پیش از آن بخوانید:
گستره مباني وقف در قرآن کريم (بخش 1)
تشويق از راه پيشگيري
يکي از راه هاي تشويق در قرآن کريم، مانع شدن براي خلجان هاي نفساني و هواهاي شيطاني و به تعبيري مبارزه سلبي است. گاهي در درون انسان بخل و ضنتي يافت مي شود که مانع از کارهاي خير مي شود، در حالي که مؤمنان چنين هستند که نه تنها احساس بخل و حسد نمي کنند، بلکه در اثر ايمان به خدا ديگران را برخود مقدم مي دارند: وَ يُؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (حشر/9). و هر چند در خودشان نيازي مبرم باشد، آنها را برخود مقدم مي دارند. و هرکس از خست نفس خود مصون ماند، ايشانند که رستگارانند.
البته آياتي که در جهت تشويق مستقيم و غير مستقيم به انفاق و وقف مي شود، فراوان است و تنها به نمونه اي از اين آيات که هر مسلماني که با قرآن مأنوس است و تحت تأثير قرآن قرار مي گيرد، به آن وادار مي شود، از جهتي جامعه و نيازهاي آن را مي بيند، و از جهتي اين آموزه ها را که مي بينيد به وقف روي مي آورد.
بستر وقف در خانواده
گفتيم وقف داراي تقسيماتي است. از وقف به اولاد، بستگان، گرفته، تا وقف به فقرا و مساکين، امورخيريه، مسائل ديني. امورعام المنفعه و امورتعليمي و امور برجاي مانده. در باره وقف به فرزندان و بستگان که جنبه شخصي و خصوصي پيدا مي کند و جزو وقف خاص تلقي مي شود. از آياتي استفاده مي شود که در بخش وقف به اولاد، ريشه در نگراني هاي آينده و ظلم و تعدي هاي فرزندان بزرگ و يا بستگاني دارد که ممکن است در اثر فقدان پدر، موجب اذيت و آزار و از بين بردن حق آنان شود، از اين رو به افراد توصيه مي کند تا براي فرزندان و همسران خويش وصيت کنند: وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً (نساء/9). و آنان اگر فرزنداني ناتوان از خود برجاي بگذارند و برآنان بيم دارند، بايد از ستم بر يتيمان بترسند. پس بايد از خدا پروا دارندو سخني بجا و درست گويند.
يا در باره حق همسران تأکيد مي کند که آنان را تا يکسال بهره مند سازند و از خانه بيرون نکنند: وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَي الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْراجٍ فَإِنْ خَرَجْنَ فَلا جُناحَ عَلَيْکُمْ فِي ما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ مِنْ مَعْرُوفٍ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَکِيمٌ. (بقره/ 240).
اين آيات، هرچند موضوع خاصي را مطرح مي کند تا از تعدي به حقوق زنان پيشگيري کند، اما نشان مي دهد که هر جا، جاي نگراني و احتمال فقر و ضايع شدن حق باشد، بايد انسان عاقبت انديش، چاره و پيش بيني کند. از حقوق همسر يا فرزند و يا بستگان، دفاع، و با وصيت، يا وقف نگذارد حق آنان ضايع شود، چنانکه اصل دستور به وصيت، يکي ديگر از توصيه هاي قرآن براي آينده نگري است: کُتِبَ عَلَيْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَي الْمُتَّقِينَ. (بقره/180).
چنانکه در باره برخي جزئيات و پيشگيري آفت ها فرموده است: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِکُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصابَتْکُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبي وَ لا نَکْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الآثِمِينَ. (مائده/ 106). اي کساني که ايمان آورده ايد، هنگامي که يکي از شما را نشان هاي مرگ در رسيد، بايد از ميان خود دو عادل را در موقع وصيت به شهادت ميان خود فراخوانيد؛ يا اگر در سفر بوديد و مصيبت مرگ شما را فرارسيد و شاهد غير مسلمان نبود، دوتن از غير همکيشان خود را به شهادت به طلبيد. و اگر در صداقت آنان شک کرديد، پس از نماز آن دو را نگاه داريد، پس به خدا سوگند ياد مي کنند که ما اين حق را به هيچ قيمتي نمي فروشيم، هرچند پاي خويشاوندي در کار باشد، و شهادت الهي را کتمان نمي کنيم و اگر کتمان حق کرديم در اين صورت از گناهکاران خواهيم بود.
بنابراين گرچه از قرآن کريم موضوعات بسياري از وقف مي توان استفاده کرد و محور بسيار گسترده و متنوعي دارد. اما اين کتاب الهي به ابعاد گوناگوني مجال و ميدان داده است تا هرکس متناسب با برداشت و احساس خود، به صدقات جاريه روي بياورد. خواه اين وصيت و انفاق در حوزه پدر و مادر و بستگان باشد، يا در حق يتيمان و مستمندان باشد: «يَسْأَلُونَکَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاکِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِيمٌ» (بقره/215). «از تو مي پرسند: چه چيز انفاق کنند؟ بگو: هر مال و مايه سودمندي که انفاق مي کنيد بايد براي پدر و مادر و نزديکان و يتيمان و نيازمندان و در راه ماندگان باشد، و هر کار نيکي انجام دهيد، خدا به آن داناست.»
تعبير «خير» از مال در اين است که بيانگر اين است که ثروت از ديدگاه قرآن، خير و نيکي است و بايد از اين وسيله در امور خير و في سبيل الله و وقف استفاده کرد، و نه در مسير بيهوده و باطل. همچنين در باره ترکه و خانواده خود مي فرمايد: وَ لْيَخْشَ الَّذِينَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّيَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَيْهِمْ فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلاً سَدِيداً (نساء/9). و آنان اگر فرزنداني ناتوان از خود برجاي بگذارند و برآنان بيم دارند، بايد از ستم بر يتيمان بترسند. پس بايد از خدا پروا دارندو سخني بجا و درست گويند. شامل اين آيه در وصيت براي ديگران مي باشد: کُتِبَ عَلَيْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَي الْمُتَّقِينَ. (بقره/180).
بنابراين وقف به اولاد و خانواده، امري معقول و اگر در راستاي حمايت و آينده نگري و پيش بيني از ضايع شدن حق باشد، نه تنها جايز، بلکه از نظر قرآن ضروري است. از اين رو مي توان فصل مستقلي را براي وقف خاص حتي در اين زمانها هم در نظر گرفت.
جهت گيري بهره گيري از اموال
هرچند برخي از ثروتمندان و حاکمان وقف را ابزار مناسبي براي حفظ املاک و ثروت و منبعي براي تأمين معيشت فرزندان و نسل هاي بعدي خود، يا فرار از ماليات و يا مصادره اموال مي ديدند، که فضاي وقف را در برهه اي تاريخي مشوش کرده است و اگر منهاي اين نيت ها باشد، وقف بر اولاد اشکالي ندارد، براي صيانت مالکيت خصوصي اين گونه پيش بيني تأييد شده است؛ بويژه اگر مقدمات آن درست باشد، اما نکته مهم اين است که در قرآن کريم محوريت انفاق و صدقه در راه هاي عمومي است، وجهت گيري مهم آنها، آن صدقه اي است که هم بماند و هم دائمي باشد. هم نيک و مفيد باشد وهم ناظر به يکي از ضرورتها و نيازهاي جامعه و عمومي باشد. انساني که هم داراي مال فراوان و فرزندان بسيار است، آنچه براي او مي ماند، چيزهايي است که باقيات صالحات و مفيديت اجتماعي داشته باشد: وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَيْرٌ مَرَدًّا (مريم/76). نيکي هاي ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگار بهتر و از جهت پاداش بهتر و خوش فرجام تراست.
بسا افرادي خداشناس و ثروتمند فرزندان شايسته داشته باشند، ولي پس از مرگ آنها، چون صدقه جاريه اي از خود برجاي نگذاشته، با مرور زمان از ياد رفته اند و ورثه با گذشت زمان و گرفتاري هاي زندگي هيچ يادي از پدر و مادر خود نکنند. آنچه براي اين پدر و مادر مي ماند، اموال و ثروتي است که ديگران از آن فايده ببرند و وسيله ياد کرد آنها شود. از اين رو قرآن ياد آور مي شود: الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً. (کهف/46). نيکي هاي ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگار بهتر واز نظر آرزوها بهتر است. و مانند شجره طيبه اي است که اصل آن ثابت و شاخه ها و فرع آن در آسمانها است. (ابراهيم/24) هرآنچه انفاق کنند يا هر عهد و نذري را که کرده باشند خداوند آن را مي داند و پاداش آن را مي دهد. البته براي کساني که به خود ستم مي کنند، و از اموال خود انفاق نمي کنند، ياوري نخواهد بود: وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُمْ مِنْ نَذْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُهُ. وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ (بقره/270).
مبارزه با وسوسه هاي دروني
يکي ديگر از آموزه ها اين کتابِ هدايت، در جهت روي آوري به وقف، نشان دادن راه در هنگام ترديد ها است. همواره در زندگي انسان تعارضي وجود داردکه در تعارض منافع فردي يا مصالح عاليه عمومي، کدام را بايد انتخاب کرد. رفاه بيشتر و غير قابل نهايت براي فرزندان، يا توجه به جامعه و نيازهايش؟ زيرا رفاه خانواده و دادن امکانات به آنان محدوديت ندارد. هر آنچه به آنان داده شود، باز جاي هل مِن مزيد وجود دارد و پاياني هم وجود ندارد. گاهي اين دادنها به شکلي است که گويا فرزندان با شکل طلبکارانه اي از پدر و همسر توقع دارند و گويي اين وظيفه پدر و شوهراست که هرچه دارد و ندارد به آنان بدهد، و ديگران را در نظرنگيرد.
يکي از دستورات اخلاقي قرآن براي فائق آمدن به اين وسوسه ها و دفع نگراني ها که اگر وقف کنم چه مي شود و آينده خود و خانواده ام در برابر پيشامدهاي احتمالي چه خواهد شد، اولاً، غلبه براين وسوسه ها و شيطاني دانستن وعده به فقر (بقره/268) است. وثانياً اميدوار کردن و التيام دادن و پاسخ به نگراني است که نترسيد و اگر پيش بيني معقول انجام داديد، ديگر نبايد در کار خير شک و ترديد کنيد و اگر صدقه جاريه اي داديد، خدا شما را بي نياز مي کند: وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيکُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَکِيمٌ. (توبه/28). واگر از فقر مي ترسيد، پس زود باشدکه خدا شما را از کرم خويش توانگر کند.
گاه در ضمير انسان وسوسه مي شود که کاري که مي خواهيم انجام دهيم، چه فايده اي دارد و چه کسي به آن پاداش مي دهد و چه تضميني براي ارج نهادن آن وجود دارد، که در اين جا قرآن کريم به ميدان مي آيد و مي گويد که ما پاداش کارهاي شايسته شما را تباه نمي کنيم: انَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً (کهف/30).
جمع آوري اموال و ثروت اندوزي حرام است. مسلمان بايستي اموال خويش را در راه خدا و در مسير بهره مندي بندگان خدا بکار اندازد. اموال در حيات اقتصادي جامعه بسانِ خون در شريانهاي بدن است. بنابراين اگر از گردونه معاملات و صدقات بيرون رود، فساد اجتماعي بر جاي مي گذارد. انباشته کردن و گنج درست کردن و در قبر و کنار مرده گذاشتن، عمل مذمومي است: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ کَثِيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْکُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ يَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِيمٍ. (توبه/34) و بخل يکي از صفاتي مي باشد، که هم ناپسند بوده، و هم منافات با توسعه اجتماعي و فرهنگي دارد. قرآن درباره کساني که بخيل بوده، و بخل مي ورزند، مي فرمايد: اينان کساني اند که ديگران را هم به اين فعل قبيح فرا مي خوانند. يا در جايي ديگر در مذمت بخل و فرار از انفاقات مي فرمايد: «الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَکْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا» (نساء/37) «همان کساني که بخل مي ورزند و مردم را به بخل وا ميدارند و آنچه را خداوند از فضل خويش بدانها ارزاني داشته پوشيده مي دارند و براي کافران عذابي خوارکننده آماده کردهايم». باز مي فرمايد:
«وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَّهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلِلّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ» (آل عمران/108) «و کساني که به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا کرده بخل مي ورزند هرگز تصور نکنند که آن [بخل] براي آنان خوب است، بلکه برايشان بد است، به زودي آنچه که به آن بخل ورزيدهاند، درروز قيامت طوق گردنشان ميشود، ميراث آسمانها و زمين از آن خداست و خدا به آنچه ميکنيد آگاه است».
از سوي ديگر براي غلبه وسوسه از راه تشويق به نيکي و پاداش حسنه را به ده برابر مي رساندو مي فرمايد: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزي إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ. (انعام/160). هرکس کارنيکي بياورد، ده برابر آن پاداش خواهد داشت، و هرکس کاربدي بياورد، جز مانند آن کيفر نيابدو برآنان ستم نرود. در سخني ديگر از طرفي در باره احسان در اين دنيا و در برابر برتري هاي جهان آخرت تأکيد مي شود: لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقِينَ. (نحل/30). باز مي فرمايد: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ. (نمل/89). هرکس نيکي به ميان آورد، پاداشي بهتر از آن خواهد داشت، و آنان از هراس آن روز ايمنند. از آنجا که دغدغه ها فراوان مي شود، تأکيد هاي قرآن هم فراوان مي شود و در جايي ديگر مي فرمايد: وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيها حُسْناً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ. (شوري/23). و هرکس نيکي به جاي آورد، براي او در ثواب آن خواهيم افزود. قطعاً خدا آمرزنده و قدر شناس است.
بعد اجتماعي وقف
نکته ديگر، تاکيد بربُعد اجتماعي وقف است. پديده وقف داراي حيطه گسترده از فعاليت و اقدام مي باشد، تاجايي که اگر به درستي هدايت شود، به بسياري از نيازهاي پاسخ مي دهد. هيچ گاه جامعه انساني با کمبودهاي اقتصادي، اجتماعي و آموزشي فرهنگي روبرو نخواهد شد. اما مهم اين است که هم نيازها براساس اولويت در سطح افکار عمومي معرفي شود، هم ضرورت آن عيني و مناسب با عواطف و درک و توجه واقفان لحاظ شود. البته وقف مي تواند جنبه شخصي و خانوادگي داشته باشدو گاه بُعد عمومي و در جهت پر کردن خلأ هاي اجتماعي، که قرآن برکارهاي عمومي و همياري و حل مشکلات و برطرف کردن نابساماني هاي جامعه از طريق تعاون برنيکي تأکيد مي کند. زيرا هرچند انسان به دليل حُبّ فرزندو حفظ اموال خود از دست يازيدن ديگران، گاه وقف مي کند، اما آنچه در اين ميان بيشتر ارزش دارد، و قرآن آن را ترويج مي کند، فرهنگ سازي براي انجام کارهاي عام المنفعه و نهادينه کردن روحيه همدلي و همکاري و تشويق به تعاون و کمک به ديگران است.
تعاوَنُوا عَلَي الْبِرِّ وَ التَّقْوي وَ لا تَعاوَنُوا عَلَي الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقابِ (مائده/2). و در نيکوکاري و پرهيزگاري با يکديگر همکاري کنيد، و در گناه و تعدي دستيار هم نشويد، و از خدا پروا کنيدکه خدا سخت کيفر مي دهد. وَ آتَي الْمالَ عَلي حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساکِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ (بقره/177).
در آغاز درآيه اي مي گويد که اگر از آنچه خدا به آنان روزي داده، انفاق کنند، چه زياني برايشان دارد. (نساء/39) بعد مي گويد: إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَکُ حَسَنَةً يُضاعِفْها وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظِيماً( نساء/40). در حقيقت خدا هموزن ذره اي ستم نمي کند و اگر اين ذره، کار نيکي باشد، دوچندان مي کند و از نزد خويش پاداشي بزرگ مي بخشد.
تعادل در انجام کارهاي خير و وقف
يکي ديگر از آموزه هاي قرآني در خيرات و مبّرات و از آن جمله وقف، تعادل در انفاق و صدقات است. قرآن در تمثيلي ادبي براي مبارزه با افراط و تفريط در انفاق، اين گونه يادآور مي شود: وَ لا تَجْعَلْ يَدَکَ مَغْلُولَةً إِلي عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً (اسراء/29). و دستت را به گردنت زنجير مکن و بسيار هم گشاده دستي منما تا ملامت شده و حسرت زده برجاي ماني.
در اين جا آيه ناظر به جايي است که انسان خانواده و نزديکان خود را فراموش کرده و يا خود را به تنگدستي انداخته و عاقبت انديشي نکرده و انفاق او باعث سختي خود و تنگناي خانواده شده است. چنانکه در جايي ديگر مي فرمايد: وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيکُمْ إِلَي التَّهْلُکَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الُْمحْسِنِينَ (بقره/195).
در آيه اي ديگر به صراحت مسئله انفاق را حد وسط و ميانه ولخرجي و بخل معرفي مي کند و مي فرمايد: «وَالَّذِينَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَکَانَ بَيْنَ ذَلِکَ قَوَامًا». (فرقان، 67) «و کسانياند که چون انفاق کنند نه ولخرجي ميکنند و نه تنگ ميگيرند و ميان اين دو [روش] حد وسط را برميگزينند».
نکته مهم اين آموزه ها، افزون بر تعادل گرايي اسلام، حتي در امر مقدس و مهمي مانند انفاق و وقف، تأثير اين آموزه ها در پيشگيري از رفتارهاي افراطي در گرايش به وقف است. اگر جامعه شاهد اين رفتارهاي نسنجيده و غير عاقبت انديشانه باشد، و ببيند که خانواده واقف، در فقر و تنگدستي قرار دارند با اين همه اموال خود را وقف کرده که ديگران استفاده کنند و آنها نتوانند بهره ببرند، موجب واکنش و فرار از وقف کردن مي شودو وسوسه هاي شيطان صفت، کارساز مي شود که عده اي شعار مي دهند: چراغي که به خانه روا است، به مسجد حرام است.
احترام به انگيزه واقفان
اصل و مبناي مهم وقف در فرهنگ قرآني، مانند هر عمل شايستي، اخلاص و قصد قربت است. در اين راستا قرآن بارها مسئله تصحيح نيت و انگيزه ماندگار وقف را مطرح کرده است. از نظر قرآن بايد قصد عمل در وقف مانند هر انفاقي رضايت الهي باشد. هرگونه تأثيرگذاري برنيت وقف، آثار خود را برنوع و چگونگي بهره گيري از آن خواهد گذاشت. به همين دليل مسئله اخلاص در عمل و قصد قربت در کارهاي اجتماعي بويژه خدمت به ديگران اهميت به سزايي دارد، تا صدقه ريايي و با منت و اذيت و آزار نباشد.
البته آنچه در اين جا محل توجه است، تفکيک ميان نيت و انگيزه است که مي توان جدايي انداخت. عشق به خدا، با حُب به ذات و نام داشتن و احترام به انگيزه هاي واقفان منافاتي ندارد. آياتي مانند: وَ آتَي الْمالَ عَلي حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبي وَ الْيَتامي وَ الْمَساکِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِي الرِّقابِ (بقره/177)، وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلاً. (کهف/46)، همگي ناظر به چگونگي قصد و جهت عمل براي محبوب با قيد: الباقيات الصالحات است. اما انگيزه هاي فردي، مانند انگيزه احترام و جلب محبت و تشويق، چيزي نيست که بتوان آن را ناديده گرفت و تأثير آن را در گسترش وقف فراموش کرد. وقتي خداوند خود در جهت ايجاد شوق انگيزه درست مي کند و پاداش هاي بهشت و آسايش و چند برابر شدن نعمت ها و پاداش ها (بقره/245) و (مائده/12) و (حديد/11) را تعيين مي کند، طبيعي است که بايد براي توسعه وقف از اين انگيزه ها استقبال کرد و مطرح کردن و گذاشتن نام بر سر اماکن و موقوفات را که کمتر از انگيزهاي حور العين و بهشت براي عده اي نيست، نبايد مانع دانست و آن را تحقير کرد و از اين نکات ظريف در جهت توجه مردم به وقف غفلت کرد تا هم تشويقي براي واقف و هم ديگران و نسل هاي آينده بويژه خاندان واقف باشد.
وجهه و احترام به واقفان، نوعي سلوک و رفتار براي گسترش انگيزه است. مردم در سراسر زندگي خود طالب زندگي با احترام و تشويق و جوياي موقعيت اجتماعي هستند و از اشاعه عمل و نشان دادن کار خوب آنان خوشحال و تشويق مي شوند و آنها به عمل ديگري در سنخ وقف روي مي آورند. و از اين راه مي توان در جهت ارضاي اين انگيزه و گسترش وقف کوشيد.
واقعاً چه اشکالي دارد که ما واقفي را تصور کنيم که با عمل خود درعين اينکه وجهه و احترام اجتماعي جستجو مي کند، به سعادت اخروي نيز مي انديشد. وقف کردن براي واقف به قصد تقرب به خدا و خدمت به هم نوعان باشد و نردبان کسب وجهه و احترام اجتماعي و اين دو باهم متعارض نيست. به همين دليل خداوند به شکل کلي مي فرمايد: وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ. (بقره/273). هرچه از مال و خير انفاق مي کنيد، خداوند به آن آگاه است که چه قصدي داريد. انفاق در آشکار و پنهاني، سر وعلن که هردوي آنان بها داده شده است. (فاطر/29)، يا تعبير (سراءو ضراء)در قرآن کريم آمده است: الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِينَ الْغَيْظَ وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ يُحِبُّ الُْمحْسِنِينَ (آل عمران/134) اين تعبير ها و تأکيد ها براي اين است که گاهي ترويج خير باعث توسعه نيکي در جامعه و اقبال به آن مي شود. مهم اين است که در وقف خود به اين دستور الهي عمل کنند: الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لا يُتْبِعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذيً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ. (بقره/264). در آن صورت هم پاداش دارند و نبايد خوف و نگراني داشته باشند. آگاهي از نيت و قصد دروني ممکن نيست، اما اذيت و آزار ومنت نکردن آشکار مي شود و همين هم براي ارزشگذاري کافي است.
ارزش گذاري در مصرف وقف
در فقه اسلامي وقف، اگر چه وقف به عام و خاص تقسيم شده است. و وقف خاص هم باز به وقف برشخص و اشخاص مانند اولاد واقف، و يا طبقه خاص مانند دانشمندان و طلاب و دانشجويان تقسيم شده است. اما هر وقفي که نفع آن عمومي و ناظر به اولويت هاي جامعه باشد، ارزش گذاري شده است اما در مصرف وقفي که خود افراد زيادي را پوشش مي دهد اما مصاديق گوناگوني دارد آيا براساس عدالت به همه افراد داد، يا پاي ارزش به ميان مي آيد و هر که نياز و از اولويت بيشتري برخوردار است، ترجيح دارد. چون وقف عام هم گاه به صورت محدود مانند بيماران و يا در ماندگان جاده اي خاص (زيارتي، علمي) و يا همه بيماران وقف مي شود. در صورتي که از قسم نخست باشد، گاه بگونه اي است که بايد در ميان انواع بيماري ها، بيماري را انتخاب کرد که درمان آن دشواري بيشتري دارد، يا به لحاظ روحي و رواني نياز به حمايت بيشتري طلب مي کند، يا انگيزه براي معالجه آن کمتر است. در حالي که آيات ناظربه وقف عام مي تواند تحت مصداق سبيل الله و صدقه و حسنه و ديگر مفاهيمي باشد که در شبکه معنايي وقف در آغاز اشاره شد، اما اين واقفان و متوليان هستند که در ميان ده ها مصرف شامل وقف، در مرحله اي تاريخي به آنهايي تکيه کنند که در آن مقطع تاريخي اولويت بيشتري دارد و آن را انتخاب کنند که چنين ضرورتي اقتضا مي کند.
گستره وقف
پيش از اين در باره انگيزه واقفان سخن گفتيم و گفتيم نبايد اين انگيزه را محدود کرد و حتي مانعي ندارد که واقف به دلايلي چون ايجاد همدلي و اتحاد، يا تبعيض مثبت، وقف خود را شمول دهدتا جايي که شامل غير مسلمانان شود، زيرا در اين باره از قرآن در حق اهل ذمه و يا غير مسلماناني که نمي جنگند، رسيده است که نه تنها به آنان بايد با عدالت رفتار کرد، بلکه به احسان و نيکي بايد رفتار کرد. لا يَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوکُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِيارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ (ممتحنه/8) خدا شما را از کساني که که در کار دين با شما نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نکرده اند، باز نمي دارد که با آنان نيکي کنيد و با ايشان عدالت ورزيد، زيرا خدا دادگران را دوست مي دارد.
از اين رو، از سويي اولويت ها و ارزشگذاري هاي مصرفي بايد در وقف لحاظ گردد. و از سويي دايره وقف تنها در ميان موافقان نيست، و در باره کافران و اهل ذمه گاه چنين اولويتي صدق مي کندو نه تنها در آيات قرآن براي وقف و صدقه و کمک به غير مسلمانان محدوديتي نيامده است، بلکه تصريح شده که اگر وقفي براي غير مسلمانان توصيه شده، حق تغيير و تصرف در غير وصيت و وقف نداريم. در روايتي از امام صادق رسيده است: «سئل الصادق عليه السلام عن رجل اوصي بماله في سبيل الله فقال: اِعطه اِلي مَن اَوصي له به و اِن کانَ يهودياً او نصرانياً، فاِنّ الله يقول: فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَي الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (بقره/181). و در جواهر آمده است که صفيه همسر پيامبر (ص) براي برادر خودش که يهودي بود، مالي را وقف کرد و پيامبر هم آن را تأييد کرد.
بنابراين با نگاهي به حجم انبوه آيات در تشويق به انفاق و صدقه و احسان و باقيات صالح، اين نتيجه به دست مي آيد که آنچه در قرآن ترويج مي شود، در اصل کمک به ديگران و پر کردن خلأ ها و حل مشکلات جامعه و ارزشگذاري به آنها است، از هر گروه و طبقه و قشر و دسته مذهبي باشد. چنانکه در سيره اهل بيت (ع) رسيده که به مخالفان خود کمک مي کرده اند.
نگهداري وقف
يکي از آموزهاي قرآني در باره وقف، تعيين ساز و کار نگهداري وقف است. تعليم عمومي قرآن آن است که نبايد وقف را جابجا کرد، فروخت و يا تغيير در کاربري داد، مگر ضرورتي جدي اقتضا کند. هر که مي داند چيزي وقف شده است، زيرا اين تصرف باطل و اکل مال به باطل است: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَيْنَکُمْ بِالْباطِلِ (نساء/29). همچنين تصرف کننده بايد بداند که حق دگرگوني و تصرف بيرون از وقف را ندارد: فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ ما سَمِعَهُ فَإِنَّما إِثْمُهُ عَلَي الَّذِينَ يُبَدِّلُونَهُ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (بقره/181). پس هرکس آن وصيت و وقف را بعد از شنيدنش تغيير دهد، گناهش تنها برگردن کساني است که آن را تغيير مي دهند.
اما نکته مهم در اين باره، امنيت و احترام به وقف و شرايط و خصوصياتي است، که واقف در وصيت خود تعيين کرده و در افکار عمومي مطرح شده است. زيرا يکي از مصاديق وظيفه آحاد مسلمين، امر به معروف و نهي از منکر است. اگر مسلماني مي بيند که اموال وقف دست چپاول به آن رسيده و يا کساني از روي ناداني به حيف و ميل آن روي آورده اند، بايد اعتراض خود را به انواع گوناگون به ديگران برساند و صيانت وقف شامل آيات امر به معروف ونهي از منکر مي شود و يکي از مصاديق آشکار اين فريضه دفاع از وقف و نيت واقفان درمقام حق نظارت عمومي مي شود. وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (آل عمران/104).
ولي مهم تر آسيب نديدن فرهنگ گسترش وقف است. اگر دولت ها و متوليان وقف اهتمامي براي نگهداري و تحفظ برشرايط و خصوصياتِ نظر واقف نداشته باشند، يا رفتار آنها در موضع اتهام باشد، بگونه اي که در افکار عمومي تلقي شود که به وقف بهاي لازم را نمي دهند، يا تصرفاتي مي کنند که اگر واقف زنده بود خود اجازه نمي داد، گرايش به وقف کاهش پيدا مي کند، انگيزه ها فروکش مي کندو افراد ثروتمند مي گويند، پس به چه اميدي وقف کنيم؟ حتي اگر چگونگي مصرف وقف عدالت جويانه و همسان و يکسان نباشد، و شائبه رانت و امتياز دهي و امتياز گيري در مصرف و يا گروه گرايي و سوء استفاده در آن باشد، باز در امنيت گرايش به وقف تأثير گذار و در عدم اقبال به وقف رشد منفي خواهد داشت.
به هر حال تحفظ بر وقف در گسترش وقف اهميت دارد. از سوي ديگر، اين امنيت رواني از جهتي براي نگهداري وقف مهم است که در مرحله اول وظيفه جامعه است که بايد از آن صيانت کند، و در مرحله دوم براي متوليان و مسئولين اوقاف اهميت دارد.
مديريت وقف
اداره وقف در ماندگاري و توسعه وقف اهميت بسياري دارد. شکي نيست که شايستگي و امانت داري و توانايي و آگاهي از نيازها و کيفيت وقف در امور ياد شده از مديريت بر وقف است. سر پرستي وقف در مرحله اول به واقف است و پس از او به فردي است که واقف تعيين مي کند و دولتها نبايد تاجايي که ممکن است در وقف دخالت کنند. با اين همه قرآن رهنمود هاي کلي داده است که شامل مديريت وقف هم مي شود. اين رهنمودها به موضوعاتي چون رشد و عقلانيت و ايمان و علم و امانت داري و قدرت و توانايي اشاره مي شودکه به آن اشاره مي گردد.
1- مدير وقف لازم است آشنا به امورات وقف باشد: خداوند مي گويد اموال و از آن جمله مديريت وقف راکه وسيله قوام زندگي شما است، به کساني ندهيد که سفيه و نادان در کار هستند و نمي دانند که چگونه بايد اداره و صرف کنند: وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِياماً. (نساء/5).
2-مدير وقف بايد حفيظ و عليم باشد: قالَ اجْعَلْنِي عَلي خَزائِنِ الْأَرْضِ إِنِّي حَفِيظٌ عَلِيم. (يوسف/55). وقتي يوسف به اين دليل درخواست مديريت بيت المال و خزانه داري را مي کنند که او آگاه است، چگونه بايد برنامه ريزي و مصرف کند، در وقف از اين پيام استفاده مي شود که مدير وقف، بايد نگهدارنده اموال و آگاه و عالم باشد.
3-همچنين توانايي و رشادت در مديريت اهميت دارد. قرآن در داستان دختران شعيب اين گونه توصيف مي کند که موسي به اين دليل براي اجاره و اداره اموال شعيب صلاحيت دارد که قوي و امانت دار است: قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ. (قصص/25). يکي از آن دو دختر گفت: اي پدر او را استخدام کن، چرا که بهترين کسي است که استخدام مي کني: هم نيرومندو در خور اعتماد است.
4-کافران و منکران نمي توانند اداره اوقاف مسلمانان را برعهده بگيرند، چون: لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِکَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ يُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَي اللَّهِ الْمَصِيرُ (آل عمران/28)؛ چنانکه در جايي ديگر حاکميت و استيلاي کافران و از آن جمله اوقاف مربوط به مسلمانان را نمي توانند به عهده بگيرند: وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً. (نساء/141). هرگز خداوند راهي براي کافران در احاطه بر مسلمانان قرار نداده است.
5-شرط ديگر مدير وقف که از قرآن استفاده مي شود، عدم فسق بلکه عدالت است. مدير نالايق و بي مبالات در اموال وقف صلاحيت اداره را ندارد، چون ابراهيم پيامبر در دعاي خود مي گويد: به عهد من ستمکاران نمي رسند هرچند از فرزندان من باشند: وَ إِذِ ابْتَلي إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ. (بقره/124)
جمع بندي و نتيجه گيري
1-با ارزيابي از حجم آياتي که در اين مقاله بررسي شد، به خوبي آشکار شد که چگونه قرآن کريم ظرفيت استنباط براي تشويق به اين عمل خيرخواهانه و کشف مباني احکام آن را دارد و مهم ترين واژه هاي کليدي وقف در قرآن کريم، همان واژه هايي هستند که در شناخت اين ارزش اجتماعي و جهت گيري و نظامند کردن آن نقش مؤثري دارندو با تکيه برآنها مي توان کاربردهاي معنايي و هدايتي و تربيتي و برنامه ريزي آن را تعيين کردو اين فرهنگ را درجامعه گسترش داد.
2- يکي از آموزهاي قرآني در باره وقف، تعيينِ سازوکار هاي نگهداريِ وقف و حفظ و حراست و پايداري آن است، که با احترام به شرايط و اصول وقف حاصل مي گردد.
3- عشق به خدا با حب به ذات و نام داشتن و احترام به انگيزه هاي متنوع واقفان منافاتي ندارد. بايد انگيزه هاي واقفان را محترم شمرد هرچند که در اين وقف ها اولويت خدمات مستقيم به جامعه لحاظ نشده باشد.
4- امنيت رواني و قرار نگرفتن در موضع بي مبالاتي از جهتي براي نگهداري وقف مهم است، ولي مهم تر آسيب نديدن فرهنگ گسترش وقف است. اگر دولت ها و متوليان وقف اهتمامي براي نگهداري و لحاظ نکردن اين خصوصيات نداشته باشند، يا رفتار آنها در موضع اتهام باشد، بگونه اي که در افکار عمومي تلقي شود که به وقف بهاي لازم را نمي دهند، برنامه ريزي ها براي گسترش وقف بي فايده و گرايش به اين سنت حسنه کاهش پيدا مي کند.
5- وقف به اولاد و خانواده امري معقول و اگر در راستاي حمايت و آينده نگري و پيش بيني از ضايع شدن حق باشد، نه تنها جايز بلکه ضروري است.
6- در فقه اسلامي وقف، اگر چه وقف به عام و خاص تقسيم شده است. و وقف خاص هم باز به وقف برشخص و اشخاص مانند اولاد واقف، و يا طبقه خاص مانند دانشمندان و طلاب و دانشجويان تقسيم شده است. اما هر وقفي که نفع آن عمومي و ناظر به نفع شخصي نباشد از ارزش بيشتري برخوردار است.
7- اگر مسئولان و متوليان وقف در چگونگي مصرف وقف عدالت جويانه و همسان و يکسان عمل نکنند، و شائبه رانت و امتياز دهي و امتياز گيري در مصرف و يا گروه گرايي و سوء استفاده در آن باشد، باز در ايجاد انگيزه به وقف، تأثير گذار و در عدم اقبال به وقف رشد منفي خواهد داشت.
8- ايمان و شايستگي و امانت داري و توانايي و آگاهي از نيازها در مديريت وقف اهميت بسيار دارد. البته سر پرستي وقف در مرحله اول به واقف است و پس از او به فردي است که واقف تعيين مي کند و دولتها نبايد تاجايي که ممکن است در وقف دخالت کنند. اما بايد کساني به مديريت اوقاف انتخاب شوند که اين شايستگي و امانت داري و توانايي را درجاهاي ديگر به اثبات رسانده باشند.
منبع: اوقاف