تقدیم یه همه دوستان شاد و خندون راسخون 
توانا بود هر که دانا بود ...
سرودم یه شعری که خوانا بود
چو دیدْ شعر من کور بینا بود
شیرین مثل سرشیر و نعنا بود
کوتوله به دانش چه رعنا بود
موتور گازی با علم یه هوندا بود
سه پاچه به دانش چو مزدا بود
دوچرخه به جایش چه دودزا بود
ناهار ، خرس قطبی و پاندا بود
سیراب شیردونش بهر فردا بود
فقط نیست خدایا چو پیدا بود
رَوَم زیر پوستش چو سرما بود
خدا راسخون شاد و مانا بود
جوایز همه دولا پهنا بود ...
ورود و خروجش چه بالا بود ...
فقط کارِ ما شور و غوغا بود
فی البداهه : علیرضا قاسمی