براى عصمت پيامبران اين دلايل را مى توان برشمرد:
1. دليل عقلى:
مى دانيم كه هدف عمومى بعثت پيامبران، تربيت مردم است؛ چنان كه قرآن كريم درباره رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)مى فرمايد: (هُوَ الَّذى بَعَثَ فِى الاُمّيّينَ رَسولاً مِنهُم يَتلوا عَلَيهِم آياتِهِ ويُزَكّيهِم ويُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ والحِكمَةَ[1] او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخوانده رسولى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها مى خواند و آنها را تزكيه مى كند و به آنان كتاب (قرآن) و حكمت مى آموزد.)يكى از شرايط تعليم و تربيت افراد اين است كه شخص مورد تربيت، به درستىِ گفتار مربّى خود ايمان داشته باشد و اين زمانى خواهد بود كه گفتار و رفتار مربّى با هم هماهنگ باشد و او بر خلاف آن چه مى گويد، عمل نكند. از اين رو لازم است كه پيامبران ـ اين مربّيان جامعه انسانى ـ از عصمت برخوردار باشند و هيچ گاه رفتار ناشايستى انجام ندهند. البتّه آنان پيش از دوران پيامبرى نيز بايد معصوم باشند؛ زيرا اگر پيامبرى سوابق خوبى نداشته باشد، گرچه اكنون انسان كاملى باشد، گفتارش در مردم تأثير نخواهد داشت. پس لازم است كه پيامبران از هر گونه گناهى ـ حتّى پيش از دوران پيامبرى خود ـ مبّرا و معصوم باشند تا بتوانند با ارائه شخصيتى
خالى از هر گونه سابقه بد و ارائه الگويى تمام عيار، به تربيت مردم بپردازند.[2]
شكل هاى ديگرى از دليل عقلى بر عصمت پيامبران و امامان نيز بيان شده است از جمله اين كه مى گويند: با توجّه به اين كه منشأ گناه، سستى عقل و ضعف اراده است و معصومان، به سبب اتّصال به منبع وحى، از بى خردى و سستى اراده بدورند، هرگز به گناه آلوده نمى شوند؛ زيرا زشتى آن را به خوبى مى بينند و در مقابله با وسوسه ها از اراده اى قوى برخوردارند.[3]
2. دليل قرآنى:
براى عصمت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و ديگر انبيا، به آياتى از قرآن كريم نيز استدلال شده است كه به دو مورد اشاره مى كنيم:
الف. آيه 90 سوره انعام: (اُولـئِكَ الَّذينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدهُمُ اقتَدِهْ؛ اينان كسانى هستند كه خدا هدايت شان كرده است؛ پس به رهنمودشان اقتدا كن.)
اين آيه كه در ستايش از پيامبران الهى است، به روشنى پيامبران را افرادى هدايت يافته معرّفى مى كند و رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) را به پيروى از مسير آنان فرا مى خواند.
اگر انبيا معصوم نبودند، نه مى شد آنان را افرادى هدايت يافته دانست و نه جايز بود كه ديگران را به پيروى از راه آنان فرا خواند.
ب. آيه 59 سوره نساء: (اَطيعُوا اللّهَ واَطيعُوا الرَّسولَ واُولِى الاَمرِ مِنكُم؛ از خدا و پيامبر خدا و اولى الامر اطاعت كنيد.)
در اين آيه، اطاعت از پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و اولى الامر (امامان معصوم(عليهم السلام)) در كنار اطاعت از خدا قرار داده شده است. لزوم اطاعت از آن بزرگواران زمانى درست خواهد بود كه آنان معصوم باشند؛ و گرنه اطاعت از انسان گناهكار نمى تواند مصداق اطاعت از خدا باشد.
ضمناً آيه 21 سوره احزاب كه صريحاً پيامبر را الگوى اهل ايمان معرّفى مى كند و آن حضرت را اسوه مطلق و هميشگى مردم بر مى شمارد، دليل ديگرى بر عصمت آن بزرگوار است؛ زيرا انسان عاصى لياقت، آن را ندارد كه الگوى مطلق ديگران باشد.
3. دليل تاريخى:
اگر تاريخ زندگى پيامبران را مطالعه كنيم، خواهيم ديد كه مخالفان، هرگز آنان را به پيشينه بد و زشت متهم نكرده اند. اگر زندگى پيامبران، به گناه و اشتباه و انحراف آلوده بود، همين امر حربه اى در دست مخالفان مى شد تا مردم را از پيامبران دور سازند. در ضمن اگر پيامبران خود به گناهانى آلوده بودند، نمى توانستند مردم را به پاكى و تقوا فرا بخوانند.
آنچه گفته شد، مربوط به عصمت عملى پيامبران و مصونيت آنان از گناه بود؛ امّا درباره عصمت علمى ـ يعنى مصون بودن از سهو و فراموشى و اشتباه در مسائل فكرى ـ نيز مى توان دو دليل آورد:
1. دليل عقلى: اگر پيامبران گرفتار فراموشى و اشتباه در دريافت پيام خدا مى شدند، اساس هدايت از بين مى رفت؛ زيرا مردم نمى توانستند بفهمند كه آيا آنچه يك پيامبر مى گويد، فرمان خداست يا حاصل فراموشى و اشتباه او در دريافت و فهم وحى. پس از آن جا كه خدا حكيم است، بايد پيامبران، معصوم از فراموشى و اشتباه باشند تا فرستادن آنان كار لغو و بيهوده اى نباشد.[4]
2. دليل قرآنى: آياتى كه پيشتر ذكر شد، مى توانند دليل عصمت علمى پيامبران نيز شمرده شوند؛ زيرا فرمان به اطاعت و پيروى از آنان وقتى درست است كه آن ها اسير اشتباه و فراموشى نباشند. البته آيه 27 و 28/ سوره جن، 213/بقره، 64/مريم و برخى ديگر از آيات نيز در اين بحث مورد استناد قرار گرفته اند.[5]
[1]. جمعه/2 .
[2]. ر.ك: نهج الحق و كشف الصدق، علاّمه حلّى، ص 157، دارالهجرة ؛ الالهيات، استاد سبحانى، ج 3، ص 170، مؤسسه امام صادق ؛ مبانى رسالت انبياء در قرآن، عبدالله نصرى، ص 236، نشر سروش.
[3]. ر.ك: مقدمه فى اصول الدين، آية الله وحيد خراسانى، ص 63، دليل ما.
[4]. ر.ك: نهج الحق و كشف الصدق، همان.
[5]. ر.ك: تفسير الميزان، علاّمه طباطبايى، ج 2، ص 134، انتشارات اسلامى.
منبع: t-pasokhgoo.ir