روحشون شاد
نوحه خوانی میکنم، همراه با من گریه کن!
داغ، سنگین است! پس همراه شیون، گریه کن!
بغض و هق هق گاه امان شعر را هم میبرد!
میشود وقتی زبان شعر «الکن»، گریه کن!
«بهمن خونین» ما امسال رنگش شد سیاه!
چون «محرم» از همین آغاز بهمن، گریه کن!
کشتزاری آهنی در مرکز این شهر بود!
پیش چشم برزگرها سوخت خرمن! گریه کن!
برج ویران گشته و آتش نشانان مانده اند
زیر کوه آجر و سیمان و آهن، گریه کن!
مرد نان آور به سمت خانه امشب برنگشت!
نیست تکلیف زن و فرزند روشن، گریه کن!
جای داغی -اینچنین سنگین- میان خانه نیست!
عینهو دیوانه ها در کوی و برزن گریه کن!
مثل بار قبل و بار قبل از آن، تقصیر را -
هیچکس قطعا نمیگیرد به گردن، گریه کن!
بس که منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
نیست دیگر هیچکس را پای رفتن، گریه کن!
داغهایی -اینچنین سنگین- نمیگنجد به شعر!
امشب ای شاعر به جای «شعر گفتن»، گریه کن!
اصغر عظیمی مهر