0

اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

گرچه امید وفاداری نبود
کوفیان ! این شیوه ی یاری نبود
پرچمی افراشتید اما دریغ!
سرسری پنداشتید آن را دریغ!
رسم همراهی مهمان این نبود
در عرب این طرز و این آئین نبود
کربلا ! آغوش بنمودی به یار
بهر مولایی که بود عالی تبار
تا که از خونش لبی را تر کنی!؟
خاک خود را افسر هر سر کنی!؟
هم به خون رفع عطش کردی و هم
مُهر شد در سجده خاکت دم به دم
کربلا ! از دولت خون حسین
از دلاورهای آن نور دوعین
یاد و نامت جاودان شد در جهان
کربلا ای کعبه ی پیر و جوان
زینبم ای کاروان من زینبم!
آری آری شیعیان من زینبم!
دخت شیر حق علیِ مرتضی
زینبم من خواهر خون خدا
موج سنگینی و سرخی بلا
قامتت را می کند خم کربلا !
ای حسین این کوفیان ناسپاس
عهد بشکستند و پیمان از اساس
جان به قربان سرت که بی سر است
خون سرخ تو به رگ های من است
دخت زهرای بتول مصطفی
زینبم من زینب صاحب عزا
خار می سازم یزید و لشگرش
با زبان آتش زنم بر پیکرش
ای برادر من به شمشیر کلام
نهضتت را می برم تا القیام...
لیک این کودک تو را گوید همی
او تو را با اشک می جوید همی
این عزیز جان هر شب های تو
این سه ساله دختر زیبای تو
این رقیه نورِ جانِ تو حسین
کودک شیر زبانِ تو حسین
دم به دم از عمه می خواهد؛ پدر
قصه های عمه بر وی بی اثر
گویم از عمد، صبوری کن ؛ که او
می کند با آسمانش گفتگو
طاقت دوری ندارد ای امیر
این امانت را بیا از ما بگیر
تشت آوردند ناگهه اندرون
بود بابا لیک صورت غرق خون
ناله ای از جان رقیه برکشید
کاروان از خواب سنگینش پرید
لب بجنبانید و خوش آواز کرد
نازنین سوی پدر پرواز کرد
الوداع ! عمه ! روم پیش پدر
با شمایم عمه جان در این سفر
ای رقیه ! تو زبان زینبی
تو سفیر کاروان زینبی
با پدر برگوی که تو ؛ پاینده ای
عمه گفتا : ای پدر تو زنده ای
بوسه بر لب های پر خونش بزن
هدیه کن خود را به او ای یاسمن
پس بگو؛ عمه به حق گویی ز تخت
می کشد پایین یزید شور بخت
من حسینی وار در قصر یزید
می کنم تنگ عرصه را بر آن پلید
نیست از مرگ و عدم پروای ما
مرگ در آزادگی سودای ما
صوت قرآن حسین نیزه پوش
از فراز نیزه می آمد به گوش
آفرین بر نینوایت ای حسین
مرحبا بر این هوایت ای حسین
پرچم خون خدا نام تو شد
فاتح جان؛ رمز پیغام تو شد
بر تو و آزادگی هایت قسم
تا ابد هستیم بر ضدّ ستم
شیعیانت با پیامی آتشین
هم صدا بر ضد دشمن های دین
شیعه گرم است حسین از آه تو
شیعه سربازی کند در راه تو
شیعه یعنی پرچم بالندگی
شیعه مرگ سرخ؛ یعنی زندگی
شیعه هستی، شیعه مستی، شیعه عشق
شیعه تیر بهر زینب در دمشق
شیعه از باغ نگاهش گل دهد
شیعه یعنی از زبان آتش جهد
گفته های ما چراغ منجلی ست
مکتب ما مکتب آل علی ست
جرعه ی عشق از ازل در جام تو
ای حسین خون خدا شد نام تو
بنگر اینک ای برادر هر مکان
می درخشد در اسارت کاروان
زینب از دشمن بگیرد انتقام
ای برادر انقلابت بر دوام
در قیامت عاشقان را یاد کن!
باغ جانها را حسین آباد کن!
جمله در سودای عشقت مبتلا
چون تویی مولا و شاه کربلا
نوحه ی سوز دل صاحب به درد
بیت پایان را چنین آماده کرد
کربلا ؛ آغوش خود را باز کن
جان به لب آمد مرا آواز کن


حامد فروغی

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  12:18 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

وای وای....

دارد بلا پشت بلا می آید اینجا

سرها به روی نیزه ها می آید اینجا

هر چند این سر خاک و خاکستر گرفته

اما به چشمم آشنا می آید اینجا

از بسکه در خود غصه و غم دارد این شهر

در منظرم کرب و بلا می آید اینجا

هر روز و هر لحظه سوال دختر توست

عمه بگو بابای ما می آید اینجا ؟

آهسته می پرسم سوالم را ، کنیزی

به دختر خیر النسا می آید اینجا ؟

اصلا بگو به خواهرت ای غیرت الله

منزل در این ویرانسرا می آید اینجا ؟

بوی مدینه می وزد در شهر  یعنی

هم فاطمه هم مرتضی می آید اینجا

با قاتل تو همسفر گشتیم اما

این حرمله با خنده تا می آید اینجا

بغض ربابت روضه میگرد به لالا  لالا

ای طفل بی شیرم کمی آرام ، سقا ....

 

یاسر مسافر

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  12:18 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

چهل منزل در امواج بلاها (یازینب)

(حسین جان)

کسی که پا به پا در محضرت بود

چهل منزل به دنبال سرت بود

چهل منزل اسیر و دست بسته

به شمشیر زبان همسنگرت بود

چهل منزل در امواج بلاها

زمانی بادبان، گه لنگرت بود

خدا جویان که در خون خفته بودند

خودش عباس و عون و جعفرت بود

گهی شد دست و بازوی اباالفضل

گهی در گفتن حق حنجرت بود

گهی پروانه ی گلهای باغت

گهی شمع مزار دخترت بود

فروغ روزهایش اشک طفلان

چراغ شام غمبارش سرت بود

اگر نیمی زتو در کربلا ماند

بحق تا شام نیم دیگرت بود

و ثابت کرد زینب با جهادش

هرآنچه بهر او در باورت بود

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  12:18 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

اي كه فراز نيزه تو را آشيان شده

 بنگر مرا كه ناقه ي عريان مكان شده

حرفي كه نه!اشاره اي حتي نمي كني

 از آن زمان كه هم سخنت خيزران شده

از بسكه سنگ خورده اي از دست كوفيان

خون لخته از كنار لبانت روان شده

سنگي كه ميخورد به تو باز ميخورد به من

 پرتابشان ببين چقدر با نشان شده

شهري كه پايتخت علي بوده يك زمان

حالا دگر محله ي نامردمان شده

 اي همسفر تو روي ني و من به زير ني

 از روي ني سرت به سرم سايبان شده

 

شاعر : محمد حسن بیات لو

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  12:18 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

داداش حسین...

 

ما رو با غصه ایام میبرن

سوره فجر و توی شام میبرن

ای برادر بیا ناموس داری کن

خواهرت رو ملاء عام میبرن

 

غم و غصه هام بی اندازه شده

به خدا داغ دلم تازه شده

جلوی چشمای زینب سر تو

آویزون به روی دروازه شده

 

اینهمه ازدحام و چیکار کنم؟

خستگی پاهامو چیکار کنم؟

برا تازیانه ها سپر بشم

سنگای پشت بام و چیکار کنم

 

دخترت رو روی پاهام میشونم

خودمو تو کوچه ها میکشونم

سر پیری به چه روزی افتادم

موهامو و با آستینم میپوشونم

 

همه اش از کینه مولا آب میخورد

خواهرت طعنع بی حساب میخورد

حق بده اگه خودم رو میزدم

خیزان میزد و هی شراب میخورد

 

 

جواد پرچمی

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  12:18 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

رفتي به روي نيزه و من پا به پاي تو

 دنبال ميكنم سرت از ردپاي تو

اين سنگ ها صداي مرا در مي آورند

 قرآن بخوان فداي صداي رساي تو

بالاي نيزه, طشت, تنور وخرابه ه

دارد چه سخت ميگذرد لحظه هاي تو

 هركس كه ميرسد به سرت سنگ ميزند

دعوا شده سر سر از تن جداي تو

 از ما بريدي و به روي نيزه رفته اي

 پس حق بده چگونه نميرم براي تو

 گيرم كه آمدي و نشستي به دامنم

با من بگو كه بوسه زنم بر كجاي تو؟

 

شاعر : محمد حسن بيات لو

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  12:18 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

بر نيزه درخشيده سرت اي ارباب
بشكسته جبين اطهرت اي ارباب
خواندي زفراز نيزه گر آيه كهف
چوب از چه نشسته به لبت اي ارباب
عباس كه بي دست و علم همره توست
گريان شده بهر اصغرت اي ارباب
در گوشه قتلگاه تا شمر دويد
بشنيد نواي مادرت اي ارباب
سوگند به آن سه ساله در كنج خراب
دورم منما ز درگهت اي ارباب

 

مهدي روحاني كاشمر

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  12:18 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

بخوان قرآن تو با آوای نیزه

خیالت راحت آن بالای نیزه

 

نشد وا معجری ، جز آن یکی که

سر عباس بستم ، پای نیزه

 

امیر حسین سالاروند

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  12:18 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

در مسیر کوفه و شام

 

اَلا ای سر، فدای خون خشک گردنت گردم

توصحرا گَرد، من قربان صحرا گَردنت گردم

تنت در کربلا تنها، سرت بر نیزه ها با ما

به دنبال سرت آیم، به قربان تنت گردم

ترا عریان به خاک کربلا بنهاده و رفتم

نشد از تار و پود هستیم پیراهنت گردم

هلال من، هلالی شد قدم از غم، بیا تا من

شبی پروانه شمع جمال روشنت گردم

زهر بام و درت سنگی به استقبال می آید

بیا بنشین به دامانم که با جان، جوشنت گردم

تو خورشید بلند عشقی و از دست ما بیرون

بیا یک نیزه پایین تر که دست و دامنت گردم

چو افکندی مرا از خطبه خواندن لب فروبستی

بخوان قرآن که من قربان قرآن خواندنت گردم

بشوق باتو بودن، از مدینه من سفر کردم

ندانستم که باید همسفر با دشمنت گردم

 

سید رضا موید

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  12:18 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

اشعار ورود کاروان اهل بیت(ع) به کوفه

 

ای سر از خون دل سرشار چشمت را ببند

جان زهرا میکنم اصرار چشمت را ببند

 

خواهری را که تمام عمر بر سجاده بود

شمر دارد میبرد بازار چشمت را ببند

 

کاش میشد از مسیردیگری ردمیشیدیم

خیلی اذیت میکنند اشرار چشمت را ببند

 

آستین پاره اینجاهابه دردم میخورد

معجر من گم شده انگار چشمت را ببند

 

خانه ی خولی نبودم صورتت آتش گرفت

پس بیا در آتش دیوارچشمت ببند

 

هی به تو گفتم ببین ما را ز آن بالای نی

جان من حالا بیا اینبار چشمت راببند

 

خواهرت را از سر اجبار مجلس میبرند

پس تو هم در طشت به اجبار چشمت را ببند

 

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  12:18 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

حضرت زینب(س)-کوفه

 

می رفتم و گدازه صفت می گداختم

تا دیده ام یکایکشان را شناختم

رد گشتم از صف صدقات و نگاه ها

در هر ردیف قافیه ها را نباختم

معمار تازیانه ی کوفی خراب کرد

هر خانه ی امید که با اشک ساختم

گرچه غریبه وار مرا خیره می شدند

باور نمی کنی! همه را می شناختم

دیدم که نعل تازه به هر خانه ای زدند

با اسب خطبه بر سر آن قوم تاختم

حتی صدای بغض جرس هم شکسته شد

با ضربه ای که همهمه شان را نواختم

 

 

حجت الاسلام رضا جعفری

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:17 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

خطاب حضرت زینب در کوفه با

سر مطهّر امام حسین(علیه السلام)

 

ای پشت و پناه و یار زینب

 ای مایه افتخار زینب

با آن همه مهر و آشنائی

کردی تو ز ما چرا جدائی

دیشب زمن از چه دور بودی

مهمان که در تنور بودی

کی کرد به کوفه میهمانت

 بر خاک نهاده گیسوانت

از روز ازل من و تو با هم

 بودیم در این حادثه توأم

رفتی تو به سوی باغ و رضوان

 من مانده غریب و زار و حیران

رفتی تو بر رسول مختار

من مانده اسیر قوم کفّار

آسوده شدی تو از زمانه

 من ماندم و شمر و تازیانه

تا سایه تو مرا به سر بود

 زین واقعه کی مرا خبر بود

باشد سر تو مقابل من

 بر نیزه به پیش محمل من

با این همه محنت جگرسوز

خون است دلم از آنکه امروز

چون ماه، سر تو بر سنان است

 انگشت نمای کوفیان است

«ذاکر» هم از این غم و مصیبت

گردید قرین رنج و محنت

 

عباس حسینی جوهری (ذاکر)

 

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:17 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

مُهر فراغ بر جگرم خورد بی حسین


زخم خزان به برگ و برم خورد بی حسین

 

میخواستم نسوزم ازین شعله ها ولی

آتش به روی بال و پرم خورد بی حسین

 


من که شب سیاه ندیدم تمام عمر


تیر سه شعبه بر قمرم خورد بی حسین

 


دست تو نیست ؛ نیزه مرا راه میبرد


خیلی به دست و بر کمرم خورد بی حسین  

 


پیرم ...توان تند دویدن نداشتم


فریادها بروی سرم خورد بی حسین


 

ما را ندیده بود کسی وقت بودنت


 چشم غریبه سمت حرم خورد بی حسین


 

ماییم و آستین لباسی که معجرست

دستی بدست شعله ورم خورد بی حسین

 

ما داغدیده ایم ولی ساز میزنند


خنده به اشک چشم ترم خورد بی حسین

 

سنگم که میزدند دو دستم نقاب بود


باران سنگ بر سپرم خورد بی حسین

 

بی محرمم بلند شو ای محرم حرم


من ماندم و اسیری و اشک و غم حرم

 

سید پوریا هاشمی

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:17 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

امام حسین(ع)-تنور خولی-کوفه


بر خـاک کـربـلاست اگـر پیـکـر حسین

امشب رسیـده است به کوفه سر حسین

ای آسمـان بنـال کـه از ظلـم کـوفیـان

خــاکستــر تنــور شـده بستـر حسین

سرخ است گر که خاک ز خـون گلـوی او

خـاکستـری شـده ست رخ انور حسین

امشب شب زیـارت و شــام عــزا بـود

بنشسته در محیـط غمش مــادر حسین

آهستـه تر بنـال دل مـن، کـه فـاطمـه

احیــا گـرفتــه است کنـار سـر حسین

خـون از لبـان اطهـــر او پــاک می کنــد

گلبـوسـه می زنـد بـه رخ اطهــرحسین

خوناب می کنـد به روی خـاک غم روان

اشکی که می چکد به روی حنجر حسین

در محفـل غمی کـه به پـا کـرده فـاطمـه

خالی ست جای خـواهر غمپـرور حسین

پرپرشده ست گـرچه «وفائی» وجـود او

شاداب مـانـده است گل بـاور حسین



سید هاشم وفایی

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:17 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

چه غارت می کند این لشکر ازتو
که هم انگشت وهم انگشتر از تو
شهادت می دهم بر روی نیزه
تو از پیغمبری پیغمبر از تو

 

مجتبی حاذق

 
 
یک شنبه 10 بهمن 1395  7:17 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها