معتقد شدن به جبر، آثار بدی در جامعه میگذارد و ابعاد مختلف زندگی انسان را تحت تأثیر خود قرار میدهد. این عقیده، مانند میکروب بیماری فلج، روح و اراده انسان را فلج میسازد؛ چرا که این مسلک، انسان را کاملاً فاقد اختیار و آزادی میداند.[1] در اینجا برخی از آثار منفی اعتقاد به جبر در جامعه بیان میشود:
1. افزایش ظلم و تعدّی: این طرز تفکر، دست چپاول زورگویان را درازتر میسازد؛ زیرا این افراد، مقام و اموالی را که غصب کردهاند، نعمتهایی از جانب خدا به شمار میآورند؛ چرا که طبق این عقیده برای خود ارادهای در کسب آن نمیبینند.[2]
2. افزایش خضوع در برابر ظلم: این عقیده از طرفی دیگر، ظلمپذیری را رواج داده و موجب میشود، برخی از افراد جامعه، به خود حق اعتراض و گرفتن حقشان را ندهند و این افراد وظیفه خود را صبر در برابر جبر الهی بدانند؛ زیرا آنها چنین میاندیشند هر بلایی که بر آنان وارد میشود، مستقیماً از جانب خدا است و مقابله با آن خلاف مقام تسلیم و رضایت نسبت به خواست الهی است.[3]
3. رواج فساد: چون این مکتب رابطهای بین اعمال و شخصیت انسان و آینده سعادتبار و شقاوتبارش قائل نیست، معتقدان به این نظریه هرگز در فکر تقویت شخصیت و اصلاح اخلاق و اعمال خود نمیافتند و همه چیز را به تقدیر و سرنوشت میسپارند[4] که این موجب اصلاح نشدن جامعه و رواج فساد در آن میگردد.
4. سلب مسئولیت و پوچگرایی: لازمه اعتقاد به جبر، سلب مسئولیت از انسان است که به معناى نفى مهمترین ویژگى موجود در انسان میباشد. این امر منتهی به پوچى و بیهودگى هر نظام تربیتى و اخلاقى و حقوقى و از جمله نظام تشریعى اسلام میشود؛ زیرا در صورتى که انسان، اختیارى در انجام کارهایش نداشته باشد دیگر جایى براى وظیفه و تکلیف و امر و نهى و پاداش و کیفر، باقى نخواهد ماند.[5] این حالت منجر به ایجاد آشوب و بیسامانی در انجام تکالیف و وظایف اجتماعی خواهد شد.
[1]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار (انسان و سرنوشت)، ج 1، ص 375، انتشارات صدرا، قم، چاپ نهم، 1378ش.
[2]. همان.
[3]. همان.
[4]. همان.
[5]. مصباح یزدى، محمد تقی، آموزش عقاید، ص 144، شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامى، قم، چاپ هفدهم، 1384ش.