0

اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

شهر کوفه و شام

 

دامن زلف تو در دست صبا افتاده

که دل خسته ام این گونه ز پا افتاده

گر چه سر نیزه گرفته است سرت را بر سر

پیکرت روی تن خاک رها افتاده

هی دعا می کنم از نیزه نیفتی دیگر

تا به این جا سرت از نی دو سه جا افتاده

سنگ خورده است گمانم به لب و دندانت

که چنین نای تو از شور و نوا افتاده

باز هم حرمله افتاده به جان اسرا

گوش کن ولوله بین اسرا افتاده

دخترت گم شده انگار همه می پرسند

از رقیه خبری نیست کجا افتاده

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

خورشید،گرمِ دلبری از روی نیزه ها

لبخند می زند سَری از روی نیزه ها

 دل برده است از تنِ بی جانِ خواهری

صوت خوشِ برادری از روی نیزه ها

 آه ای برادرم چِقَدَر قَد کشیده ای!

با آسمان برابری از رویِ نیزه ها

گرچه شکسته می شوی و زخم می خوری

از هر چه هست، خوش تری از روی نیزه ها

گیسو رها مکن که دلِ شهر می رود

از یوسفان همه، سَری از روی نیزه ها

تا بوسه ای دهی به نگاهِ یتیمِ خود

خم شو به سویِ دختری از روی نیزه ها

 قرآن بخوان... بگو که مسیرِ نجات چیست؟

ای سَر! هنوز رهبری از رویِ نیزه ها

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

نمی گویم ز نوک نیزه با خواهر تکلم کن

نگاهت پاسخ من داد، بر طفلت ترحم کن

اگرچه غنچه ی بی آب، نشکفد اما

درِ فردوس را بگشا، به روی من تبسم کن

به چشم خارجی ما را تماشا می کند کوفی

به نی قرآن بخوان و رفع این سوء تفاهم کن

اگر بهر نماز شکر می خواهی وضو سازی

ندارم آب، با خاک سر زینب تیمم کن

تو قلب عالمِ امکانی و آگاهی از قلبم

به دریا با نگاه خود بگو، کم  تر تلاطم کن

نگه با اختیار و اشک من بی اختیار آید

ز برج نی نظر ای ماه من امشب به انجم کن

اگر چه کاسه ی صبر مرا هم کرده ای لبریز

ز بهر حفظ جان کودکت با او تکلم کن

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

من ماندم و تمام خطرهای روبرو

راهی که مانده است و سفر های روبرو

در پای آفتاب بدن های پشت سر

در دست باد شانه ی سرهای روبرو

شاید هنوز بود پسرهای دور و بر

چشم امیدشان به پدرهای روبرو

شاید برای چیدن یک گل زیاد بود

جمعیتی ز برق تبرهای روبرو

تدبیر ما به دست شراب سه ساله بود

وقتی که بسته شد همه درهای روبرو

زیباتر از بریده رگت اتفاق نیست

هر چند بر خلاف نظرهای روبرو

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

در مسیر كوفه و شام

مهتاب به روی دشت و صحرا مانده است

خشکی وعطش بر لب دریا مانده است

خورشید که نیست پس خدایا این نور...!

خورشید به روی نیزه ها جا مانده است

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

 

غروب می رود و آفتاب می ماند

و همچنان به دلم اضطراب می ماند

چه دیر سرزدی ای ماه من . . . نگفتی که

چه چشم ها که به شوقت ز خواب می ماند

تنور وضع سرت را به هم زده اما

به موی سوخته عطر و گلاب می ماند

بگو به نیزه ات آهسته تر قدم بردار

که پای دیده ام از این شتاب می ماند

سرم که هست برای ادای حق سرت

چه غصه دستم اگر در طناب می ماند

به لطف خون تو تنها نه ساقه ی نیزه

زمین هم از برکاتت خضاب می ماند

شکوه نیزه تو بهتر است پس غم نیست

کجاوه ای هم اگر بی حجاب می ماند

به التماس دعاهای سنگ های جفا

سر و جبین و لبت مستجاب  می ماند

میان این همه سر چشم ها چه مبهوتند

به نیزه ای که نگاه رباب می ماند

لبان خشک تو یا چوب می خورد یا سنگ

و همچنان به لبت داغ آب می ماند

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

 

چشم وا کردم و پرپر شدنت را دیدم

نیزه در نیزه غریبانه تنت را دیدم

زیر پامال کبود سم مرکب ها، نه

به روی دست ملائک بدنت را دیدم

گرچه نشناختمت وقت عبور از گودال

عمه می‌گفت تن بی کفنت را دیدم

گیسویت بر سر نی شِعر غریبی می‌خواند

زلف خونین شکن در شکنت را دیدم

قاری من سر نیزه ز عجائب گفتی

شام، تفسیر غریب سخنت را دیدم

آه یعقوب شده چشم من از روزی که

به تن تیره دلی پیرهنت را دیدم

خیزران شیفته‌ی ساحت لب هایت شد

چشم وا کردم و زخم دهنت را دیدم

تا سحر قلب تنور از غم تو آتش بود

عطر گیسوی تو و... سوختنت را دیدم

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

حضرت زینب(س)-مسیر کوفه و شام

 

عیسی شدی که این همه بالا ببینمت

بالای دست مردم دنیا ببینمت

بعد از گذشت چند شب از روز رفتنت

راضی نمیشود دلم الا ببینمت

اما چه فایده؟ خودت اصلا بگو حسین

وقتی نمی شناسمت آیا ببینمت؟!

امروز که شلوغی مردم امان نداد

کاری کن ای عزیز که فردا ببینمت

شب ها چه دیر می گذرد ای حسین من!

ای کاش زود صبح شود تا ببینمت

حالا هلال تو سر نیزه طلوع کرد

تا ما "رایت، الا جمیلا" ببینمت

گفتی سر تو را ته خورجین گذاشتند

چه خوب شد نبوده ام آنجا ببینمت

تو سنگ میخوری و سرت پرت می شود

انصاف نیست بین گذرها ببینمت

فعلا مپرس طرز ورود مرا به شهر

بگذار گوشه ای تک و تنها ببینمت

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

حضرت زینب(س)- اسارت

 

چشم تو سمت من دل من گیر نیزه هاست

این سینه پاره پاره شمشیر نیزه هاست

عشقت مرا به كوچه و بازار می كشد

زینب اسیر رشته زنجیر نیزه هاست

سر خی معجر من و پیشانیت حسین

اثبات آیه آیه تفسیر نیزه هاست

ای لاله ای كه خون چكد از ساقه ات هنوز

این زخم های وا شده تقصیر نیزه هاست

قرآن مخوان دوباره كه یكبار  دیده ام

آن سنگ ها كه بابت تقدیر نیزه هاست

قرآن مخوان كه پیرزنی روی بام ها

در انتظار پاسخ تكبیر نیزه هاست

این گیسوان پخش شده بین كوچه ها

از ردپای رأس تو در زیر نیزه هاست

حالا به این بهانه نگاهش به سوی ماست

نامحرمی كه چشم و دلش سیر نیزه هاست

***

 در بین راه نیزه تو ایستاده بود

جا ماندن كه باعث تأخیر نیزه هاست

****

گفتم كه چند لحظه بخوابم ولی نشد

این خواب هم تجسم تصویر نیزه هاست

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

 حضرت زینب(س)-مسیر کوفه و شام

 

صوت قرآن تو صبرم را ربود از دل،حسین

زآن سبب سر را زدم بر چوبه محمل،حسین

من ز طفلی بر سر دوش نبی دیدم تو را

از چه بگرفتی کنون بر نوک نی منزل ، حسین

این تویی بالای نی ای آفتاب فاطمه

یا شده خورشید گردون بر زمین نازل،حسین

می خورد بر هم لبت گویی تکلم می کنی

گاه با من، گه به طفلان ،‌ گاه با قاتل،حسین

ای هلال من ! زبس در خاک و خون پوشیده ای

دیدنت آسان ،‌شناسایی بود مشکل،حسین

اختیار دیده را پای سرت دادم ز دست

ترسم از اشکم بماند کاروان در گِل،حسین

با تنت در قتلگه بنشسته جانم در عزا

با سرت بر نوک نی ،‌اُلفت گرفته دل،حسین

با تمام دردها و غصه ها و رنج ها

نیستم آنی ز طفل کوچکت غافل،حسین

هر چه پیش آید ، خوش آید ، سینه را کردم سپر

با اسارت نهضتت را می کنم کامل،حسین

سوز و شور میثم بی دست و پا را کن قبول

گر چه شعرش هست در نزد تو نا قابل،حسین

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

حضرت زینب(س)-مسیر کوفه و شام

 

ای سرت چون ماه سرگردان به روی نیزه ها

از غمت خون عقده بسته در گلوی نیزه ها

خاطرات کربلا از پیش چشمانم گذشت

تا برآمد صوت قرآنت ز روی نیزه ها

آمدی با سر به دیدارم که بر گردد ، حسین

دیده ی مردم ز محمل ها به سوی نیزه ها

من فدای حنجر خشکت که نوشیدست آب

گه زجام دشنه ها ، گاه از سبوی نیزه ها

از فراق اکبرت ، قلب رقیه آب شد

کاش این دختر نگردد رو بروی نیزه ها

ای موید ! تا بیابم آن سر ببریده را

می روم با پای دل در جستجوی نیزه ها

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

حضرت زینب(س)-اسارت

 

کسی همپای محمل همره اوست

کسی چون ماه کامل همره اوست

که گفته در سفر تنهاست زینب؟

سری منزل به منزل همره اوست .

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

حضرت زینب(س)-اسارت

 

والشمس و ضحاها

زآن قافله مفهوم منا پیدا بود

زآن حنجره آیات خدا پیدا بود

از گردش سرها به سر نیزه و چوب

منظومه ی والشمس و ضحی پیدا بود

زینب

آنروز كه آن فتنه به بار آمده بود

خورشید ولا بر سر دار آمده بود

با پای برهنه دشت ها را زینب

دنبال حسین سایه وار آمده بود

كودكان زهرا

آتش چو گرفت در میان دریا

همرنگ كویر شد دهان دریا

از سوز عطش به خویش می پیچیدند

در بین دو نهر ماهیان دریا

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

 

راه مانده است و پای آبله‌دار

شن و صحرا و خشم قافله‌دار

سفر این بار، داغدار و اسیر

آه با دست و پای سلسله‌دار

روز، سیلی و تازیانه و زخم

شب، سیاه و بلند و نافله‌دار

این طرف جای خالی کودک

آن طرف یک سپاه حرمله‌دار

سرد و ساکت به شیشه می‌ماند

مُرد آن آسمان چلچله‌دار

علقمه مانده شرمسار از خود

می‌رود کاروان از او گِله‌دار

سفر انگار انتهایش نیست

باز راه است و پای آبله‌دار

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار محرم (ورود کاروان به کوفه)

حضرت زینب(س)-مدح و مصیبت

 

پلك صبوری می گشایی

و چشم حماسه ها

روشن می شود

كدام سر انگشت پنهانی

زخمه به تار صوتی تو می زند

كه آهنگ خشم صبورت

عیش مغروران را

منغص می كند

می دانیم

تو نایب آن حنجره ی مشبّكی

كه به تاراج زوبین رفت

و دلت

مهمانسرای داغ های رشید است

ای زن !

قرآن بخوان

تا مردانگی بماند

قرآن بخوان

به نیابت كل آن سی جز

كه با سر انگشت نیزه

ورق خورد

قرآن بخوان

و تجوید تازه را

به تاریخ بیاموز

و ما را

به روایت پانزدهم

معرفی كن

قرآن بخوان

تا طبل هلهله

از های و هوی بیفتد

خیزران

عاجزتر از آن است

كه عصای دست

شكستهای بزك شده باشد

***

شاعران بیچاره

شاعران درمانده

شاعران مضطر

با نام تو چه كردند؟

***

تاریخِ زن

آبرو می گیرد

وقتی پلك صبوری می گشایی

و نام حماسی ات

بر پیشانی دو جبهه ی نورانی می درخشد :

زینب

 
 
دوشنبه 11 بهمن 1395  12:05 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها