دوگانه نگری قرآن به حضرت ابراهیم «علیه السّلام»
برخی از خاورشناسان در رابطه با دیدگاه قرآن نسبت به حضرت ابراهیم «علیه السّلام» آرائی را بیان کردهاند که باید در رابطه با صحّت و سقم آنها تحقیق شود و مورد نقد و بررسی قرار گیرند.
«ونسنگ» از جمله کسانی است که ضمن بیان دیدگاه خود در این زمینه، دیدگاه دو نفر دیگر از مستشرقان را نیز مطرح میکند که در ادامه بدان پرداخته میشود.
ونسنگ
«ونسنگ» در مقالهای که تحت عنوان «ابراهیم» در دایرة المعارف اسلام لیدن دارد، چنین مینویسد: «اسپینگر اوّلین کسی بود که متوجّه شد شخصیّت ابراهیم «علیه السّلام» در آیات قرآن چند مرتبه تغییر و تطور یافته تا در آخرین آیات نازله، وی چهره مؤسس کعبه را به خود میگیرد. «سنوک هگرونی» نیز پس از وی، گستردهتر وارد این میدان پژوهشی شد و چنین اظهار نظر کرد: حضرت ابراهیم «علیه السّلام» در اوّلین آیات نازله قرآن (سوره ذاریات آیه 24 به بعد، مریم آیه 42 به بعد، انبیاء آیه 52 به بعد، عنکبوت آیه 15 به بعد) فقط به عنوان یک پیامبر الهی همچون دیگر پیامبران معرّفی شده است. در این آیات هیچ سخنی از ارتباط نسبی بین حضرت ابراهیم «علیه السّلام» و حضرت اسماعیل «علیه السّلام» به میان نیامده است. بلکه تصریح شده که عربهای جزیرة العرب هیچ پیامبری نداشتند. (سجده: 32/2) – (سباء: 34/ 43)- (یس:36/ 5) (که اسماعیل «علیه السّلام» یکی از آنها باشد)
در این آیات اصلاً سخن از ساختن کعبه توسط حضرت ابراهیم «علیه السّلام» نیز مطرح نشده و وی به عنوان اوّلین مسلمان هم مطرح نشده است. امّا در سورههای مدنی چهره ابراهیم «علیه السّلام» به عنوان «حنیف و مسلم» معرّفی میگردد. او پایه گذار ملّت و آیین ابراهیمی میگردد. راز این اختلافنظر آیات مکّی و مدنی راجع به شخصیّت حضرت ابراهیم «علیه السّلام» آن است که حضرت محمّد «صلّی الله علیه و آله و سلّم» در مکّه به یهودیان اعتماد و تکیه میکرد. امّا هنگامی که یهودیان به دشمنی با وی برخاستند، ناچار شد که یاور و پناهگاهی غیر از یهود را برای خود برگزیند. هوش و ذکاوتش او را به این راه حل رهنمود کرد که هویّت مستقلی برای حضرت ابراهیم «علیه السّلام» به عنوان مؤسس قوم عرب جدای از یهودیت رایج ترسیم کند تا خود حضرت و خویشاوندانش که عرب حنیف غیر یهودی بودند، مفتخر به فرزندی ابراهیم گردند و حضرت بدین وسیله از وابستگی به یهودیان معاصرش که از طریق اسحاق به ابراهیم منسوب بودند، رهایی یابد. او ترسیمی جدید از آیین یهود ابراهیم را به گونهای ارائه داد که زمینه ساز آئین اسلام باشد. چون اهمیّت شهر مکّه تمام ذهن پیامبر اسلام را اشغال کرده بود، ابراهیم «علیه السّلام» را نیز بنیانگذار کعبه معرّفی کرد.»
نقد و بررسی دیدگاه دوگانه نگری قرآن به حضرت ابراهیم (علیه السّلام)
در پاسخ به این اشکالات، ذکر نکاتی به شرح زیر لازم است:
1- قرآن کریم، نه تنها هرگز از دوستی و یاری یهودیان به اسلام و مسلمانان سخن نگفته است که حتّی آشکارا آنان را سر سختترین دشمنان اسلام شمرده است. «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى» (مائده: 5/82) «هر آیینه دشمنترین نسبت به مسلمانان یود و مشرکانرا خواهی یافت و با محبتتر از همه کس با اهل ایمان آنان را که گویند ما نصرانی هستیم.» این آیه با «مقدّم داشتن ذکر یهود، اعلان کرده است که یهود (حتّی) در مقایسه با مشرکان در دشمنی با اسلام پیش قدم بوده اند» (طبرسی، تفسير جوامع الجامع، 2/116). «پیامبر اسلام «صلّی الله علیه و آله و سلّم» یهودیان را مستخلفانی میدانست که هم در زمان حیات پیامبر خودشان از انجام دستورهای آن حضرت بارها سرپیچی کرده و آزارش میدادند و مورد عقوبت و عذاب الهی قرار میگرفتند و هم پس از رحلت حضرت موسی «علیه السّلام» و حتّی پس از ظهور اسلام نیز به دستورهای تورات عمل نکرده و اقدام به تحریف و پنهان کردن حقایق آن می نمودند. این موضوع انتقادی و مصلحانه حضرت، چنانچه در آیات مدنی موجود است در آیات مکّی هم فراوان به چشم میخورد. مانند آیات 138 تا 162 سوره اعراف که جز آیات 163 تا 170 آن که مدنی است- تمام آیاتش مکّی است و پیامبر اسلام «صلّی الله علیه و آله و سلّم» در آن به افشای جرائم بنی اسرائیل مانند: گوساله پرستی در غیبت چهل روزه حضرت موسی و درخواست دیدن خداوند و معذب شدن به عذاب آسمانی به خاطر تخلف از دستور موسی میپردازد» (زمانی، محمّد حسن، مستشرقان در قرآن، ص 368) و در این آیات هیچ نشانی از اعتماد و تکیه حضرت رسول «صلّی الله علیه و آله و سلّم» به یهودیان نیست بلکه به بیان حقایقی از زندگی ایشان پرداخته است.
2- «اگر کسی واقعاً این دیدگاه را داشته باشد که پیامبر «صلّی الله علیه و آله و سلّم» تا در مکّه بود از پیوند عربها با ابراهیم «علیه السّلام» سخنی نگفت ولی پس از مهاجرت به مدینه، چون با دشمنی یهودیان مواجه شد خواست از ابراهیم و اسماعیلبرای خود و قومش ارزش واعتباری قائل شود. پیش از آنکه قرآن را زیر سؤال ببرد، تورات را بیارزش و فاقد اعتبار مینماید. زیرا تورات نیز آشکارا از پیوند ابراهیمو اسماعیلسخن گفته و برخی از قبیلههای عرب را از تبار اسماعیل دانسته است.»(ر.ک: گلن،کتاب مقدّس، شامل کتب: عهد عتیق و عهد جدید،، سفر پیدایش، باب 25، آیات 18-12)
اسحاق ، ذبیح ابراهیم (علیه السّلام)
یکی از افتخارات بزرگ حضرت ابراهیم «علیه السّلام» که در قرآن نیز بدان اشاره شده است، امتحان آن حضرت در ذبح فرزندش بود که البتّه در مورد پیروزی ابراهیم و فرزند ذبیحش در این امتحان عظیم الهی شکی وجود ندارد.
امّا آنچه مورد بحث و مناقشه است، نام فرزند ذبیح ابراهیم است که در این باره یهودیان و مسیحیان و مسلمانان با همدیگر هم رای نیستند. مسلمانان، او را اسماعیل میدانند و یهودیان و مسیحیان، اسحاق. البتّه به دلیل اجمال موجود در آیات مربوط به داستان ذبح و بیان نکردن نام فرزند قربانی و محل ذبح او، از صدر اسلام در تعیین نام او در بین برخی از مفسّرین اسلامی نیز اختلاف نظرهای جزئی، دیده شده است.
«گلدزیهر» و «فایرستون»
«گلدزیهر به این نتیجه رسید که محمّد خود احتمالاً اسحاق را به عنوان فرد قربانی قلمداد میکرد و مفسّرین اوّلیه نیز در این مورد شکی نداشتند... فایرستون نیز بر اساس بررسی های فراوان مفاد آثار اسلامی به این نتیجه رسید که منابع اوّلیه که مورد استنهاد مفسّرین قرار میگرفت، تمایل داشتند اسحاق را به عنوان نامزد قربانی به حساب آورند.» (ایمانی، مقاله «مروری بر دو دیدگاه در مورد ذبیح ابراهیم در سنّت اسلامی»، ص5 )
گرد هارد باورینگ
یکی از مدخلهای مهمّ جلد اوّل دایرة المعارف قرآن لیدن، مقاله «تاریخ گزاری و قرآن» است که نوشته «گرهارد باورینگ» میباشد و ایشان در قسمتی از این مقاله، با اشاره به آیات34- 24 سوره ذاریات و 60-51 حجر و 76-69 هود و 32- 31 عنکبوت، ادّعا میکند که: «این آیات اشاره دارند به اقدام قریب الوقوع ابراهیم نسبت به ذبح فرزندش که از آیات 113- 100 سوره صافات و (به صورت غیر مستقیم) از آیه 28 سوره ذاریات و آیه 53 سوره حجر فهمیده میشود که اسحاق بوده است.» (باورینگ، مقاله «تاریخ گزاری قرآن»، شماره 15)
نقد و بررسی دیدگاه اسحاق ، ذبیح ابراهیم (علیه السّلام)
به نظر میرسد پیش از هرگونه بحث و بررسی پیرامون این مسأله، بهتر است ابتدا به خود قرآن مراجعه گردد و آیات الهی در این رابطه مرور شود. جریان قربانی حضرت ابراهیم «علیه السّلام» در ضمن آیات 99- 111سوره صافات، بدین صورت آمده است: «وَقَالَ إِنِّي ذَاهِبٌ إِلَى رَبِّي سَيَهْدِينِ (99) رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ (100) فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ (101) فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ (102) فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ (103) وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ (104) قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (105) إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ (106) وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ (107) وَتَرَكْنَاعَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ (108) سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ (109) كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (110) إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ (111) وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ (112) وَبَارَكْنَا عَلَيْهِ وَعَلَى إِسْحَاقَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَظَالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ (113) وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ (114) وَنَجَّيْنَاهُمَا وَقَوْمَهُمَا مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ (115) وَنَصَرْنَاهُمْ فَكَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ (116) وَآتَيْنَاهُمَا الْكِتَابَ الْمُسْتَبِينَ (117) وَهَدَيْنَاهُمَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ (118) وَتَرَكْنَا عَلَيْهِمَا فِي الْآخِرِينَ (119) سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ (120) إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ (121) إِنَّهُمَا مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِينَ» «و [ابراهيم] گفت: «من به سوى پروردگارم رهسپارم، زودا كه مرا راه نمايد.» * «اى پروردگار من! مرا [فرزندى] از شايستگان بخش.»* پس او را به پسرى بردبار مژده داديم آ * و وقتى با او به جايگاه «سَعْى» رسيد، گفت: «اى پسرك من! من در خواب [چنين] مىبينم كه تو را سر مىبُرَم، پس ببين چه به نظرت مىآيد؟» گفت: «اى پدر من! آنچه را مأمورى بكن. ان شاء اللَّه مرا از شكيبايان خواهى يافت.»* پس وقتى هر دو تن دردادند [و همديگر را بدرود گفتند] و [پسر] را به پيشانى بر خاك افكند، * او را ندا داديم كه اى ابراهيم! * رؤيا [ى خود] را حقيقت بخشيدى. ما نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم. * راستى كه اين همان آزمايش آشكار بود. * و او را در ازاى قربانىِ بزرگى باز رهانيديم. * و در [ميان] آيندگان براى او [آوازه نيك] به جاى گذاشتيم. * درود بر ابراهيم. * نيكوكاران را چنين پاداش مىدهيم. * در حقيقت، او از بندگان با ايمان ما بود.»
آنچه از ظاهر این آیات بدست میآید این است که ذکری از نام ذبیح و محل وقوع جریان نشده است. امّا از متن این آیات، میتوان برداشت کرد که فرزند قربانی همان فرزند بردباری است که بشارت تولّد او به ابراهیم داده شده بود.
همانطور که در مقدّمه بحث نیز مطرح شد، مسلمانان معتقدند که ذبیح، حضرت اسماعیل «علیه السّلام» بوده است، پس لازم است به این مطلب پرداخته شود که ریشه ادّعای مستشرقان چیست که میگویند: مفسّرین اولیه و حتّی رسول اکرم اسحاق را ذبیح میدانستند. در این باره باید گفت: «از آنجا که قرآن کریم از بیان نام فرزند قربانی خودداری کرده، مفسّران سده اوّل برای فهم جزئیات این جریان بر آن شدند تا با کنجکاوی فراوان و با رجوع به شواهد درون متنی و نیز برخی روایات موجود در این زمینه، نام فرزند ذبیح را کشف کنند و در نهایت، نتیجهی برخی از این تلاشها، معرّفی حضرت اسحاق بود. این که دلایل این ادّعا چه بوده و آنان با استناد به چه قرائن و شواهدی به این قول رسیدهاند، احتیاج به پژوهش جداگانهای دارد، امّا به هرحال نباید از نفوذ اسرائیلیات و مرجعیّت یافتن یهودیان تازه مسلمانی که سعی در وارد کردن باورها و اسطورههای یهودی در سنّت اسلامی داشتند، چشم پوشید.» (ایمانی، مقاله «مروری بر دو دیدگاه در مورد ذبیح ابراهیم در سنّت اسلامی»، ص5 )
لازم به توضیح است که، در بین مفسّران اسلامی، محمّدبن جریر طبری، فردی است که به صراحت دیدگاه خود را درباره ذبیح بودن اسحاق ابراز کرد. و دیگران معمولاً با لحن ملایمتری به این موضوع پرداختهاند و به طور صریح دیدگاهشان را بیان نکردهاند و یا اینکه به کلام طبری استناد نمودهاند. (ر.ک: همان، ص 9)
امّا پس از مدّتی این دیدگاه به طور کلّی در بین مسلمانان منسوخ شد و «با گذر زمان و دست یابی به شواهد بیشتری در این زمینه و انجام تأمّلات بیشتر در قرآن کریم و مرور شواهد تاریخی، دانشمندان اسلامی به این نتیجه رهنمون شدند که مصداق آیات سوره صافات و بشارت به غلام حلیم باید اسماعیل باشد و نه اسحاق. شاید بتوان از جمله پیشگامان خرق فضای حاکم واصلاح اندیشهی کتاب مقدّس در مورد ذبیح بودن اسحاق در بین اهل سنت را ابوالفداء، اسماعیل بن .عمر، معروف به ابن کثیر دانست.» (همان)
وی معتقد است: «ذبیح دانستن اسحاق از اسرائیلیات است و چون اسماعیل پدر اعرابی است که در حجاز ساکن هستند و رسول خدا نیز از ایشان است و اسحاق نیز پدر یعقوب (اسرائیل) است که یهودیان به او منسوب هستند، پس (یهودیان) خواستند که این شرف را نصیب خود گردانند، لذا کلام خدا را تحریف نمودهاند و به آن اضافه هم کردهاند... ولی کسانی از مسلمانان هم که قول ایشان را تکرار کردهاند ( این کلام را ) از کعب الاحبار گرفتهاند.» (ابن کثیر دمشقی، قصص الانبیاء، 1/214)
بنابراین از دید مسلمانان، ذبیح حضرت ابراهیم «علیه السّلام» کسی نیست جز حضرت اسماعیل «علیه السّلام» و ایشان برای این اعتقاد خود دلایلی به شرح زیر دارند:
دلیل اول- قرآن به طور صریح بیان میکند که ذبیح، اسماعیل بوده است، زیرا قرآن ماجرای ذبیح را نقل کرده و بلافاصله پس از آن، خداوند، ابراهیم «علیه السّلام» را به فرزند دیگری به نام اسحاق مژده داده است. «وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ» (صافات: 37/112) بنابراین مژده که تولّد اسحاق بعد از ذکر سرگذشت ذبح، صراحت دارد که اسحاق غیر از فرزندی بود که ابراهیم «علیه السّلام» به وسیله ذبح او مورد آزمایش قرار گرفته است.» (طباره، عبدالفتاح، همراه با پیامبران در قرآن، ص 164)
امام صادق «علیه السّلام» نیز در ضمن روایتی اشاره به این مطلب دارند. زمانی که از ایشان میپرسند که «ذبیح چه کسی بود؟ فرمود: اسماعیل بود. زیرا خداوند نخست داستان او را در کتاب خود ذکر کرده است و سپس گفته: و ما ابراهیم «علیه السّلام» را به وجود اسحاق به عنوان پبغمبری از صالحین بشارت دادیم» (صدوق، من لایحضره الفقیة، 3/72)
بنابراین معقول نیست که ابتدا دستور به ذبح فرزندی داده شود و بعد بشارت به تولّد او. پس از اینجا مشخّص میگردد فرزندی که دستور ذبح او داده شده غیر از فرزندی است که مژده ولادتش داده شده و برخی نیز معتقدند که: «بر اساس این سورهی کریمه (صافات) ملاحظه میشودکه چون ابراهیم «علیه السّلام» پذیرفت فرزندی را که از خداوند به دعا و درخواست هدیه گرفته بود (اسماعیل) را ذبح کند و در این امتحان الهی پیروز شد، پس خداوند به پاداش این عمل ابراهیم «علیه السّلام»، فرزند دیگری نیز به او عطا کرد (اسحاق).» (حسینی برهامی، قصّة الذبح)
دلیل دوّم- در تفسیر الکاشف آمده است که: «خداوند میفرماید «فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ (101) فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ (102)» (صافات: 37/102- 101) پس این آیه دلالت صریح دارد به این که کسی که بشارت به آن داده شده و به ذبیح، صفات واحدی (صبر و حلم) دارند و او همان فرزند بزرگ ابراهیم «علیه السّلام» است و فرزند بزرگ ابراهیم «علیه السّلام» به اتّفاق مسلمانان و یهودیان و مسیحیان همان اسماعیل است.» (مغنیه، تفسیرالکاشف، 6/351) و پس از آن دلایل ادّعای خود را از تورات نقل میکند.
دلیل سوّم- «اگر ذبیح اسحاق بود لازم بود که قربانی کردن و سعی و رمی جمرات در سرزمین شام میبود، جایی که ساره و فرزندش اسحاق در آنجا بودند و مکّه نمیبود که هاجر و فرزندش اسماعیل در آن بودند.» (همان، ص 352)
و در مورد اینکه چه دلیلی وجود دارد بر اینکه مکان قربانی در مکّه بوده، آمده است:
«این مسلمانانند که از دیرباز تاکنون- و نیز در آینده-همواره در مراسم هر سالهی حج با طوافشان، با قربانی کردنشان، با سعی صفا و مروهاشان با رمی جمرههایشان و ...،گونهای نمادین خاطرهی شکوهمند قربانی شدن اسماعیل را زنده نگه داشتهاند.» (بیومی مهران، بررسی تاریخی قصص قرآن، 1/144)
دلیل چهارم- برخی نیز از آیه شریفه «وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ يَعْقُوبَ» (هود: 11/71) «و زن او ايستاده بود. خنديد. پس وى را به اسحاق و از پى اسحاق به يعقوب مژده داديم.» استدلال میکنند که: «ذبیح اسماعیل است و امکان ندارد که اسحاق باشد زیرا که در اینجا، هم بشارت به تولّد او (اسحاق) داده شده، و هم به اینکه از او نیز یعقوب متولّد میشود. پس چگونه به ابراهیم «علیه السّلام» دستور ذبح اسحاق داده میشود در حالی که یعقوبی که وجودش وعده داده شده هنوز از او متولّد نشده و وعده خداوند حق است و تخلفی در آن نیست پس ممکن نیست که با این احوال امر به ذبح کند و از اینجا مشخّص میشود که ذبیح اسماعیل است.» (ابن کثیر دمشقی، تفسیر القرآن العظیم، 4/288) و نه اسحاق، که حتّی مژده فرزندش (یعقوب) نیز داده شده است.
دلیل پنجم- چنانچه پیش از این بیان شد «موضوع مژده فرشتگان به حضرت ابراهیم «علیه السّلام» مبنی بر تولّد حضرت اسماعیل «علیه السّلام» با عنوان «غلام حلیم» و جریان خواب دیدن حضرت ابراهیم «علیه السّلام» مبنی بر فرمان الهی ذبح در آیات 12-10 در سوره صافات آمده است. و قطعاً مراد از این «غلام حلیم» که مورد ذبح قرار گرفته، اسحاق نیست زیرا، در سورههای دیگر نیز چند جا که بشارت تولّد اسحاق مطرح شده عنوان «غلام علیم» (حجر: 15/53؛ ذاریات: 51/28) به کار رفته و عنوان «غلام حلیم» اختصاص به اسماعیل پیدا کرده است.
دلیل ششم- یک نکته جالب دیگر که در قرآن شایسته توجه است این است که این دو مژده به تولّد اسحاق و اسماعیل به دو گونه کاملاً متفاوت در قرآن مطرح شده که اگر قرآن پژوهان غربی به آن توجّه میکردند از این نظریّه پردازی اشتباه، رهایی مییافتند و آن اینکه: بشارت تولّد اسحاق در هر دو سوره (حجر و ذاریات) همزمان با قصّهی عذاب قوم لوط در قرآن مطرح شده و مژده دهندگان همان ملائکه مأمور به عذاب قوم لوط بودند، امّا مژده تولّد اسماعیل فقط در یک مورد در قرآن مطرح شده که هیچ پیوندی به جریان قوم لوط نخورده است و بشارت دهنده نیز خود خداست.» (زمانی، مستشرقان و قرآن، ص 373)
دلیل هفتم- از دعایی که حضرت ابراهیم «علیه السّلام» به درگاه خداوند میکند «رَبِّ هَبْ لِي مِنَ الصَّالِحِينَ» (صافات: 37/100)
چنین بر میآید که این دعای ابراهیم «علیه السّلام» آنگاه بوده که هنوز فرزندی نداشته است (ولی آرزومند فرزندی بوده) و از پی چنین آرزویی از خدا خواسته است که دست کم، یک فرزند به او ببخشد.) زیرا اگر فرزندی میداشت، درخواست یک فرزند نمیکرد، اینکه بر یک فرزند تأکید میکنیم از این است که حرف «مِن» در عبارت «مِن الصالحین» «مِن» تبعیضیه است، یعنی نشانگر بعضی و برخی از یک چیز و کمترین شمار بعض و برخ «یک» است. از این رو «من الصالحین» بیش از یک را نمیرساند. و این نشان میدهد که ابراهیم هنگامی این درخواست را کرده که هیچ فرزندی نداشت و اجماع نیز بر این است که نخستین فرزند ابراهیم، اسماعیل است و این نشان آشکاری است بر اینکه دعای یاد شده، با اسماعیل پاسخ داده شده است و از آنجا که داستان رؤیای ابراهیم برای قربانی پسر، پس از این دعا و درخواست بوده است، باید پسری که قربانی شدنش را در خواب فرمان یافت، همین اسماعیل باشد.» (فخرالدّين رازي، مفاتيح الغيب (تفسير کبير)، 26/134)
و این استدلال درستی است، زیرا همانطور که ملاحظه شد در آیه 100سوره صافات، حضرت ابراهیم «علیه السّلام» درحالی که فرزندی ندارد از خداوند درخواست فرزندی صالح میکند و بلافاصله در آیهی 101صافات، خداوند او را بشارت به فرزندی حلیم میدهد و بعد هم در آیه 102 صافات، ماجرای خواب ابراهیم و ذبح فرزندش پیش میآید و اینها همه گواهی این است که ذبیح همان اسماعیل فرزند ارشد ابراهیم است.
دلیل هشتم- چنانچه بیان شد ادّعای مستشرقان مذکور، این بود که از نظر پیامبر «صلّی الله علیه و آله و سلّم» هم، ذبیح اسحاق بوده است. در حالی که روایتی از حضرت در دست است که با این ادّعا متناقض است و نشانگر این است که ذبیح حضرت اسماعیل است. و آن روایت چنین است که:
«رسول اکرم «صلّی الله علیه و آله و سلّم» فرمودهاند: [أنا ابن الذَّبیحین] یعنی من فرزند دو ذبیحم و مقصود از دو ذبیح، حضرت اسماعیل و عبدالله، پدر پیامبر هستند که قرار بود هر دو ذبح شوند.» (طبرسی، تفسیر جوامع الجامع، 5/302)
با توجه به دلایلی که ذکر شد، میتوان نتیجه گرفت که ذبیح حضرت ابراهیم «علیه السّلام» فرزند بزرگتر ایشان، یعنی حضرت اسماعیل «علیه السّلام» است و بدین شکل بطلان دیدگاه «گلدزیهر»، «فایرستون» و دیگران آشکار میگردد.
علّت ذکر نشدن نام برخی از پیامبران در قرآن
ما 124 هزار پیغمبر داریم و قرآن تنها 24 نفر را نام برده است و این که بقیه را نام نبرده شبهه نیست. ثانیاً اصلاً ثابت نشده است که آنها پیغمبر هستند.
اگر نام همه آنها برده میشد شبهه به وجود میآمد که چرا اینها را نام برده و بقیه پیامبران را نام نبرده است.
هدف نزول قرآن هدایت انسانها و رستگاری آنهاست و نیازی نیست که به تمامی جزئیات مثلاً نام همه پیامبران، علوم مختلف و یا مسائل تاریخی اشاره شود.
نتیجهگیری
از آنجا که تمامی ادیان توحیدی منشأ یکسانی دارند و همگی ازسوی خداوند حکیم هستند. بنابراین طبیعی است که دارای مشترکات فراوانی باشند و وحدت منبع یکی از دلایل مشابه قصّههای قرآن و عهدین است و این تشابه دالّ بر اقتباس یکی از دیگری نیست. علاوه بر آن قصّههای قرآن و عهدین در بسیاری از موارد تفاوتهای زیادی با هم دارند و بسیاری از داستانهای عهدین شامل کفریات و افتراهایی هستند که به ساحت مقدّس انبیاء وارد شده و همچنین امور خلاف عقلی نسبت به ذات پاک پروردگار در آنها به چشم میخورد، در حالیکه در سراسر قرآن نه تنها چنین مواردی وجود ندارد بلکه داستانهای قرآنی در موارد زیادی به دنبال رفع اتّهام از دامن پاک انبیای الهی هستند.
گاهی مستشرقان به محتوای برخی از قصّههای قرآنی نیز اشکال وارد کردهاند. مثلاً برخی از ایشان ادّعا دارند که قرآن نسبت به شخصیّت حضرت ابراهیم «علیه السّلام»، به دو گونه رفتار نموده است و نگرش قرآن نسبت به وی در قصص مکّی با مدنی و بنا به مصالحی متفاوت است و یا اینکه اشکال کردهاند که چگونه قرآن اشاره به داستان انبیایی چون صالح ، هود و اسماعیل دارد.
مهمترین و کوتاهترین پاسخ در نقد این آراء این است که متأسّفانه مستشرقان با برداشت سطحی و تحت اللفظی که از برخی از آیات دارند، موجبات ایجاد شک و شبهه را در خود و دیگران ایجاد میکنند. مثلاً باید دانست که آنجا که قرآن خطاب به پیامبر «صلّی الله علیه و آله و سلّم» میفرماید که پیش از تو پیامبری بر این قوم نیامده، یک مطلب عام نیست بلکه تخصیص است برای معاصرین پیامبر «صلّی الله علیه و آله و سلّم» و چند نسل پیش از آنها و نه کلّ عرب از آغاز تا کنون. پس این کلام هیچ تضادی ندارد با اینکه مثلاً پیامبرانی در قوم عرب وجود داشتهاند.
در ادامه، در مورد ذبیح حضرت ابراهیم به اشکال وارد شده که مسلمانان او را اسماعیل معرّفی کردهاند در حالیکه او فرزند کوچکتر ابراهیم یعنی اسحاق است. این اشکال و سایر اشکالاتی که بر محتوای قصص قرآنی وارد شده با مراجعه مستقیم به آیات نورانی قرآن و کنار هم قرار دادن آنها و با مراجعه به تفسیر آنها و احادیثی که گاهی در رابطه با برخی از آنها وجود دارد، قابل پاسخ است و به طور کامل در این پژوهش پاسخ داده شده است.
منابع:
1- قرآن کریم، ترجمه: محمّد مهدي فولادوند.
2- ابن کثیر دمشقی، اسماعیل عمرو (ابوالفداء)، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: محمّد حسین شمس الدّین، دارالکتب العلمیّة، بیروت، 1419 هـ .ق، چاپ اوّل.
3- ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، قصص الانبیاء، دارالتألیف، قاهره، 1388 هـ .ق.
4- امینی، عبدالحسین، الغدیر، ترجمه: سیّد جمال موسوی، انتشارات بعثت، بیجا، 1385 هـ .ش، چاپ اوّل.
5- ایمانی، محمّد رسول، (1389ش)، مقاله «مروری بر دو دیدگاه در مورد ذبیح ابراهیم «علیه السّلام» در سنّت اسلامی»، مجله معرفت ادیان، سال اوّل، شماره 2، ص5 (به نقل از کتاب قربانی کردن اسحاق)
6- باورینگ، گرهارد، مقاله «تاریخ گزاری قرآن» ترجمه و نقد دکتر محمّد جواد اسکندرلو، نشریه اندیشه صادق، انتشارات دانشگاه امام صادق «علیه السّلام»، 1383 هـ .ش، شماره 15
7- بروکلمان، کارل، تاریخ الشعوب الاسلامیّه، نقله الی العربیه نبیه امین فارس و منیر البعلبکی، دارالعلم للملایین، بیروت- لبنان، 1948/2005م، الطبعه الاولی.
8- بدوی، عبدالرحمن، دفاع از قرآن در برابر آراء خاورشناسان، ترجمه: سیّد حسین سیّدی، انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد مقدّس، 1383 هـ .ش، چاپ اوّل، ص 38.
9- بیومی مهران، محمّد، بررسی تاریخی قصص قرآن، ترجمه: سیّد محمّد راستگو، شرکت انتشارات علمی وفرهنگی، تهران، 1383 هـ .ش، بیچا.
10- بلاشر، رژی در آستانه قرآن، ترجمه: دکتر محمود رامیار، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1376 هـ .ش.
11- جفری، آرتور، واژههای دخیل در قرآن، ترجمه فریدون بدرهای، انتشارات توس، تهران، 1386هـ .ش، چاپ دوّم.
12- حسینی برهامی، یاسر، قصّة الذبح، بیجا، بیتا، مکتبة الشامله.
13- حسینی همدانی، محمّد حسین، انوار درخشان، تحقیق: محمّدباقر بهبودی، کتابفروشی لطفی، قم، 1404 هـ .ق، چاپ اوّل.
14- راشدینیا، اکبر، تأملی در ایرادهای مستشرقین بر وحیانی بودن قرآن، نشریه فلسفه، کلام و عرفان، قبسات، شماره 29، 1382(هـ .ش).
15- زرکلی، خیرالدّین، الاعلام (قاموس تراجم)، دارالعلم للملایین، بیروت، 1986 م.
16- زمانی، محمّدحسن، مستشرقان و قرآن، انتشارات بوستان کتاب، قم، 1388 هـ .ش، چاپ سوّم.
17- سها، نقد قرآن، ویرایش دوّم.
18- صدوق، محمّد بن علی بن الحسن، من لایحضره الفقیة، ترجمة غفاری، نشر صدوق، تهران، 1367 هـ .ش، چاپ اوّل
19- طباره، عفیف عبدالفتاح، همراه با پیامبران در قرآن، مترجمان: حسین خاکساران و عباس جلالی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات دفتر اسلامی، قم، 1379 هـ. ش.
20- طبرسي، ابو علي الفضل بن الحسن، تفسير جوامع الجامع، انتشارات دانشگاه تهران و مديريت حوزه علميّه قم، تهران، 1377 هـ .ش، چاپ اوّل.
21- فخرالدّين رازي، ابوعبدالله محمّد بن عمر، مفاتيح الغيب (تفسير کبير)، داراحياء التراث العربي، بیروت، 1420 هـ .ق، چاپ سوّم.
22- قابل، هادی، مقاله «تحقیقی درباره شبهه افسانه در قرآن»، فصلنامهی مفید، 1392 هـ .ش، شماره 6.
23- گلن، ویلیام، کتاب مقدّس، شامل کتب: عهد عتیق و عهد جدید، انتشارات ایلام، بیجا، 2002 م، چاپ سوّم.
24- معرفت، محمّدهادی، نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ترجمه: حسن حکیم باشی و همکاران، انتشارات تمهید، قم، 1358 هـ .ش.
25- مغنیه، محمّدجواد، تفسیرالکاشف دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1424 هـ .ق، چاپ اوّل.
26- مونتگمری وات، ویلیام، اسلام و مسیحیّت در عصر حاضر، ترجمه: خلیل قنبری، انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی، قم، 1389 هـ .ش، چاپ اوّل.
27- نیک بین، نصر الله، فرهنگ جامع خاورشناسان مشهور و مسافران به مشرق زمین، انتشارات آرون، تهران، 1383 هـ .ش، چاپ اوّل.