خرفت !
خِرِفت !
بگفتـا شـیخ جـوانی را عجب خنگ و خرفتی کـه بـا مکر و به حیلت هـا سگی را تو گرفتی نمی فهمی که گر گردد رها این سگ ز بندت کَنَـد گوشتی ز پـایـت بـلکه از دستت قلفتی
علیرضا قاسمی « آ.شیخ »