0

شعر جشن تکلیف

 
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

شعر جشن تکلیف



شعر کودکانه جشن تکلیف,سرود جشن تکلیف

 

 

 

شعر جشن تکلیف

 

 

شده ام نه ساله
جشن تکلیف من است

جا نماز و چادر
همه در کیف من است

دین من اسلام است
من مسلمان هستم

می رسد صوت اذان
شاد و خندان هستم

چادری داده به من
هدیه ای مادر من

مثل تاجی از گل
چادرم بر سر من

شده ام نه ساله
بعد از این خوشحالم

چون فرشته شده است
دست هایم، بالم

می پرم رو به خدا
لحظه ی سبز نماز

پنج نوبت هر روز
می کنم راز و نیاز

مثل گل می شکفم
باز در سایه دین

ای خدا! شکر!  شدم
زود همسایه  ی دین

سه شنبه 5 بهمن 1395  2:10 PM
تشکرات از این پست
zahra_53
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:شعر جشن تکلیف

متن شعر جشن تکلیف,شعر جشن تکلیف دخترانه

 

 

جشن تکلیف

از باغ جا نمازم گل نماز
آهسته پر کشیدم

رفتم به سوی باغی
یک باغ سبز و خرم

دیدم که گل در آن باغگل نماز
روییده دسته دسته

دیدم کنار گل ها
یک شاپرک نشسته

آن شاپرک مرا دید
پر زد به سویم آمد

او با خودش گل آوردگل نماز
گل را به چادرم زد

گفتم: به شاپرک جان
این گل چه خوب و ناز است

او شادمان شد و گفت:
این گل، گل نماز است

 

 

 

سه شنبه 5 بهمن 1395  2:11 PM
تشکرات از این پست
zahra_53
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:شعر جشن تکلیف

 

متن شعر جشن تکلیف,شعر جشن تکلیف دخترانه

 

جشن تکلیف من

 


اونروز که جشن تکلیف
تو مدرسه به پا شد

در دل کوچک من
شور و شری به پا شد

گفتم با یاد خدا
انس می گیرم همیشه

دلم با یاد خدا
راحت و آروم میشه

وقتی که بانگ اذان
می پیچه تو شهرما

من به نماز می ایستم
حرف می زنم با خدا

 با اون خدا که مهربون و پاکه
خالق این زمین و آب و خاکه

با اون خدا که همتایی نداره
ابر سیاه به لطف اون، می باره

 

متن شعر جشن تکلیف,شعر جشن تکلیف دخترانه

 

سه شنبه 5 بهمن 1395  2:16 PM
تشکرات از این پست
zahra_53
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:شعر جشن تکلیف

 

 

 

 

جشن تکلیف

 

 

اونروز که جشن تکلیف

 

 

تو مدرسه به پا شد

 

 

در دل کوچک من

 

شور و شری به پا شد

 

 

 

گفتم با یاد خدا

انس می گیرم همیشه

 

 


دلم با یاد خدا

راحت و آروم میشه



 

وقتی که بانگ اذان

می پیچه تو شهرما

 



من به نماز می ایستم

حرف می زنم با خدا

 
 

 

با اون خدا که مهربون و پاکه
 

 

خالق این زمین و آب و خاکه

 
 


با اون خدا که همتایی نداره
 

ابر سیاه به لطف اون، می باره

 
 
 
 
سه شنبه 5 بهمن 1395  2:33 PM
تشکرات از این پست
zahra_53
دسترسی سریع به انجمن ها