده شدی انقلاب زنده بماند
تو آفریده شدی آب آسیاب بمانی

جهان قرار شده در حرم غبار تو باشد
زیارتی که بخواند به افتخار تو باشد

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

سزد کز دیدگان خو نابه جاری
کند شیعه تمام عمر زاری
امام عصر اندر کند و زنجیر
چهل منزل کند اشتر سوار

 

چهل منزل همه با لشکر غم
همه با آه و واویلا و ماتم
نگاه کودکان بر ماه نیزه
وزینب بود با اشک دمادم

 

سری چون ماه بر نوک سنان بود
مهار ناقه د ست ساربان بود
به دامان زنان آل طاها
سروش اشک می دیدم روان بود

گلستان نبی پرپر نمودند
همه با نیزه و خنجر نمودند
زمان در بهت سنگینی فرو رفت
حسین را تشنه لب بی سر نمودند

قنبر سماچی

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:27 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

علی حاجتيان فومنی

وقتی که همه به سنگ عادت کردند

در پیله عافیت اقامت کردند

از صحنه کربلا ملائک با سوز

هفتاد و دو آیه را تلاوت کردند

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:27 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

خواستم گریه، ولیکن گلویم بغض گرفت

مثل من دختر تو روبرویم بغض گرفت

نیزه ای که به تَنت خورد و زمین گیرت کرد

بعد هر بار که آمد به سویم، بغض گرفت

بوسه ام دیر سراغِ گلویت آمد، حیف

همۀ آرزویم!، آرزویم بغض گرفت

همۀ راه به این معجر من دست نخورد

بین کوفه به خدا آبرویم بغض گرفت

سرت از نیزه که افتاد دلم سوخت حسین

چشم های تو از این گفتگویم بغض گرفت

بعد از آنی که تو رفتی گلویم آب نخورد

روز و شب با غمت آب وضویم بغض گرفت

ضربه ای بی خبر از پشت به بازویم خورد

سنگ از روبرویم آمد و بر رویم خورد

 

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:27 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

آتش آتش ریخت بر شام سیاه
شعله های گریــــه و اندوه و آه

بی پناهی موج میزد در میان
دستهای زینب آن شب شد پناه

 

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:31 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

بی تو چه سخت می گذرد روز و ماه ها

بسته شده مسیر گلویم به آه ها

از نی تو در محل یهودی نشین شام

دیدی به ما اشاره ی این دل سیاه ها

با تازیانه بازوی ما آشنا شد و

اینجا شدیم آب میان نگاه ها

عباس را بگو که دگر چشم وا کند

تا بنگرد به صورت این بی پناه ها

در انتظار ضربه ی سیلی دیگرند

وقتی که می خورند زمین بی گناه ها

با دف نمک به زخم دلم بیشتر زنند

رقاصه های شام همه بین راه ها

غیر از شکاف نیست به هر سر که بنگریم

از بس که سنگ خورده روی سجده گاه ها

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:32 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها