در پاسخ به سؤال فوق باید سه مطلب بررسى شود، لکن پیش از بیان آنها، توجه به این مطلب ضرورى است که:
عصمت مطلقهى معصومان (ع) (انبیا و امامان)، ثمره و نتیجهى مقام شامخ نورانى و روحانى و تکوینى آنان در عالم هستى است. آنان از انوار غیبیّه الاهیه و مظاهر تامّه و آیات باهرهى جلال و جمال حقاند. طینت ابدان و خلقت ارواح آنان با دست قدرت جمال و جلال الاهى تخمیر شده و در عالم غیب کسب حقایق اسما و صفات نمودهاند. در تحت ولایت حق تعالى بوده، همیشه خود را در محضر خداوند مىدانند، و این شهود و حضور، مانع صدور گناه مىگردد. هرچند امکان و قدرت و اختیار گناه از آنان سلب نشده است. [1]
مطلب اوّل: در خصوص عصمت پیامبران (ع) است: در این مسأله اقوال مختلفى بین فرقههاى مسلمان وجود دارد که مىتوان مجموعاً پنج قول را بیان کرد:
1. پیامبران (ع) معصوم از گناه کبیره هستند، ولى گناه صغیره بر آنها جایز است و از زمان بلوغ معصوم مىباشند که قول اکثر معتزله مىباشد.
2. نه گناه کبیره و نه صغیره از انبیا صادر نمىشود منتها عمداً، ولى سهواً اشکالى ندارد. صاحب این قول ابو على جبایى است. وی قایل است انبیا، از زمان نبوت معصوم هستند، ولى قبل از آن صدور معصیت از آنان جایز است.
3. گناه از انبیا صادر نمىشود، مگر سهواً و از روى خطا و بر این خطا هم مؤاخذه مىشوند، گر چه افراد عادى به خاطر گناه از روى سهو و نسیان عقاب نمىشوند و این تفاوت به علت بالا بودن معرفت و علو رتبه ی پیامبران است. که قول نظام و تابعین اوست.
4. صدور گناه از انبیا جایز است مطلقاً، چه کبیره یا صغیره، چه از روى عمد یا خطا و یا سهو. که قول حشویه و بسیارى از اهل حدیث مىباشد. [2]
5. گناه مطلقاً بر انبیا جایز نیست و از ایشان صادر نمىشود، چه کبیره و یا صغیره، چه از روى عمد و یا خطا و یا سهو. که قول امامیه مىباشد و عصمت انبیا هم بعد از زمان نبوت و هم قبل از آن مىباشد. تنها چیزى که بر آنها جایز است ترک مستحب و اولى مىباشد. امامیه بر مدعاى خود ادله ی متعددى دارند که جهت اختصار تنها به سه دلیل اشاره مىشود:
دلیل اوّل: اگر انبیا دچار خطا و گناه شوند، از اقل مردم هم پایینتر مىشوند؛ زیرا معرفتى که نسبت به خالق خود دارند سایرین ندارند، پس اگر با این معرفت و شناخت و آگاهى که از خالق و حقیقت گناه و مخالفت از امر مولا دارند مرتکب گناه شوند، از بقیه ی گناهکاران هم پایینتر مىباشند.
دلیل دوم: اگر انبیا مرتکب گناه شوند از طرفى چون نبى هستند متابعت و پیروى از آنها لازم است و از طرف دیگر چون مرتکب خطا و گناه مىشوند در خصوص گناه، متابعت آنان حرام است، لذا نسبت به یک عمل هم وجوب و هم حرمت است و اجتماع ضدّین مىشود و لذا باعث تحیّر و سرگردانى امت مىشود.
دلیل سوم: هدف از بعثت انبیا تبعیّت مردم از ایشان و تربیت جامعه و دورى کردن از گناه مىباشد، پس اگر گناه بر انبیا جایز باشد، مردم اعتماد و اطمینانى به آنها پیدا نمىکنند و در نتیجه نقض غرض مىشود و نقض غرض هم بر مولاى حکیم قبیح و غیر جایز است. [3]
البته عصمت پیامبران و امامان معصوم (علیهم السلام) ناشى از علم و شهود تام آنان که متعلق به عقل نظرى است، آنان را از گناه باز مىدارد و این پرهیز از گناه، راجع به عقل عملى است. از این رو شناخت حلال و حرام، پاک و ناپاک، زشت و زیبا منشأ عصمت عملى آنان (که امرى اختیارى است) گردیده است. [4]
اما مطلب دوم: در مورد محل زندگى آدم قبل از آمدن به زمین است که آیا بهشت موعود و آخرت بوده و یا بهشت دنیایى بوده است؟
عدهاى قایل اند که بهشت موعود بوده و بهشت موعود محل تکلیف نمىباشد و خروج آدم (ع) از آن اشکالى ندارد؛ زیرا عدم خروج - از بهشت موعود و همیشگى - زمانى است که براى ثواب در آن مستقر شده باشد. [5]
اما اشکالاتى که بر این نظر است، اوّلاً: اگر محل تکلیف نبوده پس چرا قرآن مىفرماید: آدم (ع) عصیان و مخالفت نموده است؟ و شیطان هم نباید مرتکب خلاف شده باشد. ثانیاً اگر بهشت موعود بوده، راهى براى شیطان به آن جا نبود. ثالثاً در بهشت موعود خوردن تمام نعمتهایش جایز است و خداوند از هیچ نعمتى انسان را منع نمىکند، در حالى که آدم (ع) از خوردن شجره نهى شد. [6]
بنابراین، قول به این که بهشت دنیوى بوده، صحیح به نظر مىرسد. افزون بر این که روایات صریحاً این مطلب را بیان مىکنند که باغى از باغهاى دنیا بوده که خورشید و ماه در آن طلوع مىکردند. البته بعضى روایات، محل آن بهشت را در آسمان بیان کردند و کلمه ی هبوط که به معناى پایین آمدن از آسمان به زمین است، هم دلیل بر این مطلب آورده شده است. [7]
اما مطلب سوم: در مورد عمل حضرت آدم و حوا (ع) است که آیا مرتکب گناه شدند یا خیر؟ در این جا چند قول وجود دارد که اهم آنها دو قول است:
1. مرتکب گناه شده ولى اولاً: گناه صغیره بود، ثانیاً: قبل از نبوت حضرت آدم (ع) مىباشد و این با مقام نبوت منافاتى ندارد، براى این نظر به چند دلیل استدلال شده از جمله این که: این آیه و امثال آن ظهور در عصیان دارند؛ دوم این که عصیان در قرآن تنها به معناى گناه به کار رفته است؛ سوم این که دلیلى در ارشادى بودن نهى "لاتقربا" نداریم؛ چهارمین دلیل این است که توبه از کارى که نهى ارشادى به آن تعلق گرفته، معنا ندارد. [8]
2. قول دیگر آن است که حضرت آدم (ع) هنگام ارتکاب این عمل پیامبر بوده است. بر این قول استدلال شده که جبرئیل (ع) بر او نازل مىشده و نزول جبرئیل مساوى با نبوت است؛ زیرا جبرئیل بر غیر نبى نازل نمىشود. علاوه بر این که خداوند همهى اسما را تعلیم آدم داد و تنها او بود که از آنها اطلاع داشت و حتى ملایکه چنین علمى نداشتند. حضرت آدم (ع) بود که معلم فرشتگان شد و اسما را به آنها تعلیم داد و این اتفاقات تماماً قبل از خوردن از درخت نهى شده بود. [9]
پس نتیجه گرفته مىشود که آدم (ع) هنگام خوردن از درخت، نبى بوده است و طبق نظر شیعه، نبى مطلقا مرتکب گناه نمىشود حتى صغیره. از این رو، نهى را حتماً باید بر نهى ارشادى حمل کنیم و آنچه حضرت آدم مرتکب شد ترک اولى بوده که در پیامبران جایز است. منتها به دلیل تقرب آنها به خداوند و مرتبهى معرفتى که به خالق خود دارند، اگر مرتکب ترک اولى شوند دچار مؤاخذه ی الاهى مىشوند. [10] چنان که در مورد بعضى از پیامبران مانند حضرت یونس (ع) که از قوم خود خسته و از هدایت آنها نا امید شد و آنها را بدون اذن پروردگار رها کرد و خداوند هم او را در شکم ماهى حبس نمود و فرمود: "اگر استغفار و توبه نمىکرد تا روز قیامت در شکم ماهى حبس مىشد." [11] و یا ترک اولاى حضرت یوسف (ع) که براى نجات از حبس به غیر خداوند متوسل شد و موارد دیگر. [12] در حالى که همین ترک اولى در مورد افراد عادى عقاب و مؤاخذهاى ندارد و به اصطلاح "حسنات الابرار سیئات المقربیّن" که در مورد پیامبر اسلام (ص) هم نظیر این مورد وجود دارد مانند نماز شب که بر آن حضرت واجب شد اما براى بقیّه مستحب و یا عبادت انسانهاى عادى که همراه با غفلت و مشغول شدن ذهن به غیر عبادت است، براى انبیا نقص و خطا محسوب مىشود. [13]
اما "عصیان" به معناى "مخالفت امر مولاست" و امر خالق، هم واجب است و هم مستحب و از این رو، اوّلاً: قول به مجاز بودن عصیان در مخالفت با مستحب، صحیح نمىباشد. ثانیاً: اگر در مخالفت امر مستحبى، مجاز باشد به دلیل معارضه کردن ادله ی قطعیه باید حمل بر آن نمود. [14] و کلمه ی "غوى" هم در آیه ی شریفه، [15] به معناى ضرر و زیان است چون اگر آدم (ع) مرتکب این عمل نمىشد، مستحق ثواب عظیم بود. [16] و "توبه" هم به خاطر ارتکاب معصیت نبوده، بلکه چون ترک اولى مناسب شأن پیامبر نیست، اقدام به توبه نمود. به علاوه گاهى توبه براى رسیدن به مقام انقطاع و رسیدن به ثواب پسندیده است، گرچه مرتکب گناه نشده باشد. [17]
اما این که چرا آدم (ع) بعد از هبوط، از شجره نهى نشد و منع از آن مخصوص جایگاه اولى بوده یا نه؟ در جواب سؤال فوق ابتدا باید دید منظور از شجره چیست؟ از دو حال خارج نیست یا درخت ظاهرى و یک نوع گیاه بوده ( گندم، انجیر، درخت کافور و مانند آن)، یا منظور جنبه ی معنوى داشته که یا شجرهى علم بوده (اما این منافات با آیات قرآنى دارد؛ زیرا آدم نه تنها علم داشته، بلکه اسما را به ملایکه تعلیم داده است). یا منظور درخت حسد است که معنایش غبطه مىباشد، نه معنایى که متبادر به ذهن و متعارف بین مردم است؛ زیرا با مقام نبوت منافات دارد و حسد آدم (ع) هم به خاطر دیدن مقام پیامبر و على و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) و پایینتر بودن مقام و منزلت خود از آنها بود، از این رو به آنها غبطه خورد. [18] و اگر مراد از شجره، درخت حسد باشد، الآن هم حسد یک حالت نفسانى مذموم است و خداوند نهى از آن فرموده؛ چنان که در روایات است که حسد ایمان را از بین مىبرد آن چنان که آتش پنبه را.
حال اگر مراد درخت ظاهرى باشد باید گفت: هیچ اشکالى ندارد که حکم یک موضوع در یک زمان و یا یک مکان چیزى باشد و در زمان و مکان دیگر چیز دیگر. مانند صدر اسلام که مسلمانان ابتدا به سوى مسجد الاقصى نماز مىخواندند و سپس حکم عوض شد و به سوى کعبه نماز خواندند و یا حکم اکل میته در حالت عادى حرمت است، ولى در بیابان و زمان اضطرار مباح، بلکه واجب مىشود تا شخص مضطر از مرگ نجات پیدا کند. در مورد داستان آدم (ع) هم چنین است که در آن زمان و مکان خاص خوردن از درخت ممنوعه حرام، ولى در زمان و مکان دیگر جایز بود. ثانیاً: اگر آدم به زمین هبوط کرد به خاطر اثر وضعى همان درخت بوده، لذا معنا ندارد که در این مکان هم ممنوع باشد؛ چون استفادهى از آن درخت با آن عالم منافات داشت و نه این زندگى دنیایى.
برای آگاهی بیشتر رجوع شود به نمایه هاى:
عصمت انبیا، سؤال شماره ۹۹۸.
آیات عصمت و عدم عصمت انبیاء در قرآن کریم، سؤال شماره 129.
[1] ر.ک: نبوت از دیدگاه امام خمینى (ره) ، ص 124 - 129.
[2] مجلسى، بحارالانوار، ج 11، ب 4، ص 89، ط ایران؛ سید مرتضى، تنزیه الانبیا، ص 15 - 17؛ طبرسى، مجمع البیان، ج 1، آیه 35؛ شیخ طوسى، تجرید الاعتقاد، مقصد رابع، ص 376، ط بیروت.
[3] مجلسى، بحارالانوار، ج 11، ب 4، ص 90 - 99 و 155-203 ؛ طبرسى، مجمع البیان، ج 1، ص 188، ط بیروت ؛ ج 6، ص 33 ؛ ج 8، ص 151؛ سید مرتضى، تنزیه الانبیاء، ص 17؛76؛ طبرسى، جوامع الجامع، ج 1، ص 39 ؛ ج 2، ص 440.
[4] جوادى آملى، عبداللَّه، تفسیر موضوعى قرآن کریم، ج 9، ص 15.
[5] مجلسى، بحارالانوار، ج 11 ، ص 143.
[6] تفسیر نمونه، ج 1، ص 186.
[7] مجلسى، بحارالانوار، ج 11، ص 144 - 143.
[8] سید مرتضى، تنزیه الانبیا، ص 24؛ ، بحارالانوار، ج 11، ص 198؛ محسن قرائتى، تفسیر نور، ج7، ص 403.
[9] بقره، 33 - 31.
[10] مجلسى، بحارالانوار، ج 11، ص 198؛ طبرسى، مجمع البیان، ج 1، ص 188؛ تفسیر نمونه، ج 1، ص 187.
[11] انبیاء، 87؛ سید مرتضى، تنزیه الانبیا، ص 141.
[12] سید مرتضى، تنزیه الانبیا، ص 87.
[13] تفسیر نمونه، ج 1، ص 188.
[14] مجلسى، بحارالانوار، ج 11، ص 198؛ طبرسى، مجمع البیان، ج 6، ص 151.
[15] طه، 121.
[16] مجلسى، بحارالانوار، ج 11، ص 199 و 201.
[17] همان.
[18] مجلسى، بحارالانوار، ج 11، ص 165 و 173.
منبع: http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa1114