تو یکی از ترمامون درس تاریخ تحلیلی اسلام داشتیم و یه استاد بامزه و باحال
این استاد از ما میخواست یه مطلب دینی بیاریم و سرکلاس اونو تحلیل کنیم.
بچه های دانشگاهم که مثل همه دانشجوهای دیگه روش کپی برداری رو خوب بلد بودن همه تواینترنت دنبال مطلب میگشتن تا بیارن سرکلاس و نمره خوب بگیرن.اون روز من و چن تای دیگم تقریبا یه ربع مونده به کلاس رفتیم توکافی نت دانشگاهو یه پاورپوینت خوب وتمیز پیداکردیم وخوشحال رفتیم سرکلاس و چون من نسبت به بقیه فن بیان و اعتماد بنفس بهتری داشتم مسئول ارائه شدم.چند دقیقه ای از کلاس گذشت ویکی از بچه اومدفلششوزدم به لپ تاپ تا ارائه بده دیدیم وای کارمون ساخته اس طرف همون موضوع ماروداره ارائه میده با همون پاورپوینت
حالامام دست وپامونو گم کردیم و نمی دونستیم باید چیکارکنیم با بچه ها تصمیم گرفتیم یه چیزی توفلشمون پیداکنیم و اونو ارائه بدیم منم گشتم دیدم تنها موضوع خوب توفلشم موضوع خودکشیه
نوبت من شد و منم با اعتماد بنفس تمام رفتم جلو و پاور خودکشی رو بازکردم و شروع کردم به ارائه
استاد ازتعجب شاخ دراورده بود وهی به من میگفت خودکشی چه ربطی به درس ماداره منم در حین ادامه ارائم میگفت ربط داره استاد قبل و بعداسلامم خودکشی بوده وخلاصه هر طوری بود من این موضوع رو ادامه میدادم تا رسید به صفحه ای که نوشته بود هیچکی منو دوس نداره منم باصدای بلند خوندم و یهو دیدم کلاس مثل بمب رفت رو هوا تو همین سروصداها بود که منم سریع ارائه رو تموم کردم و سربلند اومدم سرجام نشستم و نمرمم گرفتم
این بود عاقبت کپی برداری....