0

موانع رواج آزادی

 
aryanss
aryanss
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 683
محل سکونت : تهران

موانع رواج آزادی

1- جهل و نادانی:

خداوند تو را آزاد آفرید، پس سعی کن همیشه آزاد بمانی ( امام شافعی رحمه الله علیه)

جهل و نادانی و عدم آگاهی انسان از امور زندگی خود، همواره از مهمترین عوامل واپسگرایی در اجتماع و بدبختی اوست. کسیکه به حقایق موجود علمی ندارد و از دانش زندگی بی بهره هست و در مورد حقوق خود و اجتماع چیزی نمی داند، همواره بعنوان مانع اصلی در راه تکامل فکری خویش و جامعه باقی خواهد ماند.

وقتیکه انسان نمی تواند یا نمی خواهد بر دانش خود بیافزاید و نمی خواهد از آنچه که هست و می اندیشد فکر خود را فراتر ببرد، یا اندیشه خود را در برابر تحولات فکری رایج در جامعه مسئول نمی داند، یا گمان می کند همان اندیشه و عقیده ای که در گذشته داشته و برای همیشه او را کفایت می کند، و جوابگوی تمامی مشکلات فکری او خوهد بود، جامعه محل ازدحام عناصری خواهد بود که آزاد اندیشی و اندیشه را محکوم کرده و در نتیجه به مقابله هر نوع تحول فکری خوهند پرداخت.

مسلما این عناصر به هر گروه یا طبقه یا طیفی در جامعه تعلق داشته باشند، عامل عقب ماندگی  حزب خود خواهند شد. آنها نخواهند توانست با حرکتهای رو به جلوی سایر گروه ها که تفکری آزاد و پر تکاپو  دارند، همنوایی کرده و بدین ترتیب ضعفی عظیم را در ساختار گروه  خود پدیدار خواهند نمود. امثال این گروه نخواهد توانست، مثل سایر گروه ها در جامعه، فعال و پاسخگوی سئوالات روز باشد و طبیعی است که برای رفع این نقص و این ضعف، که بدنبال آن همواره انگشتهای انتقاد را بسوی خود نشان رفته خواهد دید، مجبور است، با نسبت دادن خود به سایر حرکتها و شخصیتهای مورد احترام در جامعه این خلاء را جبران کند و صعف استدلال خود را بپوشاند. نقطه مقابل جهل و نادانی، که سبب سقوط آدمی و ایجاد حاکمیتی در آستانه انحطاط  و ورشکستی برای اوست، علم و آگاهی است: علم و آگاهی چیزی نیست جز اینکه انسان تلاش کن، همواره بیش از اینکه می داند و می پندارد و اعتقاد دارد، بیاموزد. و ارزش انسانی خود را بالاتر از این ببیند که برای علم و آگاهی خود خط قرمزی قایل شده  و گمان کند اگر بیش از این بیاندیشد یا بیاموزد، به خطا رفته است.

بگو پروردگارا بر علمم بیفزا!  سوره طه - ۱۱۴

آیا کسانیکه می دانند و با کسانیکه نمی دانند برابرند؟ تنها کسانیکه دارای عقل سالم هستند، پند پذیرند. سوره زمر - ۹

خداوند مقام و درجات مومنان و کسانیکه علم به آنان بخشیده شده است، بالا می برد. سوره مجادله - ۱۱

اصولا هنگامیکه انسان از علم و اندیشه در تعیین سرنوشت و جایگاه خویش استفاده نکند و براین باور باشد که اگر وارث تفکرات پدران و گذشتگان خود باشد، برای سعادت او کافیست و با این بهانه درب هر گونه اندیشه و تفکر را تخته نماید و به نیاز افزایش علم اعتقاد نداشته باشد، در جهل به سر می برد.

به گواه تاریخ، مشکل اساسی تمامی انسانهای که در برابر انبیاء الهی می ایستادند و استدالال آنها را برای اندیشه و تعقل در باب حقیقت هستی نمی پذیرفتند و نسبت به خیر و شر عاقبت عمل خود بی تفاوت بودند، همین جهل و نادانی بوده است.

چنین مردمانی دعوت پیامبران و فرستادگان خدا را، برای اندیشیدن در مورد خوب و بد کار خود و عقایدشان رد کرده و می گفتند، آن چیزی که می دانیم و در حد آن چیز که می اندیشیم برای ما کافیست یا همانگونه می اندیشیم که پدرانمان می اندیشند. چنین مردمانی با هر نوع آزاد اندیشی از جانب انبیاء و تحرک فکری که به پیروی از این پیامبران در جامعه بوجود می آمد، به ستیز بر می خواستند و عاقبت از این پیامبران می خواستند که یا دیار آنها را ترک کنند، یا از عقاید جدید و اصلاحی خود دست بردارند: گقتند آیا نزد ما آمده ای تا ما را از آنچه پدرانمان را بر آن یافته ایم، روی گردانی؟ و شما  و برادرت بر ما حکمفرما شوید؟ ما هرگز به شما ایمان نمی آوریم. سوره یونس - ۷۸

عدم توانایی این مردمان در پاسخگویی به سئوالات و انتقاداتی که نسبت به اعمال ناشایست رایج در آن اجتماع، از جانب انبیاء صورت می گرفت، و ضعفی که بدلیل عدم منطق داشتند، همواره یکی از عوامل محبوبیت و جلب توجه به کار پیامبران از سوی افراد آزاد اندیش بوده است. زیرا انسانهای آزاده همواره بدنبال حقیقت هستند و انتخاب خود را نه از روی تعصب، بلکه از روی شعور انجام می دهند.

خداوند جهل و نادانی را عامل عقب گرد و پسرفت فکری  عمل گمراهان در این دنیا، و عامل فلاکت و بدبختی آنها در دیار باقی می خواند و از تمامی مسلمین می خواهد که از عاقبت این جهل و نادانی درس بگیرند و اجازه ندهند، قبیله و اجتماع آنها به درد چنین مردم سیه روزی دچار شوند:

 حق را با باطل نیامیزید و حقیقت را پنهان مکنید. سوره بقره  - ۴۲

اگر حق را گوش می دادیم یا درک و فهم حقایق را می داشتیم، از زمره دوزخیان نمی بودیم. سوره ملک - ۱۰ این آیه به ما می گوید عدم توکل به اندیشه و تفکر خویشتن که عمل نجات آدمی در آزمایشهای گوناگون است و اتکاء به عقاید و گفته های دیگران که ممکن است سالها از زمان حیات و موقعیت زیستی آنها گذشته باشد، و بیم از اطمینان و اعتمام به نیروی خدا دادی تعقل، زنگ جهل و نادانی را به صدا در آورده و همواره سد محکی در برابر حقیقت طلبی آدمی خواهد بود.

هوشیاری، آگاهی و اندیشیدن راه نجات هر انسان و هر اجتماع، در هر مقطع از زمان می باشد و در برابر آن، جهل و نادانی عامل سقوط و تباهی هر فرد یا گروهی است. انسان باید همواره به جهتی حرکت کند که او را در مسیر اندیشه و تعقل قرار داده و سعادت خود را تنها در چنین محیطی جستجو کرده و مهمتر از همه اینکه فرصت این آزادی و این حقوق را برای دیگر همنوانش فراهم کند. و به همان اندازه باید از منش و طیفی که راه تعقل او را سد می کند و از او می خواهد بدون اندیشیدن، سعادت و بهشت خود را جستجو کند، گریزان باشد. حقیقت این است که اندیشه و تعقل برای آدمی آفریده شده است و بیکار نمودن او در هر مقطعی و اعتماد به عناصر دیگر، در جایی که عقل می تواند جایگاهی داشته باشد، برای آدمی نتیجه ای جز تیره  روزی در بر نخواهد  داشت. بعنوان مثال حضرت براهیم(ع) مظهر احترام به عقل است و پیامبری بود که برای اثبات معاد از خداوند دلیل خواست. قران کریم در آیه ۱۰ سوره ملک، از زبان زیانکاران و دوزخیان می گوید: چون درک و فهم حقایق را نداشتیم، از زمره زیانکاران شدیم و در جایی دیگر علم و روشن بینی افراد را از نعمتهای خدا دادی تلقی می کند. فرصت اندیشیدن که تنها راه فرار از جهل و نادانی است، حق مسلم هر انسانی می باشد. هر انسانی در هر جایگاه و مرتبه ای این حق را دارد که آزادانه بیندیشد و برای سرنوشتی که در خط پایان آن، خود بتنهایی خود باید پاسخگو باشد از نیروی تعقل و اراده خویش بهره گیرد. و همواره به این عقیده مومن باشد که افزایش آگاهی و علم، و آموختن درسی نو از زندگی، هیچگاه سبب گمراهی و گرفتاری نخواهد شد و بر عکس، نادانی و جهالت بطور مداوم، انسان را در معرض خطا و تبهکاری و زیان قرار خواهد داد. امام شافعی ( رحمه الله علیه)، می گوید: کسیکه خواهان این دنیاست باید بدنبال علم برود و کسیکه خواهان آن دنیاست، باز هم باید بدنبال علم و دانش برود. یعنی هیچ هدفی از جهل و نادانی بدست نمی آید و انسان در هر شرایطی نیازمند دانش و آگاهی است.

2 – استبداد:

نتیجه اتکاء به جهل و عدم خودباوری و اطمینان نکردن به نقس عزتمند انسانی، روی کار آمدن استبداد است. استبداد همواره مانع از گفتگو و اظهار نظر خواهد شد و بساطی فراهم خواهد کرد، که در آن فرهنگ خودرایی از درون خانه ها شروع می شود. بطوریکه در حریم خانه یکنفر که مرد آن خانه باشد، دستور می دهد و دیگران فقط اطاعت می کنند. در قبیله نیز تنها رئیس قبیله دستور می دهد و دیگران فقط اطاعت می کنند. و طبیعتا در جامعه نیز ممکن است چنین استبداد بوجود آید.

فرعون گفت: من خداوند بزرگتر شما هستم. – النازعات : 24

نوع جدید استبداد که در نظام های امروزی جهان بیشتر مشهور است، استبداد فرد و شخص مشخصی نیست، بلکه استبداد یک حزب یا یک گروه و ایدیولوژی است، که به سرکوبی گروهها و احزاب و عقاید مخالف می پردازند و آنها را در نطفه خفه می کند. با تاملی در قرآن می بینیم که استبداد و خود رایی توجهی به حق سخن گفتن از جانب دیگران، همواره وجود داشته و با گذشت زمان تنها چهره آن عوض شده است. قرآن کریم برای نمونه فرعون را مثال می زند که چگونه با خود کامگی و خودرایی، قوم خود را به اسارت گرفت و آنها را برده و مطیع خود ساخت:

آیا مصر با تمام امکاناتش از آن من نیست؟ زخرف : 51

ای اطرفیان! غیز از خودم برای شما خدایی نمی بینم! – قصص : 38

پس قوم خود را به ناخردی گرفت و آنان هم از او فرمان بردند، زیراکه مردمی بدکار و بیرون از فرمان خداوند بودند. – زخرف : 54

قرآن مدعی است که فرعون از نابخردی و جهل و نادانی قوم خود استفاده کرد و بدین ترتیب آنها را به اسارت خویش در آورد، و چون آن مردم به این فرمان ذلت بار که انسانیت آنها را نفی می کرد و آنها را برده و غلام فرعون  می ساخت، تن دادند، مردمانی بدکار بودند. اصولا قبول بندگی استبداد، بمعنای قبول بندگی غیر خداست و انسانهایی که استبداد پذیرند، بیش از اینکه به طاعت و عبادت و قبول بندگی خداوند یکتا گردن نهند، در پی رضایت و خوشایند فرد مستبد هستند، اینست که خداوند در قرآن کریم اینچنین به این مردم حمله می کند واین روش آنها را عامل فلاکتشان می داند.

بدنبال خدا معبود دیگری را به یاری مخوان. خدایی جز او نیست و غیر از ذات او همه چیز ناوبد شونده است. – قصص : 88

با ظهور استبداد که ریشه آن جهل و نادانی و استبداد پذیری خود مردمان است، خوبی، عدالت و انصاف و تمامی محاسن اجتماعی و فردی که خداوند انسان را به آن فرخوانده است، و از طریق انبیاء راستین این دستور را ابلاغ نموده است، جملگی تحت الشعاع میل و اراده و خواسته فرد حاکم  قرار گرفته و بدون تردید رضای خداوند در مرتبه دوم قرار می گیرد. در چنین قضایی مومن به خدا و مکتب او زدوتر از اینکه بندگی و غلامی پروردگار خویش را بپذیرد و پایبند به احکام و دستور او باشد، ابتدا بندگی فرد حاکم را می پذیرد و رضایت او را بر رضایت خدای خود ترجیح می دهد. چنین افرادی گمان می کنند که اگر طاعت و بندگی حاکم را بجای آورند، اطاعت و بندگی خدای خود را بجای آورده اند و رضایت او را دقیقا با رضایت خدای خود برابر قرار می دهند. غافل از اینکه خداوند تمام انسانها را مثل هم و از یک سرشت آفریده و همه با هم برابرند و حاکم و پادشاه از همان نیروی احساسات و تعقل و اندیشه برخوردار است که سایر افراد عادی نیز از آن بهره مندند، و انسان همواره کوچکتر از آن خواهد بود که رضایت او با رضایت خدا برابر و مساوی باشد. علاوه بر این اگر این امر صحت داشته باشد و رضایت فردی با رضایت پروردگار برابر باشد خداوند به صراحت آنرا اعلام می کند، و از مردم می خواهد که سعادت خویش را در آن فرد یا گروه خاص جستجو کند. ما پروردگار با صراحت خطاب به بندگان خود میگوید:

آیا تو را از کسانی جز خدا می ترسانند؟ - زمر : 36

جز خدا معبودی نیست، پس مومنان باید بر خدا توکل کنند و بس. – تغابن : 13

کسیکه بر خدا توکل کند، خدا برای او کافیست – طلاق : 3

و از زبان شعیب پیامبر، خطاب به قومش می گوید:

من تا آنجا که می توانم جز اصلاح خویش و شما چیزی را نمی خواهم و توفیق من هم جز با خدا نیست. تنها بر او توکل میکنم و فقط بسوی او بر می گردم – هود 88

در این آیات متشابه قرآن، راه سعادت و رستگاری انسان به صراحت در این خلاصه شده است، که آدمی بدون هیچ قید و شرطی تنها به خدا توکل کند و به او روی آورد. در این آیات نام هییچ شخص و گروهی نیست که خداوند آن را شریک خود ساخته و رضایت خویش را در رضایت آنها خلاصه کند. ولی می بینیم که در طول تاریخ همواره جهت حرکت حاکمان بر خلاف این دستور قرآن بوده است و طبقات حاکم هموره سعی در اثبات این قضیه داشته اند، که رضایت الهی و تکامل ایمان در به رضایت خود و خاندان یا تفکر خاص خویش پیوند دهند. در چنین قضایی دین اسلام که آسانگیری و خالصانه بودن رمز موفقیت آن است، از چارچوب این سادگی خارج شده و محدودیتهای غیر الهی و غیر آسمانی بر آن چسبیده خواهد شد. متاسفانه باید قبول کرد که حاکمان مستبد تا حدودی در اجرای این طرح خود موفق بوده اند، توانسته اند مردمی را تربیت کنند آنها را تحویل اجتماع دهند که خوب و بد گروه حاکم را بی چون چرا پذیرفته و آنرا جزء عقاید خویش تلقی می نمودند. و هر چه در دین خود مومن تر بوده اند، به همان اندازه به موجودیت گروه حاکم متعصب تر. یعنی دین را به انسانها متصل کرده و آنرا از خاستگاه آسمانی اش به حاکمیت زمینیان وابسته می نمودند.

تضاد بین استبداد و آزادی اندیشه و انتقاد، از آنجا ناشی می شود که استبداد حاکمیت خود را بر یک طبقه یا یک جامعه، خالصانه ارائه نمی کند. یعنی از جهل و استبداد پذیری مردم نهایت بهره وری را می برد. چنین حاکمیتی همواره با روحیه انتقاد پذیری  آزاد اندیشی در ستیز است، زیرا این روحیه، تقدس استبداد را زیر سئوال می برد و در مورد خوب و بد عملکرد آن دست به قضاوت می زند، و از او می خواهد راجع به تبهکارییش پاسخگو باشد و مردم را به نظارت عمومی دعوت می کند.

 اما ماهیت استبداد و لازمه دوام آن اینست که روحیه ای بر مردم حاکم باشد که فرد یا گروهی را از جهات نژادی، قبیله ای یا مذهبی نقدس بخشیده و مردم خود را از قضاوت در مورد خوب و بد اعمال آنها، معذور بدانند. چنین افرادی چنان در گرداب جهالت غوطه ورند و ذات خود را کوچکتر از این می پندارند، که قادر باشند از استبداد تقدس یافته در میان خود، سئوالی کنند یا از او توضیح بخواهد. غافل از اینکه تکیه زدن یک انسان بر هر نوع تخت فرمانروایی، نمایانگر شایستگی تام و الهی بودن او نیست، بلکه حکومت نوعی مدیریت و امانت الهی است و هر کسی در قبال قدرت و اختیارای که به او اعطاء شده باید پاسخگو باشد و اگر توانایی چنین امری را ندارد، فرد دیگر ی جایگزیت آن گردد، زیرا هدف خدمت است نه حاکمیت.

نقطه مقابل تفکر استبدادی، روش مکتب انبیاء و اولیاء الهی است که خالصانه و بدور از هر گونه حق کشی، طلم، تبعیض و استثمار و مال اندوزی به پیشوای قوم و پیروان خود می رسیدند، و بر خلاف فرعنونها و پادشاهان که هر گونه پرسش و سئوالی را توهین به خود تلقی می کردند، به سوالات، ایرادات و حتی تهمتهای مخالفان خود جواب می دادند، و چون اخلاص در عمل داشتند و فجایع و تبهکاریهای فرعونی را مرتکب نمی شدند، از هر گونه پاسخگویی در مورد اعمال و کردار شان ابایی نداشتند، بطوریکه قرآن کریم بدون واهمه ای به اتهامات گوناگون مشرکین علیه پیامبر صلی الله علیه وسلم پاسخ می دهد.

با مقایسه بین انبیاء و فرعونها و پادشاهان این نتیجه حاصل می شود که فرعونها اگرچه دارای تقدس و احترام بوده اند، ولی این تقدس و احترام را از جهل و ناآگاهی مردمی می گرفتند و طبیعی بود که از مطرح شدن هر گونه سئوال و ظهور آزاد اندیشی در جامعه وحشت داشته و همواره به سرکوب مخالفان فکری می پرداختند، ولی در عوض انبیاء الهی که اعمال آنها عاری از هر گونه پلیدی و تعدی و تجاوز بوده است و با آگاهی بخشیدن به مردم نسبت به کار ها و عقاید باطلشان به فرماندهی و پیشوایی رسیده بودند، نه تنها از مطرح شدن هر گونه سئوال، و رشد فکری مردم وحشت نداشتند، بلکه از این حرکت فکری مردم در جهت اثبات حقانیت خدای خویش و رسالتشان و ابطال عقاید خرافاتی و نادرست قومشان بهره می بردند و مبنای حرکت آنها تحرک افکار جامد و پوسیده در جامعه بوده است.

در روایاتی اسلامی داستانی نقل می شود که طی آن شخصی بنام طفیل بن عمرو قصد طواف خانه خدا را می کند. در آن هنگام رسول خدا صلی الله علیه وسلم مشغول تبلیغ در مکه بود و مشرکین مانع از رسیدن سخن او به گوش مردم می شدند، وقتیکه آنها از قصد طفیل برای طواف آگاه می شوند، به او پنبه ای می دهند تا در گوش خود بگذارد. زیرا به اعتقاد آنها در مکه ساحری پیدا شده که باسخنان خود مردم را جادو می کند. طفیل سخن آنها را می پذیرد و پنبه را در گوش قرار داده و به طواف کعبه می پردازد. در هنگام طواف بدون اینکه چیزی را بشنود، مردمی را می بیند که مشغول صحبت کردن با پیامبر صلی الله علیه وسلم هستند. با خوی مگوید من مردی عاقل هستم به سخنان او گوش فرا می دهم اگر نیک بود می پذیرم و اگر بد بود رد می کنم. پنبه ها را از گوش در آورده به سخن پیامبر صلی الله علیه وسلم گوش فرا می دهد، و چون آنرا عین حقیقت می بیند آنرا می پذیرد و به آن حضرت صلی الله علیه وسلم ایمان می آورد. قرآن کریم در رد استبداد و خودکامگی در مورد استبداد پذیری قوم هود علیه سلام می فرماید:

بدنبال پیروی از هر زورگوی ستیزه جوی رفتند – هود: 59

اقتباس از کتاب: آزادی اندیشه و بیان از دیدگاه قرآن

 

از گناه متنفر باش نه از گناهکار ...

شنبه 11 مهر 1388  3:43 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها