پاسخ به:مسابقه مشاعره طنز2(باامتیازویژه)
به رستم چنین گفت گودرزپیر که هرچه توگویی همان خواهد شد
به رستم چنین گفت گودرزپیر
برو سرته بزار و بمیر
هنوز کودکی باید بخوری شیر
تو آیا غذا خورده ای سیر
که نانوابه من دادنان خمیر
راسخون مونس دلها
به رستم چنین گفت گودرزپیر که من آبرو دارم اندرمحل
به رستم چنین گفت گودرز
من آنم که هستم پهلوان
به رستم چنین گفت گودرزپیر مکن تیز ونازک دو ابروی خویش
به رستم چنین گفت گودرز پیر وای برهرجای بی نت وای
به رستم چنین گفت گودرز پیر تمام عمرمان رامجازی زیستیم
به رستم چنین گفت گودرزپیر مسخرگی آموز که پیکار هیچ است صدسال گربجنگی باز هیچست
به رستم چنین گفت گودرزپیر دیگر روش نبرد شده قدیمی زآن روزی که رفتی دانشگاه همان موقع گرفتی مدارکت را زآن پس که پی اچ دی ات گرفتی کسی را زباکلاسی تحویل نگرفتی موهات سیخ سیخی شد هول شدی یا خودگم نمودی درجمع
روزپانزدهم:
یارب آن دلبرشیرین که سپردی به منش......
مدیرتالارلطیفه وطنزوحومه
یا رب آن دلبر شیرین که سپردی به منش
می سپارم به ننش بابت اخلاق بَدش
گفتم که خدا مرا مرادی بفرست ، طوفان زده ام راه نجاتی بفرست ، فرمود که با زمزمه ی یا مهدی ، نذر گل نرگس صلواتی بفرست
شرط اول قدم آن است که حمال باشی ( کسی که عاشق لیلی بشه حمال هم میشه )