0

درخت بی‌میوه

 
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

درخت بی‌میوه

درخت سرو نگاهی به اطراف انداخت؛ جنگل پر بود از درختان کوچک و بزرگ.

 

درخت بی‌میوه

 

روی هر درخت یک جور میوه بود: آلبالو، گیلاس، زرد آلو ... 
درخت سرو با ناراحتی گفت : «کاش من هم میوه ای داشتم. تا دیگران برای خوردن آن به من نزدیک می‌شدند. از شاخ و برگ‌هایم بالا پایین می‌رفتند و با شاخه‌هایم بازی می‌کردند
یک پرنده پرزد و روی شاخه‌ سرو نشست. با دقت اطراف را نگاه کرد.
درخت پرسید: « برای چی این طرف آن طرف را نگاه می‌کنی؟»
پرنده گفت: « مدت هاست دنبال جایی می‌گردم تا لانه درست کنم.» درخت خندید: « این همه درخت! خیلی راحت یکی را انتخاب کن.»
پرنده گفت: «همه‌ این درخت‌ها در زمستان برگ‌های‌شان می‌ریزد. من دلم می‌خواهد روی درختی لانه بسازم که در تابستان و زمستان برگ‌هایش سبز باشند و روی شاخه‌ها باقی بمانند.»
درخت پرسید : «برای چه؟»
_ اگر لانه‌ام را روی یک درختِ همیشه سبز بسازم؛ آن وقت حیوان‌های بدجنس نمی‌توانند لانه‌ام را ببینند و به من و خانواده‌ام آسیب بزنند.
درخت سرو لبخند زد و با خوش‌حالی گفت: «پس لانه‌ات را روی شاخه‌های من بساز. در زمستان هم، تمام شاخه‌هایم برگ دارند.»
پرنده لبخند زد: «ممنون! همسایه‌ جدید.»
 بعد با خوشحالی رفت تا برای ساختن لانه‌ جدیدش چوب جمع کند.
 

 


_ نویسنده: زهرا عبدی
 
 
یک شنبه 21 آذر 1395  8:38 AM
تشکرات از این پست
sungift zahra_53
sungift
sungift
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آذر 1393 
تعداد پست ها : 205

پاسخ به:درخت بی‌میوه

خوب بود

اگر زن عفت داشته باشد به دنیا می ارزد وگرنه به خاک هم می ارزد.*امام صادق علیه سلام*

 

نگاه حرام

تیری است زهرآلود از جانب شیطان

یک شنبه 21 آذر 1395  8:40 AM
تشکرات از این پست
zahra_53 ali_81
دسترسی سریع به انجمن ها