واژگانهای «خضوع» و «خشوع» هر دو به معناى تذلل و انکسار آمدهاند.[1]
با آنکه این دو واژه تا حد زیادی مترادف با یکدیگر به نظر میآیند، اما برخی اندیشمندان، تفاوتهایی را نیز میان آنها در نظر گرفتهاند که بدون قضاوت در مورد آنها، تنها به نقل برخی از نقاط اختلاف اعلامشده بسنده میکنیم:
خضوع مختص جوارح و اعضاى بدن آدمى است، ولى خشوع مختص قلب است.[2] به بیان دیگر، خضوع در بدن و صورت و چشم ظاهر میگردد، اما محل خشوع قلب است. اگر قلب از هیبت و عظمت الهى خاشع گردید، قهراً بدن نیز خاضع میگردد. [3]
برخی نیز گفتهاند: خشوع یعنى آرامى و آسودگى و تواضع با اعضاء و ترس در دل. فرق خشوع و خضوع آن است که خشوع با اعضا است و خضوع با دل. خشوع با چشم است و خضوع با دیگر اعضا.[4]
امّا در برخی از روایات خشوع برای قلب و اعضا و جوارح هر دو به کار برده شده است.[5]
نقل شده است پیامبر اسلام(ص) مردى را دید در نماز با ریش خود بازى میکند. حضرت فرمود: اگر قلب وى خاشع بود جوارح و بدن او نیز خاشع میگردید.[6]
این حدیث دلالت دارد بر اینکه خشوع در نماز، در قلب و جوارح است، اما در قلب، اعراض از ماسواى حضرت احدیت و توجه تام به درگاه معبود به حق است. و اما خشوع به جوارح، پوشیدن چشم و ترک التفات و فعل عبث میباشد.[7] نیز از این روایت فهمیده میشود که خشوع در اعضا تابع خشوع در قلب است.
[1]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 8، ص 71 و 72، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق؛ فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 1، ص 112 و 113، قم، هجرت، چاپ دوم، 1410ق.
[2]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه، موسوی همدانی، محمد باقر، ج 1، ص 229، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ پنجم، 1374ش.
[3]. امین بانوى اصفهانى، سیده نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج 15، ص 116، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1361ش.
[4]. عاملى، ابراهیم، تفسیر عاملی، محقق، غفاری، على اکبر، ج 1، ص 74، تهران، صدوق، 1360ش.
[5]. این معنا با توجه به معنای لغوی خشوع است که به معنای تذلل و انکسار آمده است.
[6]. «وَ رُوِیَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص رَأَى رَجُلًا یَعْبَثُ فِی صَلَاتِهِ بِلِحْیَتِهِ فَقَالَ لَوْ خَشَعَ قَلْبُهُ لَخَشَعَتْ جَوَارِحُه». دیلمی، حسن، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص 115، قم، شریف رضى، چاپ اول، 1412ق.
[7]. حسینى شاه عبدالعظیمى، حسین بن احمد، تفسیر اثنا عشری، ج 1، ص 136 و 137، تهران، میقات، چاپ اول، 1363ش.