0

موش فراموش کار

 
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

موش فراموش کار

موشی ناز کوچولو  همه چیز را فراموش می کرد.

 

موش فراموش کار

 

فراموش می کرد دست و پاها و دهانش را بشوید.

فراموش می کرد به بزرگ تر ها سلام کند.

فراموش می کرد از بازی سر وقت به خانه بیاید.

مامانش دوست داشت موشی ناز هیچ چیز را فراموش نکند، اما نمی شد.

یک روز مامانش مهمون داشت می خواست برای  مهموناش خوراک پنیرک درست کند.

به موشی ناز گفت: می تونی برای من گل پنیرک بچینی؟

موشی ناز اما فراموش کرد و مامانش خیلی ناراحت شد.

فردا که شد موشی ناز دید صبحانه آماده نیست.

گفت: مامان مامان، صبحانه کو؟

من خیلی گرسنمه. مامان، مامان کجایی؟ من صبحانه می خوام.

مامان موشی ناز گفت: ای وای، ای وای من فراموش کردم صبحانه ات را آماده کنم. حالا هم باید بروم بیرون کلی کار دارم.

آن روز موشی ناز تا ظهر گرسنه ماند اما خیلی فکر کرد و به خودش قول داد چیزی را فراموش نکند.

 

- نویسنده: فاطمه ابطحی

چهارشنبه 22 دی 1395  3:55 PM
تشکرات از این پست
zahra_53
دسترسی سریع به انجمن ها