0

منظور از اینکه «سر انجام همه امور به خداوند برمی‌گردد و خداوند غایت الامور است»، چیست؟

 
taha_h
taha_h
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : تیر 1394 
تعداد پست ها : 5282
محل سکونت : تهران

منظور از اینکه «سر انجام همه امور به خداوند برمی‌گردد و خداوند غایت الامور است»، چیست؟

موضوع مطرح شده در پرسش به چند صورت قابل بیان و تفسیر است:

1. منظور از آن این است که خداوند چون مبدا و آغاز همه موجودات است، بنابر این هر کس هر چه دارد خداوند به او داده است. به این معنا می‌توان گفت همه به خداوند بر می‌گردند.

2. منظور از این جملات، بیان عشق و علاقه ذاتی موجودات به خداوند است که همه عاشق خدا هستند؛ علاقه و میل به خداوند می‌تواند معلول یک از این دو عامل باشد:

1-2. تمام موجودات به دنبال کمال مطلق و رسیدن به موجود برتر هستند و هیچ موجودی برتر و کامل‌تر از خداوند نیست، بنابراین همه خواهان خداوند هستند.

2-2. از آن‌جا که هر کس هر چه دارد خداوند به او عطا کرده است و خداوند منشا اصلی همه خیرات است. بنابراین هر چیزی در درون ذات خود دائماً احساس نیاز به خداوند می‌کند.[1] همین مضمون در زبان شعری چنین بیان شده:

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش.[2]

3. منظور از این جملات که ما همه به سوى او باز می‌گردیم این است که به ما اعلام ‏کند که این‌جا سراى جاویدان نیست زوال نعمت‌ها و کمبود مواهب و یا کثرت وفور آنها همه زودگذر است، و همه اینها وسیله‌‏اى است براى پیمودن مراحل تکامل، توجه به این دو اصل اساسى اثر عمیقى در ایجاد روح استقامت و صبر دارد.[3]

4. معناى این جملات این است که انسان اقرار و اعتراف کند به این‌که مملوک پروردگار است و بداند که اختیار ملک با مالک است و هر گونه تصرفى بخواهد می‌کند که این قسمت مفاد جمله اول است و مفاد جمله دوم اشاره به بقا نداشتن دنیا است که انسان بداند این دنیا محل گذر است و آنچه به حسب ظاهر هم مالک است بالاخره از او سلب خواهد شد و همه و همه به سوى مالک حقیقى که خداوند است بازگشت خواهند نمود.[4]
 
 
 
 
 
 
 

[1]. علامه طباطبایی در تفسیر آیه می‌گوید: وجود انسان و تمامى موجوداتى که تابع وجود آدمى هستند، چه قواى او و چه افعالش، همه قائم به ذات خداى عزیزى هستند که انسان را آفریده و ایجاد کرده، پس قوام ذات آدمى به او است و همواره محتاج او، در همه احوالش به او است، و در حدوثش و بقائش، مستقل از او نیست. و چون چنین است، رب او و مالک او هر گونه تصرفى که بخواهد در او می‌کند و خود او هیچ‌گونه اختیار و مالکیتى ندارد و به هیچ وجه مستقل از مالک خود نیست، مالک حقیقى وجودش و قوایش و افعالش. و اگر هم هستى او را و نیز قوا و افعال او را به خود او نسبت می‌دهند، مثلا می‌گویند فلانى وجود دارد قوا و افعالى دارد، چشم و گوش دارد، و یا اعمالى چون راه رفتن و سخن گفتن و خوردن و نوشیدن دارد، همین نسبت نیز به اذن مالک حقیقى او است که اگر مالک حقیقیش چنین اجازه‌‏اى نداده بود، همه این نسبت‌ها دروغ بود؛ زیرا او و هیچ موجودى دیگر مالک چیزى نیستند، و هیچ‌یک از این نسبت‏‌ها را ندارند، براى این‌که گفتیم: به هیچ وجه استقلالى از خود ندارند، هر چه دارند ملک او است.
[2]. مولوی، مثنوی، دفتر اول.
[3]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏1، ص 525، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1374ش.
[4]. طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ‏2، ص 260، تهران، اسلام، چاپ دوم، 1378ش. این تفسیر از امام علی(ع) روایت شده است، آن‌حضرت فرمود: «اَمَّا قَوْلُکَ‏ اِنَّا لِلَّهِ‏ فَاِقْرَارٌ مِنْکَ‏ بِالْمُلْکِ‏ وَ اَمَّا قَوْلُکَ‏ وَ اِنَّا اِلَیْهِ راجِعُونَ‏ فَاِقْرَارٌ مِنْکَ بِالْهَلَاک‏». کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ج 3، ص 261، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1407ق.

 

 

 

 

 

منبع: http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa55647

یک شنبه 21 آذر 1395  11:07 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها