هدف از بعثت پیامبران تعلیم وتربیت و اجرای عدل و قسط در جامعه و هدایت مردم به توحید و یکتا پرستی و در نهایت کمال و سعادت انسان است . برای رسیدن این هدف باید همه اسباب و وسائل ارشاد و هدایت در اختیار آنان باشد که از جمله آن نیاز پیامبران به علم کافی و لازم برای این کار عظیم است. با مراجعه به آیات قرآن این مطلب روشن می شود که خدا علم لازم و کافی را جهت تحقق اهداف والای بعثت به آنها داده است. به عبارت دیگر امکان ندارد اینان نسبت به حکم و یا حق و یا وظیفه ای نا آگاه باشند البته برای گرفتن جواب منتظر وحی می مانند ولی بعد از آمدن وحی مجهولی در آن مورد برای آنها نمی ماند. [1] ، شاهد مدعا اینکه درباره حضرت داوود (ع)می فرماید:خداوند حکومت و حکمت به او داد واز آنچه می خواست به او آموخت [2] . و یا در مورد حضرت یوسف (ع)آمده به او حکمرانی و دانش بخشیدیم. [3]
درباره نحوه علم و کیفیت یادگیری آنها باید گفت آیات قرآن و روایات دلالت بر این دارند که علم الهی پیامبران علم لدنی است. به این معنی که آنان نیاز به تعلیم و یاد گیری از استاد ندارند .علم حصولی علمی است که افراد از نزد کسی که مطلبی را می داند چیزی را فرا می گیرند ولی در علم لدنی یادگیری از بشر نیست لذا علم لدنی در ردیف علوم دیگر نیست که موضوع و محمولی داشته باشد بلکه حقایق و معارف از نزد الله به آنان می رسد. [4]
ویژگی های دیگر از علم پیامبر:
الف. عصمت علمی:
همانطور که از نظر عقل و نقل پیامبران الهی باید در مرحله عمل از هرگونه خطا و اشتباهی و گناه و معصیتی مصون باشند؛ زیرا آنان مربی جامعه انسانی هستند در علم هم باید عصمت داشته باشند و هیچ گونه خطا و اشتباهی نداشته باشند. لذا پیامبران آنچه را که مربوط به هدایت انسان ها می باشد به طور کامل از خدا دریافت کرده اند و خوب می فهمند و آنچه را فهمیدند خوب حفظ و بیان می کنند چرا که اگر کوچک ترین احتمال خطا و نسیانی در علم آنها رخ داده شود پیروی از آنها برای رسیدن قطعی به سعادت امکان ندارد. [5]
ب. اختصاص بعضی از علوم به آنان:
بعضی از علوم الهی پیامبران (علم نبوتی که خدا به آنها داده) مختص به خود آنان است و قابل تعلیم و انتقال به دیگر افراد نیست؛ زیرا موهبتی الهی است به افراد خاص به کیفیت خاص که هدف خاصی را دنبال می کنند. گر چه بسیاری از علوم و دستوراتی که از طرف خدا برای سعادت مردم دریافت کرده اند قابل انتقال به مردم است ولی آن ملکه نبوت و شهود الهی پیامبر قابل تعلیم نیست. [6]
ج. احاطه علمی:
علم پیامبران بسیار وسیع و گسترده است و آنان به اذن پروردگار علاوه بر احاطه بر عالم شهود بر عالم غیب نیز احاطه دارند. در قرآن نمونه های متعددی از احاطه آنان بر عالم غیب بیان شده است از جمله:" خدا به حضرت نوح (ع) وحى کرد که: «جز آنها که (تا کنون) ایمان آوردهاند، دیگر هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد آورد! پس، از کارهایى که مىکردند، غمگین مباش!" [7] و از این طریق آن حضرت از این امر غیبی اطلاع داشت. و همچنین در باره علم غیب حضرت مسیح (ع) آمده که که به قوم خود می فرمود: "...، و از آنچه مىخورید، و در خانههاى خود ذخیره مىکنید، به شما خبر مىدهم مسلماً در اینها، نشانهاى براى شماست، اگر ایمان داشته باشید!" [8] همچنین آمدن حضرت خاتم انبیا (ص) را به مردم زمان خود بشارت داد و فرمود:"....و بشارت دهنده به رسولى که بعد از من مىآید و نام او احمد است!...". [9]
روشن است که علم غیب پیامبران با آیاتى که غیب را مخصوص خداوند متعال مىداند و یا علم غیب را از نبى(ص) نفى مىکن د منافاتى ندارد؛ زیرا این آیات با آیات دیگرى که دالّ بر این هستند که خداوند خود برخى از بندگان را بر غیب تا حدودى مطلع مىگرداند تخصیص مىخورد.
به عبارت دیگر علم خداوند به غیب عالم، علمى ذاتى و ازلى ونا محدود است، اما علم پیامبران به غیب (آنچه بوده و هست و خواهد بود) منوط به اذن و اراده الهی و محدود به آن مقدارى است که خداوند ایشان را بر آن مطلع مىگرداند نه بیشتر.
از طرف دیگر، این علم غیبى بدین معنا نیست که هیچ امرى بر آنهاپوشیده نباشد، مثلاً در راه تبوک شتر پیامبر(ص) گم شد و اطلاعى از آن نداشتند؛ کسى طعنه زد که چگونه پیامبرى هستى که از جاى شتر خود خبر ندارى؟! پیامبر(ص) فرمود: "به خدا قسم من نمىدانم مگر چیزى را که خدا به من تعلیم کند و اکنون خداوند مرا به آن دلالت نمود، آن شتر در فلان قسمت به واسطه گیر کردن مهارش به درختى، حبس شده است، بروید او را بیاورید. [10]
لذا می توان گفت علم غیب آنان منوط به اذن و اراده خدای متعال است و در مواردی که که اراده خداوند به آگاهی آنان تعلق بگیرد هم آینده را می بینند و هم گذشته در نزد آنها حاضر است؛ زیرا آنان انسان کامل هستند و به ام الکتاب می رسند از عالم طبیعت بالا می روند و زمان زیر پای آنهاست. [11]
مصداق دیگر احاطه علمی پیامبران آگاهی آنها از زبان حیوانات و پرندگان مختلف است چنانکه در قرآن بیان شده :"که ما به داوود و سلیمان دانش خاصی دادیم و سلیمان نبی فرمود زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده است. [12]
مصداق دیگر احاطه علمی پیامبران آگاهی و علم آنها به ملاکات احکام است که خداوند این علم را در اختیار آنها قرار داده است. همانطورکه قرآن گاهی بعضی از ملاک های برخی از احکام را برای آگاهی همگان بیان کرده است .مثلا در باره نماز این ملاک رابیان کرده که نماز انسان را از بدیها باز می دارد. [13]
آگاهی از حقایق آفرینش مصداق دیگری از وسعت علمی پیامبر است، این ویژگی را مفسران در ذیل آیه ای که می فرماید: "خدا همه اسماء را به آدم تعلیم داد سپس علم اسماء [علم اسرار آفرینش و نامگذارى موجودات] را همگى به آدم آموخت " [14] بیان کرده اند و فرموده اند منظور از اسماء همان حقایق عالم است که خدا به پیامبران تعلیم کرده است. [15]
ابا بصیر از امام صادق نقل می کند که حضرت فرمودند: از جد ما حضرت علی (ع)در مورد علم پیامبر اسلام سوال شد که چگونه علمی است و چه کیفیتی دارد حضرت فرمودند : علم حضرتش علم تمام پیامبران بود و علم به هرچه در گذشته بوده و هر چه در زمان حال است وهر چه در آینده خواهد شد. [16]
د. نحوه انتقال علم الهی به پیامبران:
نحوه انتقال علم الهی به پیامبران از یکی از صورت های زیر واقع می شود:
أ: بدون واسطه و به طور مستقیم کلام الهى به قلب یا سمع، پیامبر مىرسد.
ب: ملکى به صورت واقعىاش رؤیت شده و او وحى را به پیامبر ابلاغ مىکند.
ج: پیامبر تنها صداى ملک را مىشوند و پیام را را دریافت مىکند، اما او را نمىبیند.
د: مَلَک به صورت انسانى متمثل شده و پیام الاهی را به مخاطبش مىرساند. [17] و....
نکته ای که در مورد وحی باید به آن توجه کرد این است که تنزّل حقایق از عالم ربوبى مستقیما به قلب پیامبر صورت می گیرد بدین معنى که در تلقى وحى، حواس ظاهره هیچگونه دخالتى ندارند، مثلا وحى از طریق گوش شنیده نمىشود و همچنین واسطه مادى براى رسیدن وحى در کار نیست تا اینکه مثلا با ایجاد صدا حقایقى به پیغمبر وحى شود در تمام موارد پروردگار حقایق را از طریق قلب و روح قدسى بآنان می فهماند و با ارتباط به یک چنین وسیله غیبى است که علم پیامبران اکتسابى تلقى نمی شود بلکه موهوبى است و لذا انبیاء از فراموشى و خطا و اشتباه منزه هستند، [18]
این مختصری بود از ویژگی های علم الهی پیامبران. برای آگاهی بیشتر به پاسخ شماره 189 (سایت: 953) مراجعه فرمائید.
[1] سبحانی جعفر منشور جاوید ، ج3، ص230، انتشارات موسسه امام صادق علیه السلام چاپ اول 1383.
[2] بقره،251.
[3] یوسف،22.
[4] جوادی آملی عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن ،ج8، ص141، انتشارات اسرا، چاپ پنجم، 1385 و تفسیر نور محسن قرائتی ، ج8، ص394 .
[5] تفسیر موضوعی قرآن، جوادی آملی، ج9 ، ص 17.
[6] تفسیر موضوعی قرآن ، جوادی آملی ج9 ، ص179.
[7] هود، 36 وَ أُوحِىَ إِلىَ نُوحٍ أَنَّهُ لَن یُؤْمِنَ مِن قَوْمِکَ إِلَّا مَن قَدْ ءَامَنَ فَلَا تَبْتَئسْ بِمَا کاَنُواْ یَفْعَلُون.
[8] آل عمران، 49 "وَ أُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکلُُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فىِ بُیُوتِکُمْ إِنَّ فىِ ذَالِکَ لاََیَةً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ".
[9] الصف، 6 "... وَ مُبَشِّرَا بِرَسُولٍ یَأْتىِ مِن بَعْدِى اسمُْهُ أَحْمَدُ..."
[10] سبحانى، جعفر، تاریخ پیامبر اسلام، ص 480.
[11] تفسیر موضوعی قرآن، جوادی آملی ج9، ص236.
[12] النمل، 16 ، " وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ وَ قَالَ یَأَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیرِْ وَ أُوتِینَا مِن کلُِّ شىَْءٍ إِنَّ هَاذَا لهَُوَ الْفَضْلُ الْمُبِین.
[13] تفسیر منشور جاوید جعفر سبحانی، ج3، ص232 .
[14] بقره ، 31 ، وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها.
[15] تفسیر منشور جاوید جعفر سبحانی ، ج3، ص 244.
[16] مجلسی محمد تقی، بحار الانوار ج17، ص144، موسسه الوفا بیروت 1403ق
[17] استفاده از پاسخ شماره 189 (سایت: 953) .
[18] حسینی همدانی، سید محمد حسین ، انوار درخشان، ج2، ص186، کتابفروشی لطفی تهران1404 .
منبع: http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa2679