مادربزرگ پیشی
مادر بزگ پیشی
مریضه حال نداره
مامان، بابای پیشی
هر دو می رن اداره
پیش مادربزرگش
فقط پیشی می مونه
کمک به مادربزرگ
خوبه خودش می دونه
وقتی می خواد راه بره
براش عصا می بره
یه استکان پر از آب
قرص و دوا می بره
مواظبه نیفته
وقتی می خواد بشینه
عینک و می ده دستش
اگه روی زمینه
می گه الهی پیر شی
خیر ببینی پیشی جان
یه گربه قد شیری