دکتر مهدی سودآوری، روان شناس- «طلاق می گیرم تا راحت شوم.» بعضی زوجین که به هر دلیلی روزهای آخر زندگی مشترک شان را سپری می کنند، با این تصور درباره طلاق، برای آن بیش از پیش تلاش می کنند در حالی که حتی یک لحظه به آسیب های آن فکر نکرده اند. مطالبی که در ادامه مطرح می شود، خطاب به زوجینی است که می خواهند با دست خود، به زندگی مشترکشان پایان دهند. در این نوشتار سعی می شود ابعاد معمول ناگفته طلاق بررسی شود.
آیا حل مشکلات سخت تر از طلاق است؟
طلاق و قطع ارتباط از جمله راه های حل مشکلات زوجین است که باید گفت، ساده ترین آنهاست. طلاق به نوعی پاک کردن صورت مسئله است. گرچه جدایی معمولا راهی دشوار تصور می شود اما حل مشکلات در نظر همسران، سخت تر از آن است؛ بنابراین راه طلاق را در پیش می گیرند که اشتباه بودن آن پر واضح است.
حالت فارغ شدن موقتی
معمولا پس از جدایی، یک حالت آسودگی و فارغ شدن به زوجین دست می دهد اما این احساس معمولا موقت است. بعد از چند هفته تازه شرایط واقعی، خود را نشان می دهد. این شرایط شامل یادآوری خاطرات خوب رابطه، تنهایی و غم می شود. هر یک از زوجین با خود می اندیشد که شاید راه دیگری هم برای حل مشکلات وجود داشته است. نشخوار ذهنی صحبت ها، مجادلات و خاطرات، بزرگ ترین بخش این دوره است.
طلاق همچون سوگ عزیزان
نکته دیگر این است که جدایی و طلاق در هر رابطه ای، به هر میزان هم بد و ناکارآمد، یک مرحله سوگ را همانند شرایط فوت عزیزان به همراه دارد. در این دوره سوگواری برای رابطه از دست رفته که حداقل نه ماه تا یکسال به طول می انجامد، فرد دچار نوسانات احساسی است و امکان ایجاد رابطه جدید را غیر ممکن می داند. او حتی نمی تواند تصور کند که می تواند احساسات مشابه را نسبت به فرد دیگری تجربه کند و طلاق را پایان زندگی عاطفی خود قلمداد می کند. در این میان، یک گروه استثنا وجود دارد؛ گروهی که رابطه جایگزین را پیش از جدایی آغاز کردهاند و در واقع برای وصال فرد ثالث از همسر خود جدا شده اند. این گروه ممکن است این دوره سوگواری را تجربه نکنند اما آسیب بسیار بزرگ تری در انتظار آن هاست و آن ناکارآمدی رابطه دوم است. هنگامی که برای فرد دیگری چنان فداکاری می کنید که از همسر و فرزندان خود جدا میشوید تا همراه او باشید، قاعدتا انتظار جبران این فداکاری عظیم را نیز از طرف فرد مقابل خواهید داشت؛ اما او نمی تواند بیشتر از یک همسر برای شما باشد. در نتیجه احساس ناکامی عظیمی خواهید کرد. قاعدتا اگر فرد مقابل به تعهدات قبلی خود وفادار نماند و پس از جدایی شما از همسرتان با شما ازدواج نکند، از هر دو سو بازنده خواهید بود. بنابراین اکیدا توصیه می شود با فرض اینکه فرد سومی وجود ندارد به جداییتان فکر کنید و از خود بپرسید آیا بدون حضور فرد ثالث نیز از همسرم جدا میشدم یا نه؟
آسیب های جبران ناپذیر طلاق روی فرزندان
موضوع بعدی مربوط به فرزندان است. معمولا از آثار سوء طلاق بر روان فرزندان زیاد صحبت شده است. اینجا از بعد دیگری موضوع را بررسی می کنیم. زندگی در یک خانواده که دچار طلاق عاطفی شده است، بسیار بیشتر از طلاق واقعی والدین برای کودکان آسیب رسان خواهد بود زیرا تنش و جو بیمار این گونه خانواده ها همیشگی است و در نتیجه بسیار مخرب تر از آثار یک طلاق رسمی منطقی و بدون دخالت فرزندان است. اما متاسفانه معمولا طلاق رسمی بدون دخالت دادن فرزندان اتفاق نخواهد افتاد. هر طرف سعی می کند از فرزندان استفاده ابزاری و سلاح گونه علیه همسر داشته باشد. در این حالت کودکان به مهمات جنگ والدین تبدیل می شوند. در این کشمکش ها، فرزندان علاوه بر ضربه هایی که از طلاق خواهند خورد، مواردی مثل خجالت در بین همسالان، دوری از یکی از والدین، حس بلاتکلیفی، تحمل مشاجرات والدین و ... راکه بسیار گفته شده است تجربه خواهند کرد و احساس میکنند برای والدین شان بی ارزش هستند. متاسفانه هر یک از والدین برای توجیه رفتار خود و همسو کردن کودک با خود، از همسر خود بدگویی می کند. این بدگویی به تضعیف جایگاه طرف مقابل نزد کودک ختم نمی شود، بلکه اعتبار و احساس امنیت کودک را نسبت به هر دو والد سلب خواهد کرد. مادری که از پدر بدگویی می کند، هیچگاه قابل اعتماد نخواهد بود. آسیبی که هم در طلاق عاطفی و هم طلاق رسمی به کودکان وارد می شود، شامل درددل کردن با آن ها هم می شود، مخصوصا نوجوانان. این کار تجاوز به روح و روان فرزندان است. توجه کنید که مسائلی که برای شما به عنوان بزرگسال مبهم، سخت، پیچیده و گاه لاینحل است برای روان یک کودک یا نوجوان غیر قابل هضم است.
دو دلیل رایج و کاملا اشتباه زوجین برای طلاق
یکی از دلایل اصلی طلاق، ایده آل گرایی و جست و جو برای همسر ایده آل است. به علت نبود رضایت از همسر فعلی و چون او با تصویر ایدهآل ما از همسر مطابقت ندارد اقدام به جدایی می کنیم. اما باید به یاد داشت که هیچ فرد ایده آل و کاملی آن بیرون وجود ندارد. هر فردی مشخصا نقاط ضعف خود را دارد و هر زوج نقاط حساس و تعارض های منحصر به فرد خود را. در نتیجه بهتر است برای رفع یا کنار آمدن با نقاط ضعف معمولی همسر خود اقدام کنید. دلیل دیگری که گاه شنیده می شود، نبود احساس یا از بین رفتن آن است.
زوجین می گویند همسرم را دوست ندارم و به دلیل این دنبال طلاق می روند. باید دانست که احساسات در طول عمر و طی مراحل مختلف زندگی زناشویی متغیر است. نمی توان انتظار داشت که هیجان روزهای اول آشنایی در 20 سالگی را در 40 سالگی و بعد از 10 الی 15 سال زندگی مشترک با همان کیفیت تجربه کرد. یکی از دلایل احساس کمبود محبت در زوجین، مقایسه شرایط فعلی با دوران طلایی نامزدی یا عقد است. در این دوران همسران، صرفا برای تفریح یکدیگر را ملاقات می کنند، هیچ مسئولیت خاص خانه داری یا مالی نسبت به هم ندارند و یک سری رفتارهای به اصطلاح رمانتیک بین آن ها رایج است؛ اما قاعدتا بعد از شروع زندگی زیر یک سقف شرایط عوض شده است، در نتیجه رفتارهای هر دو طرف هم متفاوت خواهد شد؛ اما برخی افراد، به خصوص خانم ها، این تغییر رفتار را ناشی از کم شدن علاقه همسر خود تصور می کنند.