در مورد این سؤال و موارد مشابه چند نکته را باید در نظر داشت.
1. فیلسوف و حکیم مانند فقیه و دیگر اندیشمندانی که حوزه کار آنها مباحث کلی، مفاهیم و عناوین است، موظف به تشخیص موضوع نیستند؛ شناخت موضوع وظیفه علوم جزئی مناسب با آن موضوع است. در مورد جوهر و عرض نیز وظیفه فیلسوف و حکیم ارائه تعریف و ملاک برای شناخت و تمایز از یکدیگر است؛ اما اینکه در عالم واقع و خارج از ذهن چه چیزی مصداق جوهر و عرض است، بر عهده علوم جزئی است. در مورد تعریف جوهر و عرض رجوع شود: به پاسخ 785(جوهر و عرض).
2. در مورد اعراض نیز باید توجه داشت؛ اعراض از جهت امکان انفکاک از معروض و عدم آن به دو قسم تقسیم میشود: الف. عرض لازم؛ یعنی اعراضی که از نظر عقل، محال و ممتنع است که از موضوع خود منفک شوند؛ مانند فرد بودن عدد سه.
ب. عرض مفارق؛ اعراضی که از نظر عقل ممتنع نیست که از موضوع خود منفک شوند، هر چند در عالم واقع هیچگاه از او جدا نشود، ولی از نظر عقل جدایی امتناع ندارد؛ مانند کبود چشمی از چشم.[1] چنانکه قلب و چشم و گوش برای انسان، دیدن و شنیدن و لمس کردن و بوئیدن و چشیدن برای انسان، هضم غذا برای انسان، درندگی برای گرگ، نجاست برای سگ و خوک، همه اینها از نوع عرض مفارق هستند. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به پاسخ: 41922(انواع جوهر و عرض).
[1]. المقرر فی توضیح منطق المظفر، الحیدری، السید رائد، ج 1، ص 252 و 253، قم، منشورات ذوی القربی، چاپ اول، ۱۴۲۲ق.