0

انصاف علي عليه السلام

 
omidayandh
omidayandh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : آذر 1387 
تعداد پست ها : 7483
محل سکونت : تهران

انصاف علي عليه السلام

((شعبي)) مي گويد: من همانند ديگر جوانان به ميدان بزرگ كوفه وارد شدم. اميرالمؤ منين عليه السلام را بر بالاي دو ظرف طلا و نقره ايستاده ديدم كه در دستش تازيانه اي كوچك بود، و مردم سخت جمع شده بودند و آنها را به وسيله تازيانه به عقب مي راند كه ازدحام مانع از تقسيم نشود.
پس امام به سوي اموال برگشت ؛ و بين مردم تقسيم كرد به نوعي كه براي خودش هيچ چيز باقي نماند و دست خالي به منزلش بازگشت.
من به منزل آمدم و به پدرم گفتم: امروز چيز عجيبي ديدم نمي دانم عمل اين شخص خوب بود يا بد؛ كه چيزي براي خو برنداشت !
پدرم گفت: او چه كسي بود؟ گفتم: اميرالمؤ منين عليه السلام و آنچه ديدم را برايش نقل كردم. پدرم از شنيدن انصاف و تقسيم علي عليه السلام به گريه افتاد و گفت: پسرم، تو بهترين كس از مردم را ديده اي.
يكصد موضوع 500 داستان سيد على اكبر صداقت

برای ِ زیستن دو قلب لازم است
قلبی که دوست بدارد، قلبی که دوست‌اش بدارند
قلبی که هدیه کند، قلبی که بپذیرد
قلبی که بگوید، قلبی که جواب بگوید
قلبی برای ِ من، قلبی برای ِ انسانی که من می‌خواهم
تا انسان را در کنار ِ خود حس کنم.
 

جمعه 17 دی 1389  12:00 AM
تشکرات از این پست
mehdi8888677
دسترسی سریع به انجمن ها