0

اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

سرش به نیزه به گل های چیده می ماند

به فجر از افق خون دمیده می ماند

یگانه بانوی پرچم به دوش عاشورا

به نخل سبز ز ماتم تکیده می ماند

میان خیمه ی آتش گرفته، طفل دلم

به آهویی که ز مردم رمیده می ماند

شب است گوش یتیمان ز ضربت سیلی

به لاله های ز حنجر دریده می ماند

رقیه طفل سه ساله که حوری حرم است

به آن که رنج نود ساله دیده می ماند

امام صادق حق پشت ناقه ی عریان

به زیر یوغ چو ماه خمیده می ماند

شوم فدای شهیدی که در کنار فرات

به آفتاب به خون آرمیده می ماند

هلال یک شبه ی من، ز چیست خونینی؟

نگاه تو به دل داغ دیده می ماند

حکایت احد و اشک چشم خونینش

به اختران ز گردون چکیده می ماند

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

حضرت زینب(س)-اسارت

 

از کرب و بلا به سوی دربار یزید

مجموعه قتلگاه را می بردند

***

من تماشای تو می کردم و غافل بودم

به تماشای تو شهری به تماشای من است

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

به سمت کوفه و شام

 

در ناقه عیال شاه را می بردند

یک قافله سوز و آه  را می بردند

خورشید از آسمان تماشا می کرد

در نیزه هلال ماه را می بردند

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:06 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

دل سوزان بود امروز گواه من و تو

کز ازل داشت بلا چشم ، به راه من و تو

من به تو دوخته ام دیده تو برمن، از نی

یک جهان راز، نهفته به نگاه من و تو

اُسرا با من و راس شهدا با تو به حق

چشم تاریخ ندیده ست سپاه من و تو

روی تو ماه من و ماه تو عباس امّا

ابر خون ساخته پنهان رخ ماه من و تو

آیه خواندن ز تو، تفسیر ز من تا دانند

که به جز گفتن حق نیست گناه من و تو

هر دو نستوه چو کوهیم بر سیل امّا

عشق، دلگرم شد، از سردی آه من و تو

مدعی خواست که از بیخ کند ریشه ی ما

بی خبر زآن که غروب ست پگاه من و تو

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:06 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

زینب-در مسیر كوفه و شام

 

ای نفس مطمئنه! فدای تو، زینبت

مثل دو چوب خشک به هم می‏خورد لبت

آیا هلال وقت کمالت رسیده بود؟

کردی خسوف در بر چشمان زینبت

باز از سرود کهف بخوان تا که بشنوم

بر روی نی، تلاوت قرآن هر شبت

از دل نمی‏روی و دلم می‏بری ز دست

ای عشق جانگداز! بگو چیست مذهبت؟

ای جسم پرستاره! به صحرا دگر مخواب

محمل‏نشین شده است در این کوفه، کوکبت

افتاد تا عَلَم ز کف ساقی حرم

بر دوش می‏کشم، عَلَم سرخ مکتبت

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:06 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

ای آسمان ز دست تو دارم بسی نوا

ریزم سرشک حسرت و هجران ز دیده‌ها

ظلمی چنین ندیده کسی اندر این جهان

کردی تو با سلاله سلطانِ انبیاء

سرهای سروران جهان را جدا ز تن

کردی، زدی به نیزه و بُردی به شهرها

زینب که آفتاب نتابید بر رُخش

در شرم بود و داشت ازو حرمت و حیا

بردی سر برهنه اسیری به سوی شام

زنجیر کین به گردن و با سختی و بلا

آه از دمی که گشت اسیران اهل بیت

وارد به کوفه با سر بی‌ معجر از جفا

مخلوق کوفه بهر تماشا به دورشان

گشته جمع طعنه‌ زنان لب به ناسزا

بعضی به خنده کاین اُسرا ماه طلعتند

برخی دگر که خارج دینند و مصطفی

زینب چو دید هلهله و ازدحام خلق

بی‌اختیار گشت پس انداخت مرتضی

آه از جگر کشید و بگفت ای ستمگران

مائیم نصِ آیه عصمت و «إنمّا»

آل محمدیم و جگر گوشه بتول

گشتیم از جفای شما خوار و بی‌نوا

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:07 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

زیبا هلال یک شبه، ای سایه سرم

بالا نشسته ای مرا می کنی نگاه

عالم همه پناه به نام تو می برند

حالا ببین که خواهر تو گشته بی پناه

**

تو قرص ماه بودی و حالا شدی هلال

دیشب مگر چگونه شبت کرده ای سحر

روی تو سوخته چونان روی مادرم

خاکستر است لای همه گیسوان سر

**

عمری سرم به سینه ات آرام می گرفت

حالا تو روی نیزه و من بین محملم

هر بار نیزه دار، سرت چرخ می دهد

با هر تکانِ نیزه تکان می خورد دلم

**

از بعد قتلگاه که دیدم به چشم خود

زخمی شده دو گونه تو در وضوی خاک

دامن گرفته ام پی رأس تو هر قدم

تا که نیفتی از سر نیزه به روی خاک

**

عمری ندیده است کسی سایه مرا

حالا ببین که رنج و بلا یاورم شده

شاه نجف کجاست تماشا کند مرا

این آستین کهنه حجاب سرم شده

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

امام حسین(ع)-حضرت زینب (س)-مسیر كوفه و شام

 

سوره ی مستور روی نیزه ها می بینمت

  آیه ی  والطور  روی  نیزه ها می بینمت

 منبر و رحلت چه شد؟ ای زاده ی ختم رسل

 قاری مشهور! روی نیزه ها می بینمت

 چشم کور شهر را مبهوت نورت کرده ای

 نور رب الـنور روی نیزه ها می بینمت

 نیزه از خون گلویت جرعه ای زد، مست شد

 خوشه یِ انگور روی نیزه ها می بینمت

 زینـبم، مـوسیِ شـبگرد  بـیابـان غمت

 شمس کوه طور روی نیزه ها می بینمت

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

حضرت رقیه(س)-مسیر کوفه تا شام


کاروان می رفت اما کودکی جا مانده بود 
او در آغوش عطش در قلب صحرا مانده بود 
گر نمی دانست آیین اسارت را ولی 
ناز پرورد اسیران بود، اما مانده بود
هر چه بابا گفت آن شیرین زبان در طول راه 
در جواب بی جوابی های بابا مانده بود 
یک بیابان غربت و یک کودک بی سر پناه 
بی عزیزانش -زبانم لال- تنها مانده بود 
بر فراز نیزه ها منظومه ای را دیده بود 
سِیر چشم مهر جویش سوی بالا مانده بود
خیزران و چهره گل نسبتی با هم نداشت 
چرخ گردون نیز در حل معما مانده بود 
سینه آم اتش گرفت از این مصیبت یا حسین 
ز آن که دلبندی سه ساله روی شن ها مانده بود

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

امام حسین(ع)-مسیر کوفه تا شام

 

آن شب دلم به شوق رخت پر گرفته بود

جانم ز هجر روی تو آذر گرفته بود

در دشت می وزید نسیم صدای تو

و باز هم دل من و مادر گرفته بود

من دور از تو بودم و افسوس جای من

نیزه سر تو را به روی سر گرفته بود

ای كشته ی فتاده به هامون عزیز تو...

...آن شب دوباره ماتم معجر گرفته بود

در این سفر رباب عجب دل شكسته بود

قنداقه را چه غمزده در بر گرفته بود

در حسرتم هنوز ولی حیف بوسه ها

از پیكر تو نیزه و خنجر گرفته بود

شعری سروده ام به  بلندای  نیزه ها

اما چه آتشی دل دفتر گرفته بود

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

مسیر کوفه تا شام

 

به روی نیزه چگونه تو را نظاره کنم

بخند تا که منم خنده ای دوباره کنم

اگر اجازه دهی لا اقل برای تنت

کمی ز چادر خود را کفن قواره کنم

رسیده وقت نماز و برای قبله نما

به زلف های رهای تو من اشاره کنم

ز ترس دشمن جانی هراس دارم که

به گوش های زخمی طفل تو گوشواره کنم

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

زبان حال حضرت زینب(س) به حضرت رباب(س)

 

دارد به سوی تو نظر چشمان مردت

اشک از نگاهت پاک كن با دست سردت

بی شک كه دشمن شاد می گردیم با این

ابروی درهم رفته و رخسار زردت

خود را برای بعد از این آماده تر كن

چون تا كنون بوده سر آغاز نبردت

الحمد لله، ذكر لب های تو باشد

وقتی كه می بینی سر نی، راس مردت

راضی اگر باشی به تصمیم خداوند

روز قیامت، حق اگر راضی نكردت!!!

با این همه، با خود كمی معجر بیاور

بی شک كه آن ها می خورد جایی به دردت

با صبر بعد از ذبح طفل شیر خوارت

كی می رسد چون هاجری، محشر به گردت؟

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

بر نیزه تکیه دادی تنهاتر از همیشه

با چهره خماری زیباتر از همیشه

بذر ترانه بارید از ابر خطبه هایش

اما زمین دل ها صحراتر از همیشه

سر نیزه ها شنیدند لحن تلاوتش را

امّا محل ندادند، امّا تر از همیشه

سنگی ز جاهلیّت پرتاب شد به سویت

این بار پر گرفتی بالاتر از همیشه

پیشانی ات ترک خورد آیینه موج برداشت

تو قطره قطره گشتی دریاتر از همیشه

انگار حیدری تو مظلوم تر ز دیروز

انگار زینب است او زهراتر از همیشه

معراجِ جمع اضداد، این جاست این که افتاد

مجنون تر از همه وقت لیلاتر از همیشه

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:12 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

روشن گر است نالهٔ پشت شرارها

چون آفتاب در همه ی روزگارها

روشن تر است از همهٔ روزها شبش

شب دیدنی ست جلوهٔ شب زنده دارها

خاك رهش بلند که شد "تربت"ش کنید

فرقی نمی کنند تراب نگارها

این است معجزش که دمی معجزه نکرد

از هیچ خلق سر نزد این گونه کارها

این شانه را به هیچ نبی ای نداده اند

که بارها بلند شود زیر بارها

یک ذره  از تلألؤ خورشید کم نشد

ذره کجا و جلوه پروردگارها

این دشت با  ارادهٔ زینب اداره شد

در دست جبر اوست همه اختیارها

زینب سواره است، اگرچه پیاده است

این ها پیاده اند، همین ها، سوارها

وا کرده است فکر کنم بال خویش را

بیهوده نیست این همه گرد و غبارها

آهش تمام لشگریان را مچاله کرد

از او گرفته اند نسب ذوالفقارها

گیسو اگر شتاب کند گیر می کند

یعنی به نفع نیست همیشه فرارها

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:12 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

ای هلال من به بالای سنان قرآن بخوان

قاری قرآن و قرآن را زبان! قرآن بخوان

با صدای خود مسخّر کن تمام کوفه را

کوفه را هم کربلا کن؛ هم چنان قرآن بخوان

گر چه بشکسته جبینت بر سر نی، سجده کن

گر چه گشته از دهانت خون روان، قرآن بخوان

تا مگر آوای قرآن تو آرامم کند

بر فراز نیزه، ای آرام جان قرآن بخوان

تا که اسلام تو را اهل زمین باور کنند

ای امام کلّ اهل آسمان قرآن بخوان

زادۀ مرجانه دارد قصد آزار تو را

تا نرفتی زیر چوب خیزران قرآن بخوان

صوت قرآن سر تو، سر بلندم می‌کند

تا نگشته قامت زینب کمان قرآن بخوان

یاد قرآن پدر کن؛ روی دست جدّمان

وارث حیدر! تو هم نوکِ سنان قرآن بخوان

آن چه دیدم مادرم زهرا برایم گفته بود

این مصیبت را نمی‌کردم گمان؛ قرآن بخوان

هر که هر چه دارد از این خاندان دارد حسین

تا به «میثم» هم دهی سوز نهان قرآن بخوان

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:12 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها