موارد جواز غيبت ازنظر فقها عبارت است از:
1- دادخواهي: اگر انسان براي دادخواهي نزد كسي كه مي تواند حق او را بگيرد از ديگري كه بر او ظلم نموده، تظلّم و دادخواهي كند به گونه اي كه مستلزم ذكر نام او باشد اشكال ندارد.[1]
2- غيبت كردن از كسي كه فسق اش آشكار باشد نه پنهاني، مثل اين كه ظرف شراب را آشكارا در خيابان و بازار به دست گرفته، بياشامد، همچنين كسي كه پردة حيا را انداخته، در حضور مردم از گناه كردن حيا نمي كند، مثلاً كسي كه ريش تراش است بگوييم ريش تراش است. قدر مسلّم جواز غيبت، گناهي است كه آشكارا به جا مي آورد.[2]
3- جرح شاهد يا راوي: هنگامي كه انسان ببيند شخص فاسقي در دادگاه بر امري شهادت مي دهد يا روايتي نقل مي كند، براي حفظ حقوق مسلمانان و احكام شرع بايد هر چه دربارة او مي داند، بيان كند.[3]
4- نُصْح مستشير: هرگاه مسلماني با كسي در خصوص معامله اي يا شناخت شخص ديگري مشورت نمود، و طرف مشورت، عيبي از شخص مي داند كه اگر نگويد معامله صورت مي گيرد و مسلمان به ضرر مي افتد يا اين كه امري تحقق مي شود كه مشورت كننده لطمة جبران ناپذيري مي بيند، ذكر عيب مانعي ندارد.[4]
5- غيبت كردن به قصد نهي از منكر، با شرايط آن مانعي ندارد؛ به اين معنا كه هر گاه منكري را از مسلماني ببيند و بداند اگر غيبتش را بكند، آن را ترك مي كند جايز است، ولي اگر احتمال بدهد آن را ترك كرده، ذكر آن جايز نيست.
اگر مفسدة هتك آبروي مسلمان، بيشتر از مفسدة منكري كه مشغول آن است باشد، غيبت كردنش جايز نيست، هر چند يقين داشته باشد كه به واسطة غيبت كردن، آن گناه را ترك خواهد كرد.
6- ذكر كردن كسي به عيب و نقصي كه به آن مشهور و نشانه اش شده است مانند احول (چشم چپ) و اعرج (شل)، ليكن در صورتي كه قصد عيب جويي نداشته و فقط به منظور معرفي و شناساندن شخص باشد و طرف از ذكر اين القاب ناراحت نباشد. در غير اين صورت بايد از اين القاب استفاده نكند چون موجب رنجش و آزار برادر ديني مي شود.[5]
7- ردّ ادعاي كسي كه به دروغ به خود نسبتي مي دهد: رد كردن كسي كه به دروغ ادعاي نسبتي كند، زيرا مصلحت حفظ انساب و خانواده ها، مقدّم بر مفسدة هتك ادعا كننده است.[6]
8- به طور كلي هر موردي كه مصلحت غيبت كردن، از مفسدة هتك احترام مؤمن بيشتر باشد، مانند شهادت دادن در مواردي كه لازم است.[7]
[1] سيد عبدالله شبّر، اخلاق، ترجمةمحمد رضا جباران، ص 239.
[2] آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب، گناهان كبيره، ج 2، ص 280.
[3] سيد عبدالله شبّر، اخلاق، ترجمة محمد رضا جباران، ص 240.
[4] آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب، گناهان كبيره، ج 2، ص 281.
[5] همان، ص 282.
[6] همان.
[7] همان.
منبع: t-pasokhgoo.ir